غصه نخور
مطمئن هستم بهش میرسی
این استعداد و این علاقه کفایت می کند.
حالا باید بهش صبر هم اضافه کنی
اینطوری استرست کم می شه و بهتر می تونی عمل کنی
دیر و زود داره
سوخت و سوز نداره
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
حوصلم سر رفته...مني كه عاشق سكوت و ارامش بودم ديگه از سكوت خسته شدم.دلم هيجان مي خواد.هيچ هيجاني تو زندگيم نيست.در كنار همسرم هم زندگي عادي سپري مي كنم.بعضي وقت ها كه كنارشم به گذشته برميگردم.به اون روز هايي كه مي گفتم من بميرم هم با اين ازدواج نمي كنم.ولي الان...
اخ از دستت زندگي كه چي به سر ادم ها مي ياري.روحم خسته ست اي زندگي...:moody:
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی
سال نو را به همه دوستان همدردی تبریک میگم (هنوز فروردینه دیگه، خیلی دیر نیست) و براتون بهترینها را از درگاه خداوند مسئلت دارم. یکی از این بهترین آرزو ها اینه که حضور خداوند را در لحظه لحظه زندگیتان حس کنید و مملو از آرامش بهشتی بشید. اینکه هیچ چیز جای خدا را دلهاتون نگیره و هیچ مشکلی قدرت خم کردن قامت استوارتون و شکستن دلهای محکمتون را نداشته باشه. آرزو میکنم لحظه لحظه زندگیتون پر از عطر و طراوت و شادابی شکوفه های بهاری باشه. و...یک عالمه آرزوهای خوب دیگه که ته دلم از خدا میخوام نصیبتون کنه.
از همه مهمتر تبریک میگم بابت نونوا کردن سایت و امیدوارم منهم بتونم کم کم یاد بگیرم که گم نشم! و بدونم که کجا به کجاست و جریان از چه قراره.
بعله. این بود انشای من.
حالا تعریف کنید ببینم در غیاب ما ااینجا (سوای زیرو رو شدن تالار همدردی) دیگه چه اتفاقاتی افتاده.
سلام بی دل جون ممنون بابت دعاهای قشنگت و همچنین سال نو شماهم مبارک براتون آرزوی بهترینها رو دارم.. بی دل جون خوشحال شدم اومدی واقعا نگرانت بودم..خوبی؟خوشی؟
اومدم بگم بیا آشپزخونه..خیلی وقته نیستی بهمون یاد بده ..بیا شلوغش کن گوشاشونو خوب بپیچون..
سلام بی دل جون
در غیاب شما من اینجا عضو شدم!!;)
البته با اجازه مدیر همدردی و فرشته مهربان و بی دل و.... بببله:311:
ساعت 4:36 پس چرا امشب تموم نمی شه چرا من بیدارم وای که سرم درد می کنه:upset::suspicion:
ازین شبا زیاد داشتم ولی دوست دارم دیگه نداشته باشم:47::frown-new:
اونکه روز و شب و نیمه شب و سختی و راحتی و نگرانی و اضظراب و افسردگی و سلامتی و بیماری ... در آغوشت قرار می گیره و تنهات نمیذاره و منتظر مناجاتت هست خدای مهربان هست، نه ما بچه های همدردی....
البته اعضاء همدردی هم خیلی دوست دارند صفت خدایی داشته باشند و همراه باشند.... اما محدود و معذورند
گاهی یه چیزیایی رو میشه فراموش کرد گاهی هم نه. دل گرفته یه روز خوب میشه ولی یه روزایی هم نه. دلم گرفته از همه چی. دیگه حتی حوصله خودم رو هم ندارم منم مثل کامروای عزیز دکتری قبول نشدم حتی یه آزمون مهم دیگه رو هم همون روز نتیجه اش اومد و قبول نشدم فرداش اومدم اینجا بنویسم اما حتی حال و نای نوشتن هم نداشتم . روزگار خوبی نیست تا چشم بهم میزنی مشکل قبلی حل نشده مشکل بعدی از راه میرسه. گاهی اونقدر خسته و داغون میشم که فقط توی اتاق ام توی تاریکی میشینم به خدایی فکر میکنم که آدمها رو با این همه مشقت مشغول کرد. بعضی وقتا حتی با اینکه میخوای و تمام سعیتو هم میکنی بازم نمیشه . من نمیگم حکمته من نمیگم قسمته نه من اینا رو نمیگم چون فکر میکنم اینا توجیه . گاهی وقتا آدم از درد و دل کردن با خدا هم خسته میشه چون انگار صدات رو نمیشنوه. میدونم میشنوه اما...
خاک را بگو چگونه است که آدمی از میانت برمی خیزد و لیک باز در تو پنهان میشود
خاک را بگو چگونه است که میبری و مینشانی و باز خاک شده را خاک میکنند
خاک که میشوی پاک میشوی اما آنهنگام که پاک بودی پاکی ات را به سخره میگیرند آنهنگام دیرزمانی پیش بود و لیک باور آدمیان خاک صفت، باور خاک گونه ای بیش نیست. خاک خورده ام از این خاک و خاکی باید فکر کرد و زیست .
گاهی آدما آرزو می کنند کاش این روزا بگذره و روزهای بهتری بیاد بعد یهو میبینن کاش روزهای گذشته دوباره میامد ما دیگه چه جورشیم؟
دلم میگیرد از گفتن دریغا شهر قلبم را غروبی تیره پر کرده است