-
دوست عزیز به نظر من بهترین کار اینه که برید مشاوره حضوری .تا حالا به مشاور مراجعه کردین؟اگه خانمتون بیاد که چه بهتر ولی اگه نیاد خودتون هم که به تنهایی برید اونجا خیلی بهتر و بیشتر راهنمایی میشی واسه حل مشکلتون.به خانمتون هم بگید بیا یه بار دیگه سعی کنیم واسه زندگی.اگه با سعی و تلاش دوباره هردومون به نتیجه نرسیدیم اونوقت هرچی شما میگی من قبول میکنم.ولی اگه بهم فرصت ندی همیشه و تا آخر عمرم با خودم درگیرم که چرا نتونستم بیشتر سعی کنم .بگید همه زندگی ها توش مشکل و اختلاف نظر هست مهم اینه که زنو شوهر سعی کنن اونارو حل کنن و عیب های همدیگرو بپوشنن.
واقعا باید دید همسر شما چرا میگه طلاق و مطمینا دلایلی که داره هیچ کدوم غیر قابل حل نیست.ازش بخواین یه فرصت دیگه بهتون بده و با هم مشاوره برید و سعی کنین حرف همو بفهمین و درصدد حل اون باشین.بگید با لج و لجبازی چیزی درست نمیشه.بیا منطقی و عاقلانه جلو بریم.
و اینکه طلاق آخرین مرحله و در واقع فرار از مشکلاته.با طلاق عرش خدا به لرزه در میاد .و مکروه ترین حلال نزد خدا. اینارو بهش بگو و راضیش کن برای مشاوره و حل مشکلاتت.
ببخشید که دیگه بیشتر از این چیزی به ذهنم نمیرسه و نمیدونم اینایی که گفتم میتونه مفید باشه یا نه.ولی واستون دعا میکنم .انشالا مشکل تون حل میشه و خانمتون کوتاه میاد.
با آرزوی موفقیت و خوشبختی
-
سلام آقای تنها.
ببخشید یک سوال؟
شما فکر می کنین که چه چیزی باعث عوض شدن طرز فکر همسرتون شده؟
چی باعث شده که فکر کنه باید مدل دیگه ای زندگی کنه؟
آیا از ماهواره استفاده می کنید؟
دوستی که جدیدا زیاد با هم رفت و آمد داشته باشن ندارید؟
آخه من هر چی فکر می کنم میبینم مشکل اونقدر جدی تو داستان شما نبوده که برآیندش همچین برخورد سردی از طرف همسرتون باشه خصوصا که فرمودید با عشق ازدواج کردید.
آیا همسرتون در زندگی با شما خیلی زیاد اذیت شدن؟
لطفا سوال اولمو با دقت جواب بدید.
مرسی
-
کابرمحترم آلوچه
خدمت شما عرض کنم خانوم بنده الان دچار خودبزرگ بینی شده و فکر می کنه از هر نظر شرایط بهتری نسبت به من داشته و الان پشیمونه. بهانه های مختلفی هم می یاره که هیچ کدوم برای رسیدن به طلاق منطقی نیست.
در صورتی که هم از نظر تحصیلات، هم شرایط کاری و هم خانوادگی اگر من سرتر نباشم، از اون پایین تر هم نیستم. می گه می خوام از زندگیم لذت ببرم و شاید پیش خودش یک رویاهای دیگه ای داشته که الان نمی تونه بهشون برسه. هیچ دلیل منطقی و محکمه پسندی نداره و من همه جوره کوتاه اومدم و الان هم زندگیمو و زنم رو دوست دارم.
ماهواره نداریم و دو تا از دوستاش تو یک سال اخیر از همسرشون جدا شدن نمی دونه با اونا ارتباط داره یا نه.
واقعا هم بی منطقه شده و هر کسی مشکل ما رو می شنوه می گه مشکلتون جدی نیست و حیفه طلاق بگیرید. منم اصلا نمی تونم با طلاق کنار بیام چون واقعا دوستش دارم.
من تو این چند سال در حد توان سعی کردم خواسته های همسرمو برآورده کنم و از