من منتظر خواهم ماند
نمایش نسخه قابل چاپ
من منتظر خواهم ماند
زندگی زیباست زشتی های ان تقصیر ماست
در مسیرش هرچه نازیباست ان تدبیر ماست
شما بیان خیلی قشنگی دارین,من درش ناامیدی نمی بینم.فقط نیاز به همدلی خونواده دارین.:122:
ممنون سپیده جان
خوشحالم که حداقل حرفام امید رو میرسونه .کاش دلم هم امیدوار بود.
برادر گرامی
شما برای خودتون توی زندگی هدفی مشخص کردین؟
آیا در حال حاضر شاغل هستید یا درس می خونین یا فعالیتی رو دنبال می کنین؟
آیا برنامه و برنامه ریزی خاصی برای زندگیتون دارین؟
برای تحقیق بیشتر راجع به بیماریتون تاحالا چه کارهایی انجام دادین؟
رویایی در سر دارین که دوست دارین به حقیقت مبدل شه و در جهتش تلاشی کردین؟
به این سوال هام جواب بدین تا ادامه بدم
بله من اهداف زیادی داشتم که نرسیدن به اونا یکی دیگر از دلایل سرخوردگی و نا امیدی منه.
از اینکه خودمو گول بزنم و بیخود دلیل تراشی و توجیه کنم متنفرم اما واقعیتش افسرده بودنم منو از ادامه تحصیل دور کرد مطمئنم اگه بعضی مشکلات برام پیش نمی اومد حداقل الان ارشدمو تموم کرده بودم هر چند هنوز هم لذت تحصیل و پاس کردن درسا آرزومه! اما در شرایط فعلی نمیشه.
الان شاغلم خودم یه کاریو راه اندازی کردم بد نیست هر چند خیلی بدهکارم اما راضیم
خیلی نمیخوام به بیماری فکر کنم شاید چشم از واقعیت بستن خوب نباشه اما خیلی نمیخوام بهش فکر کنم هر چند گاهی وقتا از شنیدن بعضی خبرا میترسم و نا امیدتر میشم
کارمو دوس دارم اما فکر کنم برای سلامتیم خوب نیس بیشتر با مواد شیمیایی سرو کار دارم از وقتی این کارو شروع کردم علائم بیماریم خودشونو نشون دادن .
میدونم اینا کافی نیس اما خیلی نمیشه وارد جزئیات شد اما از اینکه میخواین منو نجات بدین خیلی ممنونم
دوست عزیز
قرار نیست من شما رو نجات بدم! قراره شما خودتون به خودتون کمک کنین تا به لطف خدا دریچه امید رو به روی
زندگیتون باز کنین تا با نور و گرماش تمام غم هاتون رو از بین ببرید!
اگر شما نخواین به خودتون کمک کنین نه از دست من و نه دوستان همدردی و نه هیچ کس دیگه هیچ کاری بر نمیاد!
خدا سرنوشت هیچ قومی رو تغییر نمیده مگر اینکه خودشون بخوان!
اینجور که من از نوشته هاتون متوجه شدم دلیل افسردگی شما فقط بیماریتون نبوده بلکه عدم نیل به اهداف هم بوده!
خوب میدونین که اهداف منابع نور در زندگی ما هستن که به زندگی ما جهت میدن و ما رو به آینده امیدوار می کنن!
یک متنی هست که من خیلی دوستش دارم :
امری برای انجام دادن* چیزی برای عشق ورزیدن* ارزومند چیزی بودن* این هاست اصول والای خوشبختی !
خوب شما همه این موارد رو دارید اما هدف ندارید! لذت رسیدن به یک هدف باعث میشه آدم امیدوار بشه و
عشق ورزیدن به حتی کسب علم باعث پیشرفتتون میشه و ایجاد انگیزه می کنه!
خوب اما شما از ترس این که فردا چه خواهم شد از کسب اطلاعات روز دنیا برای بهبودتون فرار کردید و با یاس و
نا امیدی راه رسیدن به اهداف رو ادامه ندادید و منابع نورتون گم شدند و وقتی هدفی نباشه برنامه ای نیست و
در نتیجه انگیزه و امید و شادی هم نیست!
بگذارید یک مثال بزنم واستون :
من وقتی بی برنامه میشم ، به اهدافم نمیتونم برسم در نتیجه کلافه و افسرده میشم و دست ودلم به کار نمیره و
حتی گاهی به خاطر کم شدن روحیه بیمار میشم و اگر نخوام خودم به این توالی توقف بدم معلوم نیست چه بلایی
سرم میاد! خوب کی میتونه من رو از این توالی بیرون بیاره جز خودم؟
حکایت شما هم همینه!
شما باید دوباره شروع کنید به احیای روحیتون! به طراحی سرنوشتتون!
برای خودتون در یک دفتر اهداف جدید طرح کنین و بنویسین!
برای اون اهداف برنامه ریزی کنید! حتی زمان بگذارید!
تلاش رو در جهت رسیدن به اون اهداف شروع کنید! حتی برنامه ای برای مطالعه جهت روش های بهبودتون داشته
باشید و شجاعانه با زندگیتون و واقعیت هاش روبرو بشید! شما هنوز جوونید پس زندگی کنید!
مثل مرده ها بودن که کاری نداره! مایه اش خوابیدن در قبر نا امیدیه! پس مثل زنده ها رفتار کنید!
با تغییر روحیه می بینید که بیماریتون هم بهتر میشه! چون من از نزدیک با یک بیمار ام اسی ملاقات داشتم و دیدم
که چطور با عشق و امید الان داره زندگیشو می کنه در حالیکه بیماری تو یک برهه فلجش کرده بود اما امید دوباره
پاهاش رو بهش برگردوند! الان هم داره با خوشی و مراقبت کامل کنار همسر و پسرش زندگی می کنه!
تنها امید و انگیزه و روحیه عالی میتونه به شما کمک کنه!
اینکه نتیجه چی میشه رو به خدا بسپارید چون ما تنها سفارش شدیم به سعی و تلاش و امید!
باقیش با خداست! قسمت سختش رو به خدا واگذار کنید و شروع کنید!
فکرتون رو عوض کنید!
به خودتون روحیه بدین! امید بدین! انگیزه بدین! خوش خیالی نکنین فقط ها! بلکه تلاش هم بکنین!
برای خودتون جملات مثبت بنویسین و به خودتون روحیه بدین!
خودتون رو دوست داشته باشین! خیلی کارها هست که شما باید انجامش بدین!
انرژی های منفی رو از خودتون دور کنین! همین نام کاربری شما پر از انرژی منفیه! ذهن شما پر از افکار منفیه!
افکار منفی میشن گفتار و کردار و عادت و شخصیت و عاقبت! (طبق گفته امیر المومنین)
با خودتون آشتی کنین لطفا!
این تاپیک رو هم دنبال کنین
این نوشته رو امروز فرشته مهربان عزیز گذاشته بود نو نت برداری همدردی
از خوندنش واقعا بی اختیار اشک هام جاری شد و بعد گفتم شاید بد نباشه شما هم بخونینش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
این درسته من باید خودم به این نتیجه برسم که طرز فکرم و نگاه کردنم به اتفاقات رخ داده رو تغییر بدم اما شما و دوستان دیگر به من برای رسیدن به این نتیجه کمک خواهید کرد برای همین اینجام و از این بابت بارها متشکرم
اما مشکل اینجاست من مدت زیادی سعی کردم این افکار رو تغییر بدم روزم رو با انرژی شروع کنم هر روز رو با امید به خدا شروع می کنم اما در طول روز اتفاقاتی رو تجربه می کنم که انرژیم رو می گیره و باز به این نتیجه میرسم که مرگ بهترین گزینه پیش روی منه . خودم میدونم این طرز فکر اشتباهه اما گویا از این راه گریزی نیست در واقع هر روز این تسلسل باطل رو تکرار می کنم
شاید به قول شما خدا داره منو ازمایش می کنه اما اعتراف می کنم من صبر ایوب ندارم
بعدش قسمت زیر رو که عضو عزیز تالار خانم tell me درباره خودش نوشته و در پروفایلش موجود هست رو ارزیابی کنید
( البته سرگذشتش که توی تاپیک هاش موجود هست خیلی جای تامل داره )
==========================
نقل قول:
می خوام یکم از خودم ( tell me ) بگم:
با سختی بزرگ شدم... اما هنوز محکم ایستادم, گاهی پاهام می لرزه, گاهی می ترسم اما هنوز ایستادم... هنوز امیدوارم, هنوز به روشنی اعتقاد دارم, نباختم. من هیچوقت نباختم, آینده منتظرمه, باید به خیلی ها کمک کنم, باید دست خیلی ها رو بگیرم, من امیدوارم, چون می خوام روی لبان خیلی ها خنده بذارم.
من ساکن نیستم... هر لحظه دارم یاد می گیرم, کتابهای مختلف می خونم, به هر اتفاقی که تو زندگیم می افته دقیق می شم و درسی که لازمه رو ازش می گیرم.
من یک جور دیگه هستم.جوری که شاید شبیه جورای دیگه نیست.سر جور و ناجور بودنش می شود گپ زد!اما پوستم کنده شد تا اینجوری شدم...پای اینجور بودنم هم می ایستم.
چقد من تیکه اول نوشته شما رو دوست دارم اقای شادی...چیه؟من اسم شما رو میذارم اقای شادی چون میدونم که میتونید.میخوام زندگی کنم...
این یه نشونه خوبه ازاینکه میل شما به زندگی کردنه اما خودتون دستی دستی دارین خودتونو به سمت افسردگی هول میدین.
میدونم شما شرایط خاصی دارین اما این شرایط خاص انگار تبدیل شده به یه بهونه تا هر چی شد و نشد بندازین گردن اون..
نرفتن به ارشد ،ازدواج نکردن و...رو گردن شرایطتون نندازین...اینا کاملا به خودتون وابسته است اما شما دم دستی ترین دلیل رو پیدا میکنی تا کاراتو توجیه کنی...شرایطتونو رو یه وسیله برای توجیه کم کاریت نکن دوست عزیز من.نقل قول:
واقعیتش افسرده بودنم منو از ادامه تحصیل دور کرد مطمئنم اگه بعضی مشکلات برام پیش نمی اومد حداقل الان ارشدمو تموم کرده بودم هر چند هنوز هم لذت تحصیل و پاس کردن درسا آرزومه! اما در شرایط فعلی نمیشه.
من مطمئنم با این تفکر اگه شرایط دیگه ای داشتی باز بهونه میووردی و این خاصیت انسانه که اگه درست نگاه نکنه ازهر چیزی میتونه ایراد بگیره و اونوقت شما اینجا تاپیک میزدی که من بابام فلانه یا امروز اینطوری شد پس من موفق نیستم حالا که من موفق نشدم خودمو میکشم.
همونطور که گفته شد یه مرز بین اونچه که از دستت بر میاد و اونچه که برنمیاد بذار و ببین چقد کار میتونستی و انجام ندادی..
منم خونواده ای دارم و برخی شرایط که نمیتونم تغییر بدم اما به جای زوم روی اونها تمرکزمو میذارم رو اونچه که از دستم بر میاد و برای همین هست که میگن باید با خودمون مسابقه بدیم که چی بودیم و چی شدیم؟ نه با دیگران.
این بخاطر طرز نگاه اشتباهته..وقتی تو منبع انرژیت دیگران باشن..چه خونواده چه غریبه ها چه دوست و... همینی میشه که شده..ما هممون این شرایط رو داریم..تا وقتی تکیه گاه روحیمون دیگرانن با یه تکون شرایط فرو میریزیم..اما وقتی دنبال منبع انرژی فقط تو وجود خودت باشه این انرژی هیچ وقت تموم نمیشه..و این روش هم برای توئه هم برای من و هم برای ادمهای دیگهنقل قول:
من مدت زیادی سعی کردم این افکار رو تغییر بدم روزم رو با انرژی شروع کنم هر روز رو با امید به خدا شروع می کنم اما در طول روز اتفاقاتی رو تجربه می کنم که انرژیم رو می گیره و باز به این نتیجه میرسم که مرگ بهترین گزینه پیش روی منه . خودم میدونم این طرز فکر اشتباهه اما گویا از این راه گریزی نیست در واقع هر روز این تسلسل باطل رو تکرار می کنم
حرف برات زیاد دارم...ازهمدردی با خودت..ازتشویق خودت...از پیدا کردن صفات تاریکت..
اما میخوام ببینم اول خودت چی فکر میکنی؟تا وقتی تمرکزت روی نداشته هات و غم و اندوهه ،دوست عزیز من دنیا چیزی جز نداشتن و غم بهت نمیده.این قانون نه فقط مال تو مال همه ی ماست
موفق باشی:72::72:
سلام یالهای صداقت
اون تایپک رو خوندم حسابی دلم گرفت فکر کنم بشه یه فیلم کوتاه ازش ساخت و جایزه هم بگیره به عنوان یه پدیده اجتماعی قابل تامل. والبته شما میخواستی مقاومتشو به من نشون بدی که برام خیلی جالب بود ممنون
سلام بهار 66
ممنون که وقت گذاشتی
من بازم منتظر راهنمایی های دلسوزانه شما خواهم ماند