RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
خوب ؟ حالا چي ؟ تصميم داري چه كني ؟ آيا خودت را نيازمند به تغيير مي بيني يا خير ؟ آن هم تنها به صرف كسب آرامش دروني در چهارچوبهاي خانوادگي ( پاسخ اين سئوال را حتما بده )
ببینید دقیقا این سوال خود من.
در تاپیک قبلی ام دوستان نظرشون این بود که فرض رو بر این بذارم که شکم به شوهرم غلطه، از جدایی صرفنظر کنم.
خوب من هم با توجه به راهنمایی های دوستان و هم پاره ای مسائل همین کار رو کردم.
الان بدون هیچ احساس علاقه ای و با کلی علامت سوال که تمام سعی ام رو می کنم که بهشون فکر نکنم، دارم با شوهرم زندگی می کنم.
نمی دونم باید چی کار کنم و چه رفتاری در مقابل خودش و خانوادش داشته باشم.
شوهر من آدم فوق العاده دهن بینه و خانوادش هم حسابی از این نقطه ضعفش استفاده می کنن.
بارها و بارها ازش کتک خوردم و بعدها فهمیدم که تحریک خانوادش بوده.
شوهر من فوق العاده حساسه که بهش بگن زن ذلیل! خواهرشوهره 16 17 ساله من، دلش بازی و سرگرمی و ... که بخواد، زنگ می زنه به شوهرم می گه برام بگیر و اگه شوهر بدبختم بگه ندارم یا فلان چیز به دردت نمی خوره، می گه از زنت می ترسی! آقا شوهر من هم سریع نقطه ضعف نشون می ده و یا به خواستش چشم می گه و یا منو جلوشون خرد می کنه که ثابت کنه زن ذلیل نیست.
اگه هزاری بهم بی احترامی کنن، دیگه جرات ندارم به شوهرم بگن چون می ترسم جلوی همه کتکم بزنه!
سوال من اینه؛
حالا که شوهرم از همون اوایل زندگی حرمت شکنی کرده و جلوی همه خردم کرده، حالا باید چی کار کنم که دخالتها و بی احترامی هاشون رو به حداقل برسونم؟
گفته بودی دوربین رو به سمت خودم بچرخونم. خوب این کارو کردم. دختری بودم که سرم به درس و بعد کارم گرم بود. ادب و شخصیت خودم و خانوادم توی فامیل زبانزد بود. هیچ وقت غیبت کسی رو نمی کردم. واقعا سرم تو لاک خودم بود و به کسی کاری نداشتم. بخدا قسم کلی خواستگار در و همسایه و فامیل برام می فرستادن. همین شوهرم رو یکی از فامیل ها منو بهش معرفی کرده بود و کلی ازم تعریف کرده بود.
حالا بعد از ازدواج چی شدم. یه آدم شکسته، خرد شده. سرچی؟ نمی دونم!
همه جا غیبت خودم و خانوادم رو می کنن. درصورتیکه خانواده من کوچکترین دخالتی تو زندگیمون ندارن و اصلا توقعی ندارن.
یه مثال می زنم؛ ما تو خونمون برای خودم اتاق شخصی داشتم و معمولا در رو می بستم که به کارام و یا مطالعه برسم. تو خونه ما برای همدیگه حریم شخصس قائلیم. فرضا اگه در بسته باشه و کسی بخواد بیاد تو، در می زد. و همین احترام به حریم شخصی و متعاقبش شخصیت همدیگه باعث شده که رومون بهم باز نشه و در عین حال تو زمانی که کسی مشورت بخواد یا کمک، دیگران دریغ نکنن. خوب این یه چیزی بود که هرکی وارد خونه ما می شد بعد از یه مدت می فهمید و حقیقتش من به این نوع روابط افتخار می کنم و اون رو حسن می دونم.
حالا شوهر من بعد از ازدواج این رو کرده بود پیرهن عثمون که شماها باهم صمیمی نیستن و از هم دورین و کسی جرات نداره بدون اجازه وارد اتاقت بشه و ...
آخه چقدر حرص خوردم که آقا جون اگه ارزشهای خانوادگی ما برای تو و خانوادت ضد ارزشه، خوب همون اول می رفتی. دختر مردم رو با زبون بازی گرفتی و بعد می خوای هویتشون رو عوض کنی!
از اینجور مثالها بینهایت تو زندگیمونه.
می بینی من وقتی دوربین رو به سمت خودم می چرخونم بدتر می شه. بیشتر حرص می خورم.
یادمه روز عروسی برادرم بود. مادرشوهرم هم اومده بود. بهم می گفت چرا مادر عروس مهمون ها رو کم تحویل می گیره. چرا نمی یاد دور میزا و ... . خلاصه بخدا قسم من که خواهر شوهر بودم حرف رو شنیدم و فقط بهش گفتم خانم ... خجالتیه و بخدا قسم به هیچ کس نگفتم. نه داداشم و نه مادرم. باور کنید یکبار نشده که از زن داداشم پیش داداشم غیبتی کنم حتی اگر رنجیده هم باشم.
