سلام دختر بهار عزیز
نوشته های شما و نظرات خوب دوستان به خصوص زن امیدوار عزیز رو خوندم.
میدونم مستاجری سخته و همه آرزوی یک خونه مستقل رو دارن و شما هم که در رفاه بزرگ شدی برات سخته.
جایی خوندم که عاشق بودن بهایی داره و باید بهای اون رو بپردازی. بهای عشق شما هم اینه!
اما نکته ای که میخوام بهش اشاره کنم چیز دیگریست!
شما یک پست در میان بین "کودک درون" و "بالغ درون" خودتون سوییچ می کنین. یعنی چی؟ الان میگم.
جاهایی که شما با روحیه ای مقاوم می پذیرین شرایط رو این بالغ درون شماست که صحبت می کنه و میدونه باید
برای عشق بهایی بپردازه. اما جاهایی که لب به گلایه می زنین و نگران قضاوت شدن هستین مثل پست 1 و 19
این تاپیک ، کودک درونتون هست که صحبت می کنه!
متاسفانه این کودک در کنار خودش قدرتی بی نظیر داره به نام ضمیر ناخود آگاه که بسیار هم قدرتمنده!
و شما کلید افکارتون رو سپردین به دست این کودک و این ضمیر! طوری که بالغ شما از سرکوب کردنش ناراحته!
میدونین که ذهن ما کارخانه تولید فکره! این افکار به شکل سیگنال های بسیار قوی درون ما به باور تبدیل میشن و
بعد این سیگنال ها توسط ضمیر ناخود آگاه ما به جهان هستی فرستاده میشه. نتیجه اش عکس العمل هایی است
که ما از جهان هستی دریافت می کنیم! مثل رفتار پدر و مادر و اقوام شما نسبت به شما! چون خود شما دائم به
این موضوع فکر می کنین و این فکر منفی مثل یک سیگنال منفی پر قدرت به عالم فرستاده میشه و پدر شما
ناراحتی شما رو حس می کنه و از مستاجر بودن شما ناراحته!
سعی کنین بیشتر به کودک درنتون مسلط باشین و بالغ درونتون بیشتر بر شما حکمرانی کنه.
این شما هستین که باید به افکار منفی اجازه ورود و خروج به ذهنتون ندین!
جز خود شما کسی نمیتونه بهتون کمک کنه!
تا وقتی به کودک درون فرصت جولان بدین اوضاع به همین منواله! اما اگر باورها رو عوض کنین و اجازه بدین که بالغ
شما سخن بگه و افکارتون رو در کنترل قرار بدین ، اوضاع درست میشه.
پس به خودتون و افکارتون اجازه ندین که دائم نکات منفی زندگی رو به رخ شما بکشن!
به اطرافیانتون هم نشون بدین که چقدر خوشبختین! قلبا نشون بدین! با فکرتون ، عملکردتون! تا باور کنن که با
خونه نداشتن هم میشه خوشبخت بود!
این تاپیک هم خیلی برای شما کمک کننده هست.
موفق باشی گلم
:72: