شوهرم چند دقیقه پیش اس ام اس داد
برنامه ات برای جداشدنمون چیه؟؟
وا مگه پادگان نبود امروز
هنوز جواب ندادم
:54::54::54::54:
یه احساسای خیلی بدی دارم اینکه چقدر ازم دوره
نمایش نسخه قابل چاپ
شوهرم چند دقیقه پیش اس ام اس داد
برنامه ات برای جداشدنمون چیه؟؟
وا مگه پادگان نبود امروز
هنوز جواب ندادم
:54::54::54::54:
یه احساسای خیلی بدی دارم اینکه چقدر ازم دوره
سلام شادمانه جان من همه تاپیکاتو خوندم، خیلی واست دعا کردم که همه چی خوب پیش بره، چرا نتیجه رو نگفتی، ما منتظریم بگو تا خیالمون از بابتت راحت شه عزیزم
- - - Updated - - -
شادمانه جان بخدا این قدر حرص خوردم دیگه جون توو تنم نمونده، جواب دادی؟ چی گفت؟
خیلی بر همسرت که بیمسوولیته و ... متاسفم.تیراخرتوبزن بگو باشه هرچی توبگی فقط باید قبلش مشاوره حضوری بریم ببین چی میگه.
910049050 مرسی بابت همدردیت:72:
اصلا دوست ندارم خودم پا پیش بذارم برای طلاق اصلا خودش هر چی صلاحه انجام بده بره طلاق بده.
قبل عقد استرس خیانت از طرف منو داشت یبارم گفت یه چیزی بگو من خیالم راحت بشه قبل عقد من تو پیامم قسم و آیه خوردم که پنجاه درصد زندگی که از طرفه منه حفظ کنم و هیچ خیانتو کارای مربوط به جدایی نکنم.
وقتی پیام داد یاد حرف سوده افتادم منم جوابشو دادم که
سلام محسن
اصلا ازم نخواه برای جدایی قدمی بردارم
من دارم تموم سعیمو میکنم که از این به بعد درست رفتار کنم. من برای خراب کردن این بنا کاری نمیکنم فقط میرمو جلو درستش میکنم.
گفتم من قبل عقد بهت قول دادم نه خیانت نه جدایی داشته باشم. من شوهرمو زندگیمو دوست دارم
اونم جواب داد که سوال منو جواب ندادی؟
من گفتم جواب دادم محسن من وقتی دوست دارم چطوری برای جدایی اقدام کنم.
گفتش کی بریم اقدام کنیم؟ دوشنبه خوبه؟
منم گفتم من اونجاها نمیام محسن
اونم گفت جداییمون نزدیکه. هر چقدر بهت فکر میکنم هر روز بیشتر ازت متنفر میشم.
گفتم من تمام تلاشمو میکنم حتی اگه خدا نکرده به جدایی بکشه عذاب وجدان و غبطه نخورم که کاری نکردم و توام عجولانه تصمیم نگیر اونم درباره زندگی من و خودت
لحن حرفام عاشقونه و نرم بود
نمیدونم حرفام درست بود یا نه اما نمیتونستم بگم ok بریم :54:
مدیر همدردی قبلا بهم گفتن ازت متنفر نیست فقط عصبیه و خودشو دور کرده. شوهرت مرد عاطفیه. اما الان فکر کنم واقعا متنفره چه کاریه دارم زندگیو میسازم اون که نمیخواد:54::54::54:
فقط امیدوارم این رفتاراش فقط برای اذیت کردن قبل آشتی باشه (الان میگین دلت خوشه) پیامای معذرت خواهی که میفرستادم که رفتارم درست شده دو سه بار میگفت الکی نگووووو دیگه و اون اشتیاقش برای اومدن ...
کلا بی حال شدم
شادمانه جان سلام
تو تاپیک سوده جان تا آنجایی که یادمه میگفتن التماس و اینطور چیزا هم نباشه تو هم همینکارو بکن بهش بگو خودت اقدام کن من میخوام تو خوشحال باشی در هر صورت چه تو تو زندگیم باشی چه نباشی من اشتباهات خودم رو متوجه شدم و میخوام خودمو اصلاح کنم.
شادمانه جان بی حالیتو درک میکنم همیشه در انی سراغ منم میاد آدم از مبارزه خسته میشه ولی منم فکر کنم شوهرت قصدش اذیت کردنه و دوست داره و مطمینم تو هم قوی هستی و عاقل مطمین باش موفق میشی
سلام شادمانه ی عزیز
اصلن نگران نباش چون شما چند روز تحمل کردی و بهش پیام ندادی ایشون نگران شده وخواسته بفهمه برنامه ات چیه
عزیزم همین جوری ادامه بده و صبور باش جوابشو خیلی خوب دادی آفرین دختر خوب،بعد ازاین بهش هیچ پیامی نده تاوقتی که خودش بهت اس میده وتو با آرامش و مهربونی جوابشو بده دیگه نه متن عاشقانه نه التماس نه...... .هیچ پیامی بهش نده بگو من منتظرم ببینم چه تصمیمی واسه زندگيمون ميگيري چون بهت اعتماد کامل دارم که بهترین تصمیمو ميگيري
مرسی عزیزم.
امیدوارم همینطور باشه و گرنه اون میدونه من راضی به طلاق نیستم :97::161:
کی بشه این وضعیت تموم بشه خسته شدم:315:
سلام شادمانه جان. من و همسرم ۱۰ماهه عقد کردیم مشکل بزرگیم نداریم یعنی الان نداریم.راستش توی این ۱۰ماه منم شیوه قبلی تو رو پیش گرفته بودم همش همسرم تحت سلطه من بود و همه جوره کنترلش میکردم. خیلی بهش گیر میدادم. خوانوادش بسیار محترم و خوبن خیلی بهم احترام میزارن. ولی اخیرن یه مشکلاتی توو خونوادشون پیش اومد که البته در مورد من نبود. ولی همش از اون مشکلشون پیش همسرم شکایت میکردم و ناخواسته تحقیرش میکردم. همسرم بنده خدا قبل از این حرفا کلی ازم بابت داشتن چنین خونواده ای ابراز شرمندگی کرده بود و پیش من و خونوادم خجالت میکشید راجع به اونا حرف بزنه. منم بهش گفته بودم که اشکالی نداره و این مشکل ممکنه برای هر کسی پیش بیاد ولی من یه اخلاق بدی که دارم اینه که خیلی زود سره هر موضوع مسخره ای جوش میارم و اون لحظه چشام و میبندم و دهنمو باز میکنم. چند بار نا خواسته توو دعواهامون راجه به خونوادش حرف زدم و پای اون بنده خدا ها رو که کاری به کارم نداشتن و آوردم وسط و بد و بیراه پشت سرشون گفتم. همسرم اوایل فقط ناراحت میشدو هیچی نمیگفت. فقط میگفت خوشت میاد شرمندم میکنی؟ منم همون لحظه از کارم پشیمون میشدمو معذرت خواهی میکردم. ولی چند بار که تکرار شد توی یکی از جر و بحثامون همسرم صبرش تموم شد و قاطی کرد واسه اولین بار دست روم بلند کرد هر چی خواست راجع به خودم و خونوادم گفت. من مات و مبهوت فقط نگاش میکردم . اون از عصبانیت داشت منفجر میشد.واسه اولین بار ازش ترسیدم. بهم گفت ازم متنفره و دیگه نمیخواد من و ببینه. بیشتره لباساش خونه ما بود همشو داشت جمع میکرد. میخواستم باهاش حرف بزنم ولی توجهی بهم نمیکرد حتی دیگه نگامم نمیکرد . منم فقط گریه میکردم پشیمون بودم از حرفایی که زدم . بلااخره از خره شیطون اومد پایین و اجازه داد باهاش حرف بزنم با گریه ازش معذرت خواستم و ازم قول گرفت که دیگه تکرار نکنم. ولی این رفتار احمقانه من باعث شد دستش روم بلند شه .من بهش حق میدادم واسه همونم اعتراضی از این بابت نکردم البته چند روز بعد خودش بابت سیلی که بهم زد عذر خواهی کرد. این ماجرا گذشت. بعدشم چندین ماجرا دوباره با ندونم کاریای من درست شد همش عصبانیش میکنم و دو باره آشتی میکنیم. تا قبل اینکه تاپیکای تو رو بخونم اصن به آینده ای که در انتظارمه فک نمیکردم. تو باعث شدی من توی رفتار با شوهرم خیلی تغییر کنم اون قد که الان خودش در موردشون باهام حرف میزنه و تشکر میکنه. منم درمورد تاپیکای تو براش گفتم و اینکه تو باعث این همه تغییر شدی... شادمانه جان اینا رو گفتم که بگم من و همسرم قرار گذاشتیم هر شب قبل خواب ۱۰۰تا صلوات بفرستیم واسه اینکه خدا کاری کنه همسرت دلش نرم شه و برگرده پیشت. من دلم میسوزه تو این همه زحمت بکشی و آخرش بی نتیجه بمونه. شادمانه عزیزم نمیگم نگران نباش ولی دلت قرص خدایی باشه که داره تمام تتلاشتو واسه از نو ساختن زندگیت میبینه.سرد نشو به تلاشت ادامه بده و بدون یه زن اگه ببخواد و اراده کنه هر کاری ازش بر میاد. شادمانه جان خراب کردن آسونه ولی ساختن سخت. این سختی و به جون بخر و با تمام قدرت زنانت به تلاشت ادامه بده و یقین داشته باش خدا توی تمام لحظه ها باهاته. دعای بچه های همدردیم پشتته. میدونم خییییییلی سخته ولی از تو بر میاد پس بلند شو ۲رکعت نماز حاجت بخون از خدا بخواه کمکت کنه. بیحالی و خستگیو از تنت بیرون کن. تو مسیرت مشخصه واسه خوشبخت شدنت تلاش کن و تا آخرین لحظه نا امید نشو.به خدا هر روز به من۳ وارد شدن تو سایت مستقیم میام سره تاپیکای تو . منتظره خبرای خوشت هستم عزیزم.
سلام 910049050 :72:
امروز تمام وجودمو پر از استرس و دلشوره گرفته بود اصلا روزای قبل به این شدت نبود خیلی آرومتر بودم، فکر کنم اونا آرامش قبل از طوفان بوده با ترس از خواب میپرم و قلبم تند تند میزنه. اما الان بهترم. صبح بیحال دراز کشیده بودم به گذشتمون از روز آشنایی و نه ماه بعد عقدمون فکر میکردم چقدر خوش میگذشتو چقدر هم خدا رو به خاطر شوهر خوبی که داشتم شکر میکردم.
اما من تغییرش دارم
نه ماه بعد عقد رفتار شوهرم تغییر کردو جونش به لبش رسید:315:
داغی قطره های اشکی که آروم آروم رو صورتم سرازیزند رو حس میکنم
خیلی خوشحال شدم که به اشتباهاتت پی بردی و نذاشتی زندگیتو خراب کنه:43:
پی بردن به اشتباهاتم شاید این زندگی ویران شده منو نسازه اما حسنی هم داشت باعث شد زندگی یک نفر که راه منو پیش رفته از راهش بر گردونه.
قدر این لحظه هایی که برای جبران پیش اومده رو بدون، خدایی نکرده اینطور نشه مثل من به دنبال یک فرصت برای ساختن زندگی بیفتی!
ما هم خیلی قهر و آشتی داشتیم، قهر و آشتی هایی که شده بود عادت.
زندگی من و رفتار من برات درس عبرت بشه
خیلی زود، دیر میشه
نمیدونم شاید برای من ساختن دیگه دیر شده باشه شایدم اگه ساخته بشه مثل روز اول نشه اینم نمیدونم
ولی
شما فرصت ها رو از دست نده
اقتدار مردت رو حفظ کن و بهش احترام بزار.
و از همه مهتر وقتی بهت اعتماد کرده و شما رو به عنوان سنگ صبورش میدونه و غم و غصه هاشو از لحاظ خانوادش یا هر مساله ای دیگه ای که بهت میگه شما سو استفاده نکن و تو دعوا مطرحشون نکن. چون ممکنه اعتمادشو از دست بده و دیگه باهات درد و دل نکنه:305:
از شما و همسر عزیزتون خیلی ممنونم
وقت نماز براتون دعا میکنم آتش عشقتون از قبل بیشتر و بیشتر بشه وانشالله خوشبخت بشین:203:
آرومم کردی:72:
شادمانه جان اومدم بهت چند جمله بگم و برم:1- رفتارت خيلي خوب و عالي بوده و هست . راهت را ادامه بده
2- عزیزم مگه قرارنشد منتظر جواب و نتيجه نباشي آنقدر ادامه بده كه برات عادت و عادي باشد نگران نباش سختترين تصميم يك مرد فكر كردن به طلاق واقعي است حرف زدنها رو نگاه نكن مگر اينكه زن پيگير موضوع باشد تو تو تو به هيچ وجه زير بار توافق و پيشنهاد طلاق و جدايي نباش تا خودش اگر راضي نشد بدست قانون به آنجا برسد حتي در آن لحظه هم تو با عشق و مهرباني خواهان زندگي مشترك باش حتي به اميد برگشت دوباره بعد خدا نكرده جدايي قانوني!!!!!!!
3- ارتباطت را ادامه بده ،بنظرم ابراز تيكه هاي نياز جنسي هم بهش در لفافه مطالبي كه دوست داره بهش ميفرستي را انجام بدي بي اثر نخواهد بود. بگذار اعتماد و ارتباط از درون تو را احساس و لمس كند .
تو مدتها تلاش كردي عشق اورا نابود كني و ايشون مقاومت كرده و تو با سرسختي مغلوبش كردي پس بايد بسختي صبر كني و اصلاً رفتارت بايد عوض شود نتيجه هر چي باشد پس انتظار بايد به اخلاق خوب و صبور تبديل شود آنگاه بي او هم تو سعادتمند هستي و موفق؟
آقای حسین 40 مرسی خوشحال میشم برام میذارید. همین کارو میکنم. دوست داشتم آقایون هم نظراتشونو و راهنماییاشونو برام بگن:72:
من تصمیم گرفتم رابطه مو حفظ کنم اما آهسته به طرفش برم مثلا هفته ای دو تا پیام.
یه جا هم خوندم تو همین سایت که اولش زود به زود پیام بده بعدش کمش کن تا به فکر بیفته ک چرا دیگه کم پیام میده...
روند نزولی به صعودی خوبه؟ یا صعودی به نزولی؟ یا کلا منظم مثلا یه روز درمیون؟
میخوام از اس ام اس هایی که قبل عقد برام میفرستاد من اسکرین شات گرفته بودم برای تحریک عواطفش استفاده کنم براش با وایبر بفرستم خوبه؟
فقط میترسم خراب کاری بشه بگه خاااااک بر سر مننننننن این پیامارو بهت میدادم من گول خوردمممم من ساده بودم. آخه تو همین پیام های اخیر بهم میگفت من غلط کردم من ساده بودم گول خوردم، همیشه تو دعوا میگه منو گول زدی، آخه چرا:315:
من که خودم اون پیامارو میخونم عاشق اون محسن قبلیه میشم و دلم براش تنگ میشه. من همونو میخوام :47:
همراهشون این متن رو هم دوست دارم براش بفرستم. میگن گاهی اوقات یه سخن یه ضرب المثل و امثال اینا خیلی تاثیر گذارتر از یک ساعت حرف زدنه.
یا کلا حرفای دل خودمو بزنم؟
زن و شوهر جوانی که تازه ازدواج کرده بودند برای تبرک و گرفتن نصیحتی از پير دانا نزد او رفتند. پيرمرد دانا به حرمت زوج جوان از جا برخاست و آنها را کنار خود نشاند او از مرد پرسید: تو چقدر همسرت را دوست داری!؟
مرد جوان لبخندی زد و گفت: تا سرحد مرگ او را می پرستم! و تا ابد هم چنین خواهم بود!( مثل شوهر من)
و از همسرش نيز پرسید: تو چطور! به همسرت تا چه اندازه علاقه داری!؟
زن شرمناک تبسمی کرد و گفت: من هم مانند او تا سرحد مرگ دوستش دارم و تا زمان مرگ از او جدا نخواهم شد
و هرگز از این احساسم نسبت به او کاسته نخواهد شد.
پير عاقل تبسمی کرد و گفت: بدانید که در طول زندگی زناشویی شما لحظاتی رخ می دهند که از یکدیگر تا سرحد مرگ متنفر خواهید شد
و اصلا هیچ نشانه ای از علاقه الآنتان در دل خود پیدا نخواهید کرد.
در آن لحظات حتی حاضرنخواهید بود که یک لحظه چهره همدیگر را ببینید.
اما در آن لحظات عجله نکنید و بگذارید ابرهای ناپایدار نفرت از آسمان عشق شما پراکنده شوند
و دوباره خورشید محبت بر کانون گرمتان پرتوافکنی کند.
در این ایام اصلا به فکر جدایی نیافتید و بدانید که "تاسرحد مرگ متنفر بودن" تاوانی است که برای "تا سرحد مرگ دوست داشتن" می پردازید.
عشق و نفرت دو انتهای آونگ زندگی هستند که اگر زیاد به کرانه ها بچسبید، این هردو احساس را در زندگی تجربه خواهید کرد.
سعی کنید همیشه حالت تعادل را حفظ کنید و تا لحظه مرگ لحظه ای از هم جدا نشوید
امروز به شوهرم پیام دادم
گفت دیگه این پیاما فایده ای نداره منو تو دیگه با هم نخواهیم بود شاید باورت نشه. تو اشتباهاتتو فهمیدی اما دیگه خیلی دیر شده خیلی. من دل سنگ شدمو دیگه دوستت ندارم. و اینکارا فایده ای نداره.
گفتم میخوای طلاقم بدی؟
گفت آره
گفتم کی محسن؟
شکلک خنده فرستاد که عجله داری؟ شوهر پیدا کردی؟
منم گفتم من دارم تمام تلاشمو میکنم زندگیمونو بسازم چرا این حرف رو بهم میزنی :54:
گفت دیگه نمیخوامت و دوستت ندارم و برو مرد دیگه ای برای خودت پیدا کن
بعدشم زنگ زد گفت یکبار دیگه بهم پیام بدی (با لحن کاملا تهدید آمیز)این سیمکارتمو میشکونم. دیگه بهم پیام نده فهمیدی؟ مشکلی داری برو قانونی اقدام کن
از شناختی که ازش دارم وقتی این برخورد و داره قبلش یکی پرش کرده فکر کنم واقعا زن گرفته اون اجازه نمیده باهام حرف بزنه
چه افکارایی میاد تو ذهنم خدا:54:
دیگه هم نمیتونم پیام بدم:54:
زندگیم به فنا رفت.
آرزوی زنگ زدن شوهرمو داشتم همیشه از اول تلفنی حرف بزنیم. زنگ زدنش کلا انگشت شماره آخریشم که اینطوری
سلام شادمانه درکت میکنم سخته واقعا
راضیش کن بره مشاوره حضوری بگوتامشاوره نیای من راضی ب طلاق نیستم و پای برگه ایو امضا نمیکنم
سلام شادمانه جان, نمیدونم چی باعث شده که همسرت هیچ محبتی به دلش نفوذ نمیکنه, تو هرچی در توان داری گذاشتی و میزاری ,من به جنس خودم افتخار میکنم که که اینقدر قدرتمند پای زندگیه در حال ویرانش می ایسته ,من باzzzz موافقم انگار تنها راه پیش و رو همینه, میدونم روزای طاقت فرسایی رو میگذرونی, الان که راه ارتباطیت باهاش قطع شده, سعی کن یکم به خودت برسی زیاد خونه نمون و فکر و خیال نکن, با اذیت کردن خودت راه به جایی نمیبری, نمیگم دست از تلاش بردار, کم نیار ولی دیگه نیاز نیست همه حواست و فکرت همسرتو آینده باشه, سعی کن ارتباطتو با دوستات بیشتر کنی, خودتو سرگرم کن به خصوص الان که روزا طولانی شده,تو باید خودتو برای هر اتفاقی در آینده آماده کنی , برات دعا میکنم شادمانه عزیز
خواهرم شادمانه عزیز،
می تونم باتمام وجود دردمندی و جس درماندگی تو رو در این جدال عقل و احساس درک کنم؛
چیزی که نمی فهمم اینه که تو چرا اینقدر خودت رو مشغول و امیدوار به زندگی هنوز آغاز نشده ای کردی که اینهمه برات هزینه داره؟!
قصه تو درد منو تازه کرد.
کاش منم در دوره عقدم به این برآورد می رسیدم که قراره چقدر انرژی روحی و روانی وجسمی خودم رو وقف حفظ این رابطه کنم.
اما متاًسفانه خیلی چیزا بهتر از اونی بودن یا لااقل باعث نادیده گرفتن خیلی چیزایی می شدن که بشه پیش بینی درستی از مسائل آینده کرد .
پس یعنی بعد از شروع زندگی مشترک به مراتب باید مسائل درشت و سنگین تری رو رد کنی،
طوری که شاید هیچوقت فرصت نکنی به برنامه های رشد شخصی خودت فکر کنی ،
مگر این که واقعاً برنامه ای مهمتر از دل به دست آوردن نداشته باشی و فردا همون آدما چیز بیشتری ازت نخوان و مدعی نباشن که تو واسه خودتم هیچی نمیشی!
من که خیلی چوبشو خوردم ، صورت خودمو با سیلی سرخ نگه داشتم هر کی از بیرون می بینه به حساب شانس و اقبال بلند و امکاناتی که همسرم برام فراهم کرده می ذاره که هنوزم نمیتونم ازش بهتر بهره ببرم ،
اما فقط خدا میدونه که چطورهنوز دارم از درون خرج میکنم و به نما اضافه میکنم،
درست و غلطش رو نمی دونم فقط می دونم که باید دست از تقلا بر ندارم،
دیگه تو مرحله ای نیستم که بخوام چیزی رو انتخاب کنم باید همینی رو که هست بسازم،
چون الان باید الهام بخش یه خونواده و حتی خونواده های همبسته باشم.
و دلم تنگه واسه اونهمه شور و هیجان و قدرت و موفقیت و توانایی و برنامه های رشدی پشت سر هم دست یافتنی که نمی دونم چرا
، چه جوری، با چه دلیل ها و پیش آوردهای بی برو برگرد، در منگی و نا باوری و استیصال از دستم گرفته شد و بخاطرش مواخذه هم شدم ، سرکوفت هم خوردم، دست و پا هم زدم، به جاهایی هم خودمو رسوندم، اما هنوز این کجا و اون کجا؛
قدر خودت رو بدون،
قدر فرصت زندگیت رو بدون،
اولویت هات رو خوب تعیین کن،
بگذار زندگی کرده باشی نه اینکه اون رو قاب کرده باشی.
شادمانه عزیز من تاپیک های شما را خواندم
خیلی سخته
عمل بد و پشیمانی آور مثل تیری که از کمان رها شده و دیگه بر نمیگرده
منم تو زندگیم رفتارهای اشتباهی داشتم
شوهری که نفسهامو بو میکشید
و همیشه نازمو میخرید
الان ۲ ماه باهام حرف نمیزنه
و جدا میخوابه(البته بماند که اشتباهات ایشون هم کم نبوده به خاطر خساستش من رفتاراشو دوست نداشتم)
عزیزم اگر واقعا احساس بلاتکلیفی داری
و تلاشهات به جایی نمیرسه
(البته به نظر بنده انتخاب وایبر و اس و ام اس)جهت صحبت اصلا راه درستی نیست
پاشو توکل بر خدا
برو جلو درشون
با بزرگترییا شخص مورد اعتماد همسرت
حضوری صحبت کن
کسی را واسطه قرار بده
وگرنه با نشستن و گرفتن گوشی دادن پیام
اوضاع درست نمیشه که هیچ
بدتر هم میشه
چون ایم وسایل الکترونیکی اصلا جواب مثبت ندادن
تمام تلاش و انرژی عاطفیتو تو ملاقات حضوریبذار
اگر خواهان یک عمر زندگی با همسرت هستی
مرسی مامان آرشا
شوهرم همون قدر که مهربونه همونقدر هم وقتی عصبی میشه من میترسم ازش. خوندین که بعد از پیامم زنگ زد و با داد و بیداد باهام صحبت کرد.
میگن پل های پشت سرتو خراب نکن شاید امید به برگشت باشه
مثل رابطه منو شوهرم و خانواده هامون شده
اصلا نمیتونم با کسی از خانوادش صحبت کنم
چون رابطه هامون تیره و تار شده
مادرشوهرم هم همونطور که مهربونه همونقدر کینه ایه. وقتی پسرش منو کتک زد این زن یه زنگ به من نزد!!! چون از پدر شوهرم زیاد کتک خورده فکر کنم دلش خنک شده ه ه ه
من دیگه این رابطه رو رهاش کردم مثل شوهرم
اما عجله نمیکنم. چون عجولم همیشه بعدش پشیمون میشم
خیلی دلم میخواد رابطمون درست بشه ولی وقتی به این که اون شمااااااااااااره خانوم توی گوشیش فکر میکنم که کیه میگم ول کن بابا مگه دیوووونه ای حرمتی برای تو و زندگی قائل نشده بهتر از زندگیت بیرونش کنی.
با اینکه مدیر همدردی میگن اصلا به این مساله فکر نکن به هیچ عنوان اما خب سختمه قبول کنین
اگر بیاد طرفم که زندگیمو میسازم اما اگر نیاد دیگه تموم شد من به هیچ عنوان نمیرم و دنبال طلاقمو میگیرم.
فکر کنم نهایتش باید مهریمو ببخشم چون اون میگه طلاق توافقی بگیریم و اگه نبخشم منو بلاتکلیف میزاره و طرفم نمیاد.
میدونین چی الان دلم میخواد؟فقط یه پشتوانه محکم
همه چی روی دوش منه اصلا انگار نه انگار من بزرگتر دارم عین خیالشون نیست.
شوهرم تو یه پیامش گفت تنهای تنهام اما اون تنهایی چه میفهمه...
لینکه تاپیک جدیدم
شوهرم میخواد طلاقم بده
یه روز یه کفش دیدم ک خیلی ازش خوشم اومد, با اینک برام تنگ بود و پامومیزد خریدمش؛
فروشنده میگفت:نگران نباش جا باز میکنه..؛
مدتها گذشت اما اون کفش جا باز نکرد!!
با خودم میگفتم تو مسیرای کوتاه میپوشمش اما بازم اذیتم میکرد و پامو زخم میکرد!!
ولی من خیلی دوسش داشتم...
تا بالاخره یه روز,اون کفش و کنارگذاشتم..
امید من واسه جاباز کردن اون کفش بی موردبود...!!
اون کفش سایز پای من نبود...!!
درسته ک خیلی می خواستمش,ولی ب درد من نمیخورد!!
خلاصه از اون کفش هیچی واسم نموند؛جز زخمهایی ک روی پاهام گذاشته بود...!!!
بعضی از ادمها هم درست همین طورند...؛
باید کنار گذاشتشون..،چون ب سایز قلبتون نمیخورن, حالا هرچقدهم ک دوسش داشته باشید...!!
با سلام
این تاپیک از ظرفیت مجاز عبور کرده
لطفاً بجای ایجاد تاپیکهای متعدد و ارسال پستهای به شکل گزارش روزانه و بعد احساس پشیمانی از ارسال و گزارش و تقاضای حذف آنها .... مدتی به راهنمایی ها توجه کرده و مقالات تالار در رابطه با مشکلاتان را مطالعه کرده و عمل کنید و تغییرات ایجاد کنید و فقط در صورت نیاز مبرم به راهنمایی تاپیک ایجاد کنید تا ابتکار عمل و خلاقیتتان در حل مشکلتان از بین نرود و وابسته به این فضا و گفتن برای بازدید کننده ها و راهنمایی گرفتن نشوید که خود یک آسیب است برای زندگیتان و شخص خودتان
موفق باشید