اما خواهر شوهرام، مدام خاله زنک بازی در میارن و شوهرم رو یاد می دن که باهام دعوا بندازه!
بخدا تبدیل شدم به یه آدم غرور شکسته که اعتماد بنفسشو کامل از دست داده!
می دونم دارم پرچونگی می کنم ولی می خوام خودمو خالی کنم.
هنوزم سوالم اینه که؛
حالا که از طلاق منصرف شدم، باید چی کار کنم؟
بالاخره بین ما حرمت شکنی شده و پرد دری شده (!) می دونم پیدا کردن مقصر کاری رو درست نمی کنه. می دونم فرهنگ خانوادگی من و شوهرم باهم فرق داره و شاید عمده مشکلاتمون از این باشه (ولی دیر فهمیدم).
حالا باید چی کار کنم؟
اوضاع ساده ای نیست.
من چی کار کنم که بی حرمتی هاشون به حداقل برسه؟ خودم، روانم و زندگیم کمترین آسیب رو ببینه؟
من دارم بدون حس دوست داشتن زندگی می کنم و یه دنیا خاطرات آزار دهنده! خیلی سخنه!
اما حالا باید چی کار کنم؟
بخدا تو زندگیم دخالت می کنن! شوهر من دهن بینه و حرف دیگران روش تاثیر داره!
اینو یه بار به یه مشاور گفتم، گفت بهش بگو بیاد من باهاش حرف بزنم. ولی شوهرم راضی نشد.
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
به نام خدا
سلام
در كل فقط ميخواهم نظر خودم را بگويم و اميدوارم كه از خلاصه گويي بنده نكته مفيدي به دست بياد :
اين حقير احساس ميكنم كه بايستي دوربين رو به صورت صحيح بچرخانيد : منظور از چرخوندن دوربين ديدن حسن و كمالات گذشته نيست ، مثلا بنده هم اكنون كه فيلم زندگي شما رو مشاهده ميكنم برداشتم از اكنون شما هست نه از گذشته شما .
در فيلم شما زني رو ميبينم خسته ، خاموش و علاقه مند به نجات زندگي اش . اما اگر به نگاه شما قصد ديدن فيلم زندگيتان را داشته باشم بايد به گذشته شما كه دختري درس خوان بوديد بروم و در گذشته سير شما دنبال شوهري بگردم كه وجود ندارد و در روياها مردي ايده ال است .
يعني چه ؟ يعني امروز شما همسر داريد و ديروز نداشتيد . امروز شما بايستي بجاي من ، يا تو ، از كلمه ما استفاده كنيد . خب يعني دوربين را بايد به سمت همسر شوهرتون بگيريد نه دختري كه در قبل وجود داشته .
مثال ميزنم : دو راننده پشت سر هم در حال رانندگي هستند . هر دو خونسرد و ارام هستند .
راننده شماره 2 از پشت سر به جلويي چراغ ميزند و درخواست باز شدن راه ميدهد . راننده شماره 1 توجه نمي كند . مجددا راننده شماره 2 درخواست عبور با زدن بوق ميكند . راننده شماره 1 (جلويي ) اينبار توجه ميكند و از آينه ماشين نگاه ميكند و با حركت دست و دهان مي گويد : « چته »
به راننده شماره 2 برميخورد و تصميم به سبقت گرفتن ميكند . راننده شماره 1 هم با پوزخند مي گويد : ادعاي رانندگيت ميشه ، ميتوني رد شو .
راننده شماره عصبي تر ميشود و دائم هوس سبقت گرفتن دارد و همچنان راننده شماره 1 مقاومت ميكند و راه نميدهد .
هر دو وارد بازي شده اند . اختيار از كف داده اند و حاضر هستند به هيچ عنوان شكست نخورند .
سه حالت وجود دارد :
1: هر دو به خواسته خود پا فشاري كنند و ادامه بدن كل كل كردن خود را .
2: راننده شماره يك دوربين را به سمت خود بچرخاند و بگويد : تقصير از من بود بايد راه ميدادم و به راننده دومي اجازه عبور بدهد و حتي معذرت خواهي كند .
3 : راننده شماره دو دوربين را به سمت خود بچرخاند و بگويد : اين كار ارزش ندارد كه من با جان خودم بازي كنم و همان اول نبايد وارد بازي او ميشدم و نسبت به سبقت گرفتن خود منصرف شود و از راننده اول فاصله بگيرد تا بتواند هم او را با وجدان خود تنها بگذاريد و هم در صورت امكان با رفتار خود براي او الگو شود .
به نظر من دوربين بايد اساسي چرخيده بشه و نسبت به تمام اعمال خوب يا بد تجديد نظر بشه . يعني نسبت به اعمال خوبي كه انجام داده ايد نبايد انتظار داشته باشيد و نسبت به اعمال بد هم بايد جبران كنيد .
به نظر بنده شما در مرحله كمتر از انتظار قرار داريد و چون اتفاقاتي كه برايتان افتاده است كمتر از انتظارتان بوده حالا در درون خود دچار پرسش و بازجويي دروني شده ايد .
كه چاره كار واقعا ساده است ،
اگر در مطالب بنده ايرادي وارد بود خواهش ميكنم عزيزان اصلاح بفرمايند كه بنده تجربه زيادي ندارم فقط نظر شخصي ام را گفته ام .
متشكرم .
يامولاعلي
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
صبر صبر صبر كن خاموش جان
كه در ابتدا به تو بگم بد متوجه شدي يا اساسا متوجه حرف من نشدي .
من وقتي مي گويم دوربين به سمت خود ،منظورم اين نيست كه بنشينيد و خاطره ها را شخم بزني و بالا و پائين كني . بلكه نظرم بر اين است كه خاموش روي روحيات - افكار - احساساتش زوم كند . اگر خاطره اي را به ياد مي اورد حق و سهم خودش را در آن رويداد بپذيرد .
چند نكته
خاموش حتي در پذيرش انتخاب خودش نيست .
اين حرف يعني چه ؟! تو اين مرد را انتخاب كرده اي از ميان و جمع جميع خواستگاراني كه داشتي . اين انتخاب ، انتخاب توست ، در پذيرش انتخاب خود باش . ( پذيرش = هست هر آنچه كه هست )
در قياس بين زندگي دوران دختري و امروزت نشسته اي ؟!چرا ؟! دنياي روزهاي خوش منزل پدري ، امروز رويايي است كه تبديل به خاطره شده و اگر امروز به آن جا برگردي باز فضاي آن روزها را نخواهي داشت .
در فرهنگ كهن ايراني يك جمله وجود دارد كه نمي دانم شنيد ه اي يا نه : خانه ي شوهر هفت خم خسروي زهر است !!!!
در خانه ي شوهر هفت خمره زهر به دختر مي دهند بخوره ؟! مسلما نه . پس اين جمله حكيمانه به چه چيز اشاره مي كند ؟! به سختي ها و مسائل و مشكلاتي كه من و تو مسئولش هستيم و در خانه ي پدري ما چنين مسئوليتي براي حل مشكلات ريز و درشت نداشتيم و مسئوليت هاي جدي زندگي با افراد ديگر بود .
حال تو امروز به خاطرات خوش خانه ي پدري چسبيده اي ؟!يكي از همين خمره هاي زهر تفاوت فرهنگ و تربيت و تضادهاي رفتاري و ...........است . اما مطمئن باش كه هر زهري - پادزهري دارد . چرا كه اين آقا انتخاب توست . ابتدا بايد به خودت احترام بگذاري و آن هم احترامي از نوع درست تا بتواني به همسرت و چهارچوبهاي همين انتخابهايي كه داشته اي احترام بگذاري .
با حلوا حلوا زباني اين احترام به شكل سطحي هم ايجاد نميشه .از اينكه نقاط صعف همسرت را پر رنگ كني اتفاق خاصي در زندگي ات نمي افتد مگر رنج مداوم .
آيا لحظه هاي خوشي با اين همسر نداشته و نداري ؟! خودت و ذهنت را با مثبت ها ي زندگي ات درگير كن نه با نكات منفي كه در هر زندگي هست .
درپذيرش امروزت باش در سراب گذشته زندگي نكن . و براي امروز راهكار پيدا كن تا بتواني راحت زندگي كني و از زندگي لذت ببري .
دلت بر همسر آزرده اي كه انتخاب تو بوده بسوزه كه از سر ضعف و خشم نياموخته كه دستش را بر روي عزيزش - همسرش بلند مي كند . اين آدم آزرده به واقع نيازمند كمك كردن است و تو مسئولي براي اين كمك كردن . به اين دليل كه انتخابش كردي .اما خودت هم دچار اشكالي و اشكالاتي به مراتب بيشتر از او هستي . اين لايه هاي سطحي شناخت از حريم خصوصي منزل پدري است .
چرا آنجا در پذيرش افراد خانواده ات بودي ؟! ولي اينجا نه ؟!
به صرف مسائل تربيتي و فرهنگي ؟! ( من نه مي گويم كدام درست است و كدام علط ) اما چيزي كه هست بايد بداني درست و غلطها را ذهن انسان بر مبناي تمايلات و ذائقه شخصي تعيين مي كنه . ابدا خوب و بدي وجود نخواهد داشت اگر اين ذائقه از كار بيفته .
و باز يك مشت خاطره ي تلخ را تمبر كردي و در يك آلبوم جمع كردي . اين آلبوم تمبر را بينداز دور . آلبومي كه هر بار كه تماشا مي كني نه تنها تو را سر كيف نمي آورد بلكه آزارت مي دهد . رنجت مي دهد . راهش نابود كردن اين آلبوم است و اينكه تصميم بگيري ديگر تمبري جمع نكني كه برات بشه خاطره ي بد .
آيا تو در منزل پدري خاطره بد نداشتي ؟ ايا با پدرت و مادرت بحث نداشتي ؟آيا دعوا نشده بود ؟!
چه چيز باعث شده كه آنها برات كم رنگ يا بي رنگ باشند ؟! ذهن و انتخاب تو و پذيرش نسبت به پدر و مادر و خانواده ات ......
اين شوهر - اين خانواده ي همسر هميني است كه مي بيني پس در پذيرش آنها باش ( پذيرش با تحمل فرق داره )
تائيد و نوازش و قدرداني از همسرت را به لحاظ اختلاف فرهنگي دريغ كن . عشق و محبت را كه بدون چشمداشت بدهي راه عبور و گذر براي تو بازتر خواهد بود . بدون توقع زندگي كن . در پي رشد و تقويت نكات مثبت خودت باش . فخر فروشي نكن . به دنبال قد و قامت گرفتن فرهنگي نباش و با سنگ قياس همسرت را منهدم نكن .
كتاب
چگونه ديگران را مجذوب خود كنيم
نوشته ي برايان تريسي /رون آردن را بخون
و همينطور
كتاب
براي هر مشگلي راه حل معنوي وجود دارد
نوشته ي وين داير
را بخوان
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
حرفهای زیادی داشتم که در پاسخ به پست دوستان عزیزم بگویم، خصوصا آنی گرامی که ظاهرا در جاهایی از صحبتهای من سوء برداشت کرده اند که صد البته اشکال از نگارش بنده بوده است.
ولیکن دیروز اتفاقی افتاد که بقدری مرا آشفته کرد که از لحاظ جسمی هم کاملا بیمار شده ام. اصلا با هیچ دو دوتا چهارتایی جور در نمی آید!
تورو خدا شما لااقل رهایم نکنید تا بتوانم خودم را از این مرداب طاقت فرسایی که درآن دست و پا می زنم، نجات دهم:
(هیچ چیز بدتر از افتادن در شک و بدبینی و دست و پا زدن در یافتن علتها نیست!)
اما ماجرا:
دیروز برای خرید لباس رفته بودیم. شوهرم برعکس همیشه بیرون منزل خیلی زیاد تحویلم می گرفت و من هرچند بهت زده بودم، در عین حال احساس غرور و افتخار می کردم و چقدر زندگی را شیرین حس می کردم، انگار یک لحظه تمام غمها از یادم رفته بود.
مدتی گذشت و بعد از اینکه من از اتاق پرو بیرون آمدم و رفتیم برای خرید بقیه چیزها، ناگهان متوجه شدم که رفتار شوهرم 180 درجه تغییر کرده و مجددا مثل گذشته با رفتارش بهم توهین می کند! نفهمیدم چه اتفاقی افتاد که یکدفعه اینطوری شد!
اما از همه بدتر، وقتی قلم دوم را پسند کردم و خواستیم حساب کنیم، شوهرم خانم فروشنده ای که آنجا بود را صدا زد و او هم داشت می گفت که اگر پسندیدید، بدهید به فلان آقا تا برایتان بپیچد که یکدفعه متوجه شدم که شوهرم بصورت خیلی واضحی به پایین تنه این خانم نگاه می کند (ببخشید که مجبور شدم اینطور صریح بنویسم) و در انتها که شوهرم خواست جمله آخر را بگوید، صدایش کاملا تغییر کرده بود و لرزشی در صدایش بود(امیدوارم متوجه منظورم شده باشید)!
خلاصه انگار یک سطل آب سرد روی من ریخته باشند، اصلا نمی دانستم که چه باید بگویم و یا چه بکنم. بخدا قسم می خورم دو فروشنده آقای مغازه و یکی دوتا مشتری دیگر داشتند مرا نگاه می کردند و حتی یکی از آنها آن خانم را کشید کنار و ...
واقعا نمی دانستم باید چه عکس العملی نشان دهم. جالب بود آن خانم بعدا هم می آمد نزدیک شوهرم و می خواست خودش را به شوهرم بزند. و من فقط کمی چپ چپ نگاه آن خانم کردم و اصلا نمی دانستم چه بکنم و چه بگویم!!!
بیرون آمدیم و به سمت منزل حرکت کردیم. خیلی ناراحت بودم. اصلا نمی دانستم چه موضعی بگیرم. خوب دیده بودم. اگر خوشحال و بیخیال خودم را نشان می دادم که شوهرم فکر می کرد که از لحاظ من هیچ ایرادی ندارد و مجاز است هرکاری را بکند. و اگر می گفتم که چگونه؟ چندباری که چشم چرانیش را تذکر دادم، حاشا کرد و منتهی شد به دعوا و تنش و ... . شکر خدا دست بزن هم دارد و فوق العاده لجباز است.
فقط ناراحت بودم. چندباری پرسید که چرا ناراحتی، گفتم سرما خوردم. می پرسید که داری گریه می کنی، من خطایی کردم دوباره که ناراحتی. گفتم نه چیزی دیدم که خیلی ناراحتم کرد ولی آن چیز را که من دیدم خدا هم دید و خدا خودش باید حکم کند. گفت مربوط به من که نبود، گفتم نه.
امروز صبح سر صحبت را باز کردم و ماجرای فردی را تعریف کردم که شوهرش بهش وفادار نبوده، و آن خانم چقدر تغییر کرده و چقدر از زنانگی اش استفاده می کند و مردها را به سمت خود می کشد تا از شوهرش انتقام بگیرد. گفتم وقتی آن مرد به زنش بی تعهدی کرده، در واقع غرورش را خرد کرده و زنش برای اینکه نشان دهد، کمبودی ندارد مردهای دیگر را به سمت خودش می کشد.
هرچه به ذهنم رسید گفتم، ولی بعید می دانم تاثیری داشته باشد!
بنطر شما منظور شما از این کار شوهرم چه بود؟ می خواست چه چیز را نشان دهد؟ اصلا چرا اینقدر تحویلم گرفت و بعد بیکباره تغییر کرد؟
یعنی جلوی زنش از یک فروشنده .... گدایی می کند؟ یا اینکه دارد مرا زجرکش می کند؟
هرچه دودوتا چهارتا می کنم، عقلم به جایی نمی رسد؟
چه غلطی با ید بکنم؟ چه خاکی برسرم بریزم؟
شاید می خواهد که مرا نسبت به خودش سرد کند تا من به میل خودم ازش جدا شوم!
بعضی وقتها به سرم می زند که من هم بشوم یکی مثل خودش، در آنصورت تحمل کارهایش برایم آسان می شود!
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
نمی دونم امشب که همسرم میاد چه موضعی در برابرش داشته باشم، چقدر دلم نمی خواد زمان بگذره.....
چقدر سخته چیزی رو دیده باشی که ناپسنده و ندونی چی کار باید بکنی...
رفتار همسر من عجیبه، عادی نیست، خیلی علامت سوال داره!
تو تاپیک قبلی ام بخشی رو گفته بودم که قریب به اتفاق دوستان نظرشون این بود که همسرم می خواد توجه من رو جلب کنه!
اما اون موقع من باهاش قهر کامل بودم ولی الان که روابط به ظاهر خوبه!
آخه حتی مردهای هوس باز و دو زنه و عیاش و صیغه بکن و رفیق بگیر و ... هم، کارهاشون رو از زنشون پنهون می کنن. نه اینکه مستقیم جلوی روی اون و ایها الناس اینجوری رفتار کن! تازه بنظرم همسرم اینجوری خودش رو هم داره ضایع می کنه. آخه کدوم آدمی میاد به یه مرد که زنش کنارشه و نسبت به یه فروشنده یا ... اینجوری عکس العمل نشون می ده می گه خوب؟!
چه چیزی ایراد داره که من نمی فهمم!
پیش یه مشاور خانم رفته بودم خیلی قبل ترها و پاره ای رفتارهای اینچنینی همسرم رو گفتم، تاکید به طلاق کرد. شنیدم به همسرم می گفت اگه نمی خواهیش و قصد زجرش رو داری گناهه! البته همسرم از این مشاور خوشش نیومد و چندین بار بهم گفت که بیسواد بوده که متارکه رو راه حل داده. تو جلسه ای که با همسرم رفتیم پیشش تقریبا همسرم باهاش دعواش شد!
واقعا نمی فهمم یعنی چی؟
من رو می خواد خرد کنه؟ می خواد زجرم بده؟ می خواد توجهم رو جلب کنه؟ کسی مجبورش می کنه که این کارا رو بکنه؟
تو عمرم به مساله به این بغرنجی بر نخورده بودم!
آخه دیشب اولش باهام خیلی خوب بود، خیلی متفاوت شده بود ولی یه دفعه رفتارش عوض شد!
شاید این رفتارش بکلی عقل و شعورم رو زایل کرد. چون احساس می کردم یه دفعه همه مردم هم یه جورایی رفتارشون عجیب شد! (این دیگه از اون حرفاست! مگه نه؟)
تو رو خدا یکی بهم همفکری بده! من در مقابل این دسته رفتارهای شوهرم باید چه خاکی تو سرم بریزم؟
تمام بدنم داره تو تب می سوزه!
گاهی اینقدر از شوهرم، خودم و زندگیم منزجر می شم که دلم می خواد شیر گاز رو باز کنم و هر جفتمون رو خلاص کنم!
خدایا به حق خودتت و همه کراماتت قسمت می دم که این معما رو برام حل کن! :323:
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
خاموش عزیز؛ واقعا فاصله ی عاطفی و احساسی بین شما و همسرتون بسیار زیاد شده و شما به عنوان منبع و منشأ عشق در این دنیا (یعنی زن) باید بتونید این فاصله رو کم و کمتر بکنید؛ اما چه جوری!
نمی فهمم چرا این قدر شوهرم؛ شوهرم میکنید! شوهر شما چی؟ اینکه شوهر شما چه جوریه واقعا به نظرتون دردی رو دوا میکنه! لطفا یه لحظه تصمیم بگیرید که از این به بعد بگید، خاموش این جوری، خاموش اون جوری! البته رفتارها و احساسات خاموش بعد از ازدواج رو برامون بگید! توی این لحظه ی زمانی خاموش چه احساساتی داره؟ خوب یا بد یا تلخ یا زیبا؟ هیچ کدوم پایدار نیستند اما برای رسیدن به یه ثبات نسبی خاموش داره چیکار میکنه؟ می خواد اصلا از این به بعد چه جوری رفتار کنه؟
چه جوری به مسائل بیرون از خودش نگاه کنه ؟ و اصلا خاموش علاقه داره که درد و دل کنه و مدام بگه که ایراد از همسرم و خانواده اش هست یا نه او هم به نسبت خودش در این مسائل به وجود اومده سهیم هست؟
میگی همسرم دهن بینه و می ترسه که زن ذلیل خطابش کنن! خوب؛ توی خونه؛ در حریم دو نفریتون کسی هست که بخواد این جوری صداش کنه؟ شما می تونی حریم خونه رو اون قدر گرم و دوست داشتنی کنی بدون اینکه همسرت احساس کنه که به قول خودت زن ذلیل بشه؟!
چرا از توانایی های خدادادیت استفاده نمی کنی و سعی نمی کنی که زندگیت و رفتارهای خودت رو رفرش کنی و یه جور دیگه فکر کنی و تصمیم بگیری و عمل کنی؟
خاموش میخواد که چی کار کنه و چه اتفاقی در زندگیش بیافته؟
وقتی تصمیم گرفتی این تصمیم هزینه هایی هم داره که لطفا باید بپردازید!
منتظر تصمیم شما هستیم.:43::72:
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
سلام خاموش عزیز:72:
تو تایپیک قبلیت تقریبا کامل حضور داشتم اما در این تایپیک به خاطر کارام کمتر اومدم. پوزش.:43:
1- بهتره شما خیلی جدی به ایراداتت توجه کنی. شاید مشکلات شما و همسرت 1به 10 باشه اما همون یه دونه رو توجه کن. تفاوتهاتون و بپذیر. چیزی که در خانوواده اون ارزشه برای شما ضد ارزشه. شاید در خانواده ای که او درش بزرگ شده بعضی رفتارهایی که با شما می کنه خیلی خوبه و جا افتاده.
البته قبول دارم اونایی که اشتباهه باید درست شه اما از راهش.
2- مدام نشین خاطرات زیبای دوران مجردی رو مرور کن. متاسفانه تا مجردیم دوست دارم ازدواج کنیم و وقتی ازدواج می کنیم می گیم چقدر دختر بودیم شیرین بود و .....
شما الان یک خانمی هستی که مسوولیت زندگی و داره. همسرت همین اقا هست و باید بتونی بسازیش. نخواه که او تغییر کنه. تو می تونی خودت و تغییر بدی و متعاقب این تغییر ممکنه همسرتم تغییراتی کنه. که البته من این تغییر و در همسرت می بینم.
همین که اولش باهات خوب رفتار کرده نشونه اینه که می خواد خوب باشه اما هراز گاهی یه عقب گرد به گذشتش داره. کما اینکه خودت می گی بعدش مدام ازت دلجویی می کرده که ایراد از من بوده از من دلخوری و ....
اینا نشونه های خوبیه.
البته در مورد موضوعی که توضیح دادی باید دید واقعا چنین اتفاقی افتاده یا حساسیت شما به عنوان همسرش باعث شده یه ذره بزرگ نمایی کنی.
اگه بزرگ نمای شده که هیچی بی خیال.
اما اگه چنین اتفاقی افتاده و او این طور که شما می گی با دقت چنین رفتاری داشته حالا باید راه حل پیدا کرد.
مثلا شاید شما براش جذابیت لازم و نداری.
یا شاید لازمه شما کمی تغییرات در جاذبه های جنسیتون ایجاد کنید.
مطمئن باش اگه واقعا همسرت چنین رفتاری و انجام داده باشه متوجه شده که شما فهمیدی و در دل احساس شرم می کنه که شما ناراحت شدی به هم رختی اما چیزی نگفتی نیازی به تقش بازی کردن نیست.
البته با این کارتون هم که براش داستان چنین زنی و تعریف کردی موافق نیستم برای اینکه قبح و بدی کار و براش از بین می بری.
به هر حال به جای نشستن و غصه خوردن باید راه حل پیدا کرد.
فعلا ارامش داشته باش. تجدید خاطرات خوب و بد و نکن. تغییرات لازم و در خودت ایجاد کن. دعوتت از خانواده همسرت به نظرم خیلی خوب بود و رفتارت هم منطقی بود. بهتره بدیهای اونا رو به همون روز جمعه بسپاری و تو ذهنت نیاری تو خوب بودی و خوبی کردی و خوبیت و ثابت کردی افکار دیگران مال خودشون. با همسرتم فعلا با ارامش رفتار کن.
من بازم میام.
موفق باشی:72:
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
sisili عزیز حرفات خیلی به دلم می شینه. البته از بقیه دوستان هم ممنونم و حرفاشون رو چندین بار خوندم تا حالا. اما احساس می کنم شما بیشتر از بقیه درکم می کنید.
نقل قول:
اما اگه چنین اتفاقی افتاده و او این طور که شما می گی با دقت چنین رفتاری داشته حالا باید راه حل پیدا کرد.
من هم به غایت فکرم مشغوله چیدا کردن راه حله ولی چیزی به ذهنم نمی رسه. حقیقتش فکر می کنم برای ارائه راه حل اول باید علت رو پیدا کرد و من نمی تونم دلیل واقعی کارش رو پیدا کنم. البته خیلی چیزها به ذهنم می رسه ولی نمی دونم کدومشون درسته.
نقل قول:
مثلا شاید شما براش جذابیت لازم و نداری.
هرچند برای یه زن خیلی سخته که این حرف بهش زده بشه، اما خوب اگه اینطور باشه من باید چی کار کنم.
خودش با چشم باز انتخابم کرد.من که خودم رو بهش تحمیل نکرده بودم.
تازه گیریم از زنش خوشش نمی یاد، باید اینطوری التماس یه فروشنده کنه؟! اونم هم جلوی من و هم جماعت داخل مغازه؟ حالا اگه در خفا رفته بود سراغ یکی شاید می شد این توجیه رو کرد!
نمی دونم اصلا عقلم به جایی نمی رسه!
نقل قول:
یا شاید لازمه شما کمی تغییرات در جاذبه های جنسیتون ایجاد کنید.
نمی دونم باید چی کار کنم. من به هیکل و اندامم می رسم. ورزش می کنم. بدنم تمیزه. کافیه یه نمه عرق کنم و بدنم بوی عرق بگیره، سریع صداش در میاد. بخاطر همین تند تند حموم می گیریم. لباس سکس هر از چند گاهی می گیریم. در مورد سینه هام گاهی بهش می گم می خوام برم پروتز کنم، خودش راضی نمی شه. یعنی شرایطی پیش اوردم که در مورد باهام راحت باشه.
اینم بگم شوهرم حتی تو این مورد هم دهن بینه. یعنی اگه یه روز یکی بگه زنت خوشگله، واقعا اونروز بنظرش خوشگل میام و ازم تعریف می کنه و اگه عکسشم بگن، باز به روم میاره!
نقل قول:
مطمئن باش اگه واقعا همسرت چنین رفتاری و انجام داده باشه متوجه شده که شما فهمیدی و در دل احساس شرم می کنه که شما ناراحت شدی به هم رختی اما چیزی نگفتی نیازی به تقش بازی کردن نیست.
زیاد مطمئن نیستم. گاهی حدس می زنم از قصد می خواد خردم کنه. من قبلش اتاق پرو بودم اگه احیانا غلطی هم می خواست بکنه، اون موقع می تونست بکنه. چرا درست جلوی من اینکارو کرد؟
نقل قول:
البته با این کارتون هم که براش داستان چنین زنی و تعریف کردی موافق نیستم برای اینکه قبح و بدی کار و براش از بین می بری.
نمی دونم. ولی اون یه داستان واقعی بود. برای یه زن خیلی سخته که شوهرش بهش بی وفایی کنه و یا هرزگی کنه و بعد بگن که تو جذابیت نداری. اون خانم هم نتونسته بود طاقت بیاره و برای اینکه نشون بده جذابه، مدام مردا رو سمت خودش می کشید. خواستم بدونه که زنا در چنین مواردی بهم چی می گن و گاهی هم زنی که تحقیر شده، اینجوری عکس العمل نشون می ده.
خداییش هر زنی جذابیت خاص خودش رو داره و من عقیدم اینه که مرد باید همون اول همسرش رو مطابق میل و سلیق ش انتخاب کنه که نه بعدا خودش چشمش دنبال دیگرون باشه و نه زنش منحرف بشه.
نمی دونم شاید خواستم شوهرم بدونه که هر زنی طاقت نداره محکوم بشه به جذاب نبودن. شاید اگه من هم در چنین شرایطی قرار بگیرم، نتونم تحمل کنم و خودم رو بپیچم تو چادر که بعد دیگران بهم بگن غیر جذاب. دلم میخواد همه ببینن که منم زیبام و این شوهرمه که مشکل داره. نمی دونم منظورم رو تونستم برسونم یا نه.
در هر صورت این موضوع برام خیلی مهم و هم خیلی مشکوکه. این رفتار شوهرم چندین بار اتفاق افتاده. خیلی دلم می خواد علت اصلیش رو بدونم تا بتونم دنبال راهکار بگردم.
منتظر نظرات و راهنمایی هاتون هستم. این دل شکسته رو تنها نذارید.
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
به نام خدا
با سلام
با قانع كردن دوستان ديگه نسبت به رفتار خود ، آمار پاسخ گويي به تايپيك خود را پايين مي آوريد .
به نظر بنده ،شما ، در كنار مشكلاتي كه داريد ، در تلاش هستيد تا دوستاني كه در اين تالار هستند را با خود هم صدا كنيد و نظر و تاييديه بگيريد .
اين صفت كه در خود بنده نيز وجود داشت و دارد ، بسيار صفت خطرناك و زيركي است ، به گونه اي كه افراد را با جملات قانع كننده ، قانع مي كند و سپس در مقام پاسخ گويي به ديگران ، با ادبيات زيباتر به سخن گفتن مي پردازد .
انصافا متن هاي ارسالي خودتون رو مطالعه بفرمائيد ، نظر خودتون چيه ؟
در مرحله بعد ، شما پرش موضوعي داشتيد : يعني يك موضوع رو حل نكرده ، موضوع جديدي زندگي شما رو در زير چتر خودش گرفته ، آيا نبايد كنترل و مديريت بر موضوع هاي مختلف كه ذهن شما رو در بر دارند انجام بدهيد ؟
هيچ كسي بجز شما نمي تواند افكار شما را كنترل كند : دقت بفرمائيد كه با هر موضوعي كه شما مطرح ميكنيد ، مسير تايپيك مشخص ميشود و كارشناسان گرامي نسبت به آن جواب ميدهند .
در آخر ، تمرين براي عملي كردن پيشنهادات ، بسيار مفيد تر از مردود اعلام كردن راهكار ها قبل از آزمايش است . اگر قبلا امتحان كرده ايد مجددا امتحان كنيد .
عظمت واقعي در آن نيست كه هرگز زمين نخوريم ، بلكه در آن است كه هر بار سقوط كرديم ، دوباره برخيزيم .
موفق باشيد
يامولاعلي
RE: حالا که تصمیمم عوض شده، چی کار باید کنم؟
برادر گرامی m25teh بنظرم خیلی عصبانی می آیید.
آخه با عصبانیت که نمی شه کسی رو مشاوره داد.:72:
اگر وقت داشتید و دوست داشتید کمکی به خواهرتان بکنید، ابتدا تاپیک
آیا حدسم درست است؟
بنده را مطالعه کنید.
مشکل من در واقع خود همسرم هست و پیدا کردن علت آن و سهم خانواده اش در بوجود آمدن آن. در واقع من هنوز نمی دانم خانواده اش علت هستند یا معلول!
من این تاپیک دوم را ایجاد کردم چون در اولی صرفا بدنبال این بودم که بتوانم برای خودم ثابت کنم که همسرم بهم خیانت کرده است و با یقین از او جدا شوم و نه حدس و گمان.
اما با صحبتهای دوستان کمی احساساتم تعدیل شد و به این نکته هم فکر کردم که شاید اعمالش جهت جلب توجه من باشد.
کلا از جدایی صرفنظر کردم و چون آن تاپیک طولانی شده بود و نیت من هم تغییر کرده بود، تاپیک جداگانه ای ایجاد کردم که دوستان جدید احیانا دچار سردرگمی نشوند.
نقل قول:
شما پرش موضوعي داشتيد : يعني يك موضوع رو حل نكرده ، موضوع جديدي زندگي شما رو در زير چتر خودش گرفته ، آيا نبايد كنترل و مديريت بر موضوع هاي مختلف كه ذهن شما رو در بر دارند انجام بدهيد ؟
فرض کنید که دچار آنفلانزا هستید و در پی درمان آن، در این حین ناگهان پایتان می شکند، آیا علم مدیریت، منطق و هرچیز دیگری می گوید که مسائل را قاطی نکنید، اول آنفولانزا را معالجه کنید و بعد فکری به حال پای شکسته می کنید!
خوب اینجا هم همین است. رفتار خانواده همسر من و دیگران وابسته به همسرم تا وقتی مهم است که ما قصدمان ادامه زندگی باشد. پای خیانت و تظاهر به آن در میان نباشد. اگر همسر من نظرش خیانت، آزار روحی یا ... مرا داشته باشد، اول باید اینرا حل کرد که متاسفانه این رفتارش و یا برداشت من از رفتارش، شده مانند یک غده سرطانی در زندگی من که هراز چند گاهی عود می کند و آرامش روح و روان و زندگی ام را می گیرد.
فکر می کنم باید اول چاره ای برای این پیدا کرد. هرچند که مسائل زندگی بهم وابسته اند.
در ضمن بنده سعی می کنم که تمام پستها را بخوانم و رویشان تامل کنم و در صورت امکان کاربردی شان کنم. ولیکن بعضی راهکارها در شرایط حال من، برایم کاربردی نیستند.
همانطور که مدیریت اقتضایی می گوید که در شرایط مختلف باید روشهای مختلفی از مدیدیت را بکار بست و همیشه و همه جا و در هر زمان یک روش خاص جواب نمی دهد.
آنچه که الان تمام ذهن من رو درگیر کرده، تمام چیزهایی است که از پست 34 به بعد نوشتم و مجددا مواردی که در تاپیک قبلی نوشته بودم و منتفی شده می دانستم را برایم زنده کرده. الان الویت من پیدا کردن علت این دسته رفتارهای شوهرم است.