نوشته اصلی توسط
m.o.d
تشکر میکنم ا نظرات همتون دوستان گلم.
راستش دیگه حس دیروزو ندارم . بهترم.
امروز رفتم دانشگاهشون . سر صندلی پیشه یه لوله تو دانشگاه نشسته بودیم . که چند نفر اومدن پای لوله و داشتن سر یه چیزی دعوا میکردن . داشتن سر قرص ترامادول دعوا میکردن . یکیش میگفت من بزرگترم پس باید دوتاشو بدید من . یکیش میگفتم من اینجوریم و من باید دوتاشو بخورم. نگاه کردم دیدم همونه پسره بود . همون پسری که الان عشق اون دختر بود داشت برا ترامادول چونه میزد .
دیگه کلا از انقام گرفتن پشیمون شدم . امروز رفته بودم که جلو همه دختره رو تا جایی که میتونم بزنم ولی این صحنه رو که دیدم فهمیدم که نیازی نیست من بزنمش . خدا خودش داره میزندش . امیدوارم زندگی با یه معتاد بهش بسازه.
به دختره هم زنگ زدم گفتم دیگه کاری به کارت ندارم . راستش من خیلی اشتباه کردم . بهش گفتم تو ارزش منو نداشتی تو در شان من نبودی . من برات زیاد بودم و گفتم که یه دختری هم اومده و اونو دیده و اومد بهم گفت خاک تو سرت این دختر اصلا در حد تو نیست که تو میخواستی بگیریش . بهش گفتم خوشحالم که تموم شد. گفتم من خیلی از تو سرترم . برا من خیلی خوشکل تر از تو پیدا میشه. کسایی هستن برا من که تو خاک پاشونم نمیشی . اینا رو گفتم و گوشی رو قطع کردم اونم چیزی برا گفتن نداشت ولی فهمیدم بغض گلوشو گرفته . و رفتم طرف دانشگاه خودم