RE: از بحث های الکی خسته ام دیگه نمی تونم
خاله سوسکه،
همونطور که حامد گفت این خانم و آقا ظاهرا مشکلات کوچیکی دارند که قابل رفع است. چرا فکر می کنی شوهرش دوستش نداره؟
lighthouse عزیز،
ظاهرا مشکل شما با مهاجرت پررنگ تر شده. زن در اسلام و فرهنگ ما تابع همسر است. مخصوصا در تعیین محل زندگی. به نظر من بهتره که با همسرت در این زمینه بحث نکنی. هر روز و هرشب بهش غر نزنی که این چه کاری بود ما کردیم، بیا برگردیم، اشتباه کردیم و ... این رفتار شما فقط باعث می شه حس بی عرضگی یا تصمیم اشتباه گرفتن یا ... پیدا کنند و عصبی تر و لجوج تر بشن.
به هر حال تصمیمی است که با هم گرفتید و قصدتون هم بهبود شرایط زندگی بوده که انشالله با صبر و گذروندن مراحل اولیه به آرامش می رسید.
ناامید نشو و باز هم برای دکترا اقدام کن.
برای خارج شدن از این فضای غریبی و تنهایی و ... یه کاری هر چند غیر مرتبط و هر چند جزیی برای خودت پیدا کن. اگه بخوای می شه. یه بار دیگه سعی کن.
در مورد مسایل مالی اصلا شوهرت را عادت نده به اینکه شما یا خانواده ات کمک کنید. سعی کن با صرفه جویی و قناعت به همسرت در این شرایط کمک کنی و یه جوری هم متوجهش کنی که حواست هست. اما کمک مستقیم مالی، مخصوصا از خانواده ات اصلا درست نیست. خودت در مورد پول اینطوری صحبت نکن تا همسرت هم نکنه. اینکه شما وسط دعوا سر قیمت بلیط بحث می کنید نشان دهنده اهمیت این موضوع براتون داره. یا بخاطر شرایطی هست که الان توش هستید یا ...
کمرنگ کن این فشار مالی را. با محبت و قناعت و همراهی. نه با کمک مالی.
سریال گل پامچال یادتون هست؟
یه جایی داود رشیدی (؟) وقتی می ره به دختره سر بزنه، می بینه که ناراحت و افسرده است. بهش می گه "به خانه شان دل بده، مهمان بلاتکلیفه"
اگه نخوای دل بدی به جایی که هستی صد سال دیگه هم همینه. سعی کن که بپذیری شرایطت را. این فکر را از سرت بیرون کن که می رم و برنمی گردم. تو قول دادی که در همه مراحل زندگی کنار همسرت باشی و تنهاش نذاری. به این فکر کن که چه کار کنی که هر دو با هم آرامش داشته باشید و لذت ببرید از زندگیتون. دنبال کار باش تا از خونه بری بیرون و هم زودتر اون جامعه را در ذهنت بپذیری و هم کمتر با خودت و همسرت درگیر باشی.
RE: از بحث های الکی خسته ام دیگه نمی تونم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خاله سوسکه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
وقتی شوهرش دوستش نداره
وقتی آبروش رو همه جا برده
وقتی به خانواده اش توهین کرده
برای چی باید بمونه و بقیه سالهای زندگیش رو حروم کنه
به خاطر اینکه امار طلاق بالا نره؟
حداقل اگه جدا بشه شانس اینو داره که با آرامش زندگی کنه
باید حتما یا با یک بچه جدا بشه یا بعد از بیست سال ببینه همه ی زندگیش با حسرت و اعصاب خوردی گذشته؟
من موافقم که زوجها روابطشون رو با روانشناسی و تغییر درست کنند ولی این قضیه باید دو طرفه باشه
یعنی آقا هم بخواد این زندگی درست بشه
خاله سوسکه عزیز
آرامتر عزیزم
ما بارها تأکید داشته ایم که دوستان در راهنمایی دادن مراقب احساساتشان باشند ، برای اینکه راهنمائیها روند مشاوره ای و درست را داشته باشد ، مدیر محترم همدردی تاپیک آفت های احتمالی در کار مشاوره را ایجاد کردند و به رایگان در آن آموزش می دهند .
لذا از شما هم تقاضا داریم این تاپیک را به دقت بخوانید .
و نکته دیگر اینکه مدیر همدردی متخصص اصلی تالار هستند هم از نظر تحصیلات و هم تجربه ، و لذا من و شما که متخصص تر از ایشون نیستیم که !!!!! هستیم ؟
.
RE: از بحث های الکی خسته ام دیگه نمی تونم
طلاق آخرین داروست . داروئی تلخ که بعضی مواقع تجویز می شود. تصیه می کنم صد با وجب کنید و یک با ببرید.
RE: از بحث های الکی خسته ام دیگه نمی تونم
سلام عزیزم
من هم شرایط شما رو دارم (اگر برید و تاپیک منو بخومید متوجه میشید. ) با این تفاوت که من شروع به درس خوندن کردم. الان 4 سالی هست که اومدیم خارج.
ببین اگر شوهرت دوست داره خارج بمونه و اقامتشو درست کنه، بهتره باهاش همراهی کنی و اصلا باهاش برخورد تند نکنی. در ضمن اصلا به طور مستقیم بهش نگو که بر گردیم. چون اینجوری فقط لج و لجبازی می شه و اصلا نتیجه نمی ده ( مثل اوضاع من).
بهتره سعی کنی نشون بدی همیشه پیششی هر اتفاقی بیافته و هر کجای دنیا باشید. بعد از یک مدت (احتمالا طولانی) کم کم شوهرت به خودش میاد که بهتره هوای خانم گلش ( که شما باشید) رو بیشتر داشته باشه که همیشه هواشو داشته و در هر شرایطی کنارش بوده. اونوقت راحتتر میتونی قانعش کنی که برگرده. در مورد مسائل مالی هم خوب تو خارج خودت می دونی خرجها زیاده و همسرت مجبوره پول شما رو خرج کنه.
سعی کن با دوستای ایرانی رقت و امد کنی تا یه کم دلتنگیت کم بشه.
RE: از بحث های الکی خسته ام دیگه نمی تونم
دلجو دلتننگ عزیز
خیلی ممنون از حرف های آرام بخشت کلی آرومم کبرات دعا مشکلات زندگیت ایشالا هر چه زودتر حل بشه شما هم من رو تو دعاهاتون فراموش نکنین که خدا صبرم رو زیاد کنه. من خیلی جلوی خودم رو می گیرم که غر نزنم ولی شوهرم خیلی قده از صبح موبایلمو گرفته که با مامانم حرف نزنم. از دست رفتارهاش خسته شدم همش می خواد خودش رو به پدر و مادرم و من اثبات بکنه. خدا خودش کمکم کنه از این وضعیت نجات پیدا کنم.
RE: از بحث های الکی خسته ام دیگه نمی تونم
سلام عزیزم.
اون مقاله هایی که جناب مدیر همدردی برات گذاشته بودنو خوندی؟ ببین حتما بحونشون. سوختن با ساختن فرق داره. باید سعی کنی زندگیتو بسازی.
در زمینه درسم بازم تلاش کن تا شاید به امید خدا یه فاند پیدا کنی. راستی نظر خودت و همسرت در مورد اینکه یک کار پیدا کنی چیه؟
می دونی که تو خارج کار ( هر نوعی ) رو بد نمی دونن و مثل ایران نیست. اگر کمتر تو خونه باشی و سرت شلوغ بشه خیلی خوبه.
در مورد دلتنگیت، راستش من چند وقته خیلی ارومم. می دونی چرا؟ شروع کردم به حفظ قران (در واقع یه جور نذر برا اینکه شوهرم خودش نطرش عوض شه بر گردیم ایران). ادم رو خیلی اروم می کنه. هر وفت افکار بد می خواد ذهنمو داغون کنه شروع می کنم به مرور اونایی رو که تا حالا حفظ کردم.
ببین با همسرت با زبون خوش و دلبری، هر وقت اروم بود صحبت کن که به نفع زندگیمون نیست که هیچ کس غیر از من و شما از مسائل و مشکلاتمون با خبر باشه.
البته فبلشم به مادرت بگو که نگران نباشن. دخترشون دیگه بزرگ شده و از پس خودش بر می اد. بالاخره دعوا و جر و بحث تو هر خونه ای هست. یه حوری از نگرانی درشون بیار. بالاخره راه دورن. به جوریم محترمانه متوحهشون کن که تصمیم گیری برای زندگیت دست خودت . کسی حق نداره برای شما تصمیم بگیره.
راستی می تونی با OOVOO یا Skype به جای تلفن باهاشون تماس بگیری.
موفق باشی.
RE: از بحث های الکی خسته ام دیگه نمی تونم
خیلی ممنون دلجو دلتنگ عزیز بابت حرف های قشنگت. راستش نمی دونم چرا اینجا هر کاری می خوام بکنم نمی شه. باز هم وقتی شوهرم از خر شیطون پیاده شد و دست از این کارهاش برداشت می رم . الان که فعلا oovoo رو هم قطع کرده.
منم خیلی با قرآن خوندن خیلی آروم می شم شاید منم این کار شما رو شروع کنم. ایشالا یه روزی دو تامون حاجتمون رو بگیریم. :323: