-
برادر خوبم میدونم که این حرفم رو هم قبول ندارید . طبیعیه که همسرتون از کارش پشیمون نباشه . چون شما هم از رفتارهای گذشته تون اصلا پشیمون نیستید . تا وقتی که نتونید خودخواهی خودتون رو مغلوب کنید هیچ کاری از پیش نخواهید برد . حداقل همسرتون مثل شما به این زودی و قبل از اتمام رابطه قبلی به فکر ازدواج نیافتاده . پیشنهاد میکنم فعلا برای اصلاح زندگیتون تلاش نکنید . فقط روی خودتون کار کنید و اخلاق و رفتار خودتون رو اصلاح کنید . البته من نمیگم همسرتون اصلا مشکلی نداره و فقط شما مقصرید . ولی ما به ایشون دسترسی نداریم و امیدواریم شما با مهارتهای رفتاری ایشون رو هم به اصلاح وادارید . نه با زور و تحکم .برادر خوبم اگر برادر خودمم الان این مطلب رو میخوند حتما اینو بهش میگفتم که جواب های هویه . و گریزی نیست . احساسات زن لطیفه و به غیر از محبت هیچ چیز دیگه ای کار ساز نیست .
-
از نظرات دوستان تشکر می کنم
دیگه تمایلی ندارم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برم و در همین تهران یک دانشگاهی پیدا می کنم و عضو هیئت علمی میشم . کنارش کارهای دیگه هم میکنم و الان هم مشغولم . انرژی کافی برای مهاجرت ندارم و خستگی این مشکلات موجب شده که بخام ایران بمونم . . .
به هیچ عنوان نمیخام خانومم مهریه رو ببخشه یا خونه رو پس بده . حداقل خودم چنین موضوعی رو مطرح نمی کنم . اصولاً درخواست کردن از خانم ها ، عاقلانه نیست . خانومم بعد از اجرای حکم تمکین که برگشته بود ، 30 مرتبه حرفش عوض شد! حالا من متوجه شدم با طرح موضوع پس دادن خونه یا صفر کردن مهریه ، فقط شان خودم رو پایین آوردم . هزینه اعتماد رو تا حالا دادم . از این به بعد هم این هزینه رو می پذیرم و جزئی دائمی از زندگی خودم میدونمش و می پذیرمش . اینجوری هم واقع بینانه هست و هم آرامتر خواهم بود .
زن موجود ضعیفی هست . در این شرایط هم که ترسش فعال شده ، هرگز ابزارهای در دستش رو زمین نمیزاره . حالا این ابزارها به هر طریقی که بدستش اومده باشه فرقی براش نداره . فقط این رو میدونه که نباید ابزارش رو از دست بده . من هم این موضوع رو پذیرفتم . . .
روز اول خانومم گفت که خونه و ومهریه که چیزی نیست! تمام اون چیزهایی رو که داره و ارثی رو که بش خواهد رسید هم به من میبخشه! فقط شرطش این بود که باش زندگی کنم و طلاقش ندم . اما روزهای بعد بصورت مداوم موضعش عوض می شد . تا جایی که دیگه حال من به هم خورد . بش گفتم تو تا آخر عمرت هم چیزی رو به من نمی بخشی . اون هم گفت بله! درست فهمیدی! نمیدونم خانوادش بجاش تصمیم گرفتن یا خودش هم همین رو میخاد . به هر حال خانوم من شصیت مستقلی نداره و خودش از خانوادش جدا نیست . به اونها اعتماد داره و به من بی اعتماده .
یکی از شب هایی که پیشم بود گفت میترسم شب از من اثر انگشت بگیری و مهریه رو از چنگم در بیاری . این حرفش از فحش ناموسی بدتر بود . . .
من آخرین حرفم این بود که نمیخام چیزی رو پس بدی . حالا موضعش رو عوض کرده و مثل فاتح یک نبرد شرط و شروط میزاره! میگه باید با یکی از اقوام بیای دنبالم تا برگردم! من هم بش گفتم این یک آرزو و رویاپردازی هست . . .
گرفتاری واقعی اینه که من ایشون رو دوستش دارم!!!!! با کارهایی که کرده باید 3 طلاقش می کردم . چه طلاقش بدم و چه زندگی بکنیم نمیخام چیزی پس بده . بجاش پشت دستم رو داغ کردم که به هیچ کس اعتماد نکنم . . .
وقتی برگشت دید من یک خونه گرفتم و 35 سکه هم در کشو گذاشتم . یعنی دادخواست های اون نقداً توسط من اجرا میشن . متاسفانه روی طمع افتاد و خواست که سکه ها رو بش بدم . رفتم دادخواست تعدیل اقساط مهریه دادم و حاضر نیستم بیشتر از 14 سکه بش بدم . شاید با وجودی که میتونم پرداخت کنم ولی یک یا 2 ماه برم زندان تا نهایتاً پیش قسط مهریه و اقساطش شدیداً کاهش پیدا کنه . . .
موضوع پول و سکه نیست . من در شروع زندگی مهریه ایشون رو از 14 به 1001 افزایش دادم و خونه رو هم به نام برادرش گرفتم . ولی الان خانومم و خانوادش پیش من رسوا شدن و نمیتونم بزارم بیشتر سوء استفاده کنن . خانومم مثل کلاهبردارها رفتار میکنه . یاد گرفته که از من سوء استفاده کنه . فقط برای ناشزه نشدن برگشته بود! بش گفتم که نامزد کردم و ایشون هم متوجه شد که واقعیت داره . درسته که خانومم رو دوست دارم ولی دوست داشتن برای زندگی کردن کافی نیست!
دوباره به دادگاه مراجعه کردم و درخواست بازرسی از محل رو دادم تا مشخص بشه که ایشون در تمکین نیست تا گواهی نشوز بدن . . . دادخواست منع تحصیلش رو هم دادم . چه زندگی بکنیم چه بزارمش خونه باباش عمرش بگذره ، به هر حال راضی نیستم درس بخونه . . .
در این شرایط احتمالاً میره و حکم تقسیط مهریه رو به اجرا میزاره . حکم تقسیط 3 ماهه که قطعی شده بود ولی ایشون نرفته بود تا سکه هاش رو بگیره . ولی با اقدامات من و در پاسخ به اونها احتمالاً میره حکم رو به اجرا میزاره . من سکه دستش نمیدم و اگه لازم باشه زندان میرم تا پول یا مفت به این بنده خدا ندم . بعد از تعدیل مجدد و کاهش احتمالی ، حکم نهایی رو قبول میکنم . . .
فکر کنم خانومم موفق بشه و این باقی مانده عشق وعلاقه رو در وجود من خشک کنه . بعدش با خیال راحت اقدامات قانونی رو انجام میدم و دریک مسیر زندگی جدید بدون ایشون حرکت می کنم. خواستم که بدهکار وجدانم و قلبم نباشم! خوب من هم اشتباهاتی داشتم و گفتم یک فرصت مجدد به هر دو مون بدم . من نخواستم که چیزی پس بده! ولی ظاهراً ایشون این امکان رو فراهم نمیکنه که در یک حالت شرافتمندانه یک فرصت مجدد به زندگی مون بدیم. اگر روی این رفتارش اصرار کنه ، طبیعتاً میل و تلاش و از خود گذشتگی یک طرفه من هم حدی داره . بعد از تلاش در این مسیر دیگه بعدها وقتی به گذشته نگاه می کنم ، به خودم نمیگم که اگر فرصت میدادی درست میشد . . .
***************************
عاقلانه و منطقی این بود که با کارهای زشتی که خودش و خانواده بی وجودش کرن ، مستقیماً میزاشتمش کنار . ولی همیشه تصمیمات عاقلانه روح انسان رو راضی نمیکنه! اون بنده خدایی رو که نامزد کرده بودم به دلیلی که به خانوم فعلیم ربطی نداره گذاشتم کنار . البته در فکرم این بود که اگر نامزد جدیدم رو عقد کردم ، خانوم قبلی رو هم نگهدارم . به هر حال دیگه تمایلی به ازدواج مجدد ندارم . شاید اگر این قضایا طولانی شد برم به فکر صیغه و اینجور چیزا باشم . نمیدونم! فعلاً تصمیم خاصی ندارم . . .
به خانومم گفتم که در این 8 ماه یکبار با یک دختری دوست شدم ولی این دوستی ها رو در شان خودم ندیدم و رفتم دنبال روابط رسمی و شرعی . در این دوستی ها رابطه عمق نداره و شرافتمندانه برگزار نمیشه! نامزدیم رو هم بش گفتم . بیشتر نگران بود که این مساله رو دقیقاً چند نفر میدونن . بش گفتم فقط نزدیکان درجه اولم میدونن . باز هم حاضره برگرده!!
بش گفتم که اگر در تمکین نباشه دیر یا زود و ناچاراً براش جایگزین پیدا میکنم . ظاهراً چندان نترسید ولی میدونه که زن و دختر برای من در دسترس هست . شرعی و غیر شرعی! این رو باور داشت . . .
میدونه که من خالی نمی بندم و دروغ نمیگم . یک بار خواست کل کل کنه و گفت که من هم در این 8 ماه اس ام اس های عاشقانه داشتم. من زدم توی دهنش و اون بعداً اعتراف کرد که مطلقاً به من وفدار بوده و دست هیچ مردی به اون نخواهد رسید و بعد از من قصد ازدواج نداره . دروغ یا راستش رو نمیدونم ولی همین که این حرفها رو زد برای من دلچسب بود!!!!!!!!
من راضی نیستم که بره با یک نفر دیگه . چه با من زندگی بکنه چه نکنه طلاقی در کار نیست . من آزادش نمیکنم که بره . امروز میگه نمیرم با کس دیگه . شاید دروغ میگه! شاید هم اگر راست میگه بعدها نظرش عوض بشه . پس من آزادش نمیکنم . چون اگر بره با یک نفر دیگه ، روح من مچاله میشه . . .
گرفتاری واقعی اینه که من یک رابطه روحی عمیق با خانومم دارم . 6 سال کم نیست . اولش گفت تو به من خیانت کردی ولی خودش هم میدونه که چون در تمکین نبوده من این کارها رو کردم . البته قبل از هر ارتباطی من مردادماه بش اس ام اس دادم که دارم میرم به فکر روابط جدیدی باشم و تو رو دیگه طلاق دادم و فقط روی کاغذ زنم هستی. جوابی نداد! البته اون موقع تصمیم من همین بود و بعدش هم اقداماتم همین رو نشون داد . . .
بعد از دوستی با یک دختری دیدم که دوستی در شان من نیست و بعد از 2 بار دیدن و 1 بار رابطه جنسی ، گذاشتمش کنار. البته به این دختره گفته بودم که مطلقاً باش ازدواج نمیکنم و دوستی مون هم هر لحظه ممکنه قطع بشه . بعدش رفتم و یک بنده خدایی رو که روی کاغذ از خانومم حسابی بهتر بود رو نامزد کردم . اینبار دلم برای بی عقلی های خانومم تنگ شد! این نامزد جدید انقدر دختر خوبی بود که من دوست داشتم یک مقدار مثل خانوم قبلیم حماقت داشته باشه!!!!!!
زندگی بسیار شگفت انگیز هست . من در اجرای حکم تمکین انتظار نداشتم که خانومم برگرده . ولی برگشت و آتش زیر خاکستر رو شعله ور کرد . کار خاصی نکرد بجز حماقت و جنگیدن! ولی به هر حال حس عمیق دوست داشتن من مجدداً زنده شده بود . . .
-
با سلام
به نظر ، تاپیک در راستای عنوان حرکت نمی کند و به حاشیه روی دارد.
موضوع:
چرا کار من به مجادله با برخی افراد می رسد
-
*هشدار*
اشتباه پشت اشتباه
راه حل مشکلات قبلی بوجود آوردن مشکلات جدید نیست.
شمارو نمیدونم ولی من سزای هیچ اشتباهی و حتی سزای خیانت یک همسر(چه زن چه مرد ) و خیانت جنسی و عاطفی نمیبینم.
بنظرم با اینکارتون نه تنها انتقام نگرفتین و خیالتون راحت نشد بلکه بیشتر از قبل داغون شدین
بیشتر از قبل آرامشتون و از دست دادین
درحال حاضر با این دست اقداماتتون جایگاهتون و در حد همسر پایین آوردین.
مراقب باشین که جایگاه اشتباهاتتون از جایگاه اشتباهات همسر پایینتر نیاد.
خوب بود که تو بازی زندگی حتی اگه ناجوانمردی و بی وفایی دیدیم ما این دست راه های اشتباه و انتحاب نکنیم تا همیشه و تو تمام مراحل زندگی بتونیم سرمون بالا بگیریم و با افتخار بگیم ما راه درست و انتخاب کردیم مثله بازیکن قبلی به بیراهه نرفتیم.
فرض کنین، از همسر هم طلاق بگیرین و زندگی دومی و آغاز کنین، حتما همسر جدید درمورد گذشتتون تحقیق میکنن، اگه متوجه این دست راه هایی که انتخاب کردین بشوند متاسفانه برای وجهه خودتون بسیار بد است.
پس بهتره بیشتر از اینها مراقب راه هایی باشین که انتخاب میکنین. کار شما به مجادله میرسه چون در تصمیماتتتون بسیار احساسی عمل میکنین.خیلی عجله میکنین.
هیچوقت در حالت عصبانیت و ناراحتی تصمیم گیری نکنین چون مطمعن باشین پشیمون میشین، وقتی عصبانی هستید سکوت کنین و تا آرومتر نشدین صحبت نکنین. یا اقدامی انجام ندهید.
همیشه روی اقداماتی که میخواهید انجام دهید خوب فکر کنید، شرایط و حتما در آینده هم بررسی کنین.
مثلا مواردی که من متوجه شدم بدون فکر و در لحظه انجام دادین اون هم در لحظاتی که سرشار از احساسات مثبت و منفی بودین اینهاست :
1. تبدیل مهریه چهارده سکه ای به هزار سکه
2. بنام زدن خانه خود بدون درنظر گرفتن شرایط آینده
3. کتک زدن همسر
4. وارد روابط دوستی شدن ، برقراری رابطه جنسی، نامزد کردن و پشیمانی بعد از آن.
وخیلی موارد دیگر که شاید یا من دقت نکردن و فراموش کردم یا شما اینجا بازگو نکردین.بهرحال شما در زندگیتون خیلی کارهایی و انجام میدهید و تصمیماتی میگیرین که بعد از مدتی پشیمان میشین، انسان وقتی تصمیمی و میگیره که کامل از روی عقل و فکر باشه، و درست به تمام جوانب مثبت و منفی آن فکر کرده باشه هیچوقت از تصمیمش پشیمان نمیشه.
ببنین شما بهتره بخاطر گرفتن انتقام از همسرتون خودتون و نابود نکنین، برین با همسر صحبت کنین، درحال حاضر که هردو اشتباهات زیاد و همسطحی داشتین بهتره باهم صحبت کنین و به یک تصمیم واحدی برسین، آروم صحبت کنین تا همسرهم منطقی جواب بدهند و لجبازی نکنن.
بهشون بگین هردو انسان عاقل و بالغی هستیم مگه چند سال قراره عمر کنیم ، اول از خودتون شروع کنین، تا به ایشون این اطمینان و بدین که برای صلح اومدین نه جنگ اعصاب، بگین قبول من هم اشتباهاتی داشتم، چند تا از اشتباهاتتون و بگین . شما هم خب اشتباهاتتی داشتین، یجورایی اگه به این نقطه رسیدیم هردو اشتباه کردیم. من میخوام عوض بشم و اشتباهاتم و بشناسم، میخوام برم پیش مشاور و خودم و اصلاح کنم ( میتونین بگردیم و یک مشاور خوب پیدا کنین و ازشون وقت بگیرین ) بعد وقتی که گرفتین با روزشو و نام مشاور و آدرسش و روی کاغذی بنویسین و به همسرتون بدین و بگین اگه خواستین شما هم وقت بگیر و بیاین باهم بریم. اینطوری وقتی ببینن شما تو تصمیماتتون و حرفاتون جدی هستین شاید بیشتر باورتون کنن، و مطمعن بشن بخاطر پول و خانه نیست که باهاشون مهربون شدین بخاطر اصلاح زندگیتونه!
اگه قبول کردن که هیچ، ، باهم راه سختی و درپیش دارین و امیدوارم زندگیتون اصلاح بشه.
ولی اگه قبول نکردن باشون بگین پس لجبازی نکنن، در حد توانتون سرمایه ای و در احتیار ایشون قرار بدین و ازشون بخواین در ازای این سرمایه مهریه و خانه و بهتون برگردونن.
بهرحال یکی این وسط باید کوتاه بیاد، اینجوری که نمیشه زندگی کرد، یا باهم سعی کنین زندگی و بسازین، یا از هم جدا بشین و سعی کنین ایندفعه عاقلانه انتخاب کنین و زندگی جدیدی بسازین، تا هردو به آرامش برسین.
با این راههایی که پیش گرفتین آرامش و هیچوقت نمیتونین تجربه کنین نه شما نه همسرتون. کاش اون لحظه که همسرتون گفتن غیر از شما به مرد دیگری فکر نمیکنن، شما هم ابراز پشیمانی میکردین و ازشون میخواستین ببخشنتون و یجوری غرورتون و کنار میذاشتین و سعی مگردین ایشون نرم تر کنین و اعتمادشون و جلب کنین.
میدونم ایشون اشتباهات زیادی داشتن، اما این اشتباهات هم بهرحال دلیلی داشته بی دلیل و یک شبه رخ نداده، درست مانند اشتباه شما، شما هم دلیلی برای خود میارین خب همسر هم دلیلی داشتن، هردوتون هم اشتباه میکنین، اشتباه دیگری که دلیل بر اشتباه ما نیست هر انسانی مسول اشتباه خودشه، دلیل نمیشه چون یکی اشتباه کرد پس راه برای اشتباه ما هم باز شده .
شما بزرگواری کنین، گذشت داشته باشین، مطمعن باشین جواب گذشتتون و میبینین، برین باهاشون صحبت کنین و یک راه درست انتخاب کنین، بالاخره یا همدیگر و میخواین یا نمیخواین.
اگه نمیخواین راهش اذیت و آزار هم نیست.
ببینین براشون چقدر مهم بوده که کسی ازخیانت شما فهمیده یا نه!
ببینین بشما گفتن هیچ مردی و غیراز شما در زندگیشون نمیپذیرن .
اینا یعنی شما و زندگیشون براشون مهم هستین فقط غرورشون و اتفاقاتی که افتاده باعث شده به شما بی اعتماد بشن، شما کمکشون کنین راه درست و بشناسن.
تو این شرایط ازدواج مجدد و صیغه و امثال اینها برای شما مثله یک مسکن عمل میکنه، موقتیه، دایمی نیست، مراقب این مسکن ها باشین که هیچوقت آرامش دایمی براتون نخواهند داشت .
اول مشکل الانتون و حل کنین و پرونده اشو برای همیشه ببندین بعد بسته به نتیجه مشکل قبلی دنبال این دست راه حل ها باشین.
چون بنظر شخصی من که دختر خوب از خانواده خوب با یک مرد متاهل نه دوست میشه نه نامزد میکنه، نه رابطه جنسی برقرار میکنه، البته اگه دنبال ازدواج خوب و درست باشین . حتی اگه بهشون گفته باشین که همسرتون سر ناسازگاری داشته باز هم تا شما همسر اول و طلاق نداده باشین دختر از خانواده خوب همچین کاری نمیکنه. تازه مطلقه هم باشین کلی تحقیق میکنن تا جواب مثبت بدهند به این زودی ها با یک مرد متاهل رابطه دوستی و جنسی برقرار نمیکنن.
مگه اینکه بخاطر پول یا موقعیت اجتماعی خوبتون بخواهند جواب مثبت دهند که مطمعنا شما اینو نمیخواین ، من اطراف م پر از دختر خوب و خانواده داره، هیچکدومشون همچین ریسکی و نمیکنن حتی اگه پسر میلیارد ر باشه! !!
-
سلام.
این نکته به ذهنم رسید که بهتون بگم، هیچ کس نمیدونه تو ذهن شما چی میگذره و همه با توجه به رفتاری که از شما میبینن دارن نسبت به شما قضاوت میکنن.
همسرتون دیده شما کمی مهربون تر از سابق شدین و دقیقا نمیدونه تو ذهن شما چی میگذره مدتها باید بگذره که بتونه شما رو محک بزنه و باورتون کنه.
شما تنها چیزی که ازش میخواید اینه که مالتون رو بهتون پس بده و متاسفانه بابت علاقه ای که به شما داره اون هم دو دستی چسبیده بهش تا شما رو نگه داره. در واقع دو دستی چسبیده
به شما. مطمئن باشید اگه شما رو نمیخواست مالتون رو پرت میکرد تو صورتتون و میرفت و این قتلهای خانوادگی که تو روزنامه ها میخونید از آسمون نیموده و همیشه توش فردی فرد دیگه ای
رو آزار داده و قربانی هم از فرت تنفر و بیچارگی انتقام گرفته. اینها واقعیته و واقعیت زندگی شما اینه که همسرتون شما رو دوست داره و مطمئنا از همه ی ابزارهای توی دستش برای نگه
داشتن شما استفاده میکنه. نکته ی عجیب ماجرا اینه که گویا شما هم همسرتون رو دوست دارید.
اما در راستای تایپیکتون میشه یک آدم بد و یک آدم خوب رو توصیف کنید.
-
سلام من مطالب شما رو خوندم و برای من بسیار مفید بوده اما یک سوال دارم (و اصلا قصد جسارت ندارم) شما واقعا تحصیل کرده هستید؟ بسیاری از حرفها و رفتارهای شما سطحی وبی ادبانه است. شما در بسیاری موارد ادب و شرافت رو رعایت نکردید ،متاسفم که اینو میگم و فقط یک انتقاد دوستانه است : شما خود خواه و گستاخید:324:
اگر قبول دارید این شرایط نتیجه رفتار بد شماست لااقل این دم اخری با مدارا و صبوری چند راه برای پشیمانی و برگشت باقی بگذارید ،فکر میکنم چند سال دیگه هردو شما تمایل به بازگشت پیدا کنید از این رفتار خود شرمنده بشید.کمی اینده نگر باشید لطفا من کسایی رو میشناسم که از همسرشون جداشدن اما هنوز با برادر همسرشون دوستن یا حتی باهمسر سابقشون .
عجول نباشید واحساساتی عمل نکنید.
-
سلام
این پست آخرتون مثل افتادن پرده از روی درونتون بود.
آقای بهزاد به نظر شخصی من(که فقط از روی نوشته هاتونه و ممکنه نادرست باشه چون راه اطلاع من مجازی و محدود بوده) شما اتفاقا آدم خیلی احساساتی هستین.و اینو خودتون میدونید. و میترسید و بابت ترستون هم خشونت رو بکار میبرید.حالا اگه تو این وانفسا همچین اتفاقات بدی هم براتون بیفته ترستون خیلی بیشتر میشه و شما تلاشتون برای خشونت و وانمود کردن به خونسردی و منطقی بودن بیشتر میشه.
البته یه سری عقاید عصر حجری (اینو از عمد برای تضاد با فمنیستی میگم) هم قاطی ماجرا هست.
*شما بابت هر موضوعی مثل رفتار خانومتون برای اون آچار (که البته به نظر منم زشت بود) ناراحت میشید.چون میترسی که اونقد که باید مورد احترام نبوده باشی.و این زنگ خطر تو رو وادار به واکنش میکنه.
*میترسی احترامت از بین بره.میترسی از احساساتت سوءاستفاده بشه.
وقتی کسی انگشت اتهام رو به طرفت میگیره خیلی دلخور میشی.چون قبلش خودت،خودتو بارها محاکمه کردی.درسته حرفم؟وقتی اتفاقی میفته خیلی ذهنت درگیر نمیشه که آیا کارت درست بوده یا نه؟آیا رفتاری که داشتی شرافتمندانه بوده یا نه؟اگه به نظرت کارت غلط بوده خودت عذاب وجدان نمیگیری؟آیا بخاطر همین ،سرزنشهای بقیه رو مثل یه بی انصافی بزرگ نمیبینی؟
آقای بهزاد خودتو با همه ضعفهات باید دوست داشته باشی و قبول کنی.این مرحله اوله و خیلی مهمه.با همه ضعفهات خودتو دوست داشته باشی اونوقت اگه کسی دست گذاشت رو نقطه ضعفت دردت میگیره اما مثل قبل آزار دهنده نیس.چون تو خودتو با همه اینا دوست داری.
جناب بهزاد فقط تو مملکت خودمون بیشتر از 70میلیون آدم هست.با طرز فکرا و روحیات مختلف.دزد هست.کلاهبردار هست.بی وجدان هست.باشرف و خوب هم هست.اینجوریه کاریشم نمیشه کرد.همین ماها که میاییم و چوب نصیحت دستمون میگیریم خودمون ممکنه تو زندگیای واقعیمون خیلی بدتر از شما رفتار کنیم.فقط یه ماسک زدیم.ولی از همه مهمتر اینه که خدا از همه چی باخبره.
خب وقتی اون دوست داشتن انجام بشه.و ترس کنار بره.راحت میشی و دیگران رو کمتر تحت فشار میذاری.ببین از صحبتهات خصوصا تو اون تاپیکت خیلی حرفایی بود در مورد اینکه آدمی هستی که دیگران رو میخوای کنترل کنی.مثه آدمی که میخواد ماسه های توی دستش نریزه برای همین دستشو محکم مشت میکنه.اما همین کارش باعث میشه اون ماسه ها بریزن.
خیلی جاها نوشتی با تحکم نوشتی مرده که محل زندگی رو تعیین میکنه.احترام تو باید حفظ بشه.
من اینا رو میذارم پا حساب ترست از اینکه نکنه اقتدارت زیر سوال بره؟؟؟؟؟
اما اقتدار مرد به اینا نیس.البته خصوصا تو جامعه الان نمیشه الکی وبدون فکر اعتماد کرد اما حداقل تجربت بهت نشون داد این روش برای حفظ اقتدارت مناسب نیس.اصلا اقتدار به این چیزا نیس.
من فکر میکنم روح و قلب شما الان خیلی جریحه دار شده.و قیافتون این شکلیه:47: اما پشت ماسکی از خشونت و منطقیت و اینا قایمش میکنید.
میدونید اگه از اول تو نقش یه مرد مظلوم مینوشتید الان یه عالمه همدری مهر و محبت سمتتون سرازیر شده بود.
اما به هیچ کردم این ماسکهای مظلومیت یا خشونت و قاطعیت دلخوش نکنید.به درون خودتون که بهزاد ناراحتی هست برسید و زخمهای خودتونو التیام بدید.بدون قضاوت خودتونو دوست داشته باشید.
تازه بعد این مرحله هست که میتونید به واکاوی نقاط ضعفتون بپردازید.
حقیقت اینه که شما در کنار اشتباهاتون خیلی کارای مثبتیم انجام دادید که خیلیا انجامش نمیدن.حتی کسایی که سرزنشتون میکنن.
خیلی طولانی شد.حرفمو اینجا تموم میکنم و بهتون پیشنهاد میدم این تاپیک بازی ها رو بخونید.خصوصا اگه درست یادم مونده باشه قسمتی که یکی از طرفین مظلوم نمایی میکنه.
http://www.hamdardi.net/thread-9560.html
کمک کردن.و نوشتن برای آدمهای اینجا و ... قطعا نتیجه خوبی براتون خواهد داشت که جبران وقت رو خواهد کرد.هرچند که ممکنه الان نبینیدش.برای من که این اتفاق افتاده و نتیجش رو بیرون این سایت گرفتم
-
کاربر عزیز ، دختر بیخیال
ارزیابی خیلی مفیدی رو برای من نوشتید . خیلی تشکر می کنم . حرف هایی رو که زدید در عمل دنبال خواهم کرد و حرف های شما کاملاً بجا و درست بود .
کاربر عزیز شکوه ، از اینکه نظر گذاشتید تشکر می کنم و درست هم فرموده بودید . فقط این جمله شما رو متوجه نشدم : اما در راستای تایپیکتون میشه یک آدم بد و یک آدم خوب رو توصیف کنید.
دوست عزیز آقای نجار ، من از انتقاد شما اصلاً ناراحت نشدم و شاید شما درست هم گفته باشید! اما بقیه توصیه ها و نظرات شما رو کاملاً درست میدونم و در عمل پیگیری می کنم . من همین الان هم تمایل شدید دارم که زندگی قبلیم با خانومم احیا بشه . . .
- - - Updated - - -
دوست عزیز ، بهار زندگی
گفته های شما هم تقریباً 100 درصد مصداق داشت! چیز زیادی نیست که اضافه کنم و از اینکه نظر گذاشتید تشکر می کنم
-
کلا دوست داشتم بگید به نظرتون یه شوهر خوب باید چه ویژگی هایی باید داشته باشه؟ به نظرتون خانم ها به کی میگن همسر خوب؟
یه مرد تو اجتماع ایران باید چه ویژگی هایی داشته باشه؟ یعنی کلا شما به کی میگید خوب و اجتماعی؟
-
چه سوالی ! باشه جواب من ابنه :
ویژگی های شوهر خوب : 1) محبت به همسر 2) احترام 3) توجه به نیازهای اصلی همسر و نیم نگاهی به تفریحات همسر 4) ترجیحاً وفاداری جنسی (احساساتی نشید! من کاملاً این رو رعایت می کنم ولی چند همسری برای مردان در کل ممنوع نیست) 5) خیلی موارد دیگه که در ذهنم نیست!
خوب و اجتماعی بودن رو خیلی نمیدونم چی بگم . من آدم اجتماعی نیستم . بیشتر ترجیح میدم تنها باشم یا با همسرم باشیم و کمتر علاقه به دید و بازدید و مسافرت دارم . . .