ممنونم آقای خاله قزی
من همیشه با داشتن روحیه و اراده و اعتماد به نفس معروف بودم بین دوستا و خانواده
اما الان ...
بازم ممنون بابت لطفی که به من دارید
ان شاالله که به حق دعای شما گره کور زندگی من هم باز شه
نمایش نسخه قابل چاپ
ممنونم آقای خاله قزی
من همیشه با داشتن روحیه و اراده و اعتماد به نفس معروف بودم بین دوستا و خانواده
اما الان ...
بازم ممنون بابت لطفی که به من دارید
ان شاالله که به حق دعای شما گره کور زندگی من هم باز شه
زندگی موفق جان،
شما می گی وابستگی را کم کردم، اما مدتیه بخاطر همسرم به شرکتم سر نزدم
مهمونیها را نمی رم
عروسی نمی رم ...
داری عملا نشون می دی هر بلایی سرت بیاره، هستی.
رفتارهای معمول زنانه نداری. در عوض تا دلت بخواد مرد زندگی هستی.
و البته همونطور که پستهای آقایون تا حدودی این حرف را داشت،
من هم فکر می کنم همسرت از ناتوانی و شکست های خودش خسته و شرمنده است.
در کنارش توانمندیهای مردانه ی شما
و نداشتن توانمندیهای زنانه، دلزده اش کرده.
یکبار کاری راه انداختی و متوجه شدی که همسرت بخاطر اون موضوع از شما فاصله گرفت.
دوباره کار و کاسبی راه انداختنت برای چی بود؟ که بیشتر دور بشه؟
تصمیمی که برای عید گرفتی جالب نیست.
با همسرت مشکل داری، نه با خانواده اش. چرا اونها را مجازات می کنی؟
اگر مادر ایشون با ندیدن شما یا نوه اش دلخور بشه، مشکلتون به سمت حل شدن پیش می ره، یا پیچیده شدن؟
با لج و لج بازی، اعصابت خوردتر می شه یا آرامشت بیشتر می شه؟
اگر همسرت و زندگیت را دوست داری، یه تغییر اساسی باید بکنی.
شاید در شخصیت و تربیتت نگنجه این تغییر.
می تونی یه کم از مرد بودن و همکار شوهرت بودن فاصله بگیری و زنش بشی؟
سلام عزيزم...تصميمي كه گرفتي فقط يه نوع لجبازيه و مطمئن باش بازم اوني كه اذيت ميشه تويي...من جاي تو باشم همه جا ميرم سركار ميرم به خودم چه روحي چه جسمي ميرسم ...با فرزندت برو بيرون قدم بزن...شوهرت وقتي تورو پر انرژي ببين حتماً انرژي ميگيره...عزيزم تو اگرم جدا بشي بازم بايد به فكر زندگيت و خودت باشي الان هيچ كس به فكرت نيست خب خودت به فكر خودت باش...خودت عاشق خودت شو...به خودت محبت كن...اهميت بده به خودت...عزيزم اول خودت و از همه نظر تقويت كن تا بعد...
موفق باشي
شیدا جان خودش ازم خواست که نرم سر کار
و توی مهمونی ها اگه من برم و اون نیاد در خالی که همه با همسراشون هستند بقیه متوجه مشکلات ما میشن. جمعهای خانومانه رو شرکت می کنم اما اونایی که می گن با همسرتون تشریف بیارید مگه چند بار میتونم بگم کار داشت مریض بود و ...
اما در مورد کار دوم خودش از من خواست که شغلی رو ایجاد کنم و از طرفی از نظر مالی در مضیقه بودم اصلا به نیازهای من و دخترم توجهی نداشت
اما در مورد خانوادش سال اول و دوم که با هم خیلی خوب بودیم مادرش مدام بدگویی من رو می کرد الان خیلی از حرفها رو میگه مامانم راست می گفت تو اینطوری هستی مامانم راست می گفت تو پنهان کاری مامانم راست می گفت تو دروغگویی
وبارها جلوی جمع حرفها و حرکات زننده داشتند که من همیشه احترامشونو داشنم و اونا می گفتن که من با سیاستم اما وقتی عروس دوم رو آوردن و اون جوابشونو می داد اونم به زشتی دیگه دست از آزار من برداشتند و حتی از من معذرت خواستند اما لطمه ای که به زندگیم خورد نمی تونم ببخشم
الان خیلی از حرفهای اون موقع مادرش رو تکرار می کنه
حالا دیگه دلم نمی گیره برم پیششون و باهاشون بگم بخندم
من اصلا منظور شما رو از زن بودن نمی فهم که یعنی چه جوری نیستم و نبودم
با لحن خوب باهاش حرف می زنم قربون صدقه ش می رم میاد خونه مرتبه غذاش آماده هست به خودم میرسم تو رابطه کم نذاشتم
از نظر مالی هم خودش خیلی می خواست کمکش کنم اگه این کمک رو نمی کردم یا یه روز دیر میشد دوباره قهر و دعواهاش ادامه داشت
الان هم که قهره اصلا نمیگه بچه خوراکی می خواد ؟ تو چیزی می خوای هر روز با یه لباس جدید می بینمش
مادر همسرم بارها از خانواده من بد می گفت و وقتی می دید پسرش با خانواده من خوبه خیلی ناراحت میشد و آخر هم موفق شد کاری کنه که همسرم دیگه اهمیتی به خانواده من نده هم در حضور من هم پشت سر من این حرفا رو می زد و اوایل حتی همسرم به من میگفت که مادرش رو ببخشم که اینقدر پشت سرمون حرف می زنه اما به مرور زمان رفتار مادرش روش تاثیر گذاشت
اوایل می بخشیدم برام مهم نبود اما الان به خدا واگذارشون کردم
زندگی موفق جان،
یکی از دوستان به من پیام خصوصی دادند که لحنم خشن بوده در پست قبلی.
خودم فکر نمی کردم اینطور باشه و خشونتی هم در حسم نبود. ببخشید اگر خشن نوشتم.:72:
این قسمت را نمی تونم خوب توضیح بدم. کلا در بیان اونچیزی که توی فکرم هست ضعیفم.
گاهی غبطه می خورم به بعضی دوستان خیلی قشنگ و روان می نویسند و منظورشون را می رسونند.
قسمتی که بلد کردم مراقبت از همسرت هست. مثل یک مادر.
منظور من قسمت زن بودن شما. ناز کردنتون. احساسی زندگی کردنتون. نمی دونم چطوری توضیح بدم.
یه جاهایی واقعا خیلی ساده و راحت رد بشی. فکر نکنی. یه کم زنانه تر. بی خیال تر.
این طنز را ببین.
مرد: تو چرا باز رفتی سه دست لباس با هم خریدی؟ نمی گی من این همه پول از کجا بیارم؟
زن: واااا مگه من فضولم؟
(فکر می کنم مرده با این جواب خیلی خیلی بیشتر قانع و خوشحال بشه، تا زمانی که زنش بشینه با منطق و حساب کتاب بهش ثابت کنه که باید این لباسها را می خرید)
در مورد کار، هیچ کس از پول و زندگی بهتر بدش نمی آد. همسرت مخالفت نمی کنه و خوبه که شما درآمدی داری.
اما از طرفی تحقیر شدنش و این که شما را یک "مرد زندگی" می بینه، حس مردانه اش را تضعیف می کنه و ازت دور می شه.
شیدا جان من ناراحت نشدم همه پستها رو با دقت می خونم که اگه کاری رو نکردم درست انجام بدم تا زندگیمون بهتر شه
من به شما گفتم همسر من به من پولی نمی ده که بخوام طور خاصی خرجش کنم اما در حالی که من کفشم کهنه شده و واقعا نیاز به کفش دارم یهو می بینم با کفش یک میلیون و چهارصد هزارتومنی میاد برای خودش خریده و لباسای گرون گرون در حالی که من نخریدم و پولی هم به من نداده این زمانی هست که من از کار اول بیرون اومده بودم و هنوز شغلی نداشتم حتی براش مهم نبود تو یخچال چی داریم
اما زمانی که شغل دوم من داشت یواش یواش خوب میشد و من خودم می تونستم از عهده خرجم بربیام اون موقع می پرسید برای خونه چیزی می خوای یا بریم خرید از میوه و تره بار
اما باز هم زمانی که ازش درخواست خرید مانتو داشتم میگفت پول ندارم حتی نمی گفت صبر کن یه ماه دیگه
سلام زندگی جون.
میدونی ما زن ها تو خیلی از شرایط تنها می مونیم.
تو نوجوونی وقتی کسی درکمون نمیکنه.
تو روابطمون وقتی احساسی یه طرفه داریم.
تو ازدواج هامون وقتی شوهرمون اونی که باید نیست.
من تنهام ..... توام تنهایی.....خیلی از خانوم های این تالتر به نحوی تنهان......
باید این تنهایی هضم کنیم، به خودمون فشار نیاریم....تقلای اضافه نکنیم....یه جاهای هم برای خودمون مغرور و خودخواه بشیم.
به خودمون به روحمون و سلامتیمون برسیم.
من از تاپیک هات حس میکنم تمام فکر و ذکر و زندگیت شده همسرت.....به قول یکی از دوستامون ازش فاصله بگیر و به خودت رسیدگی کن...یادمه تو تاپیک دعا بهت گفتم بعضی وقت ها وقتی میدونیم تلاشمون 100% کردیم باید موضوع رو رها کنیم.
- - - Updated - - -
راستی....... فکر میکنم اصلا با چیزهایی که گفتی شغلت رها نکن.اخه واقعا برگشت و تغییر رفتارش به شغلت ربطی نداره.....فقط نیازمند تر و وابسته تر میشی و ....
یه پست بلند نوشتم برات ارسال نشد
... شیدا برات توضیح داد
چگونه همسر دلخواهم را بیابم؟
اینجا زن بودن رو یه مقدار تفکیک کرده. روی اون ابعادی که نیازه بیشتر کار کن. روی معشوقه. معشوقه هم در اصل اول از همه عاشق خودشه. واسه همین همیشه می تونه شاد باشه.
در مورد مادر همسرت بودن. خوندم مردها دوست دارن و می پذیرن زنشون مامانشون باشه اما بعد یه مدت خسته میشن و م یخوان فرار کنن. اخه هیج مردی تا ابد دوست نداره که پیش مامانش بمونه. این طبیعیه و تو سرشتشه که بخواد مستقل شه.
مادر بودن زن واسه شوهرش گاهی خوبه اما نه زیاده از حد. اون چیزی هم که شوهر رو نگه می داره اون بعد معشوقه است و مدونا. مدوتا رو داری فکر می کنم. صبوری. اما روی معشوقه ات کار کن. روی اینکه همه چیت رو فدای اینو اون نکنی (این مادر بودنه. ایثار مادر بودنه از خودگذشتگی مادر بودنه. خوبه ها اما به جاش. همیشه اش طرفو ناتوان می کنه)
ببین زندگی جون ..... استقلال مالی یه زن نیازه براش که بتونه اسوده زندگی کنه. اما واسه شادی خودش نه اینکه بره خرج مرد رو بده. کار کن اما نه واسه اینکه خرج این و اونو بدی. واسه این کار کن که پیشرفت فردی کنی خودت از خودت بیشتر رضایت داشته باشی. واسه خودت.
این لینکو الان شروع کن بخون پستاشو از اولش. توضیحاتش خوبه.
:72:
تو شرایطی هستم که اصلا نمی تونم تعطیلش کنم بدهی و اقاسط معوقه و ... که به هیچ عنوان همسرم حمایتم نمی کنه و باید خودم پاسخگو باشم و الان دم عیده کسب و کار ما زیاد جالب نیستو اینطوری که من میشناسمش اگه کارم رو رها کنم اوضاع بدتر میشه
سلام خانمی
امیدوارم مشکلات مالی زودتر حل بشوند.
از انجایی که این روزها روزهای پرفشاری برای شما هستند، لازم هست که در این روزها خ تصمیم جدی نگیری. چون فشار مالی شما را به اندازه کافی اذیت میکند و آرامش و قدرت دید و بررسی شما را در تصمیم گیری درست (تا حدی ) مختل خواهد کرد و گفتگوها بیشتر حالت تخلیه روانی خواهد داشت تا رسیدن به نتیجه خاصی.
خواهشی که از شما دارم این است که متعادل تر باشید نه اینکه یکبار همه چی مطابق میل همسرتان نه اینکه گوشی را برداری و با چند تا پیام انهم در شرایط نامساعد تکلیف یک زندگی را مشخص کنی!
من گوشزد کردم که برخی مواقع پاسخهایی شدید از شما میبینم. عصبانیت شما قابل درک هست ولی این رفتارها به قیمت از بین رفتن آن همه صبوری و مشاوره ها و تلاشهای شما تمام خواهد شد. به پاس تمام تلاشهایی که در این زمینه کردی سعی کنین در لحظه تصمیم نگیرین ان هم این لحظات. و سعی کنین به تاخیر بیندازین
خانم باران عزیز سلام. بنظر من این یک نکته قوت هست. این در حقیقت بیانگر توانایی ذاتی خانمها در مدیریت یک ارتباط هست. (چیزی که در مقاله ها می خواندم نقش خانمها در هر ارتباطی حدود 80 درصد هست) من بارها در زندگی خودم متوجه شده ام که این خانمها هستند که یک رابطه را مدیریت میکنند به سرانجام می رسانند یا تمام میکنند. چندی پیش هم در یکی از سخنرانیهای دکتر مجد چیزی را که خودم اعتقاد قلبی داشتم از ایشان شنیدم . ایشان میگفتند که این اقایون نیستند که انتخاب میکنند بلکه خانمها هستند و در حقیقت ما اقایون انتخاب می شویم. حتی هنگام لقاح این تخمک هست که اسپرم را انتخاب میکند! شاید این نظر خوشایند دوستان نباشه ولی بنظر من یک واقعیته.نقل قول:
و این تالار میبینم خانما خییییلی بیش از حد از خودشون روحشون وقتشون مایه میذارن تا زندگیشون درست شه
همش تشویق به صبر
ریشه یابی مشکل
تحمل
گذشت
و در آخر سوختن و ساختن
انگار همه تو ضمیر ناخودآگاشونم که شده به این حرف اعتقاد دارن که زن برای خدمت به مرد آفریده شده
در ضمن توجه داشته باشید تلاش خانم زندگی موفق برای" همسرشان نیست" برای زندگی "خودشان "هست. هزینه ای است برای "دوست داشتن خودشان" و البته زندگی "فرزندشان."
وقتی سمت و سوی کارها و محبتهایمان برای رضایت خویشتن و بهبود زندگی خودمان باشد نه تنها در بذل محبتهایمان حاتم طایی بازی در نمیاوریم و خود را خسته نمیکنیم بلکه بابت دانه دانه آنها دو دوتا چهارتا بازی در نمی اوریم و سلول سلول قلبمان را خانه کینه نمی کنیم. به این قضیه توجه نداریم که کینه اثرات روانی فوق العاده بدی را در روح و روان ما خواهد گداشت.
به نقل از دوستی : ما برای یک جوک فقط یکبار می خندیم ولی برای یک اتفاق بد بارها و بارها یاداوری میکنیم و غمگین می شویم. ( خانم زندگی عزیز در کل نظرم را گفتم. منظور این حرفهایم شما نبودین شما مقدار خفیفی از این حالت را دارا هستین. به نظر من رفتارهای مادرشوهرتان انقدر در ذهنتان تداعی نکنین شما به اندازه کافی تحت فشار هستین با این موارد بی اهمیت خاطر با ارزش خود را مکدر نکنین)
نکته ای که من خ از زبان همسرانی که چند سال از ازدواج آنها میگذرد می شنوم که باعث دلهره و اضطراب آنها می شود این است که می خواهند خودشان را به زمین و زمان بزنند تا همسرشان خ بهتر از انچه هست نمایش داده شود. بارها بخاطر خوب جلوه دادن او دروغ میگویند. سعی میکنند مسیول صلح جهانی باشند. من موافق این نیستم که مشکلات خانه بیرون درز کنه و حتی در زندگی خصوصیمم هم خانواده خودم از مشکلاتم خبر ندارند اما ترجیح میدهم مسیولیت اشتباه و بدعمل کردن کسی را بدوش نکشم. اگر اصرار به انزوا دارند باید تبعات تصمیمشان را هم ببینند.
خانم زندگی موفق عزیز شوهر شما مشکلات شخصیتی دارند و این شما هستید که در اولین قدم باید بپذیرید که چقدر می توانید ایشان را با این مشکلات بپذیرید ؟ می توانید ؟ دومین قدم هوشمندانه عمل کردنتان هست که قطعا نیاز دارین قدم به قدم با مطالعه و مشاور پیش بروید و از بروز رفتارهای احساسی جلوگیری کنید.
در ضمن شیدا جان نظر شما خشونتی نداشت و شما معمولا خ واضح می نویسی:72:
در ضمن وبلاگی که دوستمان مینوش عزیز معرفی کردند خلاصه ای است از کتاب زن بودن اثر تونی گرنت ( احتمالا) کتاب بسیار خوبی است توصیه میکنم حتما بخوانین
با ارزوی موفقیت برای شما دوستان عزیز