RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
آقای همدردی این حق من نیست که بعد ار یه هفته کار و بدبختی آخر هفته کنار همسرم باشم!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟
حرف دلمو بگم؟ نه حق نیست! لذته. اینکه تو و همسرت بعد از یک هفته کار و تلاش سخت، کنار هم آرامش داشته باشین یه لذته. یه لذت دلنشین.
این خودخواهیه همسرم و خانواده اش نیست که منو درک نمی کنند
نه خودخواهی نیست. فقط اسمش "عدمه درکه". خودخواهی اینه که میگفت "من آخر هفته ها می خوام برم اونجا و تو هم مجبوری که بیایی"
یعنی شما می گید بیخیالش باشم
آزادش بذار. ولی نه بی تفاوت. عشق مثل یه گنجیشک میمونه. اگه سفت بگیریش خفه میشه میمیره، اگه شل بگیریش میپره میره، آروم نگهش دار و نوازشش کن که توی دستات خوابش ببره.
به حرف راحته ولی به عمل سخت
مطمئنم که سخته. ولی نشدنی نیست.
باشه نمیریم
جمعه اول با دوستای دانشگاهم میرم بیرون
جمعه دوم رو با مامان و بابام می گذرونم
جمعه سوم رو هم تنها تو خون و
اگه به جمعه چهارم رسید اقلیما به خودش می اد میگه چقدر تو بدبختی که همسرت فکر خودش و خانواده اشه
جمعه اول همسرت خودش میره
جمعه دوم همسرت خودش میره
جمعه سوم همسرت خودش میره
جمعه چهارم به خودش میاد و میگه من چقدر بدبختم که همسرم فقط به فکر خودش و خودشه و درک نمیکنه که اینا 30 ساله پدر و مادر منن و من دینی به گردنم حس میکنم و اون حاضر نیست حتی به خاطر من ماهی یه بار بیاد اینجا.
آقای همدردی میگی وابستگی
آیا اینا همش وابستگه بوده:
منی که تمام مخارج خودمو خودم می دم تا آقای همسر که حقوقش کمه به غرورش بر نخوره
اقلیمایی که مقدار پولی که از اوی زندگیش به همسرش داده یک چهارم مقدار پولی که دریافت کرده نبوده وابسته بوده
همه جا خودم رفتم و اومدم تا وابسته بودم
نه اقلیما، اینا هیچکدومش وابستگی نیست. من نگفتم این کارات وابستگیه. گفتم اون حست وابستگی. این کارات اوج شعور و درک تورو میرسونه.
آقای همدردی اینقدر حرفاتون همیشه عین حرفای همسرم هست که وقتی می خونم بی اختیار بغم می گیره آقای همدردی میشه قانعم کنید؟؟؟؟؟؟
آخه چی بگم. به خدا دلم خیلی میسوزه. احساسات تو و همسرت رو (بیشتر همسرت رو) به خوبی درک میکنم. چون خودم این روزها رو گذروندم و شاید همین الانم دارم میگذرونم. ولی خیلی دلم میسوزه که روزهای زندگی دیگران که میتونه خیلی قشنگ و زیبا باشه، به تلخی و ناراحتی بگذره.
میترسم، نگرانم، نذار قطاری که داره به سمت مقصدش میره، از ریل خارج شه. تحمل میکنه، تحمل میکنه ولی یه هو از ریل خارج میشه. اون وقت برگردوندنش به ریل خیلی سخته ها! اون وقت آدم تاسف میخوره و میگه تحمل تکون های قطار و سر و صداش و . . . خیلی راحت تر از به ریل برگردوندن یه قطار خارج از ریل بود.
خیلی در هم می نویسم ببخشید چون خیلی ناراحتم
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
سلام.من همون يك زن اميدوارم ها... سايت پسوردمو قبول نميكنه نام كاربري جديد زدم...
و اما.. به نظر من (يعني من خودم توي اين شرايط اگه بودم) يك هفته با ديد مثبت ميرفتم يعني بي خيال راه و دوري و توي يه اتاقك با مادر شوهر و اينا ميشدم و در عوض به دنبال لذت بردنهاي خاص توي اين شرايط ميگشتم.صد البته اين لذت رو محدود به اين نميكردم كه حتما همسرم تمام مدت پيشم باشه اما همون تايمي كه توي راه با هم بوديم وقت رفت و برگشت بيشترين تلاشو ميكردم كه لذت ببريم.اون مدتي هم كه در كنار مادر همسرم بودم سعي ميكردم از وجود اون لذت ببرم.بالاخره هر آدمي مثل يه كتاب ميمونه ممكنه هم فصلهاي بد داشته باشه هم فصلهاي خوب.گاهي ما دستمون يه جوري اين كتابو باز ميكنه كه فقط فصلهاي بدش باز ميشن ولي اگه يه كم دستمونو جا به جا كنيم فصلهاي خوب و جالبش در انتظارمونن.
بعد كه يه هفته اين جوري رفتم(البته بدون هيچ غر زدن و تماما در هدف لذت بردن) ميسنجم ببينم ميتونم اين جوري ادامه بدم يا نه.اگر آره كه فبها.اگرم نه براي جمعه هاي خودم برنامه ريزي ميكنم با دوستام،با خانواده ام، با قسمتهاي پنهاني وجود خودم! اجازه ميدادم همسرمم اين يك روز رو در هفته هر طور كه دوست داره بگذرونه و اون 2-3 ساعتي رو از شبانه روز كه در كنارم بود تلاش ميكردم تا حد ممكن اون قدر با كيفيت كنم كه جاي اون روز جمعه رو كه خيلي از زن و شوهرا توش دعوا ميكنن به جاي اين كه شاد باشن! بگيره.
و اگر هم همسرم تمام جمعه هاي بهار و تابستونو مجبور به رفتن باشه هرگز به اين معني كه من چقدر بدبختم نميگيرم بلكه اينو به شكل يك فرصت براي دلتگ شدنمون براي هم تبديل ميكنم.
ببخش كه طولاني نوشتم..فكر نكن كه حرفام از روي بي خيالي و بي مشكليه..
موفق باشي
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
آقای همدردی الان که پست قشنگتون خوندم اشکام بی اختیار رو صورتم ریخت این حرفا از ته دلت می اد که به دل من می شینه انکار همه مشکلات رو درک کردید و چشیدید
انگار همسر من جلوم نشسته و داره این حرفارو برام تایپ می کنه البته با کلمات زیبا تر
باورم نمیشه حرفا همون حرفاست که آقای همسر دیشب با داد و فریاد بهم تحویل می داد
می خوام همه سعیمو بکنم نمیخوام قطار زندگیمون از ریل خارج شه
نمی خوام مثل سرافراز مهربون یه روزی حسرت بخورم
از خدا صبر می خوام
صبرم کمه
خیلی کمه
زن امیدوار عزیز نه عزیزم همه ما دردی داریم که اینجاییم
راست می گید گنجشک زندگیمو اینقدر سفت چسبیدم داره خفه میشه خودش دیشب بهم گفت دارم خفه میشم
خودش گفت اقلیما دارم لبریز میشم
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
اقليما خودت و زندگيت را در شوهرت خلاصه نكن.
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
و اما راهکار برای رفع احساس منفی و ایجاد احساس مثبت نسبت به این موقعیت :
1 – از زوم روی این مسئله با جدیدت پرهیز کن :
از تمرکز زدایی و توقف فکر بهره بگیر و به جوانب مختلف زندگی و اهداف و برنامه وسیع تری فکر کن تا از زوم روی این مسئله بیرون بیایی ( یک آدم بسیار زیبا هم وقتی خیلی از نزدیک روی زوایای عضوی از صورتش دقیق بشه زشتیها می بینه که نگو ، از بیرون گود به مسئله نگاه کن )
2 – تعبیر و تحلیل شناختی مثبت :
از تمام لحظات سخت و تلخ زندگی میشه با تعبیر و تحلیل شناختی مثبت لحظاتی جالب و شیرین ساخت و این یک هنره . پس می توانی یک هنرمندباشی و از این مسئله فرصت بسازی . نمونه ای از تعبیرهای مثبت از این موقعیت را من میگم بقیه مشق شب شماست که بشینی پیدا کنی و برام لیست کنی .
* همینکه همسرم میره به پدر و مادرش کمک میکنه و رضایت آنها را جلب میکنه حتماً بازخورد و آثار مثبتی برای ما دارد ، یعنی عوض خیر توی زندگی ما خواهد داشت و.... مثلاً میتونه سر راه بچه یا بچه های من در آینده و یا در امورات خودم و همسرم قرار بگیره و خیر بشه . راضی کردن دل پدر مادر خدا را خشنود میکنه و منم با سازگاری نشون دادن میتونم در این جلب رضایت سهیم باشم و نظر لطف خدا را شامل حال خودم کنم و ...
* این موقعیت خوبیه برای همسرم که فعالیت جسمی اش بیشتر میشه و برای سلامت جسم و روحش لازمه که در سنین بالا خودش رو نشون میده . همسرم آدم مقاوم و توانایی میشه ، هرچه سختی بیشتر بکشه سازنده هست ، وقتش هم پر تر باشه بهتره از آسیب های این زمانه در امان میماند و ....
* منم با رفتن هر هفته یک تحرکی برام ایجاد میشه و این خوبه و مفید هست
* با بودن در این شرایط کنار همدیگر قدر هم رو بیشتر میدونیم که در راحتی و سختی کنار هم بودیم و برای بچه هایمان میشه الگو و ...
با توجه به شرایط و جزییاتی که خودت می بینی می توانی تعبیرهای مثبت زیادی پیدا کنی .
.
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
3 – تغییر شرایط :
* گاهی این راه را با همسرت نرو و بگذار فرصت دوری بینتون باشه و دلتنگی را تجربه کنی و از طرفی هم فرصتی باشه برای از بین بردن وابستگی عاطفی . همه اینجور رنجها و اصرار به بودن زیاد همسر و .. کنترل گریها از وابستگی عاطفیه که پدر درآر هست ها
* در آنجا برای خودت برنامه داشته باش ، مطالعه سرگرمی ، کار هنری و ....
* برنامه ریزی کن و مشاوره بگیر که از این فرصت برای برقراری رابطه ای خوب با پدر و مادر شوهرت استفاده کنی و مهارتها و راهکارها را بیاموز و به کار ببند . حتی اگر او رفتارش خوب نباشه تو راه درست را برو و برای خودت از خوب عمل کردن و درست رابطه برقرار کردن لذت ببر . اصلاً فرصتیه برای یاد گرفتن مهارتهای ارتباطی و تمرین به کار بستنش با مادر شوهر و همسر و ...
* اطلاعاتت رو از کار و فعالیت پدر شوهرت بالا ببر و گاه ایده های نو طراحی کن و به آنها پیشنهاد بده که کارشان رونق بگیره اینجوری هم پیوند خانوادگیتون بیشتر میشه هم از مشارکت لذت می بری ، میتونی روی ایده راه اندازی یک کار زنانه که خودت بتونی در این آخر هفته ها انجام بدی کار کنی و ...
* گاه تنهایی برای آدم لازمه ، از بعضی از این آخر هفته ها اینجوری استفاده کن یعنی نرو و فرصت تنهایی به وجود بیار برای بازسازی خودت و ... برنامه های کاملاً شخصی طراحی کن . تا بچه نیومده میتونی چنین فرصتها را داشته باشی بعداً حسرتش رو میخوری .
.
* زمانهای با همسر بودن را کیفیت ببخش و کمی نبین با برنامه ریزی و مهارتهای رفتاری می توانی از هر یک ساعت بهره 10 ساعت را ببری و فول شارژ بشی و اتفاقاً تنهایی آخر هفته را گاه ترجیح دهی .
* نشاط و شادابی و خوشبختیت را از وابسته به عوامل بیرونی از جمله شخص همسر بیرون بیار ، درون خودت را غنا ببخش و از محتواو معنا گرایی بیشتر بهره ببر
* ساپورتهای بیجا بخصوص در جنبه مالی ممنوع . مردان از تأمین همسر و تکیه گاه بودن لذت می برند و احساس قدرت می کنند اگر این را از مردت بگیری او یک طفیلی خواهد شد و رنج شما افزون میشه و خلاء ناشی از این وضعیت را ممکنه غلط پر کنه .
مشق شب یادت نره . نمره میدم ها :305:، گفته باشم .
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
فرشته مهربان
:104::104::104::104::104::104::104::104::104::104:
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
فرشته مهربان خیلی ممنون بابت راهنمایی های خوب و بجات
وای چه خوب که مثل بقیه نگفتید که نرو
باشه منم نکات مثبت قضیه رو می گم
1.از نظر مالی گاهی به همسرم پولی می ده
2.وقتی کارشون تموم میشه و پاییز بر می گردن به تهران،پدرشوهرم گاهی (نه همیشه) مقداری پول به همسرم میده
3.گاهی دختر عموها و زنعموهای همسرم به اونجا می ان که خالی از لطف نیست و اون روزا همیشه بیشتر به من خوش می گذره و باهم به کوهنوردی می ریم و وسایل پارک رو سوار میشیم
4.پدر و مادر همسرم به شدت احساس خوشحالی می کنند وقتی می ریم کمکشون
5.همسرم محبتش به من دو چندان میشه وقتی بدون غر و دعوا میریم و برمی گردیم و به قول معروف عزیز تر میشم
6.آب و هوای خوبی هم داره که خالی از لطف نیست
بازم اگه چیزی به ذهنم رسید می نویسم
فرشته مهربون اگه مقاله ای درباره تمرکز زدایی و توقف فکر در دسترستونه لینکشو برام بذارید
بازم ممنون
خیلی ممنون
راستی گفتید مردها دوست دارند از نظر مالی حامی همسرشون باشند ولی من دیشب خلاف این قضیه رو انجام دادم
چند وقتیه اصلا واسش مهم نیست پول دارم ندارم و یا چی کار می کنم بعداز گلگیم برام پول گذاشت رو قران منم بهش گفتم دیگه دوست ندارم حتی یه هزار تومانی ازت بگیرم صبح هم هرچی اصرار کرد پولا رو برنداشتم بهش گفتم خودم پول دارم و پولی که تو بهم میدی پشتش توجه و محبتت و برام ارزشش خیلی بالاتره
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
فرشته مهربون اگه مقاله ای درباره تمرکز زدایی و توقف فکر در دسترستونه لینکشو برام بذارید
بفرمایید این هم لینک
تکنیک توقف فکر
RE: من و یه مشکل لاینحل تو زندگیم خواهش می کنم کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
بغض داره خفم می کنه من واقعا از اونجا بدم می اد
سلام بی دی عزیز...پدر شوهرم یه پارک تفریحی تو یه محل کوهستانی داره الان نگو که تو هم برو تو پارک برای خودت......
[/quote]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
هیچ کس براش مهم نیست که من چه عذابی می کشم اونجا و تو راه........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
وقتی شماها وپدر و مادرم و پدر و مادرهمسرم و خواهرم و خواهرش همه به اتفاق میگید خوب نرو
احساس می کنم هیچ کس درکم نمی کنه
هیچ کس نمی فهمه که چی میگم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
فرشته مهربان خیلی ممنون بابت راهنمایی های خوب و بجات
وای چه خوب که مثل بقیه نگفتید که نرو
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
باورم نمیشه حرفا همون حرفاست که آقای همسر دیشب با داد و فریاد بهم تحویل می داد
خودش دیشب بهم گفت دارم خفه میشم
خودش گفت اقلیما دارم لبریز میشم
حالا زیگموند فروید بدبخت فلک زده رو درک میکم که چرا در آخرای عمرش از پاسخ به این پرسش که زنان چه می خواهند؟ مایوس شد!:311: