RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
امروز با سعید حرف زدم و بهش گفتم که از دستش خیلی ناراحتم
بعد از اتفاقی که افتاد تا امروز اصلا باهاش حرف نزده بودم ، خیلی اومد پیشم که منت کشی کنه ولی من حتی یه لحظه هم نذاشتم باهام حرف بزنه
برام کادو خریده بود دوباره ازم عذرخواهی کرد ، منم بهش گفتم "دیگه مثل قبل دوست ندارم ":(
وقتی اینو گفتم دلخور شد ، خواست بغلم کنه ، بهش گفتم " از این رفتارت خوشم نمیاد"
اونم گفت "کدوم رفتار مگه من چیکار کردم ؟فقط شوخی بود! "و از این حرفا
بهش گفتم" دلم میخواد بیشتر بهم احترام بذاری و اینقدر بی مزه وجلف نباشی"، دوباره ناراحت شد وگفت " نمیفهمم چی میگی !"
منم گفتم "دلم نمیخواد عین بچه های کوچولو دائم منو ببوسی ، من بچه نیستم و نیازی به نوازش ندارم ، چرا فکر میکنی خوشم میاد که منو ببوسی ؟!"
وقت اینارو گفتم دیگه حسابی ناراحت شد البته به روی خودش نیاورد
درحالیکه پوزخند زده بود بهم گفت" خیلی بی ظرفیتی وجنبه شوخی رونداری و واقعا بچه ای !!!"
منم گفتم "همینه که هست من همینجوریم دلم نمی خواد اینجوری باهام رفتار کنی!"
بعد با یه نگاه متعجبانه بهم گفت "چی داری میگی ؟چرا اینقدر کشش میدی ؟دیگه تمومش کن!!"
این جمله اخر رو با صدای یه خرده بلند گفت بعدم از اتاق رفت بیرون
خیلی بد باهاش حرف زدم ؟
من نمیدونم رفتار جرات مندانه چجوریه ولی فکر کنم بد شروع نکردم
براش کیک درست کردم ولی هنوز بهش نگفتم اگه براش ببرم بد میشه ؟
از دستش عصبانیم ولی دلم نمیخواد ناراحتش کنم ، خیلی دوسش دارم :302:
RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
خانم سعاد،
یکبار دیگر حرفهای من و همینطور بقیه دوستان رو بخوانید.
این حرف من بود:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed65
دفعه بعد که چنین کاری از او سر زد، اگر موقعیتش بود همان موقع، وگرنه در یک موقعیت مناسب و
خیلی محترمانه به او بگو که در ابراز علاقه اش نباید از یک سری مرزها بگذرد. بگو احساس خوبی نداری و اینطوری ناراحت می شوی.
شما تا به حال در مقابل برادرت رفتار منفعلانه داشتی.
ولی نیاز به این هست که خواسته خود رو جراتمندانه بگویی!
این تاپیک یکی از کارشناسان تالار رو مطالعه کن:
کارگاه آموزشی - رفتار جرات مندانه
من گفتم که شما با احترام خواسته خودت رو به او بگو.
اتفاقاً از قصد لینک اون کارگاه رو دادم تا فرق رفتار جراتمندانه با پرخاشگرانه رو متوجه بشوید.
حقیقتش از نظر من رفتار شما بیشتر شبیه پرخاشگری بود.
و مسئله دیگر اینکه شما اصلاً سر مشکل اصلی که گذشتن از اون مرزها بود، صحبت نکردید.
بلکه کلاً نوازش کردن رو زیر سوال بردید و گفتید: من بچه نیستم و نیازی به نوازش ندارم
وقتی هم که برای معذرت خواهی آمد، غرورش رو شکستید...
:(
کافی بود خیلی آروم و محترمانه مثلاً می گفتید:
برادرم، خیلی خوشحالم از اینکه اینقدر من رو دوست داری و خوشحالم از اینکه رابطه خوبی داریم.
ولی بهتر است که برای ابراز علاقه هایمون از مرزهای خواهر برادری رد نشویم.
باور کنید به احتمال خیلی زیاد همین این کافی بود.
و اگر نبود، می توانستید در مراحل بعدی برخوردی جدی تر داشته باشید...
به نظرم الآن هم دیر نشده.
آشتی کنید و در عین حال علت اصلی ناراحتی تون رو خیلی مودبانه بگویید.
مشکل اصل نوازش نیست، بلکه رد شدن از مرزها در هنگام نوازش است.
وگرنه بغل کردن، بوسیدن صورت و ... اگر از حد خودش نگذرد، چیزی هست که بین همه خواهر برادرها هست و باید باشد.
موفق باشید.
RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
سلام دوست عزيزم
من تجربه اي در اين زمينه ندارم ولي خوب به نظرم نبايد به برادرت ميگفتي كه ديگه مثل قبل دوستش نداري.... شما فقط بايد ميگفتي كه از رفتارهاش ناراحتي نه اينكه ديگه مثل قبل دوستش نداري:302:
و در ضمن من فكر ميكنم كه برادر شما فكر ميكنه كه علت اصلي ناراحتي شما به خاطر جريان لباس كشيدن شما بوده....
يعني خوب شايد بقيه بگن كارش درست نبوده و منم نميگم درست بوده ولي خوب 100% هم مطمئنم كه اين كارشون شوخي بوده و رو حساب شوخي اين كار رو كردن و شما چون به همين دليل باهاشون قهر كردين و از اونروز ديگه باهاش حرف نزدين، ايشون همش فكر ميكنن كه همه ي ناراحتي شما از اون قضيه لباس كشيدن هستش و به نظر من با توجه به حرفايي كه شما اينجا نوشتين ايشون فقط دارن به قضيه لباس كشيدن فكر ميكنن و اينكه چرا شما اون شوخي رو اينقدر جدي گرفتين چون وقتي شما بهشون گفتين كه ديگه بچه نيستين كه شمارو ببوسه يا نوازشتون كنه دوباره جوابي كه ايشون به شما دادن اين بوده كه چرا بي ظرفيتي و جنبه ي شوخي ( لباس كشيدن ) رو نداشتي يعني متوجه نشده كه شما چي ميگي و احتمالا فقط داره به قضيه لباس كشيدن فكر ميكنه و شما نتونستي به ايشون درست تفهيم كني
من بر اساس حرفايي كه شما اينجا زدين فكر ميكنم كه برادر شما درست تفهيم نشده كه شما دقيقا از چي ناراحت هستي و شما هم طرز برخوردت باهاشون درست نبوده
RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed65
کافی بود خیلی آروم و محترمانه مثلاً می گفتید:
برادرم، خیلی خوشحالم از اینکه اینقدر من رو دوست داری و خوشحالم از اینکه رابطه خوبی داریم.
ولی بهتر است که برای ابراز علاقه هایمون از مرزهای خواهر برادری رد نشویم.
اما من می گم نباید این رو گفت!
یه لحظه خودتون رو بذارید جای برادرتون، اون فقط از روی محبت این کارها رو انجام می ده! حالا وقتی شما این حرف رو بهش بزنین، چه ذهنیتی دورنش ایجاد می شه؟؟؟؟؟ به احتمال زیاد، با خودش می گه من چه فکری می کردم و خواهرم چه فکری! این همه مدت من از روی محبت این کارها رو می کردم و اون چه چیزه دیگه ی برداشت می کرده!
به احتمال زیاد رابطتون مثل سابق نخواهد بود و اون دیگه حتی دستتون رو هم نمی گیره برا این که می ترسه شما فکر بد کنین! من اگه به برادرم همچین حرفی بزنم، حتی دیگه روم نمی شه تو چشماش نگاه کنم!
مطمئن باشین اگه برادرتون هم ازدواج کنه، این رفتارش رو ادامه می ده، چون فک می کنه این کارها محبتش رو می رسونه! هیچ کس هم نبوده بهش بگه این طریقه ی محبت کردن به خواهر نیست! مگه این که خانومش حساس باشه و بهش بگه!
البته این رو هم بگم که خیلی از آدم ها هستن که هیچ وقت متوجه نمی شن که کی وارد حریم کسی شدن، تا اون جایی ادامه می دن که طرفه مقابل بگه دیگه این طرف مرز نیا!
مثلا شما الآن به برادرتون گفتید که لباس من رو نباید می کشیدی! یعنی مرز رو پر رنگ کردی!
شما باید اولین باری که کارهای قبل رو انجام می داد، عکس العمل نشون می دادین! مثله همین قضیه لباس!
الآن کارتون سخت تر شده، چرا که قبلا روی اون ابراز محبت ها حساس نبودین، حالا حساس شدین؟؟؟
باید به مرور برای برادتون جا بندازین که نباید یه سری کارها رو انجام بده!
البته من بازم می گم، نظرم اینه که نباید مستقیم گفت چرا که رابطه را خراب می کنه! و بهش توهین می شه!
این رو هم بگم که من با این فرض رفتم جلو که برادرتون فقط از روی محبت این کارها رو انجام میده!
RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
[quote=ivi195]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed65
این رو هم بگم که من با این فرض رفتم جلو که برادرتون فقط از روی محبت این کارها رو انجام میده!
فرض شما كاملا اشتباهه خانم ivi195 اگر برادر خودتون در حين محبت بعضي جاهاي بدن شما را لمس مي كرد. باز هم اينطوري به موضوع نگاه مي كرديد؟
RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سعاد
امروز با سعید حرف زدم و بهش گفتم که از دستش خیلی ناراحتم
بعد از اتفاقی که افتاد تا امروز اصلا باهاش حرف نزده بودم ، خیلی اومد پیشم که منت کشی کنه ولی من حتی یه لحظه هم نذاشتم باهام حرف بزنه
برام کادو خریده بود دوباره ازم عذرخواهی کرد ، منم بهش گفتم "دیگه مثل قبل دوست ندارم ":(
وقتی اینو گفتم دلخور شد ، خواست بغلم کنه ، بهش گفتم " از این رفتارت خوشم نمیاد"
اونم گفت "کدوم رفتار مگه من چیکار کردم ؟فقط شوخی بود! "و از این حرفا
بهش گفتم" دلم میخواد بیشتر بهم احترام بذاری و اینقدر بی مزه وجلف نباشی"، دوباره ناراحت شد وگفت " نمیفهمم چی میگی !"
منم گفتم "دلم نمیخواد عین بچه های کوچولو دائم منو ببوسی ، من بچه نیستم و نیازی به نوازش ندارم ، چرا فکر میکنی خوشم میاد که منو ببوسی ؟!"
وقت اینارو گفتم دیگه حسابی ناراحت شد البته به روی خودش نیاورد
درحالیکه پوزخند زده بود بهم گفت" خیلی بی ظرفیتی وجنبه شوخی رونداری و واقعا بچه ای !!!"
منم گفتم "همینه که هست من همینجوریم دلم نمی خواد اینجوری باهام رفتار کنی!"
بعد با یه نگاه متعجبانه بهم گفت "چی داری میگی ؟چرا اینقدر کشش میدی ؟دیگه تمومش کن!!"
این جمله اخر رو با صدای یه خرده بلند گفت بعدم از اتاق رفت بیرون
خیلی بد باهاش حرف زدم ؟
من نمیدونم رفتار جرات مندانه چجوریه ولی فکر کنم بد شروع نکردم
براش کیک درست کردم ولی هنوز بهش نگفتم اگه براش ببرم بد میشه ؟
از دستش عصبانیم ولی دلم نمیخواد ناراحتش کنم ، خیلی دوسش دارم :302:
:104::104::104::104:
با سلام و تشکر از این مراجع گرامی.
دوستان راهنمایی خیلی خوبی کردید و مراجع با وسع و توان خود آنها را به کار گرفته و می تواند مشکلش را به همین روش کاملا حل کند.
من جای تشکر تک تک شما را در ذیل پستش خالی دیدم.
نباید مراجع را زیادی بپیچانیم.
در گام اول عالی ظاهر شده و نشان از رشد و بلوغ خود را نزد برادرش به جا گذاشته است.
به نظرم حتی این پستی که زدید سزاوار رتبه دوستان هم هست.
نکته:
شما در این گونه موارد که برادرتان اقدام کرد به همین عصبانیت و تندی وارد شوید و کوتاه نیایید.
اما در وقت هایی که چنین نمی کند به نهایت خدمتش کنید و ابراز محبت کنید.
تا او مرز دوست داشتن را از روشهایی که به دیگران آسیب می زند باز شناسد و به حریم شما احترام بگذارد.
RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
[quote=ليلا موفق]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ivi195
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed65
این رو هم بگم که من با این فرض رفتم جلو که برادرتون فقط از روی محبت این کارها رو انجام میده!
فرض شما كاملا اشتباهه خانم ivi195 اگر برادر خودتون در حين محبت بعضي جاهاي بدن شما را لمس مي كرد. باز هم اينطوري به موضوع نگاه مي كرديد؟
این چه حرفی یه که می زنین خانوم موفق، این آقا اگه کارهاش از روی محبت نبود، با این راهی که سعاد براش باز گذاشته بود، خیلی کارهای دیگه هم می تونست انجام بده!
همین که کانال تی وی رو تغییر می ده، دلیلی برا نشون دادن درستی فرض منه!
فقط برادره ایشون، نمی دونن که محبت به خواهر چطوریه! نه کسی بهش گفته، نه جایی دیده!
زحمتش افتاده گردنه سعاد گرامی!
که هم مدیر، هم دوستان دیگه، راهنمایی های لازم رو انجام دادن و گفتن چطوری بهش نشون بدن! البته هر کس نظره خودش رو داره، و من هنوز روی نظرم هستم!
RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
سلام !به نظرم یکم تند البته نه یکم خیلی تندحرف زدی درسته که کارش زشت بوده اما توخواهرشی بایدباهاش آشتی میکردی وبابی میلی جوابش رو میدادی به نظرم باهاش آشتی کن ولی زیادعلاقه نشون نده واشتباهاش روبهش آروم آروم گوش زد کن!اون برداری نداره پس خیلی تنهاست میگی دوست صمیمی نداره بایددرکش کنی فقط ازنظر تنهابودن البته به نظرمن بغل وبوس معملولی(نه روی لب)چیزهای خیلی وحشتناکه نیستن میشه درست شد اون عادت کرده بایدیواش یواش ترکش بدی
RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
ممنونم اقای مدیر شما بهم قوت قلب میدین :72:
برادرم ادم باهوشیه ، همیشه هنوز حرف نزدم میفهمه چی میخوام بگم اما الان انگار اصلا متوجه حرفام نمیشه ، خنگ شده !!:300:
دیروز براش کیکی رو که درست کرده بودم بردم ، همه نشستیم با هم خوردیم ، بنظرم اومد که خیلی هم ناراحت نشده انگار همه چی یادش رفته بود
بعد اخر شب مثلا برای تشکر دوباره اومد تو اتاقم ، دوباره بغلم کرد خواستم خودمو از بغلش بکشم بیرون نذاشت :302:
منم بهش گفتم "از این کارت چندشم میشه ، ولم کن عوضی . . . !!!:163:(یه حرف خیلی زشت زدم البته خیلی بد نبود ولی تو خونه ما هیچکس حرف بد نمیزنه )"یدفعه انگار بدنش خشک شد منم روبروش وایسادم با عصبانیت بهم نگاه کرد
بهم گفت " تو چت شده ؟چرا اینقدر بی تربیت شدی ؟اخلاقت گند شده " و از این حرفا
منم گفتم "از اتاقم برو بیرون حالم از این کارات بهم میخوره ":324:
اونم هلم داد رو تخت بعد درحالی که داشت می رفت بیرون گفت "تب داری ، حالت خوش نیست"
از صبح بیرون بود الان برگشت خونه مستقیم اومد تو اتاق من ، دم در وایساده بود و نگام میکرد منم اروم بهش سلام کردم
بهم گفت " میتونم بیام تو ؟ دیگه تب نداری ؟سعاد بی ادب !" منم چیزیی نگفتم اونم رفت
نمی خواستم بهش فحش بدم ولی وقتی پست خارپشت رو میخونم حس میکنم از برادرم متنفرم
ولی الان پشیمونم نباید اینقدر بد باهاش رفتار میکردم
دیشب اینترنتم شارژش تموم شد ، نتونستم پست های شما رو بخونم الان شارژ کردم
نمیتونم دقیقا بهش بگم منظورم چیه ؟ وای حتی نمیتونم بهش فکر کنم بهش بگم مرزای خواهر برادری رو حفظ کنه ؟؟؟:163:
بعد اگه بپرسه مرز چیه من چی بگم ؟؟:302:
الکی دارم باهاش دعوا میکنم ولی اون اصلا نمیفهمه من چی میگم
مطمئنم هر لحظه داره به خودش لعنت میفرسته که چرا اون شب لباسمو کشید اما اصلا نمیدونه که من چرا دارم حرص میخورم
چیکار کنم ؟:302:
RE: ابراز احساسات غیرعادی برادرم
سعاد جان،
برادر شما هم مطمئنا این مرزها را می شناسد. 28 سالش است. تحصیلکرده است. به قول خودتون باهوش است. چطور ممکنه ندونه که حد ارتباط خواهر و برادری کجاست.
توی همین جامعه بزرگ شده، مدرسه رفته، تلویزیون دیده و ... این همه اشتراک در منابع یادگیری کافی نیست تا دانسته هاش و آموخته هاش با من و تو و بقیه یکی باشه؟ چطور ممکنه تو بدونی و اون ندونه؟ توی همون خانواده ای بزرگ شده که تو.
مطمئن باش که اگه بهش بگی حد خواهر و برادری را رعایت کنه، می فهمه منظورت چیه. فقط مودبانه تر بگو.
بگو که دوست ندارم لبهام را بوس کنی یا تنم را لمس کنی.