به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 مهر 92 [ 19:37]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    68
    سطح
    1
    Points: 68, Level: 1
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    2

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 ازدواج با دختری که عاشقشم ولی فرهنگمون فرق داره.

    با سلام خدمت شما دوستان عزیز.

    خواهش میکنم تا آخر بخونید .

    بهتره ماجرا رو شبیه یه زندگینامه شروع کنم تا چیزی رو از قلم نندازیم.

    هیجده سالم بود. با یه دختر رابطه داشتم اولین دختری بود که باهاشرابطه داشتم بعد از یه سال رابطه رفت با یه پیر دیگه هم دوست شد. من دیگه ولش کردم و خیلی هم ناراحت بودم و با خودم میگفتم باید برم با دختری ازدواج کنم که مطمن باشم بهم خیانت نمیکنه و خداشناس باشه. از قضا همسایمون که اقوام دورمون هم میشن یه دختری داشتن که اون خصوصیتی که اونموقع مد نظرمن بود رو داشت . خلاصه ما رفتیم خواستگاری و اونا هم قبول کردن و زودم عقد کردیم و بعد از یه ماه کم کم فهمیدیم که خیلی با هم فرق داریم و هردومون موافق جدایی بودیم و دیگه من رفتم دانشگاه و بینمون کم کم مشکل پیش اومد . تو همین مواقع که تقریبا شیش ماه از عقدمون میگذشت و الان هم داشتم دادگاه طلاق میرفتم من تو دانشگاه با یه دختری آشنا شدم و سر یه مساله شماره ها رد و بدل شد و رابطه شروع شد. بهش جریانمو گفتم و بعدشم گفتم حاضره با من ازدواج کنه اونم گفت آره ولی هر چی زودتر باید نامزدتو طلاق بدی. به این خاطر از دختره خواستگاری کردم که درک و فهمش خیلی بالا بود و خیلی پخته بود . خلاصه اون دخترم قبل از اینکه جواب منو بده جریانو به مامانش گفت و مامانش به من زنگ زد و قرار گذاشتیم و همدیگه رو دیدیم و خلاصه مامانش گفت هر چی زودتر کار طلاقتو تموم کن و بیا خواستگاری با خانواده منم گفتم چشم . کار طلاق من بعد از یکسال و نیم تموم شد و دختر گفت خب حالا موقشه بیای خواستگاری منم گفتم بزار چند مدتی بگذره چشم . خلاصه من جریان و به خانوادم گفتم و اونا هم زنگ زدن به مامان دختره(دختره بابا نداشت) و صحبت کردن و قرار خواستگاری گذاشتن و بعد از یکی دوماه رفتیم خواستگاری. اونا قبول کردن و قرار شد اونا هم یه سر بیان خونه ما . اونا هم اومدن و تایید کردن و فقط گفتن دختر ما نمیتونه اینجا زندگی کنه (خونشون تو شهرستان دیگه ای بود) منم گفتم من اونجا نمیام . از طرفی هم واقعا عاشق دختره بودم . خلاصه خیلی با خودم کلنجار رفتم و دیدم اصلا نمیتونم بدون اون زندگی کنم. تو همین مواقعی که رابطه نداشتیم یه دختر هم به من زنگ زد و گفت این دختره یه پسر دیگه رو دوس داره و خلاصه از خودش و خونوادش بد گفت . چیزایی گفت که من تو این دوسال رابطه اصلا ازش ندیده و بودم و علاقم نزاشت حرفشو باور کنم و هر چند زنگ زدم به دختره گفتم بهم زنگ زدن و اینچیزا رو گفتن ولی باور نکردم . دیگه دیدم مجبورم شرط محل زندگیشون رو قبول کنم چون بدون دختره نمیتونم زندگی کنم. من زنگ زدم بهش و گفتم شرطت قبول و یه ماه بهم فرصت بده خانوادمم راضی کنم و اوکی کنم .اونم قبول کرد و رابطه دوباره شروع شد. تا اینکه دختره یهم گفت ما یه گروه چت تو واتساپ داریم تو هم بیا منم گفتم باشه . ما رفتیم اونجا و عضو شدیم و هم دختر بودن و به پسر بود پسره همش به من تیکه مینداخت و عکس های زشت نشون میداد و میگفت که منم و این وسط دختره هم کمک اون بود و منم دیدم دختره طرف اونه و همش به هم میگن عزیزم و قربونت برو و فدات شم . بهشون گفتم این باباته.
    دختر خالمم اومد تو گروه و منم با اون کروه و منم با اون گرم گرفتم .
    قبلا هم دیده بودم دختره با پسرا زود گرم میگیره و شوخی میکنه با پسرا خیلی ناراحت میشدم واقعا گریه میکردم ولی از این رفتارش دس بردار نبود . منم یه پسری هستم که به این موضوع ها خیلی حساسم و دوس دارم زنم طوری باشه که به نامحرم نگاهم نکنه . خلاصه من بهش گفتم خواستگاریمو پس میگیرم و من و تا نمیتونیم با هم زندگی کنیم و اونم گفت میتونیم منم گفتم نه من فرهنگ مزخرفتو خیلی ازش بدم میاد و اونم قبول کرد و کات کردیم و ولی هنوزم خیلی دوسش دارم. عقلم میگه ازش دوری کن و طرفش نرو ولی قلبم برعکس اینو میگه. دختذه هنوزم اس میده و نفرینم میکنه .
    در ضمن دختره 3 سال هم ازم بزرگتره.
    به نظرتون چیکار کنم؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 آذر 92 [ 00:15]
    تاریخ عضویت
    1392-7-08
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    293
    سطح
    5
    Points: 293, Level: 5
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1 سلام

    دوست عزیز -ببین هدفت تو زندگی چیه
    1-عشق و حال دنیوی
    2-رسیدن به کمال انسانیت
    3-هر دوش
    4-....

    اون وقت ببین این دختر می تونه تو رو به هدفت برسونه ؟ آیا می تونی با دختری که خیلی راحت با نامحرم گرم می شه به هدفت برسی؟ از اینکه دیگران بهت بگن بی غیرت ناراحت نمی شی یا اعتقاد داری ارتباط طرفت نوعی روشن فکریه ؟ و .....
    خلاصه زمانی می تونی به عرفان و احساس واقعی برسی که از مرحله عقلانیت رد بشی ظاهرا انتخاب این دختر در این مرحله فقط از روی احساسه و عقل کاره ای نیست-اگه تصمیمتو برای ادامه گرفتی بهش احترام بزار برو عقدش کن ولی اگه می خای عقلانی رفتار کنی سعی کن فراموشش کنی و خودتو سر گرم کن -اون نفرین ها فقط برای تحریک کردن تو هست -شمارشو پاک کن و توکل به خدا بکن ، در عین حال سعی کن دنبال دختری بگردی که به خودت شبیه باشه البته اگه به طور کامل ب خود شناسی رسیده باشی!!!!!
    من هیچ تناسبی بین شماندیدم- شما هم مثل من احساسی هستی و سریع وابسطه می شی-به نظر من حس شما فقط وابسطگی هست نه دوست داشتن یا چیز دیگه -

    من و نامزدم خ شبیه هم هستیم ولی تا یک ساعت قبل از عقد دائم این حقو بهم دادیم که همه چیزو کنسل کنیم -چون می خایم فقط از روی عقلانیت تصمیم بگیریم و قرار شد تا اون موقع اصلا ابراز احساسات نکنیم -خوشبخت بمونی

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 شهریور 97 [ 12:32]
    تاریخ عضویت
    1392-7-03
    نوشته ها
    230
    امتیاز
    4,961
    سطح
    45
    Points: 4,961, Level: 45
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger First Class
    تشکرها
    21

    تشکرشده 244 در 115 پست

    Rep Power
    34
    Array
    دوست من شما 3سال از ایشون کوچکتری طرزفکراتون هم فرق داره واین هم میدونیم هممون که واسه ی مرد سخته که همسرش براحتی با نامحرم رابطه برقرار کنه.عقلانی تصمیم بگیر زندگیت رو تباه نکن تو باید از تجربه طلاقت درس بگیری قید این دختر رو بزن سعی کن ی دختر مناسب وبا نجابت پیدا کنی

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 مهر 92 [ 19:37]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    68
    سطح
    1
    Points: 68, Level: 1
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    2

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    تشکر از نظراتتون دوستان گلم.
    عقلمم همینو میگه . خیلی دلم میخواد عقلم بر قلبم غلبه کنه . ولی هر چی زمان میگذره این احساساتمه که پیشی میگیره.
    من الان تقریبا 23 سالمه . دانشجوی ترم دو کارشناسی ناپیوسته آی تی. این موضوع واقعا به درسم لطمه میزنه . موندم چیکار کنم. دیشب دختره بهم اس داد و کد پستی خونمون رو خواست که بهش ندادم. میخوام اگه خدا کمک کنه ایندفعه نذارم احساسم بر عقلم غلبه کنه. ولی راهشو نمیدونم. خیلی سخته خیلی وابستشم.

  5. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 03 خرداد 93 [ 18:33]
    تاریخ عضویت
    1390-7-16
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    2,062
    سطح
    27
    Points: 2,062, Level: 27
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام میشه کمکم کنی

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 مهر 92 [ 19:37]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    68
    سطح
    1
    Points: 68, Level: 1
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    2

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    دوستان عزیز فقط نظرات شما میتونه کمکم کنه.
    پس با نظراتتون کمکم کنید

  7. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 آبان 93 [ 22:48]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,184
    سطح
    18
    Points: 1,184, Level: 18
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 36 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    شما خودتون هم میدونین راه درست چیه،پس به حرف عقلت گوش کن
    شما نمی تونید با هم زندگی کنید حتی 1 هفته!!!

    بعد از مدتی حداکثر چند ماه این خانم رو فراموش میکنید. مطمئن باشین
    پس نذارین بیشتر از این روزای زندگیتون به بطالت بگذره

    در ضمن ، من فکر میکنم شما ازدواج اولتون هم اشتباه بود،یکی از دلایلش این بود که سریع بعد از یه شکست اقدام مجدد کردید برای ازدواج.
    پس این دفعه اون اشتباه رو تکرار نکنید!

    بذارین مدتی بگذره، معیاراتون کامل بشه، این خاطره ها فراموش بشه.... بعد دوباره برای ازدواجتون تصمیم بگیرید

  8. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 مهر 92 [ 19:37]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    68
    سطح
    1
    Points: 68, Level: 1
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    2

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    درسته . خیلی اشتباه کردم و متاسفانه خانوادم راهنماییم نکردن . کاش خانوادم نمیزاشتن اون ازدواج اولو کنم. 10 میلیون دادم برا مهریش.
    الانم میدونم که جدایی از این خیلی به سودم هست. ولی نمیتونم در مقابل دلم طاقت بیارم . دیشب تا الان ازش بیخبرم . خوشبختانه غرورم اجازه نمیده بهش زنگ بزنم یا اس ام اس بزنم.
    ولی دلم میخواد اون یه اس ام اس بزنه که از حالش با خبر شم. من بخاطرش جلو خیلیا وایسادم . خیلی کارا کردم . حقم این نبود اینطوری دلمو بشکنه.
    من واقعا از صمیم قلب عاشقش بودم و میخواستم فقط مال من باشه. ولی اون با همکلاسیای پسر شوخی میکرد باهاشون بگو و بخند داشت . جلو پسر خاله های ناتنیش با سر برهنه میگشت . پسر خاله ای که خواستگارش بود و حتی بهش چندین بار پیشنهاد دوستی داده . البته اهل دوستی نیست ولی این رفتارش خیلی عذابم میده.
    تا حالا هزار بار بهش گفتم اینجوری باش اونم میگه باشه ولی باز همون آش و همون کاسه . بعدم میگه تو فرهنگت عقبه بابا. منم میگم من که چیز زیادی نمیخوام فقط میگم جوری که اسلام امر کرده باش. نمیخوام زنم جوری باشه که هر مردی اونو میبینه چشش دنبالش باشه.
    ولی دیگه نمیخوام خودمو عذاب بدم . خسته شدم دیگه . همش تو فکر فرو میرم . همش افکار کنفی میاد تو ذهنم .
    کاش یه راهی باشه که اصلا بهش فکر نکنم. متاسفانه دوست صمیمی هم ندارم که باهاش درد و دل کنم . فقط تو این انجمن درد و دل میکنم .
    دلم میخواد فراموشی بگیرم و کاملا از یاد ببرمش . هنوزم مثل قبل برام عزیزه ولی کاراش عذابم میده از بس حرص خوردم دیگه موهام داره سفید میشه تو این سن. موهام داره میریزه .
    من حس میکنم دو تا شخص در وجودمه یکی دلم که میگه برو با دختره یکی هم عقلم که میگه نرو طرفش. ایندفعه دلم میخواد عقلبم دلمو نابود کنه. میخوام عشق رو برای همیشه تو خودم بکشم . هر چی بلا سرم اومد عشق سرم اورد. زندگیمو تباه کرد.

  9. #9
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای آرش کاملا عقلتان درست می گوید. اصلا بحث اعتقادی را کنار بگذاریم. کسی که می خواهد ازدواج کند می رود و وقتش را به چت کردن ( که همگان می دانند چه کار مهمل و مزخرفی است و برای آدم های بیکاره خوب است ) می گذراند ؟ آخر این خانم اگر می خواست ازدواج کند باید دنیای بیهودگی و بیکاری را رها می کرد و خودش را آماده ازدواج می کرد. حتی شما را هم تشویق به تلاش بیشتر و پختگی بیشتر میکرد.
    اما ظاهرا این خانم فقط می خواهد خوشگذرانی های بیهوده و مضر داشته باشد و کار جدی نمی کند. حتی شما را هم وارد این بازی بیهوده کرده است.
    زنی می تواند زندگی مرد را بسازد که باعث پیشرفت او شود و تشویقش کند به تلاش مثبت نه اینکه خواستگارش را از کار و زندگی بیندازد و به چت روم ببرد و تازه آنجا هم یک بازی زشت و مسخره علیه او راه بیندازد.

    من اگر جای شما بودم حتی یک لحظه هم دلم را به این آدم نمی دادم. حالا نمی دانم شما به چه علت وابسته این خانم شده ای. به هر حال عقلت کاملا درست می گوید و شما باید از این رابطه بیرون بیایید و دوران خاص بعد از قطع رابطه را سپری کنید.

  10. کاربر روبرو از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده است .

    یزدانی (جمعه 26 مهر 92)

  11. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 مهر 92 [ 19:37]
    تاریخ عضویت
    1392-7-23
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    68
    سطح
    1
    Points: 68, Level: 1
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    2

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نوپو نمایش پست ها
    آقای آرش کاملا عقلتان درست می گوید. اصلا بحث اعتقادی را کنار بگذاریم. کسی که می خواهد ازدواج کند می رود و وقتش را به چت کردن ( که همگان می دانند چه کار مهمل و مزخرفی است و برای آدم های بیکاره خوب است ) می گذراند ؟ آخر این خانم اگر می خواست ازدواج کند باید دنیای بیهودگی و بیکاری را رها می کرد و خودش را آماده ازدواج می کرد. حتی شما را هم تشویق به تلاش بیشتر و پختگی بیشتر میکرد.
    اما ظاهرا این خانم فقط می خواهد خوشگذرانی های بیهوده و مضر داشته باشد و کار جدی نمی کند. حتی شما را هم وارد این بازی بیهوده کرده است.
    زنی می تواند زندگی مرد را بسازد که باعث پیشرفت او شود و تشویقش کند به تلاش مثبت نه اینکه خواستگارش را از کار و زندگی بیندازد و به چت روم ببرد و تازه آنجا هم یک بازی زشت و مسخره علیه او راه بیندازد.

    من اگر جای شما بودم حتی یک لحظه هم دلم را به این آدم نمی دادم. حالا نمی دانم شما به چه علت وابسته این خانم شده ای. به هر حال عقلت کاملا درست می گوید و شما باید از این رابطه بیرون بیایید و دوران خاص بعد از قطع رابطه را سپری کنید.
    مرسی از پاسخ شما نوپو جان.

    من به این دلیل وابسته اش شدم که بهم کمک کرد که ماجرای نامزد قبلیم رو زود فراموش کنم و حرفایی میزد که الان داره عکسش عمل میکنه. اولش میگفت پول برام مهم نیست ولی الان از همه چی براش مهمتره .
    همش میگه بخدا من چنان وقتی ازدواج کردیم شوهرداری بکنم که همه انگشت به دهن بمونن . همشم میگه همه ازم تعریف میکنن. از آشپزیم و ... .
    ولی من قبل از اینکه اینا برام مهم باشه نجابت و سنگینی زن برام مهمه . دلم میخواد اگه تو زندگی به یه مشکلی برخوردم دلم گرم باشه که زنم کنارمه . حس کنم زنم از جنس خودمه .
    ولی ایشون همین الان داره میگه اگه در آینده به مشکلی برخوردیم که نتونستیم فلان جایی که من میگم زندگی کنیم من ولت میکنم میرم خونه مامانم . در صورتی که قبلا اصلا اینا رو نمیگفت . قبلا حرفایی میزد که واقعا شیفتش میشدم . حتی یه بارم قبل از خواستگاری بهم گفت وقتی اومدین خواستگاری لباسی رو که من میگم مامانت باید بپوشه منم تا تونستم بهش بد و بیراه گفتم و اونم گفت اشتباه کردم و از این حرفا و من بخشیدمش . تا الان بیش از هزار بار من بخشیدم و اون تکرار کرده این رفتارشو . والا اگه قرار باشه باهاش ازدواج کنم باید تا آخر عمرم هی ببخشم و ببخشم . از یه طرفم میترسم از دست کاراش سکته کنم دیگه .
    کاش اون یه دختری بود که اخلاقش جوری که من میخوام بود.
    حیف اینهمه عشق حیف این همه دوس داشتن . بخدا لیاقتش رو نداشت.
    کاش میشد ازش متنفر باشم. تا زودتر فراموشش کنم.
    خوشبختانه انقد اخلاق بد داشته که وقتی بهش فکر میکنم کمی دلم راحت میشه که ازش جدا شدم. فقط خداکنه این جدایی تداوم داشته باشه


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.