RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
سلام به شما
چند مساله مهمتر تو متن اولیتون هست که شما بهتره واسه شروع،تکلیفت رو با اونا روشن کنید.مثل اختلاف سنی.مثل همشهری نبودن.
من خودم زمانی که حس کردم کسی رو که دوست دارم دارم از دست میدم دغدغه هامو در موردش نادیده گرفتم.چون نمیخواستم از دستش بدم.و این مثل سم.اینکه شما راضی شی خیلی مسایل رو که در نگاه اول و بدون ورود احساسات کاملا روش اصرار داشتید نادیده بگیرید.که چی،طرفتون نره.مثل من.که اخرشم رفت.
اگر این مشکلات رو با خودتون تونستید حل کنید(نه اینکه بواسطه احساسات نادیده بگیرید)پا پیش بذارید.چرا باید ما با این سن و سال برای یه درخواست شرعی و مقبول(درخواست خواستگاری و نهایتا ازدواج)اینقدر خودمونو عذاب بدیم.ما با اونایی که چپ وراست تو خیابون و ... شماره میدن و میگیرن چه فرقی داریم.تنها فرقمون اینه که اونا دچار افراطن و ما دچار تفریط.
هی بگیم این کارش یعنی چی؟چرا برگشت؟چرا بهم تندی کرد؟چه میدونم ،چرا ظرف مرا بشکست لیلی
اخرش ما می مونیم و هزار و یک سوال بی جواب
پس بهتره قبل از اینکه تعداد این سوالات سر به فلک بکشه و به طبعش فکرتون اشفته تر یه اقدامی بکنید.قبل از اینکه احساسات(گریه و سوالات .... نشونه هاشه) شما دیگه جایی واسه عقل ومنطقتون باقی نذاشته
خونواده واسه همین موقع هاست دیگه
از اینکه نه بشنوید هم نترسید.ایشون هم حق انتخاب دارن.
یا علی
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پیدا
به نظرم بهتر هست اول با پدر و مادرت صحبت کنی و بقیه مسیر طبق نظر اونها مشخص می شه.
اگر موافق ازدواج با دختری بزرگتر از خودت و ... نباشند، دیگه تماس با برادرش منتفی است. شما الان می خواهی با برادرش تماس بگیری چی بگی وقتی هنوز نظر خانواده خودت مشخص نیست.
در ضمن در جواب من نوشته بودی با رفتارش توی محیط کار مشکلی داری، خودش هم در اولین نکته این را به شما گوشزد کرده، مطمئنی به مشکل برنمی خورید؟
به مادرم دیروز گفتم مشکلی نداشتند حالا به پدرم باید بگه اون مشکلی داره یا نه
که اگر ندارند زنگ بزنم به داداشش
درمورد رفتارش تو محیط کار
اخه بعد از مرخصی اومد و چادری شد خودش گفت ازاین طرز رفتارش خسته شده و با همه زیادی راحته وناراحت بود فکنم خودش هم میخواهد درست کنه رفتارش
ولی اره این خیلی مهمه تو جلسه بعد باید این موضوع کامل روشن بشه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط salman111
سلام به شما
چند مساله مهمتر تو متن اولیتون هست که شما بهتره واسه شروع،تکلیفت رو با اونا روشن کنید.مثل اختلاف سنی.مثل همشهری نبودن.
من خودم زمانی که حس کردم کسی رو که دوست دارم دارم از دست میدم دغدغه هامو در موردش نادیده گرفتم.چون نمیخواستم از دستش بدم.و این مثل سم.اینکه شما راضی شی خیلی مسایل رو که در نگاه اول و بدون ورود احساسات کاملا روش اصرار داشتید نادیده بگیرید.که چی،طرفتون نره.مثل من.که اخرشم رفت.
اگر این مشکلات رو با خودتون تونستید حل کنید(نه اینکه بواسطه احساسات نادیده بگیرید)پا پیش بذارید.چرا باید ما با این سن و سال برای یه درخواست شرعی و مقبول(درخواست خواستگاری و نهایتا ازدواج)اینقدر خودمونو عذاب بدیم.ما با اونایی که چپ وراست تو خیابون و ... شماره میدن و میگیرن چه فرقی داریم.تنها فرقمون اینه که اونا دچار افراطن و ما دچار تفریط.
هی بگیم این کارش یعنی چی؟چرا برگشت؟چرا بهم تندی کرد؟چه میدونم ،چرا ظرف مرا بشکست لیلی
اخرش ما می مونیم و هزار و یک سوال بی جواب
پس بهتره قبل از اینکه تعداد این سوالات سر به فلک بکشه و به طبعش فکرتون اشفته تر یه اقدامی بکنید.قبل از اینکه احساسات(گریه و سوالات .... نشونه هاشه) شما دیگه جایی واسه عقل ومنطقتون باقی نذاشته
خونواده واسه همین موقع هاست دیگه
از اینکه نه بشنوید هم نترسید.ایشون هم حق انتخاب دارن.
یا علی
تو پست قبلی گفتم که به ایشون درخواست گفتم و دیروز هم به مادرم گفتم ومشکلی نداشتند وگفتند بیشتر باید اشنا شوند
این خانم هم شماره داداششون رو داد
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
نقل قول:
الان این خانم به داداشش گفت منم به مادرم الان به پدرم گفت پدرم سخت مخالفه
دلیل مخالفتشون همین اختلاف سنیه
خوب من میگم درسته اختلاف سنی وهمینی که من فکر میکردم میگن که اون بزرگتر بعد تو زندگی ان خانم بهت میگه من بزرگتراز تو هستم ونظرمن درسته و..
میگم خوب باید اشنا بشیم با این دختر ببینیم اصلا اینجور ادمی هست؟
میگن چرا ان دختر شماره داداشش رو بهت داد اینقدر حوله
میگم خوب منطقی بخواهید فکر کنید به نظر من کار درستی کرده که خواسته اگر صحبتی دارم با داداشش کنم یا درحضور داداشش همینطوری سرخود هی باهاش صحبت نکنم البته این رو ان دختره نگفته من خوب برداشت مثبت میشه این رو کرد برداشت منفیشم همین حول بودن است
اما خیلی دوست دارم یکی دو جلسه باهاشون صحبت کنم و اولویت ها و نظرات همیدیگر بدانیم ولی اگر این نظرات وعقیده ها بگم کلا یک جورایی اگر قضیه کنسل بشه میشه اتو دست همیدیگر که از زندگی کاملا خصوصی وریزه کاری های همیدیگر خبردار میشیم
واقعا توی این دوجلسه ببینم به غیر از اختلاف سنی دیگه مشکل دیگری نداریم
چون واقعا این سوالات ی که نوشتم خیلی به نظرم خوب است که اگر جوابشون همه مثبت باشه برام اصلا به فکر اختلاف سنی نیسیتیم و اشنالا مشکلی نیست
ولی اینطوری خانواده مشکل دار میشه که یکی از دلالی مهم خانواده است که باید راضی باشند حالا گفتم خوب شما بیایید ببینیدشون ولی از ان اول دارند به دید منفی نگاه میکنند
چی کنم؟
نقل قول:
نمیدونم چی شد دیروز فقط یک مخالفت کوچیک داشت مادرم که بعد راضی شده بود
اما امروز زنگ زد گفت با پدرت صحبت کردم مخالف بود اینجور که معلوم شده خودش هم مخالف شده
ولی خودشون هم نمیدونم مخالفتشون جدی نیست یعنی دلیل منطقی ندارند
ولی همش فکر میکنم سو برداشت کردند که دختره اومده گفته من خوشم اومده ازت وشماره داده
میگم من رفتم پیش دختره درخواست کردم و ایشون هم خودش اول کار گفته اختلاف سنی دوسال داریم ایا مشکلی ندارید و ایا خانوادتون مخصوصا مادرتون با این اختلاف سنی مشکلی نداره؟نمیدونم اینها چرا سو برداشت کردند فکنم
میگم خوب اومده فرداش شماره تلفن داداششو داده میگه نکنه میخواهد داداشش بگه بیا خانه ما میگم این چه حرفیه از شما بعیده چنین حرفی بزنید
میگم به نظرتون یکی از یک دختری خواستگاری میکنه دختره چی باید واب بده به نظرم دختره منطقی ترین کار را کرده که شماره داداشش رو داده حالا قصد ونیتش نمیدونم ولی دید مثبت اینه که نمیخواد هینطوری حرف بزنیم شاید میخواهد درحضور داداشش یا اول داداشش یک بررسی کلی کنه بعد اجازه بده با خواهرش حرف بزنم کار بدی نکرده
میگه باشه بازم فکر میکنم با پدرت بهت میگم 10روز دیگر که دارم مام حضوری صحبت میکنم
میگم پس به داداشش زنگ نزنم یکدفعه دختره نگه اومد درخواست داده شماره گرفته دیگه در رفته؟ میگه مگه میخوای همین 1ماه دیگر عقدش کنی میگم نه یک سال دیگر 2سال دیگر اول باید اشنا بشیم اصلا ببینیم با هم سازگاریم بعد
نه به دیروز فکر کردیممادرمون راضی و نصف بیشتر کارها انجام شده نه به امروز
نقل قول:
الان خدایش از روی احساس اصلا دارم نمیگم کلا تا مقداری سر عقل اومدم
ولی خوب اگر حرفشون منطقی باشه میگم باشه بدون هیچ شکی و به تصمیمشون احترام میگذارم-ولی اخه حرفشون منطقی نیست اصلا ندیده وتازه احساس میگم با دید منفی کلا دارند نگاه میکنند
اره کاشکی اول نمیگفتم دوسال اختلاف سنی دارند اول میدیدند بعد سن میگفتم ولی چی کنم من ادم صاف و صادقم دوست ندارم مخصوصا توی اینجور مسائل دروغ بگم
ماندم چی باید کنم
نقل قول:
توی این مدت تا سعی داشتم دررعایت احترام کارهامو خودم انجام دادم و حرف حرف خودم بوده
ولی حرف مادرم بیشتر برو داره تا دیگران
اخه به نظرم این دختر خانم وقتی شماره تلفن داداشش رو داده یعنی میگه فعلا با من حرف نزن در این مورد اول با داداشم یا خانوادتون با داداشم اینطور شما برداشت نمیکنید؟
والا اره من با ایشون صحبت کنم و سوالات بگم و جوابهابشنوم خیلی بهتره ولی از نظر احترام به خانواده اینجوری به
راهنمایی کنید
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
سلام.لطفا درمورد یک مسئله یه تاپیک بزنید
بالاخره دوستان تو این تاپیک راهنمایی تون کنن یا تو اون یکی؟
مشکلات بعد از درخواست ازدواج و مخالفت خانواده ام
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط راحیل خانوم
همینجا ادامه میدیم
منتظر نظر و راهنمایی دوستان هستم
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
ایشون کار خوبی کردن که شماره برادرشونو دادن به شما. این نشونه هول بودنشون نیست
مشکل اختلاف سنی فکر می کنم بیشتر بستگی به شما داشته باشه تا به خانوم.
چون بعضی آقایون فکر می کنن ممکنه خانوم که بزرگتره بخواد رئیس بازی در بیاره، واسه همین دست پیش میگیرن و تحکم می کنن که خانومشون یه وقت فکر بزرگی کردن به سرش نزنه. اگه شما با سن ایشون مشکلی ندارید و این رویه رو پیش نمی گیرید، مشکلی پیش نمیاد. ولی بازم بررسی کنید ببینید ایشون اخلاقشون چه طوریه، تو مدت آشنایی خیلی دقیق بشید که متوجه بشید این اختلاف سنی رو به رختون میکشن یا نه. اگه قسمت شد و عقد کردید دیگه بعد از عقد کلا موضوع سن رو فراموش کنید.
دیگه صلاح نیست با ایشون در مورد ازدواج صحبت کنید تا وقتی که خانوادتونو راضی کنید و تماس بگیرن. شما اول باید ببینید میتونید مادرتونو راضی کنید یا نه. فقط به ایشون یه ندا بدید که در جریان باشن مادرتون یکم دیر تماس میگیرن که یه وقت از این تأخیر ناراحت نشن و به حساب بی خیالی یا چیز دیگه ای نذارن. ولی نگید راضی نیستن. مثلا بگید یه مسئله ای پیش اومده و یکم ممکنه طول بکشه تا خانوادم بتونن تماس بگیرن. زمان دقیق هم ندید وگرنه واسه خودتون یه محدودیت درست کردید.
رضایت خانوادتون بخصوص مادرتون برای آینده ازدواجتون خیلی مهمه. سعی کنید کاری کنید که با رضایت کامل برن خواستگاری. یا حداقل اگه اولش همینطوری میان ولی بعدش حتما رضایتشونو بدست بیارید.
انشالله هرچی به صلاحتون همون پیش بیاد :72:
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
خوب رفتیم با برادره صحبت کردیم مشکلی نبود
نمی دونم یک جای کار میلنگه بدجور
یک جا دارم به خطل میروم
شاید اینکه بدون اجازه خانواده ام رفتم با داداشش صحبت کردم
قبلا به خانواده گفتم شماره داداشش رو داده که برم صحبت کنم ولی مادرم هی میگفت خوب شماره داداشش رو داده که چی بشه!!!
الان امروز باداداشش صحبت کرد مشکلی نداشت ولی مثل اینکه زیادی حول بودند گفتند اخر صفره عزاداری و..
کهمن گفتم بحث اینه که مادرم داره میاد که همیدیگر ببینیم وبیشتر اشنا بشیم
داداشش بیشتر حول بود که یعنی داشت میگفت زودتر بیا یعنی قال قضیه بکن که من یک جوری گفتم بیشتر صحبت کنیم عقابد هم بدونیم واگر مشکلی نبود انشالا هرچی قسمت باشه
هی میگفت بگم پدر مادر این خانم بیان من یک جورایی داشتم میگفتم که مادرم داره میاد که ببینه چی به چیه وباعث بشه ما هم من و ایشون با هم بیشتر صحبت کنیم خانواده ها بیشتر اشنا بشوند داشت میگفت بعد جلسه رسمی باشه شهر ما!
نمیدونم یک جای کار بدجوری میلنگه
احساس خطر دارم میکنم الان که خانواده ام شاکی باشه
الکی فردا به خانواده ام بگم به داداشش میخواهم زنگ بزنم باهاش صحبت کنم
یک احساس بدی نمیدونم پیدا ردم شک است چون بدون تحقیق همینطوری که گفتید ولی باید تحقیق و صحبت بیشتر کرد ولی اینجور که اینها احساس میکنم بدجوری حول هستند
البته این رو هم بگم داداشش متولد 62 است یک سال کوچکتر از خواهرش است که ازدواج کرده و بچه هم داره
یک پولتیک هم به نظرم شاید داشت میزد هی میگفت به پدر مادرم هم بگم بیان اینجا یا نه ...
و همچنین سوار ماشینش کرد و اهنگ گذاشت خواست عکس العمل منو شاید بدونه؟البته اهنگش نصفه مجاز بود منم هیچی نگفتم
چطوری بفهمونم فعلا میخواهیم بیشتر اشنا بشویم و موضوع جدی جدی نیست ومادرم هم باید شما بپسنده نه اینکه حرف حرف مادرم باشه ولی راضی تاحدودی باید بشه البته منم قبلش باید با شما بیشتر اشنا بشوم و اگر عقاید و نظراتمون یکی باشه تفاهم داشتیم بریم جلو
شاید من زیادی بچه خوبیم از ما زیادی خوششون اومده
نمیدونم والا
برداشت شما چیست؟
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
با این چیزایی که نوشتید منم احساس می کنم برادرشون انگار هول شدند!
درباره گذشته خانوم خیلی تحقیق کنید و دقت کنید، شاید چیزی بوده که باعث این عکس العمل شده. زودتر این کارو انجام بدید که اگه مانعی بود زودتر متوجه بشید و تکلیف خودتون و اون خانوم روشن بشه
برادرشون طوری برخورد کردن که انگار همه چی تمومه، اگه شما بعد از تحقیقات پشیمون بشید ممکنه برخورد بدی باهاتون کنن. برای همین هرچی زودتر تحقیقاتونو شروع کنید بدون اینکه خودشون متوجه بشن
اگه خود اون خانوم عکس العمل برادرشونو داشتن، مثلا راجع به محرم صفر حرف میزدن میشد گفت خب خیلی از شما خوششون اومده وهول شدن ولی برادرشون دیگه چرا؟!!
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط qpnuir
نمی دونم یک جای کار میلنگه بدجور
یک جا دارم به خطل میروم
شاید اینکه بدون اجازه خانواده ام رفتم با داداشش صحبت کردم
قبلا به خانواده گفتم شماره داداشش رو داده که برم صحبت کنم ولی مادرم هی میگفت خوب شماره داداشش رو داده که چی بشه!!!
الان امروز باداداشش صحبت کرد مشکلی نداشت ولی مثل اینکه زیادی حول بودند گفتند اخر صفره عزاداری و..
کهمن گفتم بحث اینه که مادرم داره میاد که همیدیگر ببینیم وبیشتر اشنا بشیم
داداشش بیشتر حول بود که یعنی داشت میگفت زودتر بیا یعنی قال قضیه بکن که من یک جوری گفتم بیشتر صحبت کنیم عقابد هم بدونیم واگر مشکلی نبود انشالا هرچی قسمت باشه
هی میگفت بگم پدر مادر این خانم بیان من یک جورایی داشتم میگفتم که مادرم داره میاد که ببینه چی به چیه وباعث بشه ما هم من و ایشون با هم بیشتر صحبت کنیم خانواده ها بیشتر اشنا بشوند داشت میگفت بعد جلسه رسمی باشه شهر ما!
نمیدونم یک جای کار بدجوری میلنگه
احساس خطر دارم میکنم الان که خانواده ام شاکی باشه
الکی فردا به خانواده ام بگم به داداشش میخواهم زنگ بزنم باهاش صحبت کنم
چطوری بفهمونم فعلا میخواهیم بیشتر اشنا بشویم و موضوع جدی جدی نیست ومادرم هم باید شما بپسنده نه اینکه حرف حرف مادرم باشه ولی راضی تاحدودی باید بشه البته منم قبلش باید با شما بیشتر اشنا بشوم و اگر عقاید و نظراتمون یکی باشه تفاهم داشتیم بریم جلو
شاید من زیادی بچه خوبیم از ما زیادی خوششون اومده
نمیدونم والا
برداشت شما چیست؟
برداشت من اینه که شما هنوز زیادی به مادرتون و خانواده تون وابسته هستید و خودتون قدرت تصمیم گیری ندارید ..
ببینید خیلی خوبه که شما انقدر احترام خانواده رو حفظ میکنید و میخواهید خانواده تون هم راضی باشند .. این عالیه :104::104:
اما نباید تحت تاثیر حرفهای دیگران باشید و از خودتون اراده ای نداشته باشید ..
اگر میخواید همه چیز رسمی و طبق روال جلو بره کار رو بسپرید به خانواده ها .. که برید و با هم اشنا بشید و خواستگاری کنید ..
اگر از انتخابتون مطمئن هستید با خانواده صحبت کنید و بگید که من دوست دارم برای اشنایی بیشتر بریم و صحبت کنیم .. قرار نیست تا شما پاتون رو میذارید خونه ی دختر خانوم عاقد خبر کنن که !! این جلسات برای اشنایی و شناخت هست ..
تحت تاثیر حرفهای بقیه نباشید و هر جمله و حرف رو برای خودتون تحلیل نکنید .
پیش داوری و ذهن خوانی هم نکنید ..
زنده دل عزیز این که برادر اون خانوم میخوان همه چیز زودتر زیر نظر خانواده ها قرار بگیره کار بدیه ؟؟
خوبه که همین طوری خودشون بدون نظر خانواده ها با هم باشن ؟
نمیشه ندونسته قضاوت کرد .. برادر نگفته که بیاین زودتر برین عقد کنید ! گفته زودتر زیر نظر خانواده ها باشید که به نظر من اصلا بد نیست ..
RE: همفکری ایا شرایط ازدواج دارم؟
دوست عزیز:72:
همانطور که شما تمایل دارید مادرتون ایشون رو ببینند خوب اون برادر هم نمی خواد که مادر و پدرش از این موضوع بی خبر
باشند و می خواد خانواده خودش رو هم در جریان بذاره. چطور نظر مادر شما اینقدر مهم است و نظر مادر و پدر ایشون نه؟؟
خوب مسلم است که برادر نمی خواد بی گدار به اب بزنه و مثل شما نگران نظر خانواده اش هست.
از طرفی چون شما همکار بودید احتمال می ده نظر شخصی شما دونفر مثبت هست و حالا نظر پدر مادرها مهم هست.
لطفا ذهن خوانی نکنید و اینقدر نظر خودتون و مادرتون رو مهم تر از نظر پدر و مادر ایشون ندونید.
موفق باشید.:72: