امتحان؟؟؟
چي جوري بايد امتحان كنم؟
نمایش نسخه قابل چاپ
امتحان؟؟؟
چي جوري بايد امتحان كنم؟
اینکه بعد از اینکه مطمئن شدی می خواهی با این اقا ازدواج کنی و به اندازه کاقی صبر کردی تا هیجاناتت فروکش کنه و از ایشون بخواهی که همسر اولشون رو در جریان بذارن. ببینید عکس العملشون چیه. اگر این کار را نکردند یا بهانه و وعده و وعید دادند یعنی دارند پنهان کاری می کنند و شما باید حساب کار را تا اخر بخوانید که در این زندگی جایی ندارید.
البته خانم بی دل گفتن که به گوش خانم اول برسانید که من نمی تونم اینقدر با جرات این امتحان رو توصیه کنم چون ممکنه شما قبلش پشیمون بشید و الکی دل اون خانم اول هم شکسته بشه و زندگیشون بهم بخوره.
سامره
به تجربیات کسانی که این راه را رفته اند و خیلی ندیدند و نهایتا تنهایی سهمشان بود بها بده، این راه را نرو، تو بزرگتر از آنی که فرد دوم زندگی یک شخص بشی
منظورم از برگتر یعنی برتر و بهتر از اونی هستی که نفر دوم بشی
بزرگتر!!!!
[size=medium]خواهش میکنم افراد زیر 18 سال، بیماران قلبی، کسانی که فوبیای هوو دارند، و هر کس دیگری که کنترل احساساتش در دستش نیست از حضور در این تاپیک خودداری کنند چون بنده بنا بر رسالتی که احساس میکنم میخواهم واقعیتها را بگویم:
سامره گرامی! کاری که شما میخواهی انجام بدهی همانطور که حامد گرامی توضیح دادند در دین ما که ادعای مسلمانی داریم حلال است و منعی بر آن نیست. و ما نیز در جایگاهی نیستیم که بخواهیم روی حکم خدا حکمی بزنیم! اما در قرآن برای دو همسری شرطی آمده و همانا آن شرط عدالت است. هر چند که خود خدا میفرماید که هر چقدر هم که سعی کنید عدالت را نمیتوانید بطور دقیق اجرا کنید. پس یعنی حالا اگر این عدالت قدری اینور و اونور شد و وزنه عدالت به یک سمت چرخید نگران نشوید. اما در جای دیگری در تایید این موضوع که دقیقا یادم نیست کدام آیه است(لازم باشد میگردم و پیدا میکنم) میفرماید مرد نباید طوری رفتار کند که یکی از زنها در این میان به حال خود رها شود و تکلیف خود را نداند. اینها را برای چه گفتم؟
برای اینکه در تایید حرفهای قبلی ام بدانی که زندگی دو همسری که شما با علم به وجود همسر اول قرار است وارد اش بشوی شرط و شروطی دارد وو قوانینی. در بهترین حالت، این زندگی واقعیتهایی دارد که به مذاق هر زنی خوش نمیاید. خدا به داد آن روزی برسد که آسیبها خودشان را نشان بدهند. تصمیم با خود شماست که به این زندگی وارد بشوی یا نه، بنده احساس کردم وظیفه دارم قدری از واقعیتهای کلی را (خیلی فهرست وار) تا بدینجا بگویم. اما این شکل کلی بود چه بسا مشکل شما کمتر یا بیشتر از این باشد. چون به تعداد آدمها در این نوع زندگیها تنوع وجود دارد و خیلی از مسائل را نمیتوان پیش بینی دقیق کرد. حتی ما گاهی فکر میکنیم خودمان را میشناسیم و میتوانیم مسائل آینده را تحمل کنیم در صورتیکه وقتی وارد میشویم ممکن است از خودمان هم رو دست بخوریم!
و اما!
همه این داستان به این تیرگی و وحشتناکی نیست. بنده هم عقیده ام با متفکرینی که میگویند سیاه نمایی مطلق، بازدارنده نیست. پس اجازه میخواهم قسمت های خوب این داستان را هم تعریف کنم. ببین عزیزم! سالهاست ازدواج کرده ام به عنوان همسر دوم. به خدا قسم! به این شب عزیز قسم! که این عشق فرا زمینی همسرم بسیار بسیار بیشتر از روزهای قبل یا روزهای ابتدای ازدواجمان است. این نه تنها ادعای من، یا همسرم، بلکه اعتراف دوست و دشمن در اطراف زندگی ماست. یادم هست مجلسی رفته بودم و من در یک سمت و همسرم در سمت دیگری ایستاده بود. شخصی که اصلا ما را نمیشناخت ولی کارش در ارتباط با انرژی درمانی و غیره بود آمد نزدیک و در میان آن جمع به من گقت انرژیهای عشقی که این آقا به شما دارد، مرا سوزااااااااند!
همین امشب که لیلة الرغائب بود، همسرم پیشم نبود اما تلفن زده بود و با هم قرآن میخواندیم و دعا میکردیم. در آخر دعاها همسرم گفت: "خدا را شاکرم به خاطر اینکه تو را که با ارزش ترین چیزی که در دنیا برایم هستی به من داده و در این شب عزیز از خدا میخواهم که کمکم کند قدر این نعمت بزرگ را بدانم". اینها فقط یک از هزاران است و اگر بخواهم بگویم در حوصله تالار نمیگنجد. حالا فهمیدی چرا میگویم عشق بین تو و آن آقا برایم ملموس است؟ حالا میتوانی بفهمی چرا زندگی دو همسری را به هیچکس توصیه نمیکنم؟
اگر دغدغه های من هم مثل کسان دیگر بود ، مثل خیلی ها که خیلی زندگی عادی و روزمره ای دارند و ککشان هم نمی گزد، شاید حتی بهتر از آنها منهم به لقمه نانی چه با عشق چه بی عشق راضی بودم و زندگیم را میکردم.
خیلی سخت است که با عشق وارد زندگی دو همسری بشوی بدون اینکه بدانی قرار است چه اتفاقی بیافتد. وقتی که تنها سرمایه ات برای شروع زندگی عشق باشد و دیگر هیچ. نه مهارتی نه حتی اشراف به این حقیقت که قرار است آن زن هم در زندگی این مرد باشد! به من حقایق طور دیگری گفته شد چرا؟ چون همسرم آنقدر عاشق بود که عشق چشمش را کور کرده بود و من نیز اصلا آمادگی برای ورود به بحرانها را نداشتم و اصلا پیش بینی نکرده بودم. اصلا مهارتی در این رابطه نداشتم و یک دختر امروزی و موفق و فوق العاده ایده آلیست! یکهو چشم باز کردم دیدم ای دل غافل! همسرم با گریه از پیشم میرفت! اشک میریخت، نمیتوانست از من دل بکند و من مات و مبهوت ناباورانه نگاهش میکردم وقتی که در را پشت سرش می بست و میرفت که برود سمت آن یکی زندگی اش.
آن زندگی را نمیخواست! دروغ نگفته بود. قدرش را ندانسته بودند. برایش آن زندگی تمام شده بود. قصدش زندگی دو همسری نبود. اما در برآوردهایش اشتباه کرده بود. نگذاشتند، به این راحتی که فکر میکرد نمیتوانست زندگی را که برایش تمام شده بود خاتمه دهد. و ما ماندیم و یک زندگی دو همسری و عدالت!
از این زندگی خیر هم دیده ام! اما بحرانهایی که من و همسرم پشت سر گذاشتیم کمر هر زندگی را میشکست. اما تنها چیزی که تا به این لحظه زندگی ما را نگه داشته عشقی است که به اعتراف همسرم هر لحظه بیشتر میشود که کمتر نمیشود. اعتراف میکنم که بارها از این زندگی متنفر شدم و عزمم را جزم کردم که بهش خاتمه بدهم اما همسرم ایستادگی کرد و تا به این لحظه این زندگی را نگه داشته. خیلی از آزارها را همسرم تقصیری در آن نداشت اما من برای این زندگی آدم کم تحملی بودم. من برای این نوع زندگی ساخته نشده بودم. من خودخواه تر از آن بوده و هستم که عشقم را با کسی تقسیم کنم و همسرم را در منزل دیگری ببنیم. ایمان دارم به گفته همسرم (شواهد هم هست) که تنها زن زندگی همسرم در حقیقت من هستم اما این برای منی که با تصورات دیگری به این زندگی وارد شده بودم کافی نبود.
شاید رفتارهایی که همسر من دارد و عشقی که در قلب او هست برای هر زنی یک آرزو باشد، اما من توقعاتم چیز دیگری بود. مطمئن باش اگر همین عشقی که از آن صحبت کردم و برای خیلی از خواننده های این پست قابل درک و تصور هم نیست، نبود، بی دل بدون کوچکترین بهانه ای این زندگی را پایان میداد.
آقای مدیر میدانند، در مشاوره هایی که داشته ایم هیچگاه عشق همسرم را منکر نشده ام، و بگفته خود آقای مدیر هم توان و تحمل من برای مقابله با واقعیتهای این زندگی کم است.
مخلص کلام: حتی قبل از آن آقا و همسرش، یک ارزیابی از خودت به عمل بیاور و به احساسات فعلی ات خیلی اطمینان نکن. بخدا گاهی اوقات دلم برای همسرم میسوزد از بس که گاهی پرخاشگر میشوم و آزارش میدهم. خودم را اصلا لایق اینهمه عشق نمیدانم. خیلی مواقع هم از زندگی ام راضی هستم و خدا را شکر میکنم. خاطرات شیرینی در این زندگی دارم که بهترین زندگیها، یک بخش کوچکی از آنرا تجربه نکرده اند. اما اما اما! همان رو دستی که خوردم هم از احساسات خودم و هم از واقعیتهای این زندگی، بارها باعث شده کم بیاورم و به همین دلیل به هیچکس توصیه اش نکنم.[/size]
ساعت 4 و بيست دقيقه صبحه
ديشب بي خواب شدم
بلند شدم از بين فيلمها يه فيلم انتخاب كردم و نشستم ديدم
فيلم به قدري وحشتناك بود كه تا اخر فيلم قلبم اومد تو دهنم
اونم با اين اواضع روحي حاضر من
بعد فيلم كه الان باشه اومدم يه راست اينجا
اخرين مطلب رو خوندم
قلبم بيشتر اومد تو حلقم.......
خوب البته خدا رو شكر كه بالاخره يكي يه چيز خوب از اين داستان گفت
خوب پس مي شه خوبش هم وجود داشته باشه
خوب منم با اين همه اداعا (البته ادعاي الكي و زميني ، از ان جهت الكي كه غرق چيزهاي دنيوي شدم )
هيچ وقت فكر نمي كردم همچين اتفاقي برام بيفته
اما واقعا اين حس و انرژي و عشق رو ديدم كه
مني كه اين همه ادعا داشتم ، حالا با اين مرد حس خوب و ارامش دارم
چرا نبايد چيزي كه براي شما اتفاق افتاده يه بار ديكه يه جاي ديگه ي دنيا هم اتفاق بيفته
البته با همه ي اون پستي بلندي هاش ...
بی دل! دل مارو آتیش زدی دختر!!!!!
سامره جان! پیداست از بین این همه نکات منفی که به تو گفته شد توجهت بیشتر به نکات مثبت جلب شده.... اما اینو درنظر بگیر که بی دل اصلا بهت توصیه اش نکرده. شما دختر موفقی هستی و مطمئن باش بعد اردواجت توقعت از همسرت بالا میره. اونایی که تک همسرن میان اینجا تاپیک باز میکنن که شوهرشون بهشون بی توجهه. حالا همسر دوم که از همین حالا مشخصه. من خودم به شخصه در این زمینه آدم حسودیم و نمی تونم شاهد باشم همسر من در کنار زن دیگه ای غیر از من هم باشه....حیفی بخدا! باید صبری باندازه ایوب داشته باشی تا هر روز به سلامت از طوفانی که هرگز تموم نمیشه عبور کنی.... دیگه تصمیم با خودت.....
سامره سلام
قبل از هر چیز می خواستم بهت بگم که اگر ما داریم آینده تو را به تصویر می کشیم که بیشتر بر پایه تجربیات زندگی واقعی است و نه خیالپردازی ها، دلیلش این است که تو را دوست داریم و به زندگیت بها می دهیم، لطفا از دوستان و از من نرنج، من وقتی تو را می بینم با اینهمه توانایی، دوست دارم زندگی داشته باشی که تنها از آن خودت باشد و مجبور نشوی با کسی تقسیمش کنی، باور کن این را از ته دل میگویم:72:
دوست دارم چند نکته را اینجا عرض کنم، خواهش می کنم در حرفهایم تامل کن:
1- عزیزم، خواهرم من به احساسات شما احترام می گذارم ولی این را در نظر بگیرید که با وجود امتیازات شما خیلی محتمل است که در آینده باز هم مردی را ملاقات کنید که شرایط دلخواهتان را داشته باشد و در عین حال مجبور نباشید برای یک زندگی عاشقانه تاوان سنگینی بپردازید، یک پسر مجرد هم سن و سال خودتان!
2- من به مردی که شما دوستش میدارید هم احترام قائلم، ولی از من دلگیر نشو اگر می خواهم توجه تو را به نکته ای جلب کنم، فکر نمی کنی که اگر مردی هم خدا را بخواهد هم خرما را ، هم تو را بخواهد هم همسرش را، قاطعیت لازم را در زندگی ندارد؟ در واقع من شخصیت متفاوتی را پشت این انتخاب دوگانه می بینم، شخصی که نه میتواند از گذشته دل بکند و نه می تواند تمام و کمال به تو دل بدهد! اینجا جای این بحث نیست میدانم ولی کاش تاپیکی بود که شخصیت مردانی را که دو همسر دارند را بیشتر بررسی می کردیم، چرا که افرادی هستند در جامعه که وقتی می بینند زندگی بر وفق مرادشان نیست شجاعت لازم برای ترک آن زندگی را دارند، پس چرا برخی مردان حاضرند زندگی خود را تقسیم کنند؟ اینها را میگویم که به شخصیت فردی که برگزیده ای بیشتر دقت کنی!
3- در نظرات وبلاگت خواندم که دختری 24 ساله با شوق و ذوق فراوان داشت برایت توضیح می داد که چگونه همسر دوم است و چگونه خوشبخت است، در بررسی اینگونه موارد باید چند نکته را مد نظر داشته باشی، اولا اینکه آیا راست میگوید یا نه، و یا چون اشتباهی مرتکب شده به هر طریق ممکن می خواهد خود را خوشبخت نشان دهد و به نوعی شجاعت لازم برای اعتراف به خطایش را ندارد و پشت این تظاهر به خوشبختی خود را پنهان می کند، آیا این دختر قبل ازدواج شرایطی مثل شما داشت و مستقل و موفق بود و یا احیانا شرایطی داشت که مجبور شده بود از خانواده و درس و کار و ... فرار کند و به این مرد پناه ببرد؟، در ترکی مثلی داریم که می گوید کسی که به جهنم می رود دنبال رفیق برای خودش می گردد، بعضی افراد برای پوشش خطای خود دوست دارند عده بیشتری را به ارتکاب این اشتباه فرا خوانند، آیا عمل ایشان مصداق این ضرب المثل نیست؟
4- درمورد شخصیت خودت می خواستم بگویم و اینکه آیا طاقت نفر دوم بودن را داری؟ آیا شبهایی که نیاز به آغوش گرم همسرت داری می توانی طاقت بیاوری که ایشان در آغوش شخص دیگری آرمیده باشد؟ طبق گفته دوستان آیا از همسراول این آقا متنفر نخواهی شد؟ آیا در صورت ابراز این تنفر بهت گفته نخواهد شد خودت می دانستی؟ و بدتر از همه تاثیراتی هست که این ازدواج بر شخصیت شما خواهند گذاشت، آیا به نوعی پرخاشگری جابه جا شده نخواهی داشت؟ منظورم این است که چون نخواهی توانست نفرتت را به کسی که مسبب اصلی این نفرت است یعنی همسر اول ابراز کنی، آیا به نوعی این نفرت تعمیم نخواهد یافت و به نوعی بدبینی و کینه توزی به دنیا تبدیل نخواهد شد؟ آیا جهان بینیت عوض نخواهد شد؟
5- هر زندگی حتی بهترین نوع آن مشکلاتی دارد، و هر زوجی جاهای به بن بست می خورند، تو هم مشکلات زندگی عادی را خواهی داشت هم مشکلات زندگی دوهمسری را ، یعنی در بهترین شرایط مشکلات تو دوبرابر افراد عادی خواهد بود، آیا واقعا تحمل رویارویی با این وضعیت را در خود می بینی؟ آیا حاضری به این راه صعب قدم بگذاری؟
6- سامره خودت میدانی که من از اولین کسانی بودم که از واکنش تند دوستان ناراحت شدم ولی مشت نمونه خروار است، جامعه ما متاسفانه و یا خوشبختانه مسئله همسر دوم را بر نمی تابد، آیا حاضری این نگاه جامعه را تحمل کنی؟ آیا دوست داری تصوری را که الان از تو در ذهن ها هست به عنوان یک دختر موفق و مستقل، به تصوری اینچنین تبدیل کنی؟ آیا رنج نخواهی برد؟
7 - آخر سر می خواهم بگویم به خودت و نیازهایت توجه کن، آیا زمانی که از جامعه بریده ای، تنهایی، با مادرت مشکل داری و هزاران مسئله ریز و درشت دیگر، و دوست داری به آغوش همسر پناه ببری، او را خواهی یافت؟ آیا می توانی با کف انتظارات از یک زندگی مشترک زندگی کنی/ آیا تو لایق حداقل ها هستی؟:72::72::72:
سلامنقل قول:
نوشته اصلی توسط samereh
اگه اجازه بدی می خوام خواسته ات رو با یه تمثیل مقایسه کنم. دیگه قضاوت با خودت.
فقط خواهش می کنم بدون تعصب و عمیق روش فکر کن. :72:
من از یک مدل اتومبیل به نهایت خوشم میاد. اسم مدلش رو نمی گم می ترسم که شناسایی بشم!
95% که چه عرض کنم 100% خواسته ها و انتظارات منو از یه اتومبیل برآورده می کنه. شتاب، قدرت موتور، زیبایی بدنه، راحتی فضای درونی، سرعت، مصرف بنزین و ....
اگه اونو داشته باشم و مال خودم باشه و بتونم برونمش، به غایت آرامش می رسم و در کنارش تا آخر عمرم ایام رو به کام می گذرونم.
از طرفی اونقدر به این اتومبیل علاقه دارم که می دونم بهترین راننده دنیا براش میشم. بهش رسیدگی می کنم. برنامه ها براش دارم و شاید با هم در مسابقات اتومبیل رانی هم شرکت کردیم و هردو در کنار هم مشهور شدیم.
به هرحال مطمئنم که اگه زبون داشت، اونم اعتراف می کرد که هیچ مالک و راننده ای بهتر از من تو دنیا براش وجود نداره و کاش من مالک اون بودم.
اما اون مال من نیست و من توان راضی کردن صاحبش و خریداری اون رو ندارم.
آیا درسته بگردم و یه مالک بی توجه به این نوع اتومبیل پیدا کنم و ادعا کنم چون من مالک بهتری است و مالک فعلیش به اتومبیل رسیدگی نمی کنه، بدنه اش رو نمی شوره، به فنی ماشین توجهی نداره، رانندگیش ماشین رو مستهلک می کنه و فرصت شهرت تو مسابقات اتومبیل رانی رو هرگز براش فراهم نمی کنه، پس این ماشین باید ازان من باشه؟
تو کدوم دادگاه و قانون و محکمه ای حرف من منطقیه؟
آیا بنظرت تمام این دلایل کافیه برای اینکه من مال دیگران را تصاحب کنم؟
آیا این نهایت خودخواهی من نیست؟
متعلقات دیگران متعلق به آنهاست و نه ما.
عزیزم عشق تصاحب کردن نیست، عشق از خودگذشتگی است.
بعضي موقع ها هر جند گدشته جندان زياد خوب نيست
اما ادمها انچنان در گيرش مي شن و پارامترهاي ديگه اي پيش مي اد
يا اط نكاه بيروني و از نظر ادمهاي ديگه همه چي خوبه
شايد از نظر بقيه ادمها زندگي اين شخص خوب بشاهزن زندگي كار خوب موقعيت ...
پس نمي تونه دليلي براي بهم زدنش بياره
در حاليكه چيزهاي رواني و حسي پشت داستانه
پس نيم شه خرده گرفت كه با قاطعيت نمي تونه اون يكي رو تموم كنه
واي واي واي چقدر سوال كه جواب دادن به اينا سخته
جون هنوز واردش نشدم
نمي دونم
عزیزم عشق تصاحب کردن نیست، عشق از خودگذشتگی است.
اينا شعاره....
مي دوني اشتباه ما آدمها در بسياري از مواقع ازكجا شروع ميشه ؟!
ا ز آن جايي كه خودمان را ناجي زندگي ديگران فرض مي كنيم و فكر مي كنيم ما مي توانيم و رسالت نجات دادن زندگي ديگران را به بهانه ي عاشقي داريم .
من مي تونم ترا درك كنم .
اما يادت باشه كه تو به سهم خودت هنوز تجربه ي يك زندگي زناشويي را هم نداري چه رسد به اينكه بخواهي ناجي اين آقا و زندگي اش باشي . قرار هم نيست كه ما ناجي باشيم و نقش ناجي بازي كنيم . ابدا چنين فلسفه اي براي ازدواج مفروض نشده است.
فرض بگير يك نفر در آب در حال غرق شدن است و دست و پا ميزند . تو به حكم عاشقي در داخل آب مي پري تا او را نجات دهي . چند سال مي تواني در نقش غريق نجات عاشق ايفاي نقش كني ؟!
يك روزي خودت هم خسته مي شوي و مي بيني كه غريق خسته تر از تو ، تو را با خودش زير اب مي كشد .
از نفس مي روي . شايد از بيرون خيلي ها برايت سوت و كف و هورا بكشند و تو را و احساس و عشقت را تحسين كنند و يا خيلي ها ترا لعن و نفرين كنند كه چرا مراحل نجات را تكميل نمي كني ؟! به اين دليل كه هميشه از بيرون گود دستور لنگ كردن آسان است.
اما مطمئن باش اگر روزي خسته شدي و ... ، غريق در حالي كه ترا زير آب مي كشد ، قربان صدقه ات مي رود و از عاشقي اش در گوش تو زمزمه خواهد كرد و ........... و اگردر دو قدمي ساحل رهايش كردي كه تا جان سالم به در ببري و نفس تازه كني تازه لعن و نفرين بيرون گودي ها شروع مي شود . بدون اينكه خودشان تلاشي براي همين دو قدم باقي مانده انجام بدهند اگر هم از آب بيرون بيايد كه ميايد به سمت تو نخواهد آمد به سمت افرادي مي رود كه ترا لعن و نفرين مي كرده اند. حتي اگر زمان ماندنش در كنار آنها كوتاه باشد و راهي شود به جايي كه ....... تو مي شوي يك خاطره .
توجه داشته باش حتي انسانيت و اخلاقيتي كه داشته اي و شهامتي كه بازي كرده اي و ..........( كلا هر آنچه از پيمان زندگي ات را كه درست بازي كرده اي ) به قضاوت گرفته مي شود و مي شي آدم بده ي قصه !قصه اي كه شايد تو بهترين آدم در آن ميان بوده باشي كه ايثار- مسئوليت و تهعد و توجه و اهميت و پشتكار و ..... را در همه ي مراحل به دليل عاشقي بازي كرده اي . كسي كه مرد يك خانواده را مدتها حتي شده در ميان دست و پا زدنهايش برايشان زنده و سالم نگه داشته و از بركت وجودت به هر ترتيب بيرون گودي ها هم فيض برده اند و......
اين قانون اين تيپ زندگي هاست . خواه پند گير خواه ملول .
و باز يادت باشه كه كسي عادت نداره سر دوربين را به سمت خودش بگيره و همه علاقه ي وافري دارند كه سر دوربين به سمت بيرون باشه تا ........ غافل از اينكه اگر جاي تو بودند شرايط خودشان خرابتر از اين حرفها بود . اما حرف زدن راحت ترين كاري است كه بشر مي تواند انجام بدهد !
به سرت دستمال نبند كه امروز سر دردت به اندازه اي نيست كه نيازمند اينكار باشي .
اتفاق اصلا به تنها چيزي كه فكر نكرده همين حس ناجي بودنه
من اگه همچين تصميمي اومده به دهنم 90 % اش به خاطر خودمه نه اون
چاما مطمئن باش اگر روزي خسته شدي و ... ، غريق در حالي كه ترا زير آب مي كشد....و خاطره شده
با يه ادم معمولي هم ازدواج كنم ممكنه همين ها به وجود بياد
درسته ؟
خوب چرا پس با كسي كه حس خوب دارم نكنم ؟
تو اختيار دار زندگي ات هستي و در نهايت كاري را مي كني كه دوست داري
ولي يادت باشه كه داري بازي مي كني و اين همه آدم را كه در حال مشاوره دادن به تو هستند به بن بست مي كشاني .
هر كس با زباني ترا از اينكار منع مي كند و تو بر روي حرف خودت اصرار داري . بكن .
اتفاقا به نظرم تو اگر ازدواج دوم كني و زن دوم بشوي خوشبخت خواهي شد . حتما اينكار را انجام بده .
موفق باشي :72:
نه
از دستم ناراحت نشيد
من فطق دنبال توجيه درستم
اكه مي دونستم كارم درسته اصلا نمي اومدم اينجا و از شما ها كه كمك نمي خواستم
سامره
فرض کن همه ما را مجاب کردی، همه ما موافق تو شدیم، حتی تشویقت کردیم که برو و به یک زندگی عاشقانه رومانتیک دوهمسری بپیوند، آیا همه اینها واقعیت را عوض می کند؟ آیا مشکلات آینده تو از بین خواهد رفت؟ آیا این راه به خوشبختی ختم خواهد شد؟
اینها هیچ تفاوتی در واقعیت امر نخواهند کرد
پس سعی کن به ما جواب ندهی و در درون خودت سوالات ما را از خودت بپرسی و جواب های منطقی برایشان بیابی... اینقدر پست ها را سوال جوابی نکن، برای هر پستی مجبور نیستی پاسخی بدهی، فقط فکر کن، درست ومنطقی، همین
دختر خوب
تو تاپيكت به ده صفحه رسيده يعني 100پست . سرعت و روند تاپيكت به نسبت زمان زياد و سريع بوده . به اين دليل كه دوستان مورد تو را خاص دانسته اند و همگي در اين تاپيك شركت كرده اند كه جا داره من از همگي تشكر كنم و به ويژه از دوستاني كه به دليل اين تاپيك پستها و تاپيكهايشان مورد بي توجهي قرار گرفته عذرخواهي مي كنم .
اما تو بعداز اين روند و اين تعداد پست همان حرفي را مي زني كه روز اول زده اي و ابدا تغييري در نگرش تو ايجاد نشده است .
توصيه مي كنم تاپيك بازي ها را بخواني مخصوصا صفحه ي 3 و پست 28 را با دقت بخواني .
http://www.hamdardi.net/thread-9560-page-3.html
اگر قرار باشد تغيير رويه اي ندهي متاسفانه حرفي براي گفتن باقي نمي ماند .
در ضمن يك نكته ي ديگر اينكه چيزي كه درمورد خاص بودن رابطه و...ترا شگفت زده كرده آنچنان هم شگفت انگيز نيست .
تو كاملا بر حسب پيش نويس زندگي ات چنين تصميمي گرفته اي و بر مبناي همان هم مي خواهي انجام دهي . مگر اينكه كاملا تصميم بگيري از فضاي اين كودك خارج شوي و قدري بالغانه به موضوع نگاه كني و بالغانه تصميم بگيري در نتيجه از فضاي پيش نويس خارج شوي .
من متوجه نشدم یعنی بنظر شما عشق تصاحب کردنه یا کلا خود عشق شعاره؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط samereh
چقدر جالب... من این تاپیک رو دوبار کامل خوندم... یک بار همه تاپیک رو و بار دوم فقط پستهای بانو سامره رو...
اما هنوز نفهمیدم چه کمکی؟ چه کمکی از دست دوستان ساخته است؟ ایا شما رو خطری تهدید می کنه یا مشکلی هست که فرمودید کمکم کنید؟
یا صرفا می خواهید بگید این تابو باید شکسته بشه و این کار باید متداول بشه... خب اونقدر ها موضوع جدیدی نیست! خیلی ها همسر دوم هستند... تابویی در کار نیست!!
مشکل خاصی هم نیست همه می تونند دو تا زن بگیرند یا حتی چهارتا... شاید همسر شما هم دوست داشت بعدا سه تا زن داشته باشه... اینکه مشکل خاصی نیست... این یه راه و شیوه زندگی هست که قبل از ما بوده... بعد از ما هم هست...
اما من هنوز نمی دونم چه کمکی از دوستان بر می اد؟ مشکلی هست؟ چیزی شما رو ازرده کرده و خاطر شما رو پریشان کرده؟
مشاور چه کمکی می تونه به شما بکنه؟
...چند نکته: خواهشا هیجان زده نشوید... سوالات فوق رو با دقت جواب بدهید و نکات زیر رو مطالعه کنید و جواب ندهید
نکاتی که بی دل گفت و سوالاتی که کرد رو جواب ندادید... به نظرم یک بار دیگه پستی که زدند رو بخونید... بخصوص پست دوم و سوم...
ایا طی این پنج ماه عشق اون مرد به شما ثابت شده؟
فرض کنید عشق مخفی شما بسیار خوب پیش رفت... حاضرید تحمل کنید مرد شما با زن دیگری خوش باشد و همبستر باشد... یا مسافرت بروند و خوب و خوش باشن...بعد اگر به شما بگوید تنها عشق او هستید باور می کنید؟
شما از رابطه ای معمولی در پستهایتان نام برده اید که میان او و همسرش می باشد... اما وقتی می گوئید همسرش یعنی عمیق ترین نوع رابطه میان انها جاریست...
من شما خواهر خوبم رو منع نمی کنم... دعوت به ارامش می کنم و تاکید می کنم که لطفا یک ساعت بعد از خوندن ۳ بار این پست فکر کنید...موسیقی ارامی رو پخش کنید و فقط فکر کنید که چرا کمک خواستید.... بعد ارام بنویسید
بی شک تنها نیستید...
...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
سامره در پست 95 گفتی: "من فقط دنبال توجیه درستم"
یعنی چی؟
این توجیه درست را برای پدرت میخواهی که راضی بشه به ازدواج شما با این آقا؟
عزیزم من انگار هم مجبورم به شما جواب بدم، هم اینکه به پارازیتهایی که این وسط انداخته میشه و موضوع را به چالش های بیهوده میکشاند! و تاپیک را میبرد به طرف بحث های آزاد. خیلی خلاصه میگویم:
به قول بالهای صداقت عزیز هیچ مردی ملک شخصی زنش نیست. وقتی یک انسان را تا حد یک ماشین و متعلقات شخص دیگری پایین بیاوریم، صحبت از عشق و زندگی و... قطعا به ناکجا آباد خواهد رسید.
مجوزی خدا در قرآن به بشر داده، که خود پیامبر هم شامل این امر چند همسری بودند، و الان هم در قانون مملکت ما مجاز هست. و اگر بخواهیم انگ "خیانت" یا "دزدی" و ... بهش بزنیم لازمه اش این است که خدا و پیغمبر و دین و قانون و ... را زیر سوال ببریم و در مقابل همه اینها بایستیم.
بحثی که ما در اینجا میکنیم برای روشن کردن آسیب های احتمالی این قضیه است. بنده مثالهایی دارم از خانمهایی که نمیدانم بدلیل نوع افکارشان یا مهارتهایشان یا هرچه، از زندگی دو همسری شان راضی هم هستند و اصلا هم در انزوا نیستند (در جریان ریز ترین مسائل زندگیشان بوده ام واقعا شادند). خانمی را میشناسم که از افراد موفق همین اجتماع هم هست اما بدلایلی تن به این ازدواج داد منتها با آگاهی از تمام مسائل پیش رو و الان هم به هیچ وجه شاکی نیست.
یکی هم مثل من که بدون آگاهی و علیرغم پذیرش وجود همسر دیگر وارد این زندگی شدم و با چالشهایی رو برو شدم.
ما در مملکتمان جنگی داشتیم که بسیاری از مردان این مملکت عزیزترین کسانشان را و عشقشان را گذاشتند و رفتند و هیچگاه بازنگشتند. زنان و فرزندان این مردان که برای ناموس این سرزمین جانشان را در طبق اخلاص گذاشتند، بی سر پرست شدند. کمتر مردی پیدا میشد که مجرد باشند و با این زنان ازدواج کنند (هرچند که وجود داشت). برخی از این زنان به ناچار مجرد ماندند با همه نیازها و سختیهای تنهایی و عدم حمایت از سوی مردمی که شوهران این زنان به خاطر آنها جانشان را دادند. برخی از این زنان از سوی مردانی که همسر داشتند حالا یا بدلیل احساس دین و یا بدلایل دیگر خواستگاری شدند و ازدواج کردند.
هم زمان زنانی بودند که در جنگ ضایعاتی دیدند که بازهم برخی از این زنان با سختی در ازدواج مواجه شدند.
مردانی هستند که بدلایلی توان ادامه زندگی با همسر اول را ندارند و زوجین هر دو به اشکالات لاینحل زندگیشان واقفند اما طلاق را هم به دلیل وجود فرزندان یا ترس از تابو های اجتماعی به صلاح نمیدانند و تن به اینگونه ازدواجها میدهند.
خلاصه صدها دلیل میتوان برای ازدواج دوم پیدا کرد که در بعضی موارد حتی نفعش به ضررش بچربد.
مسئله این است: آیا آگاهی های ما و دلایل ما برای خودمان (و نه دیگران و نه محکمه ها!) آنقدر قوی هست که این زندگیها ما را به تعالی برسانند و به ما آرامش ببخشند؟
همانطور که زندگیهای تک همسری ملغمه ای از انواع و اقسام مسائل ریز و درشت هست، این زندگیها هم مسائل خودش را دارد به اضافه یکسری مسائل دیگر. و آن مسائل دیگر، مهمترینش نوع نگاه خود فرد است. که بخشی از این نگاه علاوه بر عدم حساسیت به وجود همسر اول، مربوط میشود به عدم حساسیت به نگاه برخی از افراد.
مطمئنا همان مردمی که با طلاق همسر اول، او را طرد خواهند کرد و عین جزامی با او برخورد خواهند کرد و شوهرانشان را از او قایم خواهند کرد، همان بیرون گود نشینهایی هستند که با آمدن زن دوم برای همان همسر اول حالا دل میسوزانند و دایه مهربانتر از مادر میشوند.
آنچه که مهم است این است که علاوه بر شناخت خود و تواناییهایت برای شروع این زندگی، بدانی چقدر برای این طور افراد و حرفهایشان تره خورد میکنی! چقدر چشم به دهن مردمی هستی که فقط کارشان حرف زدن بدون تفکر است!
حالا اگر تصمیم ات را گرفته ای بسم الله! این گوی و اینهم میدان!
اول از همه باید بگم ما هممون حداقل یک بار عشق رو به سبک شما تجربه کردیم حالا یا به عنوان زن اول یا به عنوان زن دوم. نمام خوبیها و لحظات خوبی که خانم بی دل گفتن در تمام زندگیهای زناشویی دیده می شه . ولی مشکلات زن دوم دو برابر مشکلات زن اول است (مشکلات با اون اقا و جامعه).
عزیزم من که خیلی نگران شدم وقتی دیدم شما به طور گزینشی حتی پستهای جامع خانم بی دل رو خوندید و فقط قسمت اخر پست خانم بی دل رو که به مزاقتون سازگار اومد رو تایید کردید.
اگر واقعا نگاه شما به مسائل ازدواج هم همینطور گزینشی باشه پس این اقا هم احتمالا خیلی از معیارهای شما رو نداره و شما تنها به نکات مثبت این اقا توجه کردی.
شما که پتانسیل عاشق شدن رو دارید چرا این عشق رو به پای کسی نریزید که عشقتون رو فقط برای شما خرج کنه نه اینکه پیش شما شارژ بشه و بره اونو پیش یکی دیگه خرج کنه؟
لطفا به این قسمت ها از نوشته های خانم بی دل هم توجه کنید.
بی دل گفته است:
"خانم سامره در درجه اول به عنوان یک زن خدمت شما عرض کنم که تصویری که شما از این زندگی برای خودت ساخته ای تنها بر مبنای تخیل شما است چون واقعیت های زندگی دو همسری (حالا آسیبهایش بماند) فیل را از پا در میاورد. و بر اساس تجربه در اکثر موارد هم این همسر دوم است که بیشترین آسیب را می بیند. شاید سالیان سال برای همسرت دوست داشتنی بمانی یا شاید هم نه! اما در اصل ماجرا که حق و حقوق همسر دوم هیچگاه به اندازه همسر اول رعایت نمیشود هیچ تغییری حاصل نخواهد شد. یادم هست توی یکی از پستهایت نوشته بودی اصلا از آن خانم بدت نمیاید. الان در این مرحله این حس کاملا طبیعی است. همچنان که عشق بین شما و آن آقا قابل لمس است. اما این هم طبیعی است که بعد از مدتی (در اثر حقایقی که بعدها خودشان را نشان میدهند) حس های دیگری جایگزین خواهند شد!"
راستی چرا راه دور برویم . چرا پای صحبت پدر و مادرت نمیشینی تا از انچه بر دلشان رفته برایت بگویند.
سامره عزيز
من نظر خودم رو در همون صفحه اول تاپيكت گفتم و حتي بعد از فهميدن اين كه با اين مقوله آشنا هستيد و شرايط ازدواج دوم رو به خوبي در خانواده اتون حس كرديد و در خانواده شخص مورد علاقه اتون هم اين رسم باب هست..باز هم بر همون نظر اول خودم پافشاري مي كنم.
به نظر مي رسه كلا شما در تصميم گيري كلان زندگي اتون دودلي زيادي داريد؟ نمي دونم آيا در زمينه هاي ساده هم دير به نتيجه مي رسيد يا نه؟ از يه طرف ديگه من مطمئنم كه شما الان خيلي سردرگم هستيد و دنبال يه تاييد قوي مي گردي كه بهتون بگه بله اين ازدواج به خوشبختي منجر مي شه و لاغير..(تاييد گفتم درخواست ادد شدنتون توسط اون خانم كه همسر دوم بودن هست در وبلاگتون). همه مي تونند به شما يك شماي كلي از آنچه در آينده رخ مي ده بدن و اين براي همه رابطه ها صادق هست و پيش بيني ها هم بر اساس آمارهاي موجوده.
من فكر مي كنم كه خانم بي دل حجت رو تموم كرد. توضيحات شفاف و توصيه هاي دقيق از طرف كسي كه خودش اين راه رو رفته و در بطن جريانه. منم كه همراه زندگي ام متاهله ...تا جايي كه مي تونستم اون چيزي كه ممكنه از لحاظ احساسي درگيرش بشي رو بيان كردم. آني عزيز هم كه مثله هميشه با نظرات كارشناسي و خيلي خوبشون همه چير رو عنوان كردند. يعني ديگه فكر مي كنم باقي اش بر مي گرده به خودت دوست عزيزم.
من فكر مي كنم تو خيلي احساساتي تر از اون چيزي هستي كه خودت رو نشون ميدي. چون اگه اينگونه نبود و اونجور كه خودت در پست هاي اولت از خودت ترسيم كرده بودي كه عاشق اين آقا نيستي و دنبال هنجارشكني هستي و هيجان مي طلبي اصلا پي ازدواج كردن نمي رفتي. چون طرز تفكري آدمهايي كه تو سعي در تصوير كشيدنشون داري ازدواج يك هنجاره كه اصلا نه هيجان داره نه چيزي ..
بهت پيشنهاد مي كنم قبل از هرچيز يه كمي خودت رو بيشتر بشناسي. اگه احساساتي هستي بذاري اون احساساتت جاري بشه به جاي سرپوش روي اونا و به جاي در نقش شخص ديگري رفتن. تو از ازدواج با اين آقا چه چيزي به دست مياري كه الان در اين رابطه ايي كه باهاش هستي به دست نمياري؟دلايل ازدواجت واقعا چيه؟
sci عزيز
اول اينكه اين تاپيك جلو رفته و همه دوستان دارن به نوعي به من كمك مي كنند ممنونم
گفتم كمك
چوت واقعا كمك مي خوام
تصميمي تنتونستم بگيرم
اگر هم جوابي مي دم بر اساس دلايلي كه تو ذهنمه جواب مي دن و به جهت توجيه حرفهاي شما دوستان نيست
نمي خوام بگم تابو هه
يه چيزهايي ش هست هنومز و به خاطر رشد خيلي چيزا تو جامعه خودتون هم مي دونيد خيلي چيزا ديگه تابو نيست
كمك از اون جهت خوتسنم كه واقعا غقلم اسيبهايي كه شما دوستان مي گيد رو مي دونه و مي پذيره
اسيبهايي كه شايد با انجام اين كار به چيزهايي كه مي خوام برسم و ارزششش رو داشته باشه
اما نكته اي كه اينجا هست اينهكه همه ي دوستان فكر مي كنند من به خاطر عشق دارم اين كار رو م يكنم نه اصلا اصلا
رابطه عاطفي هست اما دليل انجام اين كار عشق نيست
چون مي دونم عمر عشق داغي كه الان هست نهايت 6 ماهه و بعد اون سراشيبي هايي كه هست و تكراد و عادت ها مسر رو عوض مي كنه
نه تو اين رابطه تو هر رابطه اي
اما چيزي كه منو جدب كرده حس نزديكي و ملاكهاي حسي رواني و ... كه با اين شخص حس كردم دارم ، مي باشد ، نه عشق
و رسيدن و ارضا اون چيزهاست كه شايد وجود يه ادم ديگه رو برام راحت تر كرده توي زندگيش
البته نمي تونم با قطعيت بگم
چون مي دونم زير يه سقف رفتن با الاني كه رابطه عاضقانست و با هزار دلبري در ساعات بيشمار روز
قطعا در زندگي و به مرور چيز ديگري خواهد بود
خانم الميرا
من اصلا دنبال تاييد از جانب كسي نيستم
چون نه امار نه كارشناس هيچ چيز ديگه ضامن خوشبختي يا بد بختي كسي نيست
اصلا هم دنبار هنجار شكني نيستم
اگر چيزي گفتم فقط عقايدم بوده فقط چون با اين شخص حس ارامش و نزديكي دارم فكر ميكنم مي تونم در كنارش خوشبخت باشم
البته تا خوشبختي از نظر ديگران جي باشه
اما ازم خواستيد فكر كنم كه چي بدست مي ارم كه الان كه تو رابطه هستيم ندارم
منظورتون اينه كه خوب اكه خوبه هيمن طور رابطه باشه
نه من اصلا به اين جور رابطه ها اعتقادي ندارم
از اون جهت كه قطعا عمرشون كمتر ه به خصوص با رسيدن مردها به بهضي حس ها و خواسته هاشون
منم نه ئقتم نه ارزشم اينقدر كم نيست كه بخوام چند صبحاي رو با كسي باشم و ....
اگر چه رابطه رو قبول دارم و داشتن يه رابطه ي خوب خيلي بهتر از يه ازدواج معمولي و سنتي و ...م يدونم
اما به شرطي كه بشه رابطه رو كنترل كرد
و اين جور رابطه هاي خاص و خيلي عاطفي غير قابل كنترل اند
عزيزم كافي است كه پستها را با دقت بخواني . كلمه به كلمه و مو به مو دقت كني
برات نوشتم در فضاي كودك و پيش نويس وجودت هستي و از اين بخش داري تصميم مي گيري وحتي اقدام به بازي مي كني ...... نياز هست كه شيفت كني در بخش بالغ وجودت و احساس و چيزهاي حسي را بگذاري كنار تا بتواني تصميم عاقلانه و بالغانه اي بگيري كه فردا باعث پشيماني ات نشود .
روي همين كار تمرين كن . سكوت كن . و برو اين پست را بخون و روي خودت تمرين كن كه بتواني از اين فضا خودت را خارج كني .
http://www.hamdardi.net/thread-8591.html
شما غیر از این آقا با کس دیگه ای هم بودید؟ این چیزهایی که از این آقا میگی با رفتار کسی مقایسه کردی؟
الان این آقا در مقابل شما در موضع ضعفه چون همسر داره و طبیعی هست که نارتون خریدارداشته باشه اما بعد از بدست آوردن شما چی؟ مطمئنی همینجوری می مونه؟
آنی عزیز درست می فرمایند. شما از بخش بالغت تصمیم نمی گیری! کاملا داری کودکیتو بازسازی می کنی. می دونی چرا؟ چون آدم با بچگیش احساس راحتی بیشتری می کنه و بهش میگن بازگشت به خانه! اما می دونی این روش اصلا سالم نیست؟ تو داری به خودت ظلم می کنی و بخشی از وجودت که قلقلکت داده تا اینجا بیای انکار می کنی.
منم تا چند وقت پیش از الگوی بچگیم برای انتخاب معشوق زندگیم استفاده می کردم. من در یک خانواده پرجمعیت بزرگ شدم که محبت توش کم بود و من جذب کسانی می شدم که بهم اعتنا نمی کردن. من مدام در حال تلاش برای بدست آوردن محبت اونا بودن و اونا بیشتر از من فاصله می گرفتن. نتیجه اش هم این بود که همیشه غمگین بودم. اما دیگه از دست خودم کلافه شدم و تصمیم گرفتم این الگوی غلط رو تغییر بدم. منم همسن توام و اتفاقا آدم موفقیم اما قدر خودمو دونستم و با اینکه آدمهای نامناسب رو از زندگیم حذف کردم و تنهام اما واقعا احساس بی نیازی می کنم و تصمیم گرفتم تا کسی پارامترهای لازم منو نداشته باشه وارد بازی اون نشم...
سامره
گفتنی ها رو بهت گفتند و هر کسی از دید خودش حرفی زد، چه کسانی که داخل گود بودند و چه خارج گودی ها، من فقط می خوام توصیه کنم این دو تاپیک از همدردی رو مطالعه کنی، درمورد چالش های زن دوم و یا صیغه بودنه
چی می بینند که زن دوم یا چندم می شن؟>
نقش زنی که طلاق گرفته در زندگی من
نهایتا بعد از پستهای پیشکسوتان من چیز دیگه ای ندارم بگم
فقط به عقیده من تو زندگی یک شخص دونفر نمی تونن دقیقا یه میزان رو برای فرد داشته باشن، حتما یکی اصل خواهد بود و یکی فرع، خوب دقت کن ببین در آینده کجا قرار خواهی گرفت، آیا آن داستان معروف تکرار خواهد شد که مرد پس از چرخی زدن و ارضا حس تنوع طلبیش ( به قول خودت که گفتی مردها تنوع طلبند ) باز به زندگی چندین ساله و فرزندانش باز خواهد گشت و نفر فرعی داستان تنها زمانی در زندگی مرد خواهد بود که همین حس تنوع طلبیش عود کند؟ تازه از کجا معلوم که این حس تنوع طلبی سر از جای دیگر در نیاورد؟ بررسی کن ببین مرد مورد علاقه ات قبلا هم سابقه صیغه و ... داشته یا نه. از ته دل برایت آرزو می کنم که تصمیمی درست برای زندگی اول خودت، بعد آن خانواده بگیری... امیدوارم از نکته نظرات ارزنده دوستان کمال استفاده را ببری.
سامره جونم
خيلي در مورد نظراتي كه در مورد پست من دادي مي تونم باهات بحث كنم. ولي چون حس مي كنم از لحاظ باورها و ديدگاهمون به زندگي باهم متفاوت هستيم. و هم اينكه اين تالار شايد گنجايش اينجور بحث ها رو نداشته باشه از اين كار صرف نظر مي كنم.
به حرفاي آني عزيز خيلي خوب گوش كن...ذهنت رو از همه چيز پاك كن و فقط به شناخت خودت مشغول شو. به هرحال بودن با اين آقا براي شما صفر و يك خواهد بود. يا بايدسريع اين رابطه رو كات كني يا هم كه ازدواج كني. فقط روي خودت كار كن عزيزم...بيشتر اشتباهات ما در زندگي از عدم شناخت خودمون و نيازهامون ناشي مي شه.
موفق باشي:72:
سلام سامره ی عزیز
وقتتون بخیر.خب این چند وقته حسابی ذهنتون مشغول بوده درسته ؟:)
طبیعیه.به هر حال تصمیم کوچکی نیست و بحث یک عمر زندگی است
:82:
ببینید به طور مختصر :303:
مشکلاتی که وجود دارد :
روابط اجتماعی شما در جامعه و برخورد جامعه با شما ، برخورد شما با همسر اول آقا و تقسیم همسرتان با شخص ثالث است که قبلا مفصلا توضیح داده شد
همچنین اگر این ازدواج بدون اجازه ی همسر اول احراز شود :
خلاف قانون و در اکثر جوامع خلاف اصول اخلاقی است . به علاوه خلاف شرع است که البته در این مورد می توانید به "مرجع تقلید" ، "کتاب" ، "سنت" و "عقل" مراجعه فرمایید و خودتان برداشت خودتان را داشته باشید
مزیت هایی که وجود دارد :
شما با آقا تفاهم دارید و در کنار وی به آرامش می رسید (طبق گفته شما).شما و آقا با این نوع ازدواج آشنایی دارید.خانواده های شما و آقا با این نوع ازدواج آشنا هستند
خب در این تاپیک در طی یکصد پست تقریبا هر آنچه قرار بود گفته شود گفته شد و از این به بعد هر چه گفته شود تکرار مکررات است.شما نظرات همه را خواندید.دقت کنید از آنجا که اکثر افراد یکبار نظر خود را درج کرده اند و دیگر آن را تکرار نخواهد کرد ، از این به بعد هرچه تاپیک جلو تر رود و ارسال ها به صورت چت گونه شوند جز اینکه نظرات قدیمی دوستان به فراموشی سپرده شود و بحث های قدیمی با توجیهات جدید روی کار بیایند ، حاصلی نخواهد داشت
الان وقت تصمیم گیری شماست.ما سعی کردیم که راه را نمایان کنیم.قدم گذاشتن بر عهده ی شماست
در آخر از اینکه حضورتان را در این تاپیک حفظ کردید و با اینکه نظرات بعضی از دوستان موجب رنجاندن شما شد ، با کمال آرامش و احترام آن ها را پذیرفتید از شما سپاسگزارم
شاد باشید
:72::72::72:
بسيار ممنونم از زحمات همه ي دوستان
نياز به فكر و زمان دارم
هر شب تاپيكها رو مرور مي كنم و بررسي مي كنم...
ممنونم
سلام خواهرم
شما نیاز به فکر و زمان و آرامش فکری، تاکید می کنم آرامش فکری دارید...
من متوجه هستم که کجای داستان نیاز به کمک دارید/ اما می خواستم خودتون بگید!
می دونید چند تا موضوع خیلی مهمه:(تامل بفرمائید و منصفانه جواب بدید... احساس خاموش! عقل روشن! )
1. آرامش شما
2. چقدر می تونید به این آقا اعتماد و اطمینان کنید؟
3. این تصمیم تا چه اندازه در زندگی آینده شما اهمیت داره؟
4. چقدر از تنهایی می ترسید؟
5. من احساس می کنم همواره شما از چیزی ناراحت و آزرده خاطرید!؟ چی؟؟
(پاسخ های بالا رو در تاپیکتون بعضی هاش رو پراکنده دیدم و گفتم که دو بار کل تاپیک رو خوندم... نمی خوام نصیحتتون کنم یا از عواقب تصمیمتون بگم... )
ارامشم خيلي مهمه
مهمترين چيزه
به اون شخص يا هر كس ديگه اي باشه هيچ وقت نميشه با قطعيت جواب داد
چون ادمها بسته به شرايط عوش مي شند
پس خيلي موقع ها به ادمي كه به يقين مي گيد اطمينان دارم ممكنه در يه زمان ديگري شرايط گونه ي ديگري باشيد
چون شرايط ، پارامترها و ادمها و اتفاقها تو زندگي ما ادمها نقش داره
اما يه چيزهاي اوليه و رواني وجود داره كه اعتماد اوليه رو به وجود مي اره
كه درمن و اين شخص به وجود اومده
اما تنهايي ، نمي دونممنظورتون از ترس و تنهايي چيه
خوب من ادم خيلي پر جنب و جوش و اكتيوي ام و اصلا به ذاته جمع شلوغ رو ترجيح مي دم
البته به جز اين 6و7 ماه اخر كه بيشتر دوست داشتم تو خلوت باشم
معمولا هم كمتر تنها بودم
شايد باورتون نشه تو اين 30 سال يك شب هم حتي يك شب هم جايي نبودم كه تنها بخوابم
مي دونم الان داريد مي گيد با اين توصيف مشكلاتم در اينده با اين اقا صد چندانه و خودم مي دونم اين رو
اما ترسي از تنهايي ندارم
اين تنهايي ظاهريه
تنهايي رواني و روحي هم دوراني مه تنها بودم هميشه خيلي كوتاه بوده
اما احساس شما از اينكه من از چيزي ازرده ام
نمي دونم منظورتون چيه
خوب زندگي منم مثل همه ي زندگي ها دراي فراز و نشيب بوده
اما بيشتر اين ازردگي حس ميكنم به خاطر حجم بالاي كاري دراين سه سال اخير بوده كه
الان روحي و جسمي واقعا حس خستگي دارم
اين كاملا قابل درك است كه تو بخواهي به دليل خستگي خودت را به شانه ي مردي تكيه بدهي آن هم در اين سن و سال كه اوج نيازهاي توست . اما باور كن كافي است كه اين بحران سني و اين خستگي و يك نواختي را پشت سر بگذاري .
تو كه مي گويي وضع مالي خوبي داري . برنامه ريزي كن از آخر هفته هايت استفاده كن . برو سفر . تنها برو . با خودت خلوت كن .
كسي كه در جمع زندگي كردن را بلد است و سي سال به اين روش زندگي كرده چطور مي تواند شبهاي متمادي و طولاني را تنها سپري كنه آن هم با اين حجم از خستگي كه تو داري ؟!
گاهي از خجالت اينكه بازهم تنها خواهي بود و....حتي نمي تواني به آغوش خانواده ات پناه ببري . چرا كه اين راه را خودت انتخاب كرده اي و در ميان آنها چيزي به غير از سرزنش انتظارت را نخواهد كشيد .
عيدهاي زيادي كه همه دلشا ن مي خواهد با همسرانشان و در كنار آنها باشند تو تنها خواهي بود . به اين چيزها فكر كن . خودت را در شرايط گل و بلبل همش تصور نكن . خودت را ببر به روزهاي سخت . از تخيلت استفاده كن . ببين زن اين راه هستي ؟!
تويي كه اكتيو هستي وفعال احتمال داره تبديل به يك موجود افسرده تبديل بشوي و فشارهاي عصبي زيادي را تحمل كني كه هيچ كدام شايد به واقع مربوط به تو و حريم زندگي تو هم نباشد . ببين اين مسئله روي موفقيت كاري و اجتماعي تو هم اثر خواهد گذاشت . به اين مسائل به واقع فكر كن .
يادت باشه در اين نوع زندگي
كار هر مرد نيست خرمن كوفتن
گاو نر مي خواهد و مرد كهن
سلام خواهرم
اینطور متوجه شدم که فکر می کنید این فرد که از بسیاری جهات به شما نزدیکه و نیازهای عاطفی و معنوی شما رو پاسخ می ده و با معیارها و نظام ارزشی شما مطابقت داره شاید به این وضعیت همواره نمونه و تغییر کنه که البته اگر فکر کنیم ایشون تغییر نخواهد کرد و حتی شما مسلما اشتباه بزرگی مرتکب شدیم و خوشحالم که کاملا منطقی فکر می کنید و راه رو برای کمک هموار می کنید
صحبت های ani در پست ۱۱۲ بسیار قابل تامل هستند... البته من نه موافق و نه مخالفم با موضوعی که طرح کردید و گفتم که قصد ندارم اینده پیش روی شما رو ترسیم کنم و بعد نصیحتتون کنم... صرفا می خوام کمک کنم تردید نداشته باشید در هر دو حالت!
منظورم از تنهایی این نبود که تنها بمونید یا تنها باشید... شما گفتید تو ماههای اخیر نیاز به خلوت داشتید..این یه احساس طبیعیه... شما از نظر عاطفی به شدت در گیر شدید... و این هیچ اشکالی نداره و امکان داره برای هر کسی پیش بیاد...این احساس رو بپذیرید! شما یک عاشق واقعی هستید!
انچه شما رو ازرده کرده جریان فکر سطحی شماست که دائما درون شما در حال گفتگو است...یک جریان بسیار قوی که بعضی مواقع ارامش و تمرکز شما رو نابود می کنه... این جریان فکری رو من احساس کردم...باید ازش رها بشید و رهایی از اون لازمه ارامش و ارامش فکر لازمه تصمیم درسته
هر بار افکار منفی هجوم اوردند مطابق با تمرین تنفس زیر اونها رو دور کن
لازمه تصمیم درست اینه که تمرین زیر رو انجام بدید
یک موسیقی بی کلام و بی خاطره پخش کنید...صدا بسیار ملایم باشد
می خوام با این فکر مواجه کنم شما رو... مقاومت نکنید...فقط ۴۰ تا ۶۰ثانیه باهاش مواجه شو!!!بیش از ۶۰ ثانیه اجازه ندارید بهش فکر کنید
فقط مواجه بشید: این رابطه کات می شه!!! با همه ابعادش...چه اتفاقی برات می افته؟ می دونم یه استرس همین الان و مواجهه با این فکر ذهنت رو پریشون می کنه...
بعد از ۶۰ ثانیه ارام تمرین تنفس کن... فکرت رو خالی کن...دیگه بهش فکر نکن.. فقط به تنفس فکر کن و کاملا ارام باش...بذار ارامش همه وجودت رو بگیره...و فکرهایی که هجوم می ارن مثل کانالهای تلویزیون عوض بشن... بیان و برن...فقط به جریان هوا فکر کن...
چند نفس ۱-۴-۲ به شما کمک می کنه تا ذهنت خالی بشه...یعنی با یک شماره هوا داخل بینی و ریه ها می شه...۴ شماره هوا رو نگاه می دارید و ۲ شماره ریه را به کمک عضلات شکم خالی می کنید... ۳ بار با این وضع نفس بکش به این می گیم تمرین تنفس
دوباره با فکر جدایی مواجه شو...این بار استرس کمتری خواهی داشت...مثل قبل عمل کن...و تا شش بار سعی کن با این فکر مواجه شوی.. هر بار استرس خود رو اندازه گیری کن در مقیاس یک تا ده...
نتیجه رو بگو...
خوب همين الان مي دوم اين تمرين به خيلي چيزاي من كمك مي كنه
اما من مه قلبا نمي خوام ازش جداشم
چرا بايد اين تمرين روانجام بدم
من نگفتم جدا بشید گفتم با این فکر مواجه بشید... بی شک هیچ کس نمی خواد از کسی که معیارهای لازم رو داره جدا بشه...نقل قول:
نوشته اصلی توسط samereh
گفتم مقاومت نکن... با این فکر مواجه شو! همین...
بی شک برای اینکه بتونیم روند ارامش شما رو کامل کنیم عددی که در مقیاس یک تا ده در انتها بدست می ارید مهمه... اگر خیلی استرس داشتید ۱۰ اگر کمتر عدد میزانش کمتر می شه...تاکیدم روی ۶۰ ثانیه است و بعد از هر بار مواجهه حداقل سه بار تا پنج بار تمرین تنفس
مقاومت نکن خواهرم...می خوایم به نتیجه برسیم...
دوستان خواهش می کنم به این پست هم مثل پست های دیگه نگاه کنید. جبهه گیری نکنید و از روی احساسات نظر ندید.
چرا جنجال به پا می کنید؟
خیلی از ما هستیم که تصمیمات نادرست می گیریم و بدون مشورت با دیگرون اون رو به راحتی اجرایی می کنیم و بعد از اینکه سرمون به سنگ خورد تازه متوجه ضرورت مشاوره می شیم.
من فکر می کنم این یک امتیاز مثبت برای سامره است که احساس نیاز کرده و برای مشورت به اینجا اومده.
هر تصمیم دو بخش اولیه و نهایی داره. ایشون تصمیم اولیه شون ازدواجه و برای تصمیم نهاییشون اومدن تا اینجا و از همفکری های ما کمک بگیرن.
سامره جان شما هم باید صبر و تحمل و تاملتون رو بیشتر کنید.
به خودتون فرصت بیشتری بدید. پست ها رو با دقت بیشتر بخونید. حتی اگر بتونید اونها رو از نگاه یک شخص سوم (شخصی غیر از خودتون) بخونید و خوب فکر کنید. خوب
در حال حاضر من کاری به اون آقا و خانواده اش ندارم. این شما و آینده شماست که مطرحه. آینده ای که می تونه با یک تصمیم خوب زندگی رو هم برای شما و هم برای اطرافیانتون زیبا کنه و در مقابل یک تصمیم کوچیک از روی احساسات بدترین صدمات رو اول از همه به خودتون بزنه.
پس خواهر عزیز من ازتون می خوام که با دقت بیشتری پستهای خوبی رو که دوستان براتون زحمت کشیدند و گذاشتند مطالعه کنید
در نهایت به خدا توکل کنید و درست ترین تصمیم رو بگیرید حتی اگر سخت ترین باشه. :72::72::72:
بلو اسکای جان چقدر خشن شدی عزیزم
گمونم یه پسر شیطون و بازیگوش داری!!! :311:
من اگه باشم گیسهاش رو می برم و به خدمت شوهرم هم می رسم :163:
اصلا می خوام بدونم کی حق داره بیاد وسط زندگی من!!! بلایی به سرش میارم که صد بار از مرگ بدتر باشه!!! من زجر کشش می کنم!!! کاری می کنم که خودش خودش رو بکشه!!! :163: :310:
سامره جان حالا خود دانی عزیزم، مواظب باش همسر اول این آقا مثل ما فکر نکنه!!:163:
خانوم سامره من خودمو تا حالا خیلی کنترل کردم که اینجا پستی نزنم ولی دیگه واقعا نتونستم،شما
تا صد سال دیگه هم بیاین اینجا بپرسین کاری که میخام بکنم،درسته یا نه؟همه میگن نکن اینکارو:305:
خانومی پاتو از زندگی دیگران بکش بیرون،
این تو ذات زن هست که از رقیب داشتن متفره،دوست داره فقط خودش سلطان قلب همسرش باشه،حالا من واقعا نمیدونم چطور با علم به اینکه اگه وارد این زندگی بشی،به احتمال قوی اون دومیه باشی و تو فرع قرار بگیری،باز نمیتونی جدایی از این اقا رو قبول کنی؟
یکم از اون حالت جوگیری بیا بیرون،تو اگه چی بشنوی،چه دلیلی برات بیارن قبول میکنی که این تصمیمو نگیری؟شما فقط داری مقاومت میکنی،و انتظار داری که بالاخره یه نفر پیدا بشه کارتو تایید کنه.
من بیشتر از تو اهل هیجان نباشم،کمتر از تو نیستم،میخام واقعا بدونم زن دوم شدن کجاش هیجان داره؟
اینقدر که اون مردو بردی به عرش اعلی واقعا اون هم همین دیدو نسبت به شما داره یا نه؟ایا براش فرقی میکنه
که تو زن دوم یا چندمش باشی یا یکی دیگه؟از اون روزی هم بترس که شاید تو هم یه روز دلشو بزنی و بره سراغ یکی دیگه.
اصلا اون مرد عالی،یه اقای به تمام معنا،اون متعلق بهیه زن دیگست،تعلقی به تو نداره.
اگه هم خانومش بده و باهاش نمیسازه،بازم بتو مربوط نیست،تو ناجی زندگی دیگران نیستی.
خودت میگی موقعیت اجتماعیت خوبه و..یعنی تو این دنیا به این بزرگی یه نفر پیدا نمیشه که تو براش نفر اول و انشالله اخری باشی؟چرا میخای دستی دستی خودتو بیچاره و بدبخت کنی و
ارامشتو از دست بدی،این لذتی که اگه باهاش ازدواج کنی،ازش حرف میزنی پشتش رنجه و تعبه،ولی اگه رنج فراموشی این مردو بخاطر خودت و زن و بچه اون مرد،بجون بخری خدا خودش یجوری یه ارامش و لذتی که
زودگذر نباشه گوارای وجودت میکنه وانشالله یه عشق عمیق و واقعی سر راهت قرار میده.
ما تو فامیلمون داشتیم مردی که زن دوم گرفت،میدونی نتیجش چی شد،بچه ها دیگه از پدر بیزار شده بودن،
از زن دوم پدرشون ندیده متنفر شده بودن و روزی هزار بار بدترین نفرینها رو براش میکردن،خونشون شده بود سوت و کور،مثل یه قبرستون،بالاخره خدا جای حق نشسته،اون اه و نفرین ها هیچ وقت نمیزاره
اون زندگی دومی به خوبی و خوشی بگذره،نهایتا مرده دید اینجوری از هر دو زندگی اواره هستش،بعد دو سه ماه برگشت سر خونه اولش،ولی
هنوز اون حس های بد تو خونشون از بین نرفته،اینا رو گفتم که
وجدانتو قاضی کنی،فقط یکم وجدان داشته باش همین،ببین چی بدست میاری و چی از دست میدی ایا ارزششو داره یا نه،ایا حاضری یه زندگی دیگه بخاطر تو از هم بپاشه یا نه؟
در نهایت واقعا دعا میکنم خودت با رضایت کامل به این نتیجه برسی که اگه این راهو بری مقصدت به ترکستان است.
اين همه ادم با اين همه طرز فكر جورواجور دارن شما رو از نتيجه ي كاري كه ميخواي انجام بدي اگاه ميكنند اما من گوش شنوايي نميبينم كه اين همه پند و اندرز دوستانه به دردش بخوره...نهايتا اين شعر مولوي رو بخون و به ذهنت بسپار تا اگه روزي خدايي نكرده سرت به سنگ خورد يادت بياد كه خود كرده را تدبير نيست....اينم يادت باشه كه توي دنيا هر چي بكاري همونو درو خواهي كرد...پس مراقب باش ده سال ديگه يه خانمي توي زندگيت پا نذاره كه شوهرت 95% معيارهاشو داشته باشه!!!
اي دريده پوستين يوسفان
گرگ بر خیزی از این خواب گران
گشتـه گرگان یك به یك خوهای تو
مـیدرانند از غضب اعضــای تـو
زانچـه میبافی همـــه روزه بپـوش
زانچه میكاری همه سالـه بپــوش
گـر زخاری خستـهای ،خود كشته ای
ور حـریر و قز دری ،خود رشته ای
چـون ز دستت زخم بر مظلوم رست
آن درختی گشت وزآن زقوم رست
این سخن های چــو مار و كژدمت
مـار و كـژدم گردد و گیـرد دمت
اول اينكه جواب همه ي پستهاي اخير رو همين جا مي دم
من تمام پستها رو بع دقت دو يا سه بار مي خونم
واقعا هم دقيق
اگر گاهي جواب ندادم يا واقعا نخواستم تنشي ايجاد شه يا از انقدر طولاني بوده كه از حوصله من خارج بوده
اما در مورد تاييد
من اصلا دنبال تاييد نيستم.چون اگه بودم با يكي دو تا تاييد كوچيك هم تصميمم رو مي گرفتم اين رو چند بار هم گفتم
من نمي گم تو اين دنيا براي من مردي پيدا نمي شه كه.....
اگر چه الان هم پيشنهادات ديگري براي ازدواج هست و خيلي برام جالبه كه تو اين يك سال اخير
اين پيشنهادات از هميشه بيشتر بوده
ام من حس كردم با ابن مرد حس ارامش بيشتري دارم براي همين اين تصميم رو گرفتم
اگر چه حس مي كنم همه اينجا دست به دست هم دادن تا با به تصوير كشيدن يه سري چيزا ديگه سنگ اخر رو براي انصراف من بزنند
و البته از اين جهت خوشحالم .چون اين محبت همه رو مي رسونه
چندين بار هم گفتم من با معايب اين كار اشنا ام
بيشتر دلم خواست حرفها ي ادمها رو بشنوم چون گاهااز ميان چند جمله چيزهايي بيرون مي اد كه تاثيراتي مي زاره
كه همون چند تا جمله به تصميم نهايي من كمك مي كنه
البته در حال حاضر با امام اين حرفهايي كه زده شده الان اين حس بهم دست داده
كه مردها اصلا ارزش اين همه حرف و بحث و از خود گذشتگي راجع بهشون نداره ...... و بيشتر از كل قضيه ازدواج حس مي كنم دارم دور ميشم
چه با اين فرد چه با كس ديگه اي
در حال حاضر برات دور شدن از كل قضيه بهتر است .
هر چند كه جمله ي آخرت جاي بحث داره و به كل مردان را به بي ارزشي متهم كردن كار درستي نيست . اما اگر واقعا از اين تصميم دور شدي بعدها در مورد اين مسئله با هم صحبت مي كنيم .