بازم سلام
فرشته مهربان صحبتهای شما کاملا حرفه ای و مثبته. ممنونم که وقت گذاشتید منو راهنمایی کردین. باور کنین نوشته هاتونو چند بار خوندم.:72:
Alireza از شما هم بسیار متشکرم، همین که یه نفر درکم کرد واسم آرامش بخش بود. و همینطور mhs1364 عزیز. من هم همینطور فکر میکنم، یعنی امیدوارم که برای فرار از ناراحتی این کار رو کرده.:72:
و همینطور از سایر دوستان که وقت گذاشتن کمال تشکر را دارم.:72:
ببینید اکثر ما تا حالا در شرایط مشابه روحی قرار داشتیم. فشار بی نهایتی که به آدم در این شرایط وارد میشه خیلی آدمو ضعیف میکنه. توی این شرایط کوچکترین همدردی یا آرامش دادنی میتونه اثر زیادی روی طرف بذازه. باور کنین این دو سه روزه که شروع کردم مشکلمو اینجا مطرح کردم کمک زیادی بهم کرده. حتی چند قدم مثبت هم برداشتم. از همه متشکرم.
من دوست ندارم مثل بقیه جاهای این اجتماع ایرانی اینجا هم صحنه رویارویی مرد ها و زنها بشه. نظرات همه ی دوستان واسم محترمه. فقط یه نکته کوچولو هم از این داداش کوچیکتون بشنوید. دوستان خیلی وقتها واسه ی آروم کردن یه نفر باید چیزیو که میخواد بشنوه بهش بگی (حتی اگه اشتباه باشه که البته در مورد من نبود)، بعد شروع کنی به راهنمایی و نشون دادن راه حل درست. در ضمن عزیزان اینکه من از این موضوع ناراحت بودم این بود که من راجع به این موضوع همچین تفکری داشتم: گرچه جدا شدن ما کاملا منطقی و بدور از لجبازی بود ولی صرف اینکه توی شناسنامه شما چند خط بنویسند نشون نمیده شما به اصطلاح بعضیا آزادید، همینطور که قبل عقد و ازدواج شما ممکنه به یه نفر تعهد داشته باشین ولی اسمش توی شناسنامتون نباشه. من عقیده داشتم که حد اقل چند ماه لازم بود که ببینیم آیا میتونیم بدون هم زندگی کنیم یا نه، آدم باید همه احتمالات رو در نظر بگیره.
به هر حال دوستان درست میگن. دیگه باید دست از کاراگاه بازی بردارم (که البته من میگم کاملا اتفاقی بود چونکه بابا ما به خاطر مسائل کاری هنوز بخشی از زندگیمون به هم گره خورده) و باید با این موضوع کنار بیام که زندگی مشترکم به پایان رسیده و ایشون الان یه آدم آزاده.
در هر صورت از همه دوستان متشکرم و تقاضا دارم راه های رو بهم نشون بدین که بتونم این موضوعاتو فراموش کنم و به آرامش برسم.