سلام درسا عزیز...
ببخش که در بحران روحی شما نتوانستم کنارت باشم ..علت اصلی اون این بود که راستش من جریانات قدیمی زندگی شما را نمی دانستم و ترسیدم قضاوت صحیحی نکنم و الان که نشستم و تمام تاپیک های قدیمی شما را از اول تا الان خواندم به این همه عشق میان شماو همسرت آفرین می گویم..
خوشحالم از آن بحران ناگهانی خارج شدی دوست من و باید بگم واقعا درکت می کنم وقتی از کسی انتظار نداری و اتفاقی می افته چقدر شوک به انسان وارد میشه و واقعا وقتی جریان ماشین را تعریف می کردی حس می کردم من هم در ماشین کنار شما هستم...این تمام حسی بود که نسبت به ماجرا شما داشتم و باید بگم منم با شما همدردی می کنم و شما حق دارید که تا این حد دلگیر باشید..
واقعا خیلی به مسئله شما فکر کردم و نمی دونم اگر من جای شما بودم چه رفلکسی می دادم دوست من...
خوشحالم که تونستی گذشت رو نشون بدی و خوشحالم که عشق به همسرت اونقدر واقعی هست که با طوفان های زندگی فقط متلاطم میشه و باز آروم میشه عزیزم...
درسا گرایم شما تنها نیستی عزیزم....خداوند همیشه کنار ما هست و من چقدر خوشحالم شما زود متوجه شدی ....همین آثار وجود خدا در کنار شماست دوست من...
تصور کن که می توانست از این بدتر باشد..
مثلا همسرت بگوید اون را ترجیح می دهد!!:163:
یا اونقدر دیر بفهمی که اون خانم کار خودشو کرده باشه!!:163:
پس خدا رو شاکر باش که هم همسرت تو رو به همه عالم ترجیح می ده و هم زود فهمیدی...
میشه سوالی ازت بپرسم؟
من وقتی تاپیک های قدیمی شما رو خوندم فرموده بودید که همسر شما از دانشگاه خودش گذشت و بسیار زیاد کار کرد تا شرایط راحتی شما رو فراهم کنه...و در اون کشاکش هم گاها اعتراضاتی داشت مبنی بر عدم گذشت شما از موقعیت ها..کار..دانشگاه و ....ایا در ادامه مسیر با تمام شدن دانشگاه شما همه آن خلا ها که همسرتان حس می کردند را پر کردید؟
فکر می کنی خودت با حلاجی زندگی خودت چرا همسرت باید حتی یک لحظه از شما دور شود؟
به قول آنی تا به حال دوربین سمت همسرت بود و من موافقم همسرت مقصر هست می خوام بدونم اگر دوربینو سمت خودت بگیری چی پیدا می کنی؟و چرا؟
اگر دوست داشتی بگو که در واکاوی زندگی که گذشت چه نتیجه ای می گیری و ایا هنوز خلا هایی وجود داره و اگر داره و بهشون آگاهی برای رفعشون چه کردی عزیز؟
* مورد بعد درسا جان من ازت خواهش می کنم اصلا اعتماد به نفس خودتو از دست نده شما هنوز همان درسا خانم زیبا و خانم هستی که مطمئنم همسرت بهت افتخار می کنه ..اینو کاملا از روی رفلکس های همسرت میشه فهمید عزیزم..سعی نکن با زیاده روی اون دچار زدگی بشه به خصوص که شما هم دور از خانواده ها هستید و تنها همو دارید..عزیزم تو که عاشقی باید برای حفظ زندگیت بیشتر تلاش کنی که معلومه می کنی..پس عزیزم این افکار منفی رو دور بریز و توکل کن....
و در مورد سوال آخرت به نظر من کنجکاوی چه فایده دارد جز اینکه بیشتر ذهنت اشفته میشه عزیزم..البته این نظر شخصی منه من اگر بودم اصلا جزئیاتو نمی پرسیدم چون با شناختی که از خودم دارم مطمئنم خیلی اذیت می شدم...به نظرم خاکش کن و با توکل جلو برو و زمینه هایی که همسرت رو مستعئ رخداد این اشتباه کرده پیدا کن و با هم حلش کنید...
درسا جان لبخند بزن.....باشه؟:72: