-
سلام ماندگار جون گلم اصلا همه ی خانمای ایران گلن خانمی اشک به چشمت نیار عزیزم زندگی واسه تو برای تو الویت زندگیت باید این باشه اول خودت وخدا دوم خودت وخودت سوم خودت وشوهرت اما زندگی تو اینطوری نیست الویت هات عوض شده خودتو گذاشتی اخر وشوهرت بالا بردی عزیزم فکرنمیکنی یکم رفتارت مادرانه است تا همسرانه اینکه براش لقمه بگیری ومدام نوازشش کنی وقربون صدقش بری کارهاش رو انجام بدی مادرانه است و مردها اصلا از وضعیت راضی نیستن خودت گفتی شوهرت حواس پرت وقتی میخواد از خونه خارج شه چیزایی مثل کیف پولش سوییچش و... بهش یاداوری میکنی؟وقتی میره بیرون ومیخوادبرای خونه چیزی بخره چندبار بهش گوشت زد میکنی؟صبحا وقتی میخواد بره سرکارش عین یه مادر بلند میشی وراهیش میکنی؟ببین عزیزم اینا رفتار مادرانه است تفاوتش با همسری خیلی ضریفه اما مردا خوب اونو میفهمن حس نمیکنی زیاد برای همسرت دم دستی شدی؟مردها بدشون میادازمحبت زیاد مادرانه از دم دستی بودن ازهمیشه چشم گفتن اونی که واسه شوهرت دورتره ببشتر جذبش کرده من هنوز همون نظر قبلیم رو دارم اینهمه سال محبت کردی ومهربون بودی حالا یمدت خودت نباید برای مردا نردبون بود تا برن بالا بلکه باید اسانسور بود وباهاشون بالا رفت اره یروزی شوهرت قدر محبتتات رو میدونه اما کی؟شاید خیلی دیر باشه عزیزم شاید وقتی که روح تو سنگ شده باشه وقتی این عذاب ها روت اثر خرابش بزاره وتموم بشی شوهرت میدونه با حرفاش عذابت میده خوبم میدونه اما نمیگم از قصد میکنه وجودش ناارومه شما دونفر جفتتون در درونتون مشکل دارین شوهرت از اون زن ضربه خورده دوست داره سرش تلافی دربیاره دوست داره حرصش بده ولی اون زن کجاست؟خوش و خرم تو خونش واین بیشتر شوهرتون حرص میده دنبال اینه نیشش بزنه واروم بگیره اما اون نیست اون خوشبخته پس روح شوهرت عذاب میکشه میادبه تو میگه تا تورو اذیت کنه بجای اون این توی ناخوداگاهش واز قصدنیست اون فقط میخواد خودشو خالی کنه ناراحت میشه وقتی سر تو خالی میکنه یمدت میریزه تو خودش ودوباره میگه نه اون منو عذاب داده من اینو عذاب میده میگم که درونش داغونه وخودشم نمیفهمه چی میخواد مثلا من خودم یزمان کسی که خیلی اذیتم کرده بود ومنم ازش متنفر شده بودم میخواست ازمن جداشه من واقعا دوسش نداشتم اما ناخوداگاه نمیزاشتم برهالتماسش میکردم خواهشش میکردم بمونه چرا چون میخواستم من ضربه رو بزنم دوست نداشتم اون با خوشی بره وبعدها این قضیه رو فهمیدم شوهرت هم هی دنبالشه تا سختی تو زندگی اون ببینه علاقه نیست مطمین باش وشوهرت نتونسته اونو ببخشه وردش کنه
مشکلات خودتم که زیاده بخاطر وضع خانوادگیت ومهربونی زیاد ذاتیت خیلی خودت دم دستی کردی خودتو پیشش پست کردی وقشنگ خودتو پایین تر میدونی خودتو ضعیف میبینی وعین یه دختر کوچولو دمبال محبت وارامشی نیازمند شوهرت شدی گفتی پول بهت میده یعنی چی؟یعنی میخواد تامینت کنه پس تو از نهایت این تامین استفاده ببر تا بفهمه اگه بازم بیشترتامینت کنه تو خوش حال تر میشی
میگی اون باید تو اوج بمونه اره پیش بقیه خوبه که توی اوج باشه اما نزار این تو خونتون هم نفوذ کنه در ظاهر همچی تحت نظر اون اما نزار محبتتات واقعا حس بالا بودن بهش دست بده چون اونوقت توی ذهنش تورو پست تر میدونه و کارات وزحماتت رو نمیبینه بزار تو ذهنش بگه خانوم من خیلی خوبه ها بزار فکر کنه اگه تو اون بالاتر میزاری این واقعی نیست وبه خاطر خانومی خودته مهربونی تو شعور تو نمیدونم میتونم بفهمونم یانه
اعتماد به نفست ببر بالا با زیبایی با لباس با کلاس ومحبتتو به شوهرت کم کن شروع کننده نباش مثلا موقع غذا بگو عزیزم بیا ناهار امادست همین قبلشم یه لباس خوشگل بپوش خلاصه خودتو توپ کن موقع غذا هی نگاش نکن وتو دلت قربون صدقش نرو نگو اینو بخور اونو بخور کم خوردی چرا یواش میخوری اصلا! غذای خودتو بخور ودرو دیوار نگاه کن برای خودت لبخندبزن وسعی کن عصرش برای خودت یه برنامه ای داشته باشی بعد از غذا سریع ضرفارو نشور برو سراغ کارت جلوی شوهرت نباش عصر بشورشون حتما یه کلاس ورزشی ویه نقاشی برو اصلا نزار راجب اون خانم کلمه ای حرف بزنه والان هم داری چوب تحمل بالات تظاهر به ناراحت نشدن وصبرت میخوری اون دیگه براش عادی شده نمیفهمه که الکی میگی وناراحت میشی بدتر جری میشه بیشتر میگه اگه خواست چیزی از اون بگه ناراحت شو بگو حوصله ندارم راجب معشوقه قدیمیت بشنوم وبروازش دور شو سرد نشو باهاش فقط شروع کننده نباش اگه
گفت غذات خوب شده یا مرسی واسه غذا بخند بگو ممنون عزیزم از ریخت افسردگی بیا بیرون زن افسرده ونالان مردو فراری میده نیاز نیست وقتی جلوی خانواده شوهرت از اون حرف میزنه بخندی اصلابیخیال بیخیال باش گوشیتو دربیار باهاش ور برو جک بخون اس ام اس بده اصلا اینگار حواست نیست نزار حرمتها بشکنه خانومی
پس رفتار مادرانه ممنوع!
قربون صدقه ودم دستی بودن ممنوع!
افسردگی وگریه و شکایت ممنوع!
خندیدن به حرفای اون معشوقه ممنوع!
شوهرم شوهرم کردن ونیازمندی زیاد ممنوع!
رسیدن به خودت وتفریحت بچت yes
امیدواری وشادبودن وزندگی کردنyes
ورزش وکلاس هنری وزیباییyes
بیخیالی به اون زن ورفتار شوهرتyes
یاد گرفتن نازوعشوه شوهر داریyeeees
-
سلام دوستای خوبم
عزیز دلم دختر جوان...اگه بدونی چقدر وقتی حرفات رو میخونم ارامش میگیرم..اصلا دوست ندارم تموم شه حرفات...خدا شاهده حس خوبی پیدا میکنم...
الان که دارم پیغام میزارم..خدا خودش میدونه که چقدر داغونم......امروز توی این هفته واسه سومین بار..اونم بخدا قسم بطور اتفاقی شماره اون خانم رو دیدم که سیو کرده...میدونین چیه...ما توی خونمون گوشی چند تا داریم...یکی گوشی خودشه..که تنها استفاده ای که ازش میکنه اینه که هر شب عکس و متن پرفایل واتس اپش رو عوض کنه...و در واقع واسه زنگ زدن و پیام دادن یه گوشی ساده کوچولو داره.....یه تب لت هم دخترم داره....امشب شماره اون خانم رو توی تب لت دیدم.....چند روزی هم شدید تپش قلب گرفتم.....امشب خودم ناراحت گرفتم....اونم محکم در رو کوبوند و رفت بیرون....هنوز نمیدونه من از چی ناراحتم...شماره رو توی تب لت پاک نکردم..که اومد خونه بدونه من از چی دلخورم.....بچه ها چند روزی اومده به ذهنم که میشه از قصد اینجوری میکنه......بچه ها شوهر من فقط یه جیب واسه خرج کردن داره...که اونم از روی عادتشه...انگار ذاتش به خرج کردنه..تا حالا حتی یکبار ازش نشنیدم که بهم بگه دوستت دارم...بخدا یکبار هم نشده......الان کلی گریه کردم و اومدم اینجا....ایشاله همینقدر که منو ازار میده...خدا عذاب وجدان بندازه به جونش
-
سلام،من خودم درگیر این موضوع بودم که تاپیکش در زیر هستش،منتها من مجردم و دغ دغه اینو دارم که ادمی که عشق قدیمی داره میشه باهاش وصلت کرد یا نه!!!هنوزم نتونستم دقیق بهش برسم،اما شما که متاهل هستی رک و راست بهتون یک چیز رو بگم،توقع نداشته باشید شوهرتون بتونه اونو از یاد ببره،شما فقط به حضور پررنگترتون پیش شوهرتون میتون نقش اون خانم رو توی ذهن شوهرتون کمتر کنید تا خوبیهای شما یشتر از اون جلوه بده
http://www.hamdardi.net/thread-33673.html#post333259
-
سلام عزیزم
وقتی اولین بار تاپيکتو خوندم یاد خودم افتادم عزیزم منم ده ساله ازدواج کردم همون اوایل عقدمون شوهرم داستان عشق واقعی شو واسم تعریف کرد واینکه غيرازاون به هیچکس دیگه اون احساسو نداشته حالا بماند که اون حرفاش از همون روزاي اول چقد روح و روان منو بهم ریخت که تا الان که دیگه دوتا بچه دارم همیشه وقتی یادش ميوفتم پشتم ميلرزه سر تاپای بدنم یخ میزنه
خیلی سخته من واقعا درکت میکنم اول بار که مشکلتو خوندم تصمیم گرفتم دیگه به تاپيکت سرنزنم ولی وقتی از تنهایی وبی کسی گفته بودی واقعا ناراحتم کردی چون منم همیشه دوستداشتم که یه نفر قابل اعتماد داشتم که حرفامو بهش بگم وبغلش گریه کنم و خودم خالی کنم ولی متأسفانه منم بابام فوت شده و خواهرم ندارم فقط مادرمه وداداشام که اونام باهاشون راحت نیستم دوست ندارم ناراحت شون کنم
عزیزم اینارو گفتم که بدونی تنها نیستی کساي زیادی هستن که شرایط شون مثله شماست
من حتی الان میدونم که شوهرم بهش فکر میکنه ولی بيشترازاون چیزی ازش ندیدم تمام خاطراطی روکه باهاش داشته واسم گفته وقتی يادحرفاش ميوفتم خیلی ناراحت میشم ولی اینجوری خودمو آروم میکنم که
هرچی بوده مربوط به گذشته همسرم بوده و اینکه اون لیاقت همسرمو نداشته هر آدمی یه گذشته وخاطراتی داره که فقط به خودش مربوطه پس زیاد خودتو ناراحت نکن چون باعث میشه آرامشتو ازدست بدی واز زمین و زمان ایراد بگیری اینو از رو تجربه میگم و همچنین ازشوهرت روزبه روز بیشتر فاصله بگیری اگه زیاد به این موضوع فکر کنی ناخواسته بارفتارت بیشتر شوهرتو به سمت اون خانوم سوق میدی
اصلن در موردش بحث نکن پیگیر نباش پرس وجو نکن با کنایه حرف نزن فقط محبت داشته باش وبهش احترام بزاروتااونجايي که میتونی همسرتو بزرگ نشون بده وتو خلوت خودت ازخدابخواه مشکلتو حل کنه خودتو به خدا نزدیک کن آرامش عجیبی بهت ميده تموم دلتنگياتو به خدا بگو از اون محرمتر فکر نکنم پیدا کنی
پاشو عزیزم تو خدا رو داری هيچوقت ازش غافل نشوبه خودت ودخترت برس تا اونجایی که میتونی شاد باشو به این موضوع اهمیت نده چون آخرسر تویی که ضرر میکنی
ازجوانيت ودخترت لذت ببر ازشوهرت ودرکنارش بودنت لذت ببر
عزیزم تو مشکلی نداری، داری صادقانه زندگيتو میکنی شوهرته که مشکل داره پس خودتو بیخود درگیر گذشته وافکار شوهرت نکن مطمئن باش اگه تو درست رفتار کنی اون خودش پشیمون میشه دست ازاین بچه بازیش برميداره بیخود به خاطر هیچکس تو ودخترشو اذیت نمی کنه پس نگران نباش به حرف های دوست خوبمون دختر جوان دقت کن و اونا رو انجام بده
-
به به خانم گل دوروز نبودین گریه چیه اخه میدونی از اول نباید شوهرت میگفت بهت اقای دکتر حبشی هم تویه سخنرانیشون گفتن که اقا پسرا به خانومتون نگید چون روحش دیگه نابودشد تا اخرعمر ولی امان از مردای زمونه خون مارو تو شیشه کردن
خانمی میدونم شوهرت چقدر بیشتر از تو سختیه؟خودت بزار جاش ایا براش لذت داره فکرکنه به اون وبا عذاب وجدان وروحش بسازه نه بخدا اون وضعش از تو بدتره فکرکردن بهش کرده مثل یه دنیای راحت واروم که از زندگی که خسته شد وقتی چشماش میبنده میاد تو ذهنش واین برای مغزش یه عادت شده ببین مثل فکرای غیر اخلاقی وبد چجوری تو ذهن ادم میان؟وقتی بیکاری!هی خودتو مشغول میکنی که بهشون فکرنکنی ولی یهو خسته میشی میشینی یه گوشه میری توی دنیا شیرین خیالی خودت حالا واسه شوهرت همینجوریه اونم نمیخواد بهش فکرکنه از اینکه راجب ادمی که گفته من فلانی ادم حساب نمیکنم فکرکنه بدش میاد اما نمیتونه جلوش بگیره بیکار نشسته دو حالت داره یا مشغله هاش زیاده ومشکلات کار وزندگی اینا داره که واسه اروم شدن جدا شدن چندلحظه ای از زندگی بهش فکرمیکنه چرا چون موضوع ارامش بخش دیگه ای نداره وهمچنین مغزش عادت کرده میگه برم واتس اپش چک کنم این شروع همانا وغرق شدن تو خاطرات همانا یا نه شوهرت مشغله ای نداره وبیکاره که دیگه بدتر معلومه این فکر سریع از پس کلش میاد جلوی چشماش خوشگل خانم تو اینکه شوهرت کار اشتباهی میکنه حرفی نیست که به یه زن شوهردار فکرمیکنه اما چرا وقتی میخواد بافکرکردن به یه چیز خوب خستگیش بره تو نمیای جلو چشمش؟ مشکل تو اون زن نیست خانومی یا فکر کردن به تو جلوشه یافکرکردن به خانم های دیگه غیر از اینه؟مهم تویی وفکرکردن به تو به غیر ازتو به هرکس دیگه فکرکنه یه مشکله مهم نیست کی باشه حالا چون با اون خانم وفکرش ده ساله خاطره داره خب اون میاد جلوش مطین باش عشق نیست وشوهرتم اینو میدونه اما عزیزم راستش بگم توی تو چیزی پیدا نمیکنه اصلا نمیخوام بگم شاید تو خونه بدتیپی یا شاید به وضعیتت نمیرسی نه بهترین لباس جذاب عالمم بپوشی رفتارت براش عادیه خودت براش دست یافتنی هستی میخواد بیاد خونه توی راه راجب خونه چی فکرمیکنه؟خودت راجبش فکرکن ببین وقتی شوهرت داره به شما بچت وخونه فکرمیکنه چی میاد تو ذهنش؟یبار ازش بخواه چشماش رو ببنده وراجب خونتون ولحظه ورودش فکرکنه ازش بپرس چه رنگی میبینه چه حالتی خونه رو روشن وپرنور میبینه؟یا تاریک و غمگین؟حس نمیکنی توی ذهنش میگه وای دوباره برم خونه ماندگار یه گوشه داره غصه میخوره دوباره شب میخواد جیغ جیغ کنه وگریه وزاری راه بندازه وای دوباره ماندگار رو میبینم وغر غراش وای باز میخواد بهم گیر بده وبهم تهمت بزنه بازم افسرده است
میدونی مردا دوست ندارن گندزدنشون رو به چشمشون بیاریم بیاید بهش بگی:ایناها این شمارشه بیا جواب بده تو باز تو فکرشی ویهو بزنی زیر گریه خدایا گناه من چیه تو منو دوست نداری من بدبختم تو داری خیانت میکنی نامرد چطور بهش فکر میکنی و....
اینا جواب نمیده خانومی بهترنیست شوهرت که اومد بچه رو بخوابونی دوتا چایی بریزی بشینی پیشش بگی من معذرت میخوام تو مرد خوبی هستی پاکی ومن اینو مطمینم توزندگی واسه خوشبختیم همه کارکردی ومثل بقیه مردا نبودی وتامینم کردی خدایا ممنونتم که بچه از این مرد بهم دادی (مثلا اگه اسمش رضاست) میدونی رضا من دوست دارم میدونم توهم دوستم داری از زحمتایی که واسه این زندگی کشیدی میفهمم وقدرتو میدونم چون دوست دارم روت حس تملک دارم دست خودم نیست ناخواسته وقتی نشونه ای میبینم میترسم تورو از من بگیره میدونم که تو به جز من به هیچکس فکرنمیکنی اما زنم احساسم روم چیره شد وبادیدن اون شماره بهت تهمت زدم بعد حالا میتونی تبلت بیاری بگی این دلم شکوند اما من میدونم که تو بهم خیانت نمیکنی تویه حرفات جریت داشته باش تا از اعتمادی که بهش داری مطمین شه وبعد ازش دورشو وبرو پی کارت فرداش که خواست بیاد خونه خونه رو پر از شادی کن غذای عالی بپز لباس خوب و...هرچقدر غصه داری اره عزیزم ولی نگهش تویه دلت تا بعد وقتی اومد بگو بخاطر دعوای دیشبه خواستم امروز جبران بشه همین اره سخته درکت میکنم جون از تن زن میره وقتی چنین چیزی میفهمه اما طاقت بیار بخاطر ماندگار بخاطر خودت تو حق زندگی شاد داری تو حق اینو داری که شاد باشی ولی باید تلاش کنی
- - - Updated - - -
به به خانم گل دوروز نبودین گریه چیه اخه میدونی از اول نباید شوهرت میگفت بهت اقای دکتر حبشی هم تویه سخنرانیشون گفتن که اقا پسرا به خانومتون نگید چون روحش دیگه نابودشد تا اخرعمر ولی امان از مردای زمونه خون مارو تو شیشه کردن
خانمی میدونم شوهرت چقدر بیشتر از تو سختیه؟خودت بزار جاش ایا براش لذت داره فکرکنه به اون وبا عذاب وجدان وروحش بسازه نه بخدا اون وضعش از تو بدتره فکرکردن بهش کرده مثل یه دنیای راحت واروم که از زندگی که خسته شد وقتی چشماش میبنده میاد تو ذهنش واین برای مغزش یه عادت شده ببین مثل فکرای غیر اخلاقی وبد چجوری تو ذهن ادم میان؟وقتی بیکاری!هی خودتو مشغول میکنی که بهشون فکرنکنی ولی یهو خسته میشی میشینی یه گوشه میری توی دنیا شیرین خیالی خودت حالا واسه شوهرت همینجوریه اونم نمیخواد بهش فکرکنه از اینکه راجب ادمی که گفته من فلانی ادم حساب نمیکنم فکرکنه بدش میاد اما نمیتونه جلوش بگیره بیکار نشسته دو حالت داره یا مشغله هاش زیاده ومشکلات کار وزندگی اینا داره که واسه اروم شدن جدا شدن چندلحظه ای از زندگی بهش فکرمیکنه چرا چون موضوع ارامش بخش دیگه ای نداره وهمچنین مغزش عادت کرده میگه برم واتس اپش چک کنم این شروع همانا وغرق شدن تو خاطرات همانا یا نه شوهرت مشغله ای نداره وبیکاره که دیگه بدتر معلومه این فکر سریع از پس کلش میاد جلوی چشماش خوشگل خانم تو اینکه شوهرت کار اشتباهی میکنه حرفی نیست که به یه زن شوهردار فکرمیکنه اما چرا وقتی میخواد بافکرکردن به یه چیز خوب خستگیش بره تو نمیای جلو چشمش؟ مشکل تو اون زن نیست خانومی یا فکر کردن به تو جلوشه یافکرکردن به خانم های دیگه غیر از اینه؟مهم تویی وفکرکردن به تو به غیر ازتو به هرکس دیگه فکرکنه یه مشکله مهم نیست کی باشه حالا چون با اون خانم وفکرش ده ساله خاطره داره خب اون میاد جلوش مطین باش عشق نیست وشوهرتم اینو میدونه اما عزیزم راستش بگم توی تو چیزی پیدا نمیکنه اصلا نمیخوام بگم شاید تو خونه بدتیپی یا شاید به وضعیتت نمیرسی نه بهترین لباس جذاب عالمم بپوشی رفتارت براش عادیه خودت براش دست یافتنی هستی میخواد بیاد خونه توی راه راجب خونه چی فکرمیکنه؟خودت راجبش فکرکن ببین وقتی شوهرت داره به شما بچت وخونه فکرمیکنه چی میاد تو ذهنش؟یبار ازش بخواه چشماش رو ببنده وراجب خونتون ولحظه ورودش فکرکنه ازش بپرس چه رنگی میبینه چه حالتی خونه رو روشن وپرنور میبینه؟یا تاریک و غمگین؟حس نمیکنی توی ذهنش میگه وای دوباره برم خونه ماندگار یه گوشه داره غصه میخوره دوباره شب میخواد جیغ جیغ کنه وگریه وزاری راه بندازه وای دوباره ماندگار رو میبینم وغر غراش وای باز میخواد بهم گیر بده وبهم تهمت بزنه بازم افسرده است
میدونی مردا دوست ندارن گندزدنشون رو به چشمشون بیاریم بیاید بهش بگی:ایناها این شمارشه بیا جواب بده تو باز تو فکرشی ویهو بزنی زیر گریه خدایا گناه من چیه تو منو دوست نداری من بدبختم تو داری خیانت میکنی نامرد چطور بهش فکر میکنی و....
اینا جواب نمیده خانومی بهترنیست شوهرت که اومد بچه رو بخوابونی دوتا چایی بریزی بشینی پیشش بگی من معذرت میخوام تو مرد خوبی هستی پاکی ومن اینو مطمینم توزندگی واسه خوشبختیم همه کارکردی ومثل بقیه مردا نبودی وتامینم کردی خدایا ممنونتم که بچه از این مرد بهم دادی (مثلا اگه اسمش رضاست) میدونی رضا من دوست دارم میدونم توهم دوستم داری از زحمتایی که واسه این زندگی کشیدی میفهمم وقدرتو میدونم چون دوست دارم روت حس تملک دارم دست خودم نیست ناخواسته وقتی نشونه ای میبینم میترسم تورو از من بگیره میدونم که تو به جز من به هیچکس فکرنمیکنی اما زنم احساسم روم چیره شد وبادیدن اون شماره بهت تهمت زدم بعد حالا میتونی تبلت بیاری بگی این دلم شکوند اما من میدونم که تو بهم خیانت نمیکنی تویه حرفات جریت داشته باش تا از اعتمادی که بهش داری مطمین شه وبعد ازش دورشو وبرو پی کارت فرداش که خواست بیاد خونه خونه رو پر از شادی کن غذای عالی بپز لباس خوب و...هرچقدر غصه داری اره عزیزم ولی نگهش تویه دلت تا بعد وقتی اومد بگو بخاطر دعوای دیشبه خواستم امروز جبران بشه همین اره سخته درکت میکنم جون از تن زن میره وقتی چنین چیزی میفهمه اما طاقت بیار بخاطر ماندگار بخاطر خودت تو حق زندگی شاد داری تو حق اینو داری که شاد باشی ولی باید تلاش کنی
-
سامان عزیز من هیچ توقع ندارم...از یادش بره...و اون خانم رو فراموش کنه...نه بخدا....من واسه گذشته شوهرم احترام قائلم....اما گذشته ها گذشته...و شوهر من نمیخواد اینو قبول کنه...
آبی اسمان ..من اخه هیچ جستجویی نمیکنم...دلم میسوزه..که عاشقانه شوهرمو میپرستم ولی اون نمیبینه...من 11 ساله هم بالین این اقا هستم..آرزو به دلم مونده یکبار..فقط یکبار بگه...دوستت دارم..بهش میگم من به محبتت احتیاج دارم...سرم داد میزنه..میگه اینو ازم نخواه...جای دیگه خرجش کردم.
و اما دختر جوان.....ازت ممنونم که پا به پای من.. همراهی میکنی...حرفات بدجور به دلم میشینه...اره حق با تو...من تبدیل شدم به یه ادم افسرده...گوشه گیر...که دایم دارم محبت رو گدایی میکنم...!!
اون منو نمیبینه و من باید کاری کنم که دیده شم...زیادی توی دست و پاش بودم....باید یه جوری..یه کاری کنم دلش واسم تنگ شه...چه خوبه اینجا رو دارم....خدایا ازت ممنونم...ناشکری نمیکنم...هر چی تو واسم رقم بزنی..راضیم...
از خدا دورم....خیلی خیلی ازش دورم...اما اون همیشه هوای منو داره.....!!
از قدیم گفتن ادم هیچوقت نمیتونه عشق اولش رو فراموش کنه...منم این توقع رو ندارم ازش....فقط تشنه محبتشم...نه به حکم اینکه همسرشم...به حکم اینکه مادر بچه شم....
-
واااااااااای دختر جوان منم مثل خانم ماندگار واقعا حرفاتو دوس داشتم ...
سپاسگزارم...
این در دسترس نبودنو واقعا قبول دارم...همسایه ما یه پیرمرد پیرزنن که واقعا به هم علاقه دارن... این خانم از اول جوونی همیشه تابستونا میرفت ویلاشون تو یه شهر دیگه و حداقل یک چهارم سال دور از شوهرش خوش میگذرونده:18: ......
به نظر من خانم ماندگار به توصیه های دختر جوان فقط گوش نده عملم بکن
تا اونجایی که میتونی زیاد در دسترش نباش..برای خودت زندگی کن...سعییم کن اینقده زندگیت وابسته به شوهرت نباشه... که اگه یه روز اخم کرد روزت بشه شب و اگه خوشحال بود بشه بهترین روز زندگیت
دوس داشتی ذکر یا ودود رو هم بخون1001مرتبه
برای انداختن مهر زن تو دل شوهرش (البته اگه به دعا و ذکر اعتقاد داری)
خدا خودش کمکت کنه
-
عزیزم این چه حرفیه نه به حکم اینکه همسرشم به حکم اینکه مادر بچشم؟یعنی اون بچه تنها اتصال تو وشوهرت هست نه اون باید ایشونو فراموش کنه باید به تو عشق بورزه به حکم اینکه زنشی!زمانی که تو خودت رو مستحق چیزی ندونی انتظار داری بقیه اونو برات بدونن؟
تو حق داری یه زندگی بهتر داشته باشی حق داری هرروز بهت بگن دوست داریم چون یه زن چون یه زن پاکی چون یه زن عاشقی چون گناهی نداره وتاوان اشتباهات شوهرت رو تو نباید بدی ادم برای رسیدن به حقش تلاش میکنه اونو حق خودت بدون اون مرد حق تو چون اسمش تویه شناسنامته چون حقته باید تلاش کنی بسه دختر چشمات باز کن از این مظلوم بازی بیا بیرون فکرکردی چی؟ فکر کردی روزی میفهمه این سختیاتو نه عزیزم نه گلم مردا اینارو نمیفهمن دیدی این زنایی که هیچ کار بلدنیستن خیلی ناسازگارن وبیشتر فکرخودشونن توی دل شوهر بیشتر جا دارن یروز دلت میسوزه از اینهمه مهربونیت وقدرنشناسیش اما اونم تقصیری نداره علم ثابت کرده از گریه زن بویی حاصل میشه که روی میل جنسی وکشش مرد به اون زن شدیدا تاثیر عکس داره روانشناسی گفته که مرد از زن افسرده متنفره زن هرچی بیشتر طراوت داشته باشه بیشتر میخوانش وقتی به شخصیتت به عنوان یه زن نه مادر بچه احترام نمیزاری بهترین مردهم بود بهت احترام نمیزاشت چرا به اون فکرمیکنه چون دم دستش نیست عزیزم بفهم ما زنای ایرانی فکرمیکنیم هرچی بساز باشیم از خودمون بزنیم تا پول شوهرمون تو جیبش بمونه هی بگیم چشم زن خوبی هستیم ولی این نیست بهت گفته بودم اون دلیلی نمیبینه به تو فکرکنه چون چیزی برای فکرکردن نمیزاری چون موقع کارات با ناز وعشوه با دست پس زدن با پا پیش کشیدن رفتار نمیکنی تا واسه بدست اوردنت تلاش کنه این تلاش به اون حس قدرت میده چون وقتی بدستت میاره یه شیرینی میره زیر دندونش که میتونه بعدا دوباره بهش فکرکنی تو جوونی خیلییی جوون محبت میخوای دوست دارم میخوای خیلی خب دو راه داری برو جلوش گریه کن توروخدا حداقل یبار بهم بگو منو میخوای اونم میگه برو حوصلتو ندارم یا اینکه اول از همه به خودت برسی به عنوان یه زن جوون به اندامت به پوستت به طراوت روحت به نازوعشوه با شوهرت بری به سمت کاملتر شدن مخصوصا ظاهر انقدر منفعل نباش چگونه منفعل نباشیم رو از این تالار بخون خب اینجا ۹۰درصد شوهرت میاد سمتت وجدانش نمیزاره نیاد نیازش نمیزاره نیاد ۱۰درصد هم نیاد کی برندست؟تو!تو ماندگار خانوم تو برنده میشی چون هرکی میبنتت میگه وای فلانی زن خیلی خوشگل وباحالی هم داره چیزی کم نداره ولی اقاهه قدرشو نمیدونه اینجا اعتماد به نفست میره بالا همزمان با این تغییرات ضاهری اطلاعات عمومیت روهم ببر بالا اره عزیزم سخته الان افسرده ای حوصله نداری بری باشگاه میای شوهرت سرد میببنی داغون میشی ولی باید تلاش کنی یه ماه اول خودتو زور کن وبرو قسم بخور به جون بچت که باید بری وبعدش کم کم راه میفتی اعتمادبه نفست میره بالا دیگه نمیگی به عنوان مادر بچش میگی به عنوان یه زن تمام عیار مغرور کامل شوهرت حس میکنه چه شاهزاده ای رو از دست داده وحالا با یه زنی که در حد اون نیست زندگی میکنه تو خودت این ذهنیت ساختی زنی که وابسته است اویزونه بدبخته وهر چی میگم قبول میکنه اینو میخوای تو مسیولی ماندگار جلوی ماندگار ۱۰سال بعد مسیولی جلوی دخترت مسیولی ماندگاری که ۱۰سال بعد میتونه با خودش بگه خوبه بحرانو حل کردم والان عزیزشوهرشه یا ماندگاری مجبوره خودشو سرگرم کنه تا به روابط اون زن وشوهرش فکرنکنه بچه تو از تو الگو میگیره یاد میگیره یه زن افسرده ونالان باشه از مردا بدش میاد ویروز بهت میگه مامان تو اصلا جلوی بابا از زندگیت دفاع نکردی مامان تو حقته بدبختی
حالا بزار وخیم ترین حالت ممکن رو بگم بدترین حالتی که پیش نمیاد فرض کن شوهرت رفت با اون خانم ودوست شد وکلا خیانت واین حرفا کدومش بهتره؟اینکه شوهرت پشیمون شه بگه زن همچی تمومم تو خونست وقتی خواست برگرده تو اونقدر اعتمادبه نفس داشته باشی که بتونی حق کارش رو ازش بگیری و همه بگن مرد احمق وهوسبازی بوده یا دوست داری پشیمون نشه واز خیانت بهت خوشحال شه وبگه ماندگار که یه گوشه درحال گریست ولش کن وهمه بگن زنش یه مشکلی داره که شوهره فراریه این سه ماه تابستون زندگی تورو عوض میکنه ماندگار تو میتونی به قعر بدبختی بری یا از نردبون خوشبختی بالا بری میتونی نفس عمیق بکشی اهنگ گوش کنی وبخندی ومیتونی یه گوشه زار بزنی انتخاب با تو کدومو ترجیح میدی یه راه سخت ونتیجه عالی یا یه راه بی تلاش و نتیجه غمگین وبد اول با خودت کنار بیا یکیرو انتخاب کن از ته دلت تا بعد قشنگ بسته به انتخابت همچی برنامه ریزی کنیم با همدیگه با بچه های تالار کسایی که تورو دوست دارن بدون اینکه دیده باشنت خوشبختی ماندگاره اگه ثابت قدم باشی
-
سلام عزیزم.حالت خوبه؟
لطفا اینطوری افسرده نباش.خیلی ضرر میکنی .ببین منم یه حالاتی مثل شما رو تجربه کردم با این فرق که من یه خواستگاری ساده همسرمو در حد یه عشق آتشین بالا برده بودم.در حالیکه اینطوری نبوده واقعا و من اینو تازه فهمیدم.یعنی اونقدر اون افکار منو تحت سلطه خودش گرفته بود که اصلا همسرم رو دیگه اونطوری که بود نمیدیدم.اونو آدمی میدیدم که برای فرار از یه عشق بی فرجام ازدواج کرده بود( در حالیکه همسرم داستان خواستگاری رو کامل گفته بود و هیچ حرفی از علاقه به اون خانمم نگفته بود اصلا .ولی من فکر میکردم قبلا عاشق بوده و حالا هم نمیتونه با وجود ازدواج عشقش رو فراموش کنه) ببین دو سال تمام زجر کشیدم.خیلی اذیت شدم.خیلی زیااااد.هم اذیت شدم هم اذیت کردم.من فکر می کردم کاری نمیکنم ولی اونقدر به شوهرم سخت میگرفتم و هرکاری رو به خواستگاریش ربط میدادم که بیچاره شده بود. ولی اینجا فهمیدم اشتباه کردم.به قول بچه ها باید محبت واقعی رو در حال زندگی همسرم پیدا میکردم نه اینکه در گذشته دنبالش بگردم.بازم به قول بچه ها هستن آدم هایی که به دنبال محبت واقعی همسرم هستن و خیلی حرفای دیگه.من اشتباه کردم ولی فهمیدم و الان از این جهت خیلی راحتم.دیگه هرچی میشه به اون خانم مربوط نمیدونم.هنوزم خانواده همسر من تو خیلی از حرفاشون از اون خانم صحبت میکنن ولی اونقدر برای من بی اهمیت شده این مسئله که کم کم اوناهم از صحبتاشون کم کردن(اینو دارم به وضوح حس میکنم) شوهرمم هنوز باورش نمیشه من دیگه کاری به کار اون 15 دقیقه صحبتی که کرده ندارم وخودم از همه مهم تر این وسط دارم زندگی میکنم.هرچند هنوز درگیری های فکری دارم ولی خیلی راحت تر از قبل شدم.خیلی زیاااااد.ذهنتو آزاد کن.خیلی برای یک خانم درک این مسئله سخته ولی باور کن تا خودت نخوای نمیشه.به توصیه های دختر جوان توجه کن.خوب راهنماییت کرده بود. اونقدر به اون مسئله اهمیت نده تا خود به خود اهمیتش از بین بره.برای اینده زندگی ات شادی رو انتخاب کن.باور کن فقط تو دستای خودته این انتخاب .نذار گذشته ای که گذشته زندگی ات رو نابود کنه. خودت بخواه تا بشه.بچه ها خوب راهنماییت کردن به حرفاشون گوش کن لطفا....:72:
-
سلام عزیزم.این موضوعی که شما رو ناراحت کرده برای خیلی ها اتفاق میفته.میدونم سخته بی تفاوتی ولی انجامش بده. نه فقط بخاطر دختر گلت.بلکه به خاطر خودت و خوبی هات.بخاطر زندگی ای الان داری و بخاطر آینده فرزندت.
دختر جوان لطفا به تاپیک منم بیا و منم راهنمایی کن.حرفای خوبی به دوستمون زده بودی. خیلی حرفاتو دوست داشتم.به منم کمک کن لطفا.به کمکتون احتیاج دارم....