-
ممنونم صبا خانم از صداقت و صراحت صحبت هاتون. و همینطور پیشنهادات و تشریح مسائل از دید یک خانم. چیزی به نام گریه از سر استیصال رو به این شکل حدس نزده بودم یعنی قبلا خودمم فکر میکردم وقتی گریه میفته یعنی احساس بدبختی میکنه ولی اینجا نظرمو تغییر داده بود به ذهنم نرسید دیگه گریه ش از سر بدبختی و نکبت بودن زندگیش با منه.
من هیچ وقت فکر نکردم خانمم کلفت من هست یا مغز نداره! اصلا نیازی ندارم اون کارهای منو انجام بده مگه این همه سال خودم انجام میدادم طوریم شد؟ من فکر میکردم اینجوری میتونیم یه خانواده گرم و صمیمی بشیم مثل بقیه مردم همین. همینجا هم بهم گفته بودن بهش کار بده من فقط سیاست نداشتم و فکرشم نمیکردم اینجوری یه خواست ساده رو باید تو هفت لایه بپیچونم بگم.
کاملا ناامید کننده ست اگر نمیتونه معنی کارهای منو بفهمه و اینجوری که شما توضیح دادید برداشت میکنه. مقایسه ای که بین قوانین من با قوانین این انجمن کردین واقعا در نظر من منطقی نیومد. بستن تاپیک دوم من اینجا چه نفعی برام داشت واقعا؟ بستن تاپیک اول که برام مهم نبود چون زلزله اومد و من معجزه آسا نجات پیدا کردم ولی بستن دومی یه ماه منو عقب انداخت و به زندگی و روابطم با همسرم ضرر هم زد به نفع هرکسی که بود به نفع من یکی که نبود. قوانین من تماما به نفع زنم و زندگی مشترکمون بوده تماما از سر علاقه من بهش بوده نه دیکتاتوری و خودخواهی. اگر به چشم یک زن اینا استبداد و خودخواهیه من هیچ شانسی واقعا ندارم...
شما سیستم مدیریتی منو که از کارگاه و کارخونه تا پروژه های میلیاردی نفتی تاحالا زیردستم بوده واقعا با سیستم پر از ایراد یک فروم مجازی مقایسه میکنید؟ میدونید اینجا پست منو پاک کردن توجیهشون چی بود؟ برام پیام زدن دلیل پاک شدن پستت جواب دادن به مدیرانه!! یعنی بی احترامی کنن حقتو بخورن حرف بی منطق بزنن جواب نباید بدی! من رو یاد تاریخ حکومت شیلی دهه هفتاد میلادی انداخت که البته بیست سال نشده سقوط کرد. من تو هر سیستمی به عنوان مدیر و ناظر وارد شدم نظر دیگرانو پرسیدم راجع به چند و چون و شرایط، اطلاعات کسب کردم بعد رفتم تو فاز مدیریت و کنترلگری اونم نه هیچوقت به شیوه دیکتاتوری که حال دیگران برام مهم نباشه یا نذارم کسی حرف بزنه! سیستمی که انعطاف پذیری و انتقاد پذیری اصلا نداره و سوال شخصی میپرسی تهمت نظرسنجی بهت میزنه و از بند و قوانین خودش هم سواستفاده میکنه رو دارید واقعا با سیستم مدیریتی منی که رو زمین و دریا مدیریت کردم و عوامل اجراییم از کارگر تا مهندس راضی بودن مقایسه میکنید؟ تنها کسی که از مدیریت من راضی نیست و اصلا اجازه مدیریت هم به من نمیده که ببینه به نفع خودشه زنمه.
اگه بازدهی زندگیمون الان پنج درصده و یه سره هم دعوا داریم به حرف های من گوش کنه بازدهیمون رو صد میکنم و دعوامون هم نمیشه. یه هفته امتحان کنه اگه به نفع خودش نبود من سرمو میذارم لای در درو محکم میبندم. یه چیزهایی رو نمیتونم اینجا بگم فقط اینکه به جوابدهی سیستم مدیریتی خودم اطمینان دارم.
شما قوانین اینجارو که حتی شرایط روحی آدم هارو احساسات و ناراحتی هاشون رو لحاظ نمیکنه دربست قبول دارید ولی قوانین من که کاملا مبتنی به احساسات و رفاه و سلامتی و امنیت زنم هست و تا نوسانات هورمونیش رو هم توش در نظر گرفته بودم انقدر شدید جبهه میگیرید که افتضاحه؟ این واقعا عمق ناشی بودن منو در مورد زن ها نشون میده نه اینکه به نظرم دید شما یا بقیه ایرادی داشته باشه تنها ایراد از تفاوت فکریه. من قوانین خونه مو کاملا عاشقانه میبینم شما مستبدانه.
فکر میکنید مجبور کردن یه زن برای اینکه روی خط تو راه بیاد واقعا کار سختیه؟ من اگر میخواستم خودخواهانه رفتار کنم که شیش ماه عذاب نمیکشیدم هر خواری و خفتی رو تحمل نمیکردم مشاوره نمیرفتم دکتر نمیرفتم کتاب و مقاله کسل کننده روانشناسی نمیخوندم حاضر نمیشدم داروهایی که اصلا قبولشون ندارم رو مصرف کنم. خیلی راه های ساده تری وجود داشت اگر میخواستم مستبدانه رفتار کنم. نه لازم بود از کسی برای زندگیم مشورت بگیرم نه لازم بود هر رفتار بدی رو تحمل کنم جلوی خلاف رفتن هاشو راحت میتونستم بگیرم اگه برام گریه و ناراحتی و قهرش مهم نبود به نظرتون نمیتونستم یا زورم نمیرسید؟ برای من یک قطره اشکی که بریزه هم همیشه مهم بوده اصلا نمیتونم این حرفتون که مستبد هستم رو قبول کنم.
وقتی خانمم به من میگه من کلفت تو نیستم میتونم بفهمم که ایراد از برخورد اشتباه خودمه که همچین سوءبرداشتی میکنه میفهمم و قبول دارم حتما لحن و مدل حرف زدنم هنوز خیلی ایراد داره با اینکه رو اینم کار کردم یا حتی اینکه من سریع حرف میزنم و این پرخاشگرایانه به نظرش میاد. ولی وقتی اینجا که دیگه پنج ماهه با زوایای تاریک و روشن من آشنا هستید هم همچین چیزی میشنوم کلا ناامید میشم که نه هیچ زنی میتونه اصل حرف منو بفهمه نه من میتونم حس یه زن رو درک کنم.... خانم من در جریان دست و پا زدن های من نیست فکر میکنه من میرم مشاوره چون مثلا اون خانم مشاور به من لبخند میزنه به من میگه تو مادر نداشتی و عقده داری اون خانم ازت بزرگتره بهت محبت میکنه خوشت میاد!! اگه مشاورم همسن و سال خودمم بود لابد میخواست بگه به چشم دوست دختر بهش نگاه میکنی. تهمت شنیدن خیلی زور داره صبا خانم اینکه کاری که برات سخته رو داری در اصل بخاطر شخص دیگه ای انجام میدی ولی از همون آدم قدرنشناسی ببینی خیلی سخته.
خانم من مفهوم تلاش های منو نمیفهمه اصلا نمیبینه که بخواد بفهمه. ما تمام روزی که کنار هم تنها هستیم با هم دعوا داریم. نیم ساعت دعوا یه ساعت آرامش دوباره یه ربع دعوای شدید دوباره یه ساعت عشق و علاقه فراوون. من دیگه غلط کنم اگه روز تعطیل صبح تا غروب کنار این آدم تنها بمونم. نمیفهمه من هرکاری دارم میکنم بخاطر خودشه. خبر نداره به خاطر اون دارم قرص میخورم و احتمالا اگر یه روز متوجه بشه باز میخواد بگه تو مشکل داری و ربطی به من نداره الان دکتر قلب به من دارو داده میگه تقصیر خودته میگه بلایی سرت بیاد نمیبخشمت.
وقتی اینجا و شما هم که دست و پا زدن منو دیدین همون برداشت های زن منو دارین و چیزهایی میگین که به نظرم حرفای نگفته خانمم هست دیگه فکر میکنم با این اوصاف وضع کننده قانون و همراه و شریک خوبی برای یک زن نیستم هرچقدر میتونم با مردهایی که برای چاپلوسی از زن ها اصل خودشونو گم نکردن راحت کنار بیام در نظر یک زن هرچقدرم تلاش کنم نرم برخورد کنم بازم مستبد و خشن و بی رحم هستم شاید واقعا هیچ کاریش نمیشه کرد و همش دست و پا زدن بیخوده.
میدونید من داشتم کلی به خودم فشار میاوردم که مثلا ملایم رفتار کنم و واقعا رفتارمو نهایت ملاطفت دیدم این دوماه اخیر در حالی که بازم از نگاه یه زن گند زدم. خراب میکنم در حدی که نسبت بهم ابراز نفرت میکنه و میدونم حس واقعیشو میگه تمام محبت ها و رمانتیک بازی های حتی یکساعت قبل از دعوارو یادش میره این چه دوست داشتنیه آخه؟ با این حساب هیچ وقت اونجوری که زنم بخواد نمیتونم بشم. پشیمونم عروسی رو عقب ننداختم و اصلا پشیمونم که چرا عروسی گرفتم وضعیتو پیچیده تر کردم خونه پدرش میموند هرکاریم دوست داشت میکرد من نمیفهمیدم تو استرس اینم نبودم منو ول کنه برگرده خونه پدرش. فکر نمیکنم اینجوری تا ده سال دیگه هم بتونم تغییری که لازمه توی خودم ایجاد کنم فکر میکنم مشکل اساسی تر از این حرفاست و بین من و دنیای زن ها شکافی وجود داره که هیچ جور برطرف نمیشه. اگه هرکاری میکنم بازم مصداق خشونته و اون داره تحملم میکنه و واقعا احساس بدبختی میکنه چه فایده ای داره این همه دست و پا زدن های من؟ اگه تو نظرش من خودخواه و خشنم و گریه ش از سر احساس بدبختی با من بودنه چه فایده ای داره آزادش بذارم که یه روز پیش بینی مشاورم درست از آب دربیاد و بفهمم ناغافل ترکم کرده؟؟؟؟ نمیتونم بذارم بره میکشمش ولی نمیذارم بره زنده یا مرده باید پیش خودم بمونه. اگر نمیتونه باهام صمیمی باشه و مفهوم کارهای من و عشق و علاقه منو هیچ جور نمیفهمه پس باید همین مزخرفی که هستم رو تحمل کنه.
مرسی که امید واهی ندادید و نظر واقعیتون رو بیان کردید.
شرمنده من احساس میکنم امروز از طوفان کانزاس دراومدم زیاد حال و اعصاب خوبی ندارم دلم میخواد شبم شرکت بمونم نرم خونه. عذر میخوام اگر تند حرف زدم.
-
سلام . شخصیت شما یک بعدیه شما فقط با منطق به زندگی نگاه می کنید تمام نگرانی هاتون برای خانمتون را تبدیل به قانون کردید شما اینقدر خانمتون را دوست دارید که قوانینتون از قانون اساسی کشور هم سنگین تر شده. این طرز فکر شاید منطقی باشه ولی به خانمتون حس دیده نشدن و ناتوانی و اسارت میده .
آقا امیر ناامید نشید شما بیشتر راه را رفتید چیزی نمونده تا موفق بشید فقط کافیه بیانتون را عوض کنید برای هر خواسته ای وقت بذارید صبرتون کمه .
برای هر خواسته ای اول دلیل کارش را بپرسید اینجوری فرصت می کنه حرف دلش را بزنه. بهتون نزدیک تر شه و برای شما سوءتفاهمی نباشه . مر حله بعد باهاش همدردی کنید تاییدش کنید اینجوری جلوتون گارد نمی گیره حس می کنه شما کنارشید نه مقابلش. مرحله سوم نظر خودتون و منطقتون را بیان کنید بهش فشار نیارید بذارید تو خلوتش به حرفتون فکر کنه.
مثلا می خواید بیشتر غذا بخوره . ازش با مهربونی بپرسید عزیزم چرا کم غذا می خوری؟ کنجکاو شدم بدونم چرا غذات بالا میاری ؟
احتمالا میگه چاق شدم یا نمی خوام چاق بشم. حالا مرحله همدردیه بگید درک می کنم که نمی خوای چاق بشی و می خوای همیشه جذاب باشی ولی به نظرم یه کم تپل بشی جذابیتت چند برابر میشه.برای بارداری هم به مشکل نمی خوری دلم نمی خواد مریض بشی . اینطوری کنارشی نه درمقابلش.
درباره ی محدودیت های رفت و آمدی که براش گذاشتید باهاش حرف بزنید احساسش را بپرسید بذارید براتون حرف بزنه بذارید سبک بشه بهش قول بدید که سخت نگیرید و ازش قول بگیرید که پنهان کاری نکنه روی قولتون هم بمونید.
یه کم سیاست داشته باشید همیشه کشت و کشتار جواب نمیده شما بهترین معلم را کنارتون دارید به رفتار خانمتون دقت کنید ببینید چه جوری به خواسته هاش می رسه.
اقا امیر شما هم مثل برادرم درک کردن آدمی که تمام احساساتش را با خشم نشون می ده سخت و انرژی بره اگه یه موقع حرف تلخی می زنه به دل نگیرید حرف دلش نیست .خانمتون می دونه دل مهربونی دارید تنهاتون نمیذاره.
-
سلام امیر عزیز:72::72:
خدا قوت ،
دلم گرفت وقتی نوشته تون رو خوندم. کاملا مشخصه که چقدر تحت فشار هستید.
می خوام بدونید اینجا ما همه با هم دوست و به قولی همدرد هستیم.کسی قصد قضاوت شما رو نداره بلکه همه سعی می کنیم چیزی که به نظرمون مهمتر و برجسته تر میرسه رو به هم گوشزد کنیم.. مسلما نظراتمون قدر مطلق نداره و این شما هستید که باید برداشتی به نفع زندگیتون داشته باشید.
معمولا آدمهای کمال گرا همه چیز رو کامل و بی عیب و نقص میخوان و وقتی با تمام قوا روی چیزی متمرکز میشن و انرژی میزارن به تبع توقع نتیجه یقابل توجه رو هم دارند ..
البته به نظر من رنجش و خستگی شما طبیعیه .. یادتونه گفتم این راهی که انتخاب کردید سخته و پرچالش و نیازمند صبر و انرژی و زمان مضاعف هست و لازمه مراقب خودتون باشید که خسته نشید و نیمه راه ، استپ نکنید؟ ..
باور من اینه که شما مرد قوی و سخت کوشی هستید که برای دستیابی به اهدافتون همواره در حال تلاش هستید و این واقعا قابل ستایشه.. نکته ای که باید به اون توجه کرد اینه که این زمینی که در حال حاضر دارید در اون می دوید برای رسیدن به خط پایان کمی با زمین ها و زمینه های قبلی که بنا به تجربه ی شما با جدیت و چهارچوب و قانون و باید و روحیات سخت مردانه تونستید فتحشون کنید کمی فرق داره .. اینجا به عکس هر جای دیگه ای ،عشق و لطافت هست که شما رو در دستیابی به نتیجه یاری می کنه .. نه اینکه جدیت و تلاش لازم نیست اما جنس جدیت و تلاش متفاوت هست..و اتفاقا لطفش هم به همین هست ..
نقطه ی شروع اون آرامشی که شما به دنبالش هستید و حق شما هم هست با پذیرش همسرتون به همین شکلی که هست علامت گذاری میشه ، چون این امر، باعث میشه همسر شما باور کنه هر ایرادی هم که داشته باشه هنوز هم همسر دوست داشتنی و دلخواه شماست و بعد به صورت خودجوش ،به مرور و در طی زمان انتخاب می کنه که برای جلب رضایت و عشق بیشتری از سوی شما و اساسا به نفع بهبود زندگی مشترک ،در خودش تغییرات ایجاد کنه و این در یک چرخه ی متقابل پیش میره.. اینجوری عشق و محبت درفضای زندگی همیشه جریان داره و حتی اگر هر کدوم اشتباهی هم بکنن در هاله ی محبتی که در اون قرار دارند چندان به چشم نمیاد و باعث دردسرهای بزرگ نمیشه .. اما اینکه یکی از طرفین علیرغم همه ی عشقی که به همسرش داره از همون ابتدا اصل رو بر تلاش برای تغییر همسر قرار بده ، داره ناخوداگاه این پیام رو به طرف مقابل منتقل می کنه که تو به اندازه ی کافی خوب و دوست داشتنی نیستی و در واقع عشق من به تو با تحقق شرط و شروط امکان پذیره .. این احساس طبیعتا باعث بروز ناامنی ، از بین رفتن اعتماد به نفس ، رفتار های انتقادگرانه متقابل و بعد ایجاد فاصله و تشدید اون میشه .. در این حالت افراد ، بسته به شخصیتی که دارند رقتارهای مختلفی از خودشون بروز میدن .. بعضی ها سعی می کنن ازموجودیتی که دارند دفاع کنند و اتفاقا پافشاری می کننند روی روشهای خودشون ، بعضیها منطقی برخورد می کنن ، بعضی ها می شکنن و در خودشون فرو میرن ، بعضی ها هم متقابلا دست به تخریب همسرشون می زنن و ممکنه کار به جایی برسه که هر تلاشی از طرف هم ، سوء تعبیر بشه و ..
چرا؟ چون رفتارهای ما به عنوان انعکاس هویت و موجودیت ماست و وقتی بدون آمادگی و ایجاد نیاز به تغییر در خودمون و صرفا با رویکرد انتقادی از طرف دیگری زیر سوال میره مثل این هست که احساس کنی روی پاره های وجودت که عملا قوام شخصیت شما در اونها ست به ناحق پاگذاشته شده و اعتماد به نفس شما خدشه دار میشه و احساس می کنید به شما توهین شده .. در نتیجه تلاش می کنی یه جورایی احساس خودت نسبت به خودت رو ترمیم کنی ... شما ببینید وقتی علیرغم همه ی تلاشهاتون ، مورد نقد دوستان قرار گرفتید چقدر ناراحت شدید ..
رشته ی محبت زوجین در زندگی زناشویی بسیار ظریف و حساس هست .. هر رفتاری که دلالت داره بر حس عدم پذیرش هر یک از طرفین آسیب زاست و بویژه در ابتدای شروع زندگی مشترک بایدها می تونن در نقش قاتل رابطه ظاهر بشن مگر اینکه هر دو با هم درمورد اونها به توافق برسید..
دوست عزیز،
شما و همسرتون تفاوتهای زیادی با هم دارید و این هم عاملیست که اوضاع رو پیچیده تر می کنه .. والد درون شما بسیار قوی و پر از باید و نباید هست و در مقابل بنا به فرمایشات شما به نظر میرسه کودک درون همسرتون بسیار اکتیو هست .. هر دو باید یاد بگیرید رفتارهاتون رو از والد صرف و کودک صرف به سمت بالغ- بالغ هدایت کنید .. و البته چون فعلا شما یک نفره اینجا دنبال راه حل هستید، درنتیجه به نظر میرسه تغییرات ابتدا باید در شما اتفاق بیفته.. برای اینکار باید کمی ساده بگیرید ماجراهای زندگیتون رو .. و مطمئن باشید اگر کمی عدول کنید از بایدهاییکه به صورت الزام آور برای بهبود زندگی مشترکتون پیش بینی کردید مردانگی شما زیرسوال نمیره و در عوض پاداشی که می گیرید عشق و محبت همسرتون و آرامش خودتون هست که اینطور مشتاقانه و مصرانه به دنبالش هستید..
سخت هست اما با تمرین و ممارست شدنی ست و به نظر من شما از پسش برخواهید اومد.
یادتون نره که این گود، از جنس گودهای دیگه نیست و «من» نقش اول نداره.. حفظ مردانگی و اقتدار در این فضا به روش معمول امکان پذیر نیست و برای برد، باید گاهی بیشتر ببازی ..
باز هم براتون لینک چندتا تاپیک مفید رو میزارم. امیدوارم فرصت خوندنشون رو پیدا کنید.
-تحلیل رفتار متقابل چه حرفی برای گفتن دارد؟- دوستتون دارم و برای موفقیتتون دعا می کنم.:72::43:
-
سلام
در مورد پاره شدن لباسشون موقع بحث،
اگه لباستون گیر کنه به شاخه ی درخت و پاره بشه، ممکنه بگید حیف شد، ولی اشکال نداره یکی دیگه می خرم یا بازم لباس دارم.
اما اگه خانمتون یه روز توی دعوا یکی از لباسهای شما را پاره پاره کنه، همینو می گید؟ مطمئنا موضوع اینجا لباس نیست، احساس و عواطفی هست که درگیر این موضوع می شه. دلتون می شکنه، غرورتون خدشه دار می شه.
اما در مورد این که دوستان و خانمتون گفتن ،ایشون کلفت شما نیست که لباستون را اتو کنه،
شما هم نوکر ایشون نیستید (جسارتا) که صبح تا شب کار کنید برای رفاه و آسایش ایشون.
به نظر من طبیعیه که شما خیلی عادی به خانمتون بگید فلان پیراهنم را فردا لازم دارم اتوش کن
همونطور که ایشون هم اگه پولی بخواد به شما می گه و بهش می دید.
روابط زن و شوهری و خانواده اگه تا این حد بخواد یکطرفه و غیرمنصفانه باشه، به نظر من درست نیست.
خانم شما شاغل که نیستند. تو مسائل مالی خانواده که شراکتی ندارند.
مثل یک زن خیلی سنتی و طبق قانون هم که عمل نمی کنند ( شما هم این را احتمالا نمی خواهید)
پس حد میانه را که همون عرف خودمون هم هست باید انجام بدن.
حالا اگه یکبار اتفاقی وسط بحثی این حرف زده شده، مهم نیست.
اما اگه هر بار چیزی ازشون بخواهید بگه من کلفت نیستم ... پس یا باید بپذیره که شما هم وظیفه ای برای تامین مخارجش ندارید یا باید بشه یک زن سنتی و طبق قانون و شرع به وظایفش عمل کنه و حرفی هم نزنه. شما هم یکی را برای اتوی لباستون و کارهای خونه استخدام می کنید و بحث تموم می شه.
----------------------------------
اما سخت گیریهای شما، قبل از هر کسی خودتون را داره اذیت می کنه.
اینقد سخت نگیرید.
غذا می خوره یا نمی خوره سخت نگیرید.تا یه حدی نگرانی شما عادیه، اما ایشون که بچه ی سه ساله نیست که شما مسئول و نگران ویتامین و پروتئین بدنش باشید.
بذارید به حال خودش باشه.
ضمنا این بالا آوردن اجباری و خودخواسته، یک بیماری روانی هست. نمی دونم چقد در جریان هستید. شاید بد نباشه برای درمانش اقدام کنید.
به نظرم بشینید همون قوانینی که نوشتید بذارید جلوتون، اولویت بندی کنید.
سعی کنید حداقل نصفش را واقعا از لیست ذهنیتون خارج کنید.
غذا خوردنش، لباس پوشیدنش، دستشویی رفتن قبل از این که از خونه بره بیرون، گرمش نشه، سردش نشه، با همسایه ها چطوری حرف بزنه، چی بگه، چی نگه و ... اینا را لطفا حذف کنید.
خانمتون این همه سال زندگی کرده و الان هم داره خوش و خرم زندگی می کنه، پس بهش اعتماد کنید.
بذارید راحت باشه.
گفت آسان گیر برخود کارها کز روی طبع
سخت می گردد جهان بر مردمان سختکوش
-
سلام آقا امیر امیدوارم تاحالا آروم شده باشید
این خیلی خوبه که شما ی مرد تلاشگر و پشتیبان خانواده هستید.....قدر خودتون و بدانید
اما چه حد و اندازه ای برای این کار گذاشتید؟
فکر نمی کنید بهتر باشه ی کم تمرکزتون و از روی رفتارهای خانومتون بردارید؟؟
اما این کار برای شما فوق العاده سخته.....دلیلش هم برنامه ریزی عاطفی تون تو کودکیه...ترس از دست دادن.
حق دارید یادآوری گذشته براتون سخت باشه......درک میکنم....اما کلید حل معما در کودکی شماست....مسائل حل نشده ای ک از کودکی تا الان با خودتون این ور و اون میبرید و صد درصد روی روابط الان باخانمتون تاثیر داره.....
در جواب یکی از دوستان
فرمودید الان می خواهید روی مسائل دیگه کار کنید و نمی خواهید حتی با مشاور تون در این مورد صحبت کنید....اما اگه بدانید حل مسائل الان در گرو حل مسائلی از گذشته است....شاید نظرتون عوض شه
اگه می خواهید فعلا در حد ی اطلاعات ....ازش بدونید کتاب آیا تو نیمه گمشده ام هستید رو بخونید میدونم احتمالا از خوندن هم خسته شدید ..اگه خواستید میتونم بگم کدوم فصل رو بخوانید که لازم نباشه همه کتاب رو بخونید ....
بیشتر به خودتون برسید
من مطمئنم شما در نهایت موفق می شید .
-
سلام
بعد از مدت ها تصمیم گرفتم برای شما بنویسم......
زندگی مشترک باید دو طرف تلاش کنن.توی این رابطه فقط شما دارین سرویس میدین و تعجب میکنم که همه کاربرای خانم میان اینجا و از کارای شما ایراد میگیرن.
خانم شما موظفه بدونه یکسری وظایف در قبال شما به عهده داره.
اون هم مردی که تا این حد داره زحمت میکشه.
خانمتون نه شاغله و نه زندگیش محدود شده.هیچ کدوم از وظایف ی زن خانه دار رو هم انجام نمیده.
من خودم روزانه تو راهروهای دادگاه با هزاران زوج روبه رو هستم.
خیلی از خانمای تحصیلکرده و ثروتمند هم اینطور رفتار نمیکنن که خانم شما!!!!
-
من اگر جاي خانومتون بودم خيلي بيشتر از اينا ناز ميكردم
از روز اول همش ميگيد ميترسم از دستش بدم، بره ،ولم كنه ،طلاقشو بگيرن ،خانوادش بفهمن
همش ميگيد من زشتم، قيافم ترسناكه، شبيه هالكم، زنم خيلي زيباست خيلي قد بلنده اصلا فكرشم نميكردم اين دختر حتي نگام كنه
بابام منو ميزد بدبخت بودم اون مامانش دستشو ميبوسه پرنسسه .من قلب ندارم اون بااحساس و رمانتيكه
مطمينم همه اينا رو به اونم منتقل كرديد. والا من از اول چيزي غير خوبي از شما نديدم.
كادو و گل و طلا خريدنو شمع و هتل و ماه عسلو كار و درامد و عروسي خوبو خواهري يا مادري هم كه نيستن كه دخالت خانواده داشته باشين
همه خانوما ميگن شوهرم نمياد مشاوره اصلا چيكار كنم؟بعد شما لباس خانومتونم پاره ميشه كه ميخوايد ببريدش مشاوره واقعا افرين داريد
ميمونه كتك كاري.كه من اگه يه روزي بدون اجازه برم مهموني يه زن خراب بعد شوهرم بفهمه بعد انكار و دروغ كنم قطعا طلاقم ميده علاوه بر كتك.اگر ميومديد تاپيك ميزديد زنم ميره مهموني يه زن خراب بعدم با پررويي انكار كرد منم دوتا زدم دهنش فرداهم ميرم به باباش ميگم بعدم طلاقش ميدم بعد نصيحتا فرق ميكرد.
اصلا كتك كاري بايد از زندگي شما پاك بشه پس خانومتون بايد به زور ببرتتون مشاوره تا حل شه
كلا اينجا چون به طرف مقابلتون دسترسي ندارند فقط روي شما كار ميكنند كه از زندگي دل زدتون ميكنه
من هروقت حرفاي شمارو ميخونم يجوري ميشم ميگم يعني هنوز مردايي كه اينقد بفكر زندگي باشن وجود دارن؟ فكر ميكردم منقرض شدن.خيليييي ها ارزوشونه مرد با غيرت و با محبتي مثل شما حتي با وجود يكم اخلاق تند رو داشته باشن.شما واقعا نمونه يه مرد بامحبت و خانواده دوست هستين.بچه دار بشيد نسلتون ادامه پيدا كنه
-
سلام آقا امیر:72:
من مدتهاست که نتونستم بیام سایت و امشب که اومدم پیام تبریک عید شمارو دیدم اما متاسفانه نمیتونستم بهتون پیام بدم. خیلی ممنونم و ان شاالله شماهم سال خوبی داشته باشین
پیامی که اینجا براتون ارسال کردم ماله قبل از عیده که من یکبار تایپیکتون رو خوندم و این متن رو تو ورد نوشتم اما نمیدونم چرا ارسال نکردم و امشب با دیدن اسمتون یادش افتادم و دیدم هنوز ذخیره دارمش! خیلی حرفام کلیه و مرتبط با اتفاق خاصی از زندگیتون نیست اما آرزو دارم که اندکی حالتون رو بهتر کنه:72:
آقا امیر من حدود ۶ساله عضو این سایتم و حدود۸ ساله ازدواج کردم. شما چند ماهه عضوین و فکنم ۲ساله عقد کردین اگر اشتباه خاطرم نباشه
بدون اغراق میگم اونقدری که تو این چند ماه شما رشد کردین و پیشرفت داشتین من تو این ۷ سال نداشتم و به شدت تایپیک شما منو تکون داد
فکردین بقیه معصومن و کلا اشتباه ندارن؟ فکردین حتی کسایی که اینجا مینویسن خودشون چطورین؟ نه برادر من هرکس ریز زندگیشو بنویسه پر اشتباه و خطاست. اما نکته مهم اینه که شما اینقدر همت، اراده و عزت نفس دارین
واقعا از ته دلم میگم بهتون غبطه خوردم به اینهمه تلاشتون به قلب صافتون که واقعا صادقه
بقیه میگن اره ما هم اشکال داریم ولی کافیه یکی ازشون ایراد بگیره تا قاطی کنن و ناراحت بشن که فراوون تو همین تالار و جامعه دیدیم!
اما شما واقعا من متحیر اینهمه صبر و صداقت و انعطاف و انتقاد پذیریتونم
برعکس شما من دید متفاوتی به زندگی شما دارم
از نظر من پایه های زندگی که زن و مرد رو در کنار هم نگه میداره از همش مهمتر عشق و دلبستگیه
کم ندیدم و ندیدین زن و شوهرهای مشکل دار که تا اخر عمر باهمن و رضایت نسبی هم دارن چون دلاشون نمیذاره از هم جدا بشن
نمیگم اختلاف خوبه یا نباید حل کرد اما شروع رشد در زندگی مشترکه از عشق و دلبستگیه که خداروشکر شما و همسرتون دارین و باید ازش مراقبت کنین
چرا فکر میکنین همسرتون در قبال شما مسئولیت پذیر نیس؟
برادر من هرکس با درک خودش زندگی میکنه. همین طنازی ها به قول شما گول زدن های شما حین ناراحتیتون و..... اینا همش تلاش همسرتون برای نگه داشتن شماست
شما پایه ای و ریشه ای به فکر حفظ زندگیتون هستین و ایشون هم مدل خودش اینکارو میکنه
چرا خودتونو دست کم گرفتین؟ شما هرچی ایراد داشته باشین بزرگترین حسنی که اغلب آدما ندارن رو دارین! اونم تلاش برای رفع ایراده
شما نعمت حق پذیری رو دارین که خیلیا ندارن
مهم اینه چقدر آدم عرضه داره خودشو بالا بکشه برای رشدش گام برداره که من بحمدلله پتانسیل فوق العاده ای در شما میبینم
مطلب بعدی تفکر صفر و صد شماست
شما انتظار یک زندگی بسیار مطلوب دارین اما شاید فراموش کردین دارین تو دنیا مادی زندگی میکنین. این دنیا پر از نقصه پر از کاستیه.
من خودم بعد اینهمه سال تلاش تازه به این نتیجه رسیدم که خوشبختی درون خودمه نه رابطم با همسرم!
تازه دارم میفهمم اصل زندگی اصلا این نبوده! من بیراهه میرفتم...
من مطمئنم زندگی شما اگر همچنان به تلاشتون ادامه بدین پر از رشد برای هردوتون خواهد بود اما نه تلاش کشنده!
دلم میخواست زمان بایسته و شما استراحت کنید واقعا از پشت مانیتور با تمام وجود خستگیتون رو حس میکنم
چرا اینقدر فشار؟ آیا رابطه مطلوب با همسر غایت آرزوهای ماست؟ با یک رابطه عالی ما چی به دست میاریم؟ اصلا منظورم این نیست نباید تلاش کرد اما تلاش باید جزیی از وجود ما باشه نه همه چیز ما.
آقا امیر در بین تلاش شما شاید چیزی کمرنگ باشه...
شما همیشه تکیه گاه بودین اما خودتون به کجا پناه میبرین؟
من فکر میکنم که دل شما فقط میتونه با یاد کسی که از انتهای همه چیز خبر داره آروم بگیره. به نظرم به یک توکل عمیق به خدا نیاز دارید
و اطمینان پیدا کنین ازینکه تلاشتون محفوظ میمونه
به خدای بزرگ میسپارمتون:72:
-
سلام
من تقریبا همه تاپیک هاتونو خوندم. آفرین به اراده و همت شما که به هر دری میزنید برای حل مشکلتون.
نکته اول اینکه مسئولیت حل مشکلاتتون رو به تنهایی به دوش نکشید. اجازه بدین خانمتون هم دخیل باشه و احساس مسئولیت کنه. مطالعه کنه. احساس نیاز به مشاور پیدا کنه. همه چیز رو شما حل نکنین. لازمه این کار هم اینه که صبرتون رو بالا ببرین.
و اما در مورد قانونگذاری شما:
من خودم به شخصه عاشق قانون هستم. اصلا بدون قانون هرج و مرج میشه. به نظرم برای هرچیزی آیین نامه لازمه. اما مواردی که در مورد شما به ذهنم میرسه ایناس:
1- شما بدون حضور خانمتون که شریک شما هست اقدام به تدوین آیین نامه ای برای زندگی مشترکتون کردین. آیا این منصفانه اس؟
به نظر من شما در مرحله اول باید با همسرتون صحبت کنید و اگه نظر مشترکتون این بود که برای بهبود زندگیتون لازمه که روی یه سری موارد توافق کنید، اونوقت به ایشون هم فرصتی بدین که ایشون هم پیشنهادات خودشو بنویسه. بعد طی یکی دو جلسه این موارد و باهمدیگه مطالعه کنید. در موردشون صحبت کنید و سعی کنید به یه حالت برد-برد برسید. پیشنهاد من اینه که مواردی رو که می نویسین از اول به شکل قانون نباشه. فقط تیتروار باشه. مثلا 1- سلامتی و بهداشت 2- مسافرت 3- ... موارد جزئی تر رو توی گفتگو بصورت شفاهی مطرح کنید. بعد از تصویب توافقات می تونین مکتوبش بکنین. این کار رو می تونید به خانمتون محول کنید. ضمنا بعضی موارد جزئی را از لیست توافق هاتون حذف کنید مثل مواردی که یکی از دوستان بالا اشاره کرده اند.
2- کلا تضمین اجرای توافقات رو میشه تقسیم کرد به دو دسته: یکی ترس از تنبیه و دومی اخلاقمداری فرد (یعنی فرد قبول داشته باشه که اگر توافق رو رعایت نکنه ممکنه حقی ناحق بشه بنابراین اخلاقمداری، شخص رو به رعایت ملزم می کنه). به نظر من چیزی که باید در زندگی مشترک اجرا بشه مورد دومه. یعنی تضمین اجرای این توافقات باید تعهد و اخلاقمداری مبتنی بر عشق و محبت طرفین باشه نه تنبیه و جریمه. ممکنه این سوال پیش بیاد که در مواقعی که یکطرف سهل انگاری کرد و توافق رو رعایت نکرد چکار کنیم؟
در اینجور موارد نباید خانواده تبدیل به دادگاه قضایی یا اتاق بازجویی بشه ، بلکه به نظر من باید برای اینجور مواقع یک پروسه مشخصی رو طی کرد. مثلا یکی دو بار تذکر شفاهی اونم با محبت و ابراز نگرانی و توجیه منطقی و ... در صورت تکرار گفتگوی جدی و قاطعانه و ... بعد از اون دوباره در صورت تکرار کمی اخم و ... بعد از اون در صورت تکرار، گفتگو در مورد خود قانون (شاید قانون باید اصلاح بشه).
پس خشونت هیچ جایی در این چرخه نباید داشته باشه. خشونت همه چیز رو خراب می کنه.
برای همه کسانی که به دنبال حل مشکلشون هستن دعا می کنم موفق بشن:323:
-
سلام
بااینکه اوضاع جالبی ندارم وقصدم خوندن تاپیکهای دیگه نبود اما بازهم راغب شدم به خوندن تاپیکتون وپستها...
تک تک بچه های اینجا به انتقادپذیری وعزم واراده تون ایمان دارن.
جناب من ازشما خیلی چیزها یادگرفتم اینوازصمیم قلبم میگم.
آقاامیر باحرفهای شمیم الزهرا به شدت موافقم.فقط گذرزمان هست که به آدم معنا ومفهوم زندگی رونشون میده.اما باید آرامش خودتون روحفظ کنید تا باگذر زمان ازاین مراحل زندگیتون عبورکنید.
جوری نوشتید که یاد چندسال گذشته خودم افتادم که انگار فقط یه معجزه میتونه بیاد وهمه چی رو عالی وبدون نقص بچینه کنارهم!!!
معجزه ای درکارنیست برادر عزیز!فقط آرامش وصبرو ایمان خودتون هست که به مرور معجزه میکنه واستون.
شما بالاخره بااین همه تمرین وآزمایش و شکست وپیروزی متوجه میشید کجای کارتون دقیقا ایراد داره، وخانمتون هم همینطور.
روزی میرسه که شماوخانمتون روی مبل نشستید ودارید باهم تلویزیون تماشا میکنید وچای میخورید ولحظه ای به اون لحظه ولحظه های خیلی قبلتر فکرمیکنید ومقایسه ای میکنید وگوشه لبتون لبخند میزنید وخداروشکر میکنید ومتوجه میشید که بله،گذر زمان همه چیز رو درستترمیکنه.
سخت نگیرید.نفس عمیق بکشید وخودتون روبه خدا بسپارید.
احساس میکنم هرچی هم که بخوام این احساسات وتجربه هاروباشما درمیون بزارم زیاد موفق نمیشم چون ویژگی مااینه که باید خودمون تجربه کنیم.
فقط اینومیگم آروم وآهسته جلوبرید، روزهای خوب وخوش نزدیکه.
باحسی عمیق ومطمئن واستون آرامش وروزهای خوش روازخدا میخوام:72: