-
كاربر گرامى paiize ممنونم از لينكى كه در اختيارم گذاشتيد، سخنرانى رو گوش دادم و متوجه اشتباهات خيلى زيادم شدم
١- پريود خانم من جزو پريودهاى خيلى سخت و دردناك هست، وقتى از بيمارى هاى زيادى كه به سرعت علائمش از بين ميره صحبت مى كنه داره از همون علائم پريودش صحبت مى كنه (خوابيدن زياد، خستگى مفرط، درد مفاصل، راش پوستى و دل دردهاى شديد) همه عوارض پريودش هستند. متاسفانه من تا امروز فكر مى كردم تمارض مى كنه
٢- تو اين دوران به جاى درك و همراهى و كمك با تصور اين كه داره از من دور ميشه و فاصله مى گيره بهش سخت گيرى كردم، چون از تنبلى متنفرم صبح ها بهش زنگ مى زدم و بيدارش مى كردم تا زبان بخونه يا باشگاهشو بره
٣- تو مسائل جنسى سخت گيرى كردم با وجودى كه خودش بارها گفت بهتره وقتى خونه خودمون رفتيم و راحت تر بوديم رابطه داشته باشيم، اما چون خودش موقع مسافرت مشكلى نداشت تصور كردم كه حل شده اما الان فهميدم علتش تنها نبودن، ترس از غافلگير شدن توسط خانواده و علاقه به رابطه تو خلوت و شرايط خاص هست
٤- متاسفانه دفتر كارى كه همسرم عاشقش بود تعطيل كردم، اون دفتر بازده مالى نداشت و همه ضرر بود اما خانمم با سليقه خودش دفتر طراحى كرد و با هم ديوارشو رنگ زديم و دكور كرديم. من چون بايد هزينه مى كردم براى سرپا نگهداشتن دفتر تعطيلش كردم ولى خانمم عقيده داشت بايد صبر كنيم تا بازاريابى كنيم و كارمون رونق بگيره
٥- وقتى كار تدريس رقص رو به خاطر من رها كرد تشويقش كردم فقط براى اين كه احساس مى كردم با اين كار داره نشون ميده دوستم داره
٦- مادرم از روى علاقه و محبت خيلى در مورد لباس و خريد و مراسم من و خانمم نظر ميده، همسرم الان براى انتخاب كوچكترين چيز مراسم نمياد و ميگه با مادرت برو يا كى از تو عروسى خواست؟
تو اين مدت خيلى سعى كردم با خريدن هديه يا ناز و نوازش سعى كنم اشتباهاتم رو جبران كنم اما انگار موفق نبودم و اى كاش يك نفر راهى جلو پاى من بذاره تا حس اعتماد و اطمينان خانمم رو جلب كنم
كاربر عزيز آويژه من براى به دست آوردن خانمم خيلى از خودم مايه گذاشتم، خانمم خيلى سخت گير بودند و خواستگارهاى خيلى زيادى داشتند، حتى همين الان كه ازدواج كرده هنوز هم گاهى خواستگار داره و به نظرم اين براى يه زن كه شوهر داره طبيعى نيست، اين مسائل باعث شده كه هنوز بعد از ازدواج من با افراد زيادى كه ميتونستن جاى من باشن مقايسه بشم و زحماتم ناديده گرفته بشه
دلايل من براى ازدواج با خانمم براى خودم كافى بود ولى گاهى حس مى كنم دلايل اون براى انتخاب من اونقدر كافى نبوده
شايد مجبور شم از دكتر شيرى (ايشون رو از طريق مقاله هايى كه در مجله موفقيت مى نويسن ميشناسم) وقت بگيرم و اول خودم چندبار تنها بهش مراجعه كنم و ببينم چطور ميشه كارى كرد كه خانمم دست از كارهاى اين چند هفته اخيرش بكشه تا بتونم ازش بخوام باهام بياد پيش مشاور
:72: خيلى ممنون از شما دو بزرگوار
-
شما واقعا بيست و سه سالتونه؟ خيلى پخته و به قول شاپرك باشعور هستين، معلومه خانومتونم خيلى دوست داريد، دعا ميكنم مشكلتون حل شه... اين همه عشق حيفه از بين بره:203:
-
خوشحالم که متوجه برخی اشتباهاتتون شدید. اگر بیشتر رابطه تان را بکاوید، می توانید روشن تر ببینید که کجاها نیاز به تغییر و بازسازی دارد.
من هم عرض کردم که همسر شما نیز مشکلاتی دارند که نیاز به مشاوره دارد.
اکنون:
1- یک روز معمولی به او بگویید که امشب با هم حرف بزنیم، یه چیزایی هست که تو باید بدونی.
همین ها رو که به ما گفتید صادقانه باهاش در میون بذارید. بگید متوجه اشتباهات وحشتناکتون شدید. بگید نمی دونستید اینقدر می تونه رفتار شما دلخورش کنه. ابراز تاسف کنید و عذرخواهی ( از ته دل، نه صرفا زبانی) بهش بگید تصمیم گرفتید این روند رو جبران کنید تا بهترین و دوست داشتنی ترین آدم زندگیتون، احساس راحتی کنه.
2- اگر همراه شما بود، شما هم دلخوری هایتان را در میان بگذارید. بگید که حس خوبی ندارید وقتی شما رو با خواستگارش مقایسه می کنه. بگید که "دیوانه وار خوشحالم که تصمیمت و انتخابت برای زندگی مشترک، من بودم و تمام تلاشم رو می کنم که قدردانت باشم و من هم بهترین همسر دنیا باشم برات. لطفا دیگه از این حرف ها نزن خانومم که پاک منو نا امید می کنه" ....
3- محبتتان را بیشتر کنید. مخصوصا وقتی همراه خانوده اید و او باید حس کند که اولویت زندگی شماست.
4- لازم است در مقابل خانواده تان کمی قاطع باشید. ( سرسخت نه). و نیازی هم نیست آنها را در جزئیات کارهای زندگی مشترکتان سهیم کنید. مثلا می گویند " رنگ فرش این مدلی خوبه" بگید " حالا هنوز تصمیم نگرفتیم. باید بریم ببینیم چند جا رو". نه زیر بار انتخاب آنها بروید، نه دلشان را بشکنید. اگر شد با شوخی، نشد با فردافکنی، باز هم نشد با صحبت کوتاه قاطع. لازم است بعضی تصمیم ها و کارها را پیش از اطلاع خانواده انجام دهید. مدتی که بگذرد و همسرتان این قاطعیت شما را در برابر خانواده تان ببیند، رویکردش را عوض می کند و حرفهایشان را از سر محبت خواهد دید نه دخالت . و مشکل به خودی خود از ریشه حل می شود.
( یک تاپیک داریم اینجا: کارگاه رفتار جرات مندانه، لطفا حتما مطالعه اش کتید و از تکنیک ها استفاده کنید)
5- مدتی این روند را در پیش بگیرید. اگر بهبودی در رابطه شما حاصل نشد( بسیار بعید می دانم) از همسرتان بخواهید که هر دو مشاوره حرفه ای بگیرید.
شاد باشید و پر عشق.
-
خب خداروشکرکه اون کلیپ واستون مفید بوده.
ببنید شما باید زبان خانمتون رویادبگیرید
یعنی بدونید چی میخواد ...ازحرفش چه منظوری داره...میدونم همه آقایون میگن سخته اما شدنیه
خانمها فقط دلشون درک شدن میخواد...
چون میدونم شما فرد پخته ای هستید ودنبال مشاوره وعملی کردن راهنمایی ها هستید کتابی رومعرفی میکنم حتما مطالعه کنید که اتفاقا نویسنده اش هم مرد هست وخیلی خوب تونسته زبون خانمها روبه آقایون بفهمونه وبرعکس...میتونه واسه هردوتون مفید باشه.
کتاب "نه گامی جلوترونه گامی عقبتر.همسرم درکنارم باش"
راستی کلید مردهم هست اگه خانمتون مایل بودن ازهمین سایت میتونید دریافت کنید وایشون هم گوش بدن
موفق باشید
-
خيلى خيلى ممنونم، اومدم بنويسم صحبت كرديم و تقريبا همه چيز داره درست ميشه كه باز يه دعواى جديد راه افتاد. خانمم نميدونم چرا تا اين اندازه دهن بينه متاسفانه يا واقعا دركش از زندگى كمه، نميدونم ديگه به خدا دارم خسته ميشم، توقعات مالى خيلى زيادى از من داره، كليد مرد رو ديروز بهش دادم گفت شب گوش مى كنم چون مطمئن بودم محاله گوش كنه تاكيد كردم اگه اين سخنرانى رو گوش كنى و بعد در موردش صحبت كنيم قول ميدم سورپرايزت كنم، امروز زنگ زدم ميگه نصفشو گوش كردم آخه اين روانشناس خيلى طرفدار شما مردها بود و حق رو همه جا به مرد مى داد حتى به مرد معتاد بيكار كه دست بزن داشت حق مى داد مى گفت بايد ازش تعريف كنى، اون مرد چه تعريفى داره تو هم هر كارى تا الان كردى وظيفه داشتى ادعايى نبايد داشته باشى چون براى زنت كردى باباى من اون موقع كه مى خواست با مامانم ازدواج كنه يه قرون نذاشت مامانم خرج كنه حتى جهيزيه مامانمم خريد
ميگم حالا به خاطر جهيزيه سخت گيرى نكن، آخه به پدرش هم فشار مياره ميگه همه چيز زندگى من بايد درجه يك باشه، بعد ميگه وظيفتونه بابام يه دختر داره تو هم بايد برام بخرى من دلم ميخواد تو برام خرج كنى اگه يه جا بابام گفت خرج مثلا فلان چيز زندگيتون با من تو و پدرت بايد سريع بگين نه ما خودمون مى خريم
يه بحث خيلى جالب عجيب غريبى هم راه انداخت كه من شيش ماه بعد از عروسى بچه ميخوام سنم داره ميره بالا، گفتم عزيزم حالا اگه اون موقع آمادگيشو داشتيم اقدام مى كنيم، اگه دستم خالى باشه بچه دار نميشم، گفت تو نبايد بچه دار بشى من بايد بچه دار بشم، ميگم تنهايى ميخواى بچه دار شى؟ كى ميخواد بچه دارت كنه؟ گفت حالا صبر كن ببين كى بچه دارم مى كنه
من نمى خواستم وارد بحث و دعوا بشم ولى خودش ميخواد انگار لذت مى بره سرش داد بزنم
تصورش در مورد بچه يه خرگوش صورتيه كه لباس تنش مى كنه و مى بره گردش
مادرم ميگه زنت از سياستشه كه باهات جر و بحث راه ميندازه وگرنه اگه موردى هم نباشه خودش مى گرده يه مورد پيدا مى كنه اينقدر بهش پيله مى كنه تا آخرش حرفشو به كرسى بنشونه
باز الان هرچى گفت گفتم چشم چشم ديگه ذوقش گرفته بود تو اينترنت واسه بچه نداشته دنبال تم تولد و دكور اتاق خواب مى گشت، بعضى وقت به خودم ميگم با همين چشم چشم آروم نگهش دارم تا ببرمش پيش مشاور ببينم آخه دردش چيه، خسته شدم آخه زندگى متاهلى فقط پول دادن و غرغر شنيدن كه نبايست باشه
كاربر گرامى paiize در اسرع وقت كتابى كه فرمودين تهيه و مطالعه مى كنم، اميدوارم مطالب مفيدى در خصوص رام كردن زن سركش درش نوشته شده باشه
-
از اینکه در ابتدای تاپیکتون بعضی پستهای مشوق به جدایی رو تشکر و لایک کردم عذر میخوام!
فکر میکنم شما و همسرتان کاملا برازنده همدیگر هستید و هر نوع تلاشی از طرف شما برای بر پا نگه داشتن این ازدواج ارزشش را دارد و ایشان آن آرامش فکری را که شما لایقش هستید برایتان فراهم خواهد کرد.
موفق باشید
-
اقای ارش عزیز. از. حرفاییکه زدین معلومه که انسان پخته و باشخصیتی هستین و علاقه زیادی به همسرتون دارین. که مطمینا مشکلات کوچیک نمیتونه این علاقه رو از بین ببره. فقط راجع به موضوع بچه سختگیری نکنین. خانمتون از شما 5 سال بزرگتره و براش الان وقت مناسبیه برای بچه دار شدن
-
سلام جناب آرش
ازاینکه اینقدرپافشاری میکنیدواسه حل مشکلات خوشحالم.روحیه تون آذم روراغب میکنه واستون بنویسه:72:
وقتی کلیپ روبهش دادی دیگه نبایدازش بپرسی گوش دادی؟؟چون اینجوری فکرمیکنه شما میخواین به زور این چیزها اون روتغییربدید...میزاشتید یه هفته بعدتوی یه فرصت خوب ازش میپرسیدید راستی نظرت درمورد اون سخنرانی چی بود؟منم کلید زن روگوش دادم خیلی چیزها دستگیرم شد....
ببینیدخانم شما چون سنش بالاتره شاید میخواداینجوری نشون بده که ازشمابیشترمیدونه.
نمیدونم چرا...اما حس میکنم یه مشکلی دارن که نمیتونن به زبون بیارن!!!آخه خانمها اینجوری ان وقتی چیزی ازدرون آزارشون میده خیلی درظاهر بی درک میشن یا به قول خودتون سرکش!!
شایداون مشکل اصلا به شماارتباطی نداشته باشه وباخودش مشکل داشته باشه...
مثلا خاطره بد...یاهرچیزدیگه ای
چقدرازگذشته اش میدونی؟؟چراتن به رابطه بافردی غریبه روداد؟شایدتوی ذهن خودشون مشکلات حل نشدنی داشته باشه
شایدمدام شمارومقایسه میکنه بااون فرد...یاشاید حس عذاب وجدان دارن ..مثلا فکر میکنن خیانت کردن به شوهرشون...اما ازروی غرور اینجوری بروز میدن...
خلاصه بگم که دنبال پیداکردن مسله اصلی باش...وقتی مسله روپیدا کنی خودبه خود میتونی مشکلات روحل کنی...چون مشکلات به دنبال اون مسله به وجودمیان....
درموردبچه دارشدن شما فعلا نظری نده...اگه ذوقی داره همراهیش کن...حتی درمورد آینده بچه تون صحبت کن...مثلا بگوکاش دختری داشته باشم شبیه تو!!یامثلا بگومن مطمنم تومیشی بهترین مادردنیا...
اگه بتونید تاقبل ازازدواج مشکلات روحل کنید خیلی هم خوبه که زودتربچه داربشید.
-
ديشب دعا كردم و خدارو شكر كردم كه اينقدر سريع با اين سايت خوب و كاربرانش آشنا شدم
كاربر گرامى آويژه كارگاه رفتار جرات مندانه كه معرفى كرديد بسيار بسيار خوب و كارساز بود برامون، متوجه شدم كه همسرم با رفتار پرخاشگرانه سعى داره رفتار من رو به سمت منفعلانه هدايت كنه تا راحت تر و زودتر به خواسته هاش برسه اما دليل اين كه چرا اين راه رو انتخاب كرده و چرا از نيروى فشار براى رسيدن به خواسته هاش استفاده مى كنه متوجه نميشم.
متاسفانه چون وقتى در مقابل رفتار پرخاشگرانه همسرم رفتار جرات مندانه انجام ميدم صميميتمون از بين ميره خيلى از خواسته هام صرف نظر مى كنم، ولى باز هم... سوالم اينه كه اين چه نيرويى هست كه باعث ميشه چنين رفتارهايى از همسرم بروز كنه؟ آيا به اندازه كافى احساس مهم بودن و خوب بودن نداره؟ يا بيش از اندازه احساس خوب بودن و مهم بودن مى كنه؟ همسرم عادت داره كه وقتى هلش ميدن بكشه و وقتى مى كشنش هل بده و تا الان حتى يك بار هم نذاشته چيزى بدون اراده و ميل قلبى اون مسير طبيعيشو طى كنه، من هم بدون توجه به رفتار جرات مندانه سعى كردم مثل آب خودم رو نرم و انعطاف پذير كنم تا موانع و مشكلات همسرم رو دور بزنم غافل از اين كه اين رفتار جرى تر و ناسازگارترش كرده
Paiize عزيز من هم از وقتى كه شما در اختيار من قرار ميدين نهايت تشكر و قدردانى رو دارم، نوشته هاى شما و تجاربى كه كه در اختيارم قرار ميدين باعث شده آمادگى رشد و تغيير رو در خودم احساس كنم، حق با شماست، شايد بهتر بود اجازه مى دادم بعد از گوش دادن كليپ كمى در موردش بيشتر فكر كنه... خانمم زندگى خيلى سختى داشته، يكى از دلايل اين كه هميشه ناراحت و افسرده هست اينه كه زياد فكر مى كنه و به افكارش اونقدر پر و بال ميده كه اونو از زندگى واقعى دور كردند، افكارش حتى وقتى با منه اذيتش مى كنه و مثلا كافيه جايى حركتى انجام بدم كه اونو ياد رابطه اشتباه گذشته بندازه، دلم ميخواد بهش ياد بدم كه افكار منفى بيشتر از هر كسى اول به خودش آسيب مى زنه ولى اين افكار دست از سرش بر نمى داره، براى هر محبت و حمايتى دنبال تضمين هست، مدام بهم ميگه آخرش ولم مى كنى و با يه دختر جوونتر و زيباتر ميرى، هر روز از من مى پرسه چرا انتخابم كردى خاك برسرت تا دير نشده برو دختر زياده. ترس باعث شده نتونه از حال لذت ببره و دائم به آينده موهوم و تيره و تار فكر مى كنه، ديشب مى گفت ازت بچه خواستم كه اگه ولم كردى رفتى با يه دختر ديگه من تنها نمونم بچه باشه كه بهم محبت كنه تنهام نذاره. نميدونم واقعا اين الگوهاى ناسالم مرد و مردونگى از كجا ميان تو ذهنش كه حتى تصور مى كنه من ممكنه يك روز اونو نخوام. اينقدر اين حرفش دل منو شكست و قلب منو به درد آورد كه براى اولين بار دوست داشتم برم اون نامرد كه با روح و روانش بازى كرده تا سر حد مرگ بزنم
نميدونم با اين همه عشقى كه داره از درونم ميجوشه چى كار كنم، گاهى اوقات شرايط به حدى آزارم ميده كه نميتونم به خودم مسلط باشم، اما از اونجايى كه طبيعت زندگى رشد و تغييره ميخوام دست از مقاومت در برابر يك سرى رفتارهاى ريز و درشتش بكشم و اونقدر بهش امنيت و آرامش و اطمينان بدم كه روحش التيام پيدا كنه
متاسفانه همسرم با كليد مرد موافق نيست، از اساس با شكوه دادن به مرد مخالفه و تصورش اينه كه اگه به مردش شكوه بده ممكنه مردش اونقدر خودخواه بشه كه روزى ديگه اونو نخواد. اما مهم نيست، من واقعا نيازى به شكوه گرفتن از جانب همسرم ندارم، چون با عشقى كه تو قلبم بهش دارم ناخودآگاه دارم احساس شكوه مى كنم، فقط خدا كنه كه بتونم تامينش كنم و كمكش كنم
-
آرش گرامی
ممنون از پیگیری شما
آن تاپیک را بیشتر از آن جهت معرفی کردم که به رابطه خود و پدر و مادرتان سامان دهید. در رابطه همسرانه بیشتر از زبان منطق، باید زبان محبت و روانساز به کار برد تا به نتیجه مطلوب رسید.
نوشته قبل شما و مکالمه رد و بدل شده بین شما در ذهن من این مکالمه بین دو کودک را متبادر کرد:
- عروسکتو می خواااااااامممم
+نمی دممممممم
- می خوام، همین الان هم می خواااامممم
+دیدی؟! اگه من عروسک ندم بهت، نمی تونی بازی کنی.
- منم می رم با بچه همسایه بازی می کنم تو دلت بسوزه
+ :|
می بینید؟! مکالمه شما به همین میزان کودکانه است. ابن قسمت بالغ شما نیست که با یکدیگر مکالمه کرده. گویی که دو آدم لجباز صرفا تلاش می کنند حرف خودشان را به کرسی بنشانند.
می توانستید به جای افتادن در بازی او، موقعیت را تغییر دهید، بگویی "واای از تصور روزی بچه مان در آغوش تو باشد دلم ضعف می رود." و با او در یک جبهه بمانید و در فرصت مناسب، گفتگو می کردید و تصمیم مناسب می گرفتید.
یک کاربر بسیار عزیز قبلا اینجا بود به نام "آنی". جای او بسیار خالی است. ایشون تاپیک هایی داشتند با موضوع "بازی های اریک برن" که گمان می کنم مشکل شما را شامل می شود. لطفا آن را بخوانید و به کار ببرید.
موفق باشید.