RE: راهنمایی کنید برای مدیریت روابط بین خودم و همسرم و پدر شوهرم با توجه به شرایط خاصمون
سلام حضور شما عزیزان اینجا باعث دلگرمیه من شده
مدیر عزیز دلیلم برای انتخاب همون عنوان این بود که می خواستم کسایی که مشکلمو می دونند در ادامه راهنماییم کنند ولی بابت عنوان خوبی که برام گذاشتید خیلی ازتون ممنونم تازه خیلی بهم روحیه هم می ده که می تونم این مشکل رو حل کنم
ولی یادآوری بهار عزیز باعث شدیاد حرفای شما در آغاز تاپیک قبلیم بیافتم که لطف کردید و دوباره برام گذاشتید و منم چندباره خوندم
مدیر عزیز دقیقا به مشکل من اشاره کردید من تاتیکمو عوض کردم ولی نگرشم هنوز همونه
این قضیه جزئی از خصوصیات زندگیه منه مثل ترانه که بچه دار بودن شوهرش جزئی از زندگشه مثل .........
ولی پذیرشش و تغییر نگرش برام خیلی سخته و گاهی غیر ممکن
وقتی می بینم خیلی از زن و شوهر ها با آرامش آخر هفته در کنار هم هستند اونوقت من نمی تونم و اگرم در کنار همسرم بخوام باشم مجرمم و همه ازم دلخورند مخصوصا پدر شوهرم که .....
اونجا رفتن به همراه همسرم امسال زیاد برام مقدور نیست چون مادرشوهرم هم تصمیم گرفته امسال اونجا نره و با این وجود محیط اونجا کاملا مردونه میشه و .........
دو رو تعطیلی باید خونه باشم اونم تنها..........
آقای مدیر چه طوری با این نکات منفی نگرشمو مثبت کنم و یا عوض کنم؟؟؟
این همه نکات منفی در مقابل نکات مثبت خیلی خیلی بیشتره و ناخوداگاه ذهنمو می بره سمت خودش
امشب حتی دلم نمی خواست کلمه ای با همسرم حرف بزنم هر چند اون می خواست باهام حرف بزنه
اون در مقابل رفتار پدرش حتی یه دلداری ساده هم بهم نداد من توقع ندارم از من جانب داری کنه ولی حداقل می تونست کمی باهام همدلی کنه ............
بهار جان مقاله اولو خوندم خیلی خیلی عالی بود ...........
ممنون
RE: راهنمایی کنید برای مدیریت روابط بین خودم و همسرم و پدر شوهرم با توجه به شرایط خاصمون
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
من تاتیکمو عوض کردم ولی نگرشم هنوز همونه
ولی پذیرشش و تغییر نگرش برام خیلی سخته و گاهی غیر ممکن
اقلیماجون میدونم که خودتم قبول داری که نمیتونیم بقیه رو تغییر بدیم مگه با تغییردادن خودمون.میدونم که گاهی تحمل رفتار اطرافیان واقعا سخته اما باید قبول کنیم راه چاره ای جز این نداریم.البته متاسفانه من خودمم خیلی اوقات نمیتونم.:302:
وقتی می بینم خیلی از زن و شوهر ها با آرامش آخر هفته در کنار هم هستند اونوقت من نمی تونم و اگرم در کنار همسرم بخوام باشم مجرمم و همه ازم دلخورند مخصوصا پدر شوهرم که .....
خوب جای اینکه این طوری فکر کنی و زندگی خودتو با بقیه مقایسه کنی، شرایط و موقعیتهای خودت رو با هم مقایسه کن،به این فکر کن که اگه شوهرت پیشت بمونه و اونجا نره یه جور دیگه باید عذاب بکشی،نق زدن، قهر کردن و.....پس بازم بهت اصلا خوش نمیگذره و کلافه میشی ولی اگه با خوشحالی شوهرتو همراهی کنی که بره حداقل اون زمانی رو که پیشت هست باهات خیلی خوش رفتاره و تازه کاری کردی که باعث شدی شوهرت خوشحال باشه،دل پدر شوهرتم به دست آوردی.
حالا خودت اول شرایطتت رو بپذیر و قبول کن و بعد انتخاب کن:شوهرت پیشت بمونه اما بغض کنه،پدرشوهرتم ازت شاکی باشه
یا اینکه مدت زمان خیلی کمتری رو باهم باشید اما همون چند لحظه شاد و خوشحال باشید.
مطمئن باش بعد از مدتی که شوهرت رفتار خوب شما رو ببینه، خودش طوری برنامه ریزی میکنه که وقت بیشتری رو باهات باشه
RE: راهنمایی کنید برای مدیریت روابط بین خودم و همسرم و پدر شوهرم با توجه به شرایط خاصمون
اقلیمای عزیز
برای مثبت نگری باید باورهای ذهنیت رو عوض کنی!
باید باورهای منفی ای رو که سالها در تو نهادینه شده عوض کنی و این کار بسیار سختیه و دائم نیاز داری تا آخر عمر
تمرین و ممارست کنی تا همیشه مثبت نگر باشی!
حل مسئله بین تو و خانواده همسرت خیلی سادست اما تغییر باورهای تو کاری بسیار دشوار که همت تو رو می طلبه!
این تاپیک من رو بخون
بهت یاد میده چطور باورهات رو عوض کنی اما سریع توقع تغییر نداشته باش!
باورها طول می کشن تا تغییر کنن!
ضمنا هر روز نیاز به یادآوری هم داری!
موفق باشی گلم
:72:
RE: راهنمایی کنید برای مدیریت روابط بین خودم و همسرم و پدر شوهرم با توجه به شرایط خاصمون
مینا جان خوبی ؟
فسقلیت خوبه
راستش من تونسته بودم کاری کنم که اطرافیانم رو همون طور که هستن بپذیرم منظورم از اطرافیانم بیشتر پدر و مادر همسرم هست در مورد مادر همسرم که به نتیجه رسیدم تحت هیچ شرایطی باهاش بحث نکنم که کمی تا قسمتی جواب داد در مورد پدر همسرم کلا حرفاشو نشنیده می گرفتم ولی اینقدر رفتارش اون روز باهام تند بود که به خودم گفتم بذار خیلی جرات مند باهاش صحبت کنم شاید دیگه از تیکه انداختن دست برداره ولی مثل اینکه نباید اصلا اینکارو می کردم........
مینا جان می خوام این هفته تمام سعیمو بکنم و یه چیزایی رو به خودم حداقل ثابت کنم ولی نمی دونید چه قدر سخت بهم می گذره.....
همش این سوال تو ذهنم می اد واقعا زندگی من و همسرم شده جلب رضایت پدر شوهرم واقعا این منطقیه و چرا؟؟؟
فقط به خاطر اینکه پدر و مادرند و توقع دارند؟
پس خوشی های خودمون چی میشه
دیشب به همسرم میگم از پدرت پرسیدی چرا با من بد حرف زده بهم میگه اقلیما من به خاطر احترام به سن و سالش اینکارو نمی کنم
من نمی دونم این چه ربطی داره به سن و سال
هرکسی سن و سالش بالا بود می تونه هر کاری دلش خواست بکنه
من واقعا برای تغییر نگرشم به جواب سوالام نیاز دارم
سلام بهار جان اینقدر بهم تکلیف دادی که از صبح که اومدم سر کار به هیچ کارم نرسیدم:303:
هی می خونم ولی نا امید میشم از اینکه قبلا هم خیلی مقاله خونده بودم ولی همش بی تاثیر بود و تا مدتی تاثیر گذار بود
RE: راهنمایی کنید برای مدیریت روابط بین خودم و همسرم و پدر شوهرم با توجه به شرایط خاصمون
ممنون اقلیماجون،متاسفانه نه حالم زیاد خوب نیست.شما خوبی؟:46:
ناراحت نشی اما به نظر من شوهرت جواب بدی بهت نداده،
یه جورایی راست میگه،بهش حق میدم،آخه تا حالا تو این موقعیت بودم ، خیلی دوست داشتم به کسی چزی بگم اما رعایت احترام و سن و سال طرف مانعم شده.
تازه اقلیماجون گاهی اوقات پیش ما این طوری میگن که احترام طرف مقابل رو بهمون یاداوری کنند اما پشت سر ازمون دفاع میکنند.
به این فکر کردی این حرف شوهرت یعنی چی؟داره میگه قبول دارم رفتار پدرم درست نبوده اما احترام.......
همین واست کافی نیست؟اگه شوهرت میگفت نه به نظر من اصلا رفتار پدرم باهات بد نبوده حق داره و..... که بیشتر ناراحت میشدی،درسته؟
به این فکر کن که انشا...یه روزی خودت بچه داشتی اونم احترام و محبت رو از پدر خودش یاد میگیره.
RE: راهنمایی کنید برای مدیریت روابط بین خودم و همسرم و پدر شوهرم با توجه به شرایط خاصمون
مینا جان تاحالا اینطوری و با این دید به مسئله نگاه نکرده بودم
ممنون
RE: راهنمایی کنید برای مدیریت روابط بین خودم و همسرم و پدر شوهرم با توجه به شرایط خاصمون
اقلیما جون با همه تجویزهایی که برات کردم ولی یه جورایی درکت میکنم شاید شما هم منو بهتر درک کنی من اگه حساسیت دارم شوهرم هر هفته باید تا شب بره پیش بچش، نه با اون بچه دشمنی دارم نه حسودی میکنم ولی منم یه زنم احساس دارم دلم میخواد شوهرم فقط متعلق به خودم باشه احساس میکنم دارم فراموش میشم تو این زندگی ولی مجبورم کنار بیام و اگه مقصری هم باشه اون منم که از اول با مردی ازدواج کردم که زندگی قبلی داشته و بچه هم داره (شایدم این حس بخاطر وابستگی عاطفیه زیاده و اشتباه باشه ولی هرچه هست من فعلا گرفتارشم)
میخوام بگم همون حسی که دیگران نسبت به مادر شوهر یا .. کلا خانواده شوهر دارند منم همون حسو دارم چیزی بیشتر نیست ولی من که تاپیک زدم اینجا بعنوان یه موجود وحشتناک و دیو داستان معرفی شدم و دوستان هر چه دلشون خواست تو تاپیکم نوشتند
بگذریم، ببخشید تو تاپیکت اینو عنوان کردم فقط میخواستم بگم جنس حساسیت همه ما زنها یکیه ولی مدلش متفاوته
ولی خوبه که حداقل ما خانمها همدیگرو درک کنیم و نمک به زخم هم نپاشیم
خوشحالم که فرشتته مهربون و بهار عزیز راهنماییهای خوبی بهت دادند منم دارم ازشون استفاده میکنم
موفق باشی دوستم
:72::43:
RE: راهنمایی کنید برای مدیریت روابط بین خودم و همسرم و پدر شوهرم با توجه به شرایط خاصمون
نقل قول:
نوشته اصلی توسط taranee
اقلیما جون با همه تجویزهایی که برات کردم ولی یه جورایی درکت میکنم شاید شما هم منو بهتر درک کنی من اگه حساسیت دارم شوهرم هر هفته باید تا شب بره پیش بچش، نه با اون بچه دشمنی دارم نه حسودی میکنم ولی منم یه زنم احساس دارم دلم میخواد شوهرم فقط متعلق به خودم باشه احساس میکنم دارم فراموش میشم تو این زندگی ولی مجبورم کنار بیام و اگه مقصری هم باشه اون منم که از اول با مردی ازدواج کردم که زندگی قبلی داشته و بچه هم داره (شایدم این حس بخاطر وابستگی عاطفیه زیاده و اشتباه باشه ولی هرچه هست من فعلا گرفتارشم)
میخوام بگم همون حسی که دیگران نسبت به مادر شوهر یا .. کلا خانواده شوهر دارند منم همون حسو دارم چیزی بیشتر نیست ولی من که تاپیک زدم اینجا بعنوان یه موجود وحشتناک و دیو داستان معرفی شدم و دوستان هر چه دلشون خواست تو تاپیکم نوشتند
بگذریم، ببخشید تو تاپیکت اینو عنوان کردم فقط میخواستم بگم جنس حساسیت همه ما زنها یکیه ولی مدلش متفاوته
ولی خوبه که حداقل ما خانمها همدیگرو درک کنیم و نمک به زخم هم نپاشیم
خوشحالم که فرشتته مهربون و بهار عزیز راهنماییهای خوبی بهت دادند منم دارم ازشون استفاده میکنم
موفق باشی دوستم
:72::43:
ترانه جانم اگه یادت باشه همون موقع هم بهت گفتم که من هم احساسی که تو داری رو از جنس دیگه ای درک کردم
ولی و ولی.......
ترانه فسقلیه زندگیه تو سراسر نیاز به یه موجودی به نام پدر و فوق العاده آسیب پذیر که با کوچکترین ندونم کاری کل زندگیه آینده اش ممکنه بره زیر سوال و هزارتا مشکل دیگه براش پیش بیاد در واقع یه جور مسئولیت ولی من شرایط خودمو نمی فهمم این همه اصرار پدرشوهرمو نمی فهمم این همه باید و نباید رو نمی فهمم این همه بی احترامی رو نمی فهمم
این همه اصرار رو نمی فهمم...........
RE: راهنمایی کنید برای مدیریت روابط بین خودم و همسرم و پدر شوهرم با توجه به شرایط خاصمون
سلام
ازتون خواهش می کنم نظرتون رو بهم بگید
تو بد وضعیتی هستم همه یعنی شوهرم و پدر شوهرم تو نقطه اوج خودشون وایستادن
از طرفی همسرم با اصرار می گه که نمی خواد بره کوهستان و وقتی بهش می گم خواهش می کنم برو میگه ببین کارم به کجا کشیده که تو بهم میگی برم و یا نرم و وقتی هم بهش می گم بهم پیشنهاد می کنم بری میگه اصلا دلم نمی خواد برم و ادامه اش میشه یه دعوا و بحث که من اصرار می کنم و اون انکار...........
از طرفی هم پدرشوهرم در وضعیت منفعل رو به پرخاشگریه و نرفتن همسرم عواقب بدی رو برای من به همراه داره نمونه اش زنگ زدن به مثلا عمو و یا دایی منه که من اینا رو اصلا نمی بینم و خیلی برام غریبه اند و حتی عموی من از اختلافات ما گاهی خوشحالم میشه و تمام فامیل رو پر می کنه این که پیش بینی می کنم چون قبلا برام پیش اومده که پدرشوهرم در اوج عصبانیت دست به کارهای غیر عادی می زنه و یا مثلا پشت سر من تو خانواده خودش حرف می زنه طوریکه گاهی خجالت می کشی بینشون بری
خواهش می کنم بهم بگید چی کار کنم
قصدم در و دل نیست اصلا !!!!!!!و واقعا گرفتن راهکار برای مدیریت کردن این مشکل هست....
از شدت استرس شبا گاهی چند از خواب می پرم
برخورد من باید الان چی جوری باشه
و چه کاری برای زندگیم از دستم بر می اد
RE: راهنمایی کنید برای مدیریت روابط بین خودم و همسرم و پدر شوهرم با توجه به شرایط خاصمون
اقلیما
وقتی شوهرت دوست داره نره مجبورش نکن
به پدر شوهرتم با احترام بگو مساله رو با شوهرت مطرح کنه .
یکم مهارت گفت و گو یاد بگیری حل میشه قضیه به این سادگیو برای خودت پیچیده نکن