-
RE: خشونت شدید شوهرم 2
مرسی دوستان. من دیشب خیلی عصبی بودم. الان تصمیم گرفتم تا کسی نیاد اینجا و سؤالی نپرسه حرفی نزنم و اجازه ندم تلفنی اعصابم رو به هم بریزن. شوهرم خیلی زنگ میزد اما از وقتی جوابشو دادم و گفتم زنگ نزن تا فکر کنم دیگه زنگ نزده خوشبختانه. من خودم تصمیم دارم اگه یه فرصت دیگه بهش دادم تا چند ماهی برنگردم تهران...شاید هم بیشتر. تا یه چیزایی حداقل در سطح ماجرا درست بشه...تغییرات عمقی بمونه واسه جلسات مشاوره. شوهر من خودش تنهایی میرفت پیش یه آقای روانشناس و از کل حرفای اون همین رفته بود تو کله اش که خانمت رو نزن ولی بترسون...!!!
ولی میگفت تنها میرم تو نیا.
تو این شرایط فقط به عموم اعتماد دارم. چون نه تعصبات خونوادم رو داره نه نسبت به منو زندگیم بی تفاوته. پیشنهاد وکیلم حق طلاق بود. اما عموم گفت اگه مجبور بشه حق طلاق رو به تو بده بهتره زندگی نکنی...چون اون زندگی مصنوعی که شوهرت هیچییییی نداره و همه چیزشو گرفتی دیر یا زود میپاشه. تا اخر عمرت بهت اعتماد نداره... تو مهریه سنگینت رو داری اونم حق طلاقش رو...اگه به نیت ساختن برمیگردی گرفتن حق طلاق مرگ تدریجی یک مرده.
اما میشه در حضور 2 تا شاهد یه تعهد قانونی با نظارت وکیلت بگیری که دیگه اذیتت نکنه.
دوستای خوبم من الان مثل کسی که تو کماست هیچ سیگنالی ندارم. ظاهرم ارومه ولی فکرم با سرعت نور همه حرفا رو آنالیز میکنه.
منتظر میمونم و سعی میکنم زیاد فکر نکنم. از همراهیتون ممنونم. اگه این تالار نبود تا با چند نفر در تماس باشم مغزم متوقف میشد.
-
RE: خشونت شدید شوهرم 2
گل آرا جان يادم رفت بهت بگم، اگه خواستي برگردي و يك فرصت ديگه به خودتون بديد. علاوه بر اين كه بايد مثل يك لوح سفيد افكار و گذشته را فراموش كرده و پاك كنيد و از نوع شروع كنيد. همچنين سعي كن از همه دور باشي. خودت و همسرت. به كسي اجازه دخالت نده. سعي كن اگه تصميم گرفتي يك بار ديگه تلاش كني و زندگي كني . تمام سيگنالهاي ورودي به داخل زندگي ات را مهار كني و اجازه ورود ندهي. اين قول را با همسرت بگذار كه خودت و خودش از نوع زندگي را بسازيد و اگر باز ماجراهاي قديم تكرار شود و باز كتك كاري و اذيت و باز سر همين پله بايستيد ديگه برگشتي وجود نداره.
الان هم كه منزل مادري هستي خيلي سخته منكرش نيستم ولي سعي كن حرف و اخم و تخم و تيكه و زخم زبون هيچ كس رو نشنوي حتي اگه هم چيزي بهت گفتم با خنده و بي خيالي از كنار حرفها و تهديدهاشون بگذر و خودت را درگير جر و بحث با دور و بريتان نكن.
اميدوارم آرام باشي و آرامش را به زندگي ات باز گرداني:72::323:
-
RE: خشونت شدید شوهرم 2
من در تعجبم افرادی که به شما میگن تقصیره خودته یا عکس العملت درست نبوده. عزیزم من خیلی تحت تاثیر مشکلت قرار گرفتم و همه نظر ها رو خوندم
.به نظر من تنها اشتباهی که شما کردید این بود که زودتر برنگشتی خونه پدرت که البته چه خوب که بالاخره این کارو کردی عزیزم تعهد و اینا هیچ مشکلی از
شما حل نمیکنه خودتم اینو خوب میدونی که مشکل شوهرت چیزه دیگست و باید پیشه روانپزشک خوب حل بشه چون تا اونجایی که من از صحبت هات حس
کردم نه محبتش عادیه نه خشونتش . من از شما خواهش میکنم که تا از سلامتش و تغییر رفتارش مطمئن نشدی برنگرد باهاش زندگی کن . ببین اینجا همرو
به سمت ادامه زندگی هل میدن ولی اگر شما بخوای با شوهرت با خصوصیات سابقش زندگی کنی الان میگی 2 سال از عمرمو هدر دادم اون موقع می خوای
بگی مثلا 10 سال . ببین اون اصلا کاری نداره شما چه برخوردی میکنی اون کار خودشو میکنه تورو خدا خودتو گول نزن و منطقی باش ببین عزیزم آخرین
راهی که برای شما وجود داره اینه که شوهرت بره دکتر و خوب بشه اگر خواستی من یه روانپزشک خیلی خوب میشناسم بهت معرفی میکنم خیلی دختر
خوب عاقل و پخته ای هستی و لیاقت یه زندگی عالی رو داری . فقط خودتو آزار نده و به خودت آسیب نزن نهایت قضیه رو در نظر بگیر که اونم چیزی
نیست و ارزش نداره خودتو آزار بدی.:46: اینم بهت بگم که اگه درمان بشه این خودشه که میاد و به اشتباهاتش اعتراف میکنه .
-
RE: خشونت شدید شوهرم 2
مرسی دوست خوبم.
مطمئنا تعهد چیزی رو حل نمیکنه. منتها اگر هم قرار باشه فرصت دوباره ای بهش داده بشه تا تو اون فرصت بره پیش روانپزشک یا با هم بریم... باید یه چیزی داشته باشم که اگه در آینده خواستم جدا بشم راحت تر مراحل قانونی رو طی کنم.
ولی اینکه تا از سلامت روانیش مطمئن نشم باهاش زندگی نمیکنم دقیقا تصمیم خودم هم هست . اینکه بیاد به وکیلم تعهد بده بعد بره تا هر چند ماه یا حتی سال تنها زندگی کنه و تو این مدت سعی کنه تغییر کنه تا هروقت که این تغییر رو حس کردم برگردم. از طرفی این ور قضیه خودم هستم که به لحاظ روحی آمادگی این رو ندارم که برم سر خونه زندگیم. دوست نداشتن و دلمردگی و ترس و استرس و بدبینی و....یک معجونی درست کردن و ریختن تو روحم که اگه الان به زندگیم برگردم و همسرم هم نرمال باشه من نرمال نیستم!
متأسفانه من به این نتیجه رسیدم که اگه نصف مشکل شوهرم روانی باشه نصف دیگه اش اخلاقیه...و بیشتر اصرار خونوادم واسه برنگشتن من و تنبیه همسرم اینه که اخلاقش رو تغییر بده و اگه گاهی دودل میشم که من هم تقصیر داشتم برای همین 50 درصد اخلاقشه چون از اول ازدواج اخلاقش این نبود و به مرور زمان اخلاقش بدتر شد ( به مرور زمان حمله های عصبیش کمتر شد ولی اخلاقش بدتر شد) . پس برخورد من تو بدتر شدن اخلاقش نقش داشته ولی همین هم لزوم مراجعه به روانپزشک رو نفی نمیکنه...در هرحال ایشون مشکل داره و باید حلش کنه.
به هر حال خیلی ممنونم از اینکه نظراتتون رو میگین چون من هربار که سر میزنم و نظر جدیدی رو میخونم به جمع بندی کلی تر و جامع تری نسبت به سری قبل میرسم و این کمک میکنه که تصمیم بهتری بگیرم .
مرسی از همتون.
-
RE: خشونت شدید شوهرم 2
عزیزم منظورت از مشکل اخلاقی چیه؟ اینکه در اول ازدواج طرف مقابل یکم رعایت کنه دلیل بر این نیست که اخلاقش بخاطر شما بدتر شده چون هممون میدونیم که حد اقل 6 ماه اول ازدواج دوره فیلم بازی کردنه بخصوص ازدواج های سنتی مثل شما بعد طرف کم کم خود واقعیشو نشون میده . من یه تجربه مشابه ولی نه با شدت شما با آقایی که می خواستم باهاش ازدواج کنم داشتم البته ایشون با مردم تو خیابون قاطی میکرد و این اواخرم با من که من کنار گداشتمش و بهترین تصمیم زندگیمو گرفتم. منم مثل شما کلی خودمو زیر سوال بردم که من چیکار کردم ولی الان که با شوهرم آشنا شدم و ازدواج کردم میفهمم که من مشکل نبودم و من همینطوریم آدم نمیتونه به خاطر طرف مقابلش 180 درجه تغییر کنه اصلا درست نیست دیگه از آدم چیزی نمیمونه و این اصلا هنر نیست.االبته من بین شما نبودم ولی اینجوری که میگی همه راهیو امنحان کردی تو این سایت من خیلی دیدم وقتی یه نفر جلوی شوهرش وایمیسته میگن برو با شوهرت مهربون شو و وقتی مهربونه میگن برو جلوش وایسا البته شما همه رو امتحان کردی ولی چون مشکل شوهرت ریشه در جای دیگه ای داره کاری ازت بر نمیاد و باید بره اون مشکلشو حل کنه.
عزیزم همه مردا اینطوری نیستن بدبین نشو همه ما به نوعی یه مشکلی داشتیم که اومدیم اینجا و اگه مشکلاتمون رو بخونی میبینی که عمق خیلی از این مشکلات از جمله مشکل من کم بوده .
در مورد خودتم باید بگم که الان به شدت عصبای هستی وگرنه اگه واقعا از طرف بیزلر بودی و زندگیتو نمیخواستی الان تو دادگاه بودی نه اینجا میدونم دوره سختی رو گذروندی و تاثیراتی روت داشته ولی از اونجایی که دختر محکمی هستی مطمئنم که میتونی خودتو پیدا کنی فقط قوی باش و تصمیمات احساسی نگیر خدا به هممون کمک کنه:46:
-
RE: خشونت شدید شوهرم 2
ممنون از اینکه وقت میذارین و نظرتونو صادقانه میگین...گاهی یه شخص ثالث ماجرا رو از زاویه ای میبینه که من نوعی که درگیر ماجرا هستم این دید رو ندارم...برای همین به من خیلی کمک میکنه. باز هم ممنون:72::72::72:
اما واقعیتش اینه که من تا قبل از اینکه با این تالار آشنا بشم نمیدونستم خیلی از برخوردام اشتباهه و اینکه دارم دنبال سهم خودم از رفتار شوهرم میگردم بهانه ای واسه برگشتن به زندگی به خاطر دلتنگی یا ترس از طلاق نیست...!
حتی به خاطر کمک به شوهرم هم نیست. 100% به خاطر خودمه (حمل بر خودخواهی من نشه منظورم چیز دیگه ایه) به این خاطره که اگه الان تصمیم بگیرم و جدا بشم بعدها همش این میاد تو ذهنم که منی که با چهره متفاوتی از یک زن (که بعضا ممکنه برام ناخوشایند باشه) تو این تالار آشنا شدم و خیلی چیزها یاد گرفتم چرا به خودم فرصت ندادم که تو زندگیم عملی کنم و ببینم آیا نتیجه مثبتی داره یا نه؟
اگه این راه 1 سال دیگه هم طول بکشه من ترجیح میدم بعد از 3 سال یا 4 سال مطمئن مطمئن جداشم تا اینکه الان که 26 ساله ام واسه اینکه دیرتر نشه جدا شم و تا آخر عمر تو تردید بمونم و حتی اگه یه روز دوباره ازدواج کردم و هرکاری برای همسرم انجام دادم این بیاد تو ذهنم که اگه برای قبلی هم این کارو میکردم.....شاید......
تردید بعد از جدایی خیلی کشنده تره از تنهایی و برچسب مطلقه خوردنه. حداقل برای من اینطوریه. به جرأت میتونم بگم خیلی از کارهایی که خانم ها اینجا انجام میدن رو من انجام ندادم یا عکسش رو انجام دادم ... شوهرم هم خیلی بدتر از خیلی از آقایون اینجا رفتار کرده ولی سؤالم از خودم اینه که اگه من سهم خودمو رعایت میکردم باز هم همین رفتارها رو میدیدم؟
من به هیچ وجه قصد ندارم رفتار شوهرمو توجیه کنم و خودمو گول بزنم فقط به این نیت که به طلاق نرسه...قصد ایثار هم ندارم فقط میخوام با چیزای جدیدی که یاد گرفتم یه بار دیگه صورت مسئله رو بررسی کنم و راه حل های جدیدو پیاده کنم که اگه جواب نگرفتم یک طلاق مثبت رو تجربه کنم.
البته نه به این زودی. شوهرم همچنان زنگ میزنه و من همچنان جواب نمیدم چون جوابی ندارم...
-
RE: خشونت شدید شوهرم 2
گل آراي عزيز واقعا بانوي فهميده اي هستي
تصميم خوبي گرفته اي من كارت را تحسين مي كنم. دوست عزيز در اين فرصتي كه به خودت و شوهرت دادي روي خودت هم كار كن، به نظر من جلسات روان درماني و مشاوره هر دو پيش يك نفر برويد. هزينه اي كه مي شود ارزشش را دارد. مثل همه ما شما چيزهايي را نمي دانيد همانطور كه بينش همه محدود است و همينطور همسرتان، حضور هر دوي شما پيش يك مشاور يا روان پزشك باعث مي شور طرفي كه مي خواهد كمك كند جنبه ها و زواياي ناديده از موضوع را بهتر متوجه شده و كمك مناسبتري ارائه كند. ضمن اينكه اين به شوهرتان دلگرمي مي دهد كه هنوز پشتيبان او هستي و درك خواهد كرد كه شما فقط از شرايطي كه او ايجاد كرده وحشت زده و فراري هستيد. من ترس تو را از خشونت شوهرت كاملا درك مي كنم . چون دقيقا همين حالت ترس را نسبت به خواهرم دارم كه بسياري از موارد اين ترس مانع از اقدام و تصيم گيري درست مي شود. گل آراي عزيز غير از اينكه شوهرتان داراي مشكل است. هر انساني هم خصوصيات اخلاقي خاص خودش را دارد. كه از بدو تولد با آنها متولد مي شود اين خصوصيات در اخلاق طرز فكر و رفتار هر فرد تاثير مي گذارد. من با حرف باران27 موافق نيستم . كه نامزد سابقش آدم بدي بوده. اين فقط باران بوده كه خصوصيات اخلاقيش با او سازگار نبوده ، قاعدتا نامزد سابق باران هم مي تواند فرد مناسبي را پيدا كند كه با روحيات و خلق و خوي او سازش داشته باشد. ولي وضعيت در مورد شما فرق مي كند شما ازدواج كرده ايد پس اين نوعي وظيفه است كه تمام تلاشتان را براي درست شدن زندگيتان انجام دهيد. قاعدتا يك سري از خصوصيات شما هم براي شوهرتان ناخوشايند است كه حالات رواني اش را تشديد مي كند. اكنون كه وارد زندگي شده ايد گاهي تغييرات كوچك كه مي تواند نتايج شگفت انگيزي داشته باشد و اين تغييرات نبايد زياد سخت باشد. خواهر من در كنار بعضي از دوستانش بسيار خوش مي گذراند. وقتي نگاه مي كنم مي بينم من نسبت به دوستانش انعطاف كمتري دارم. البته اين خصوصيت بد اخلاقي از سختگيري هاي مادرم ناشي شده همه ما در خانواده مان انعطاف ناپذيريم. همين باعث ايجاد تنش بين خواهرم و ساير اعضاي خانواده مي شود. پس مي بيني كسي كه بين اعضاي خانواده ناسازگاري نشان مي دهد مي تواند به دليل آنكه افراد ديگر رفتار ديگري با او دارند. داراي محبوبيت باشد. . شوهر تو هم داراي يك سري مشكلات فكري (رواني) و يك سري خصوصيات اخلاقي خاص خودش است كه اگر مي خواهي ادامه دهي هم بايد بهتر او را بشناسي تا بتواني به او كمك كني، در واقع كمك به شوهرت عين كمك به خودت است.
-
RE: خشونت شدید شوهرم 2
عزیزم حالا که می خواهی رفتار اصولی رو پیش بگیری این تاپیک هم خیلی به دردت می خوره (یک جورایی مکمل کارگاه رفتار جراتمندانه است که کارشناسها جواب دادن. حتی اگر سوالی داری می تونی توش بنویسی کارشناسها جواب می دن)
چگونه منفعل نباشیم
-
RE: خشونت شدید شوهرم 2
سلام من ۲ساله ازدواج کردم شوهرم تازگی سر هر مسأله کوچکی عصبانی می شود و فحش میدهد من نیدونم باید چه برخوردی داشته باشم باید سر کنم به خودمو بگیرم یا اصلا به روی خودم نیارم فقط مشکلی که است اینه که اگر من خودم و بگیرم اون صد درجه بی شهر خودشو میگیره وآخرم من باید برم آشتی کنم .لطفا کنم کنید
-
RE: خشونت شدید شوهرم 2
سارای عزیزم خشونت و کتک کاری تحت هیچ شرایط و برای هیچ کس پسندیده نیست و ربطی به شخص من یا فرد دیگه ای نداره.
گلی خانوم منم دقیقا منظورم همین بود . خیلی خوشحالم که با وجود اینکه داخل مشکلی خیلی خوب و شاید بهتر از تمام افرادی که نظراتمون رو گفتیم میتونی اوضاعت رو بررسی کنی و تصمیمات منطقی بگیری . اونوقت میگن ریاضی و انتگرال و اینا به چه دردی میخوره :43:
قدرت تحلیل و تصمیم گیریتو خیلی دوست دارم و میدونم که توان این رو داری که با بالا بردن شناخت و دانشت بهترین تصمیمو برای زندگیت بگیری و زندگی شادی داشته باشی