نوشته اصلی توسط
به دنبال خوشبختی
فراموش نکنید اینجا کسی دنبال متهم کردن کسی نیست، و اگه نظراتی داده میشه صرفاً برای بهتر زندگی کردنه نه چیز دیگه و بعضی وقتی اگه دوستان تند صحبت می کنند باور کنید از روی دلسوزی هست نه چیز دیگه، چون خراب کردن زندگی خیلی خیلی چیز راحتی هست. این درست کردن هست که سخته و مشکل.
من دوباره میگم
کلاً دخالت باعث فروپاشی زندگی میشه و فرقی نداره که از کدوم طرف باشه، چه خانواده شما چه خانواده همسرتون، این که گفتید مادر ایشون هم دخالت کردن خب ما این رو هم مضر زندگی شما می دونیم.
زمانی میشه به حل یه مشکل رسید که قبول کرد مشکل وجود داره و گرنه هرچقدر ما بگیم این درست نیست و شما براش توجیه بیارید هیچ چیز عوض نمیشه،
شما از مشکلی حرف زدید و با توضیحاتتون ما به عنوان سوم شخص به مشکلات دیگه و البته اساسی تر اشاره کردیم و الان ما اسرار بر این داریم که عمده مشکل شما اینه و حتی اون چیزی هم که عنوان کردید خودش می تونه به همین ها برگرده اما شما انکار و یا توجیه می کنید در مجموع هدف کمک و یاری هست . در مجموع تصمیم با خودتون هست
اما در باره پست آخرتون
در مورد رفتار مادرم :گفته ایشون به خاطر حرف خود شوهرم بوده،که خطاب به مادر ایشون گفتند ولی طبق بحثی که همراه با لبخند شوهرمم بود دیدم بدش نمیاد.
منظور من دقیقاً همین عمل بود یعنی تبدیل شدن مرد شما به یه فردی که نمی تونه تکیه گاه باشه، شما همچین مردی رو دوست دارید؟ دوست دارید همسرتون برگ چقندر باشن، یعنی حرف حرف شما باشه، خرج خرج شما باشه، پول پول شما باشه و... یه همچین فردی به درد روزهای سخت می خوره؟ اصلاً قابل تکیه کردن هست؟
پاسخ:
نه نیست.من هم قبول نکردم.میخواستم بشناسمش و نظرشو بدونم که دیدم بدشم نمیاد.بازهم در این موارد مالی امتحانش میکنم.البته سر مسائل دیگه ببینم آیا اشتباه کردم یا نه.
من نمی گم همه مسبب این موضوع از اول مادرتون بودن و یا هستن اما این رفتار مادرتون باعث میشه این خصلت در همسرتون قوت پیدا کنه.
اولین کار به نظر من جلو گیری از دخالت بقیه در امور زندگیتون هست و البته این کار نیز باید با سیاست خاصی انجام بشه تا نه مادر شما و نه مادر همسر شما از شما دلخور نشن.
پاسخ:
دخالت خانوادم درسته صحیح نبود.خودم بهتر میدونم.ولی وقتی ازش راجع به کارهاش گله میکردم میگفت یکبار زندگیم خراب شده،اینبارهم خراب بشه خوذمو میکشم.میتونست خودش رو درست کنه که دقیقا یادمه،نکرد.اسم این تهدید نیست؟یا تو دعوا گفت من همینم،میخوای بخوا نمیخوای نخوا،امروز میفرستمت خونه ننت،فردا طلاقت میدم؟این تهدید نیست؟من برده ام؟کاری مطابق میل نباشه میرن سر پله اخر؟مادرم هم اولین بارش بود و طبق گفته من این حرف رو به مادرش زد.ولی دخالت تو خون مادرشوهرمه. سیاست هم برنمیداره.
و یه موضوع دیگه هم اینه که زمانی میشه از همسرتون انتظار داشته باشید که شما رو در اولویت اول زندگیش قرار بده که شما هم این کارو کرده باشید و یا حداقل به اون سمت حرکت کرده باشید. آیا اونقدری که رفتن به مهمانی پیش دوستان برای شما مهم هست، بدست آوردن دل همسر نیز مهم هست؟ اونقدری که برای نرفتن به مهمونی اذیت میشید آیا برای همسرتون هم حاضرید اونقدر سختی رو تحمل کنید؟
پاسخ:
شوهرم اولویتم بوده و هست، ولی من نبودم و نیستم.روز تولد برا هممون مهمه.چرا یادش نمیمونه؟چرا تولد خواهرش طی این 5سال، یکبارم یادش نرفته؟اولویت بهتر از این؟
همه چیز دو طرفه هست.