نوشته اصلی توسط
paiize
سلام سوده جان
درکت میکنم...میدونم دلتنگی
گفته بودی چی بگی که سوزناک باشه و...
بعدازچندروز یه شب بهش پی ام بده ومثلابنویس دلم داره میترکه دیگه نمیتونم....اگه جواب دادوپرسیدچی شده یاهرچیزی توجواب بده اگه همجوابی ندادتوبازیه ربع بیست دقیقه دیگه واسش بفرست وازحالت بگو...همینهایی که بالا نوشتی...
بگودیگه طاقت دوریت روندارم...دلم آغوشت رومیخواد...دلم نوازش وگرمای دستات رومیخواد...نگاهت رومیخواد...دلم تنگه خیلی زیاددرحدی که دارم دیونه میشم...
سوده هرچیزی ازته دلت بنویسی به دلش میشینه...بگوکاش منومیبخشیدی ویه باردیگه به زندگیمون فرصت میدادی...کاش یه باردیگه محبت ولبخندت رومیدیدم...کاش توهم دلت واسم تنگ میشد...من بدون تونمیتونم...میترسم ازاین دنیابرم ودیگه فرصت باتوبودن رونداشته باشم/البته خدانکنه/
سوده جون بزارپارمیداخودش به باباش زنگ بزنه ...کارهایی که بالهای صداقت گفتن درموردپارمیداوباباش روانجام بده...
نگران نباش سوده جون...غصه نخوروانرژیت رونگه دار...توخیلی کارداری حالا حالاها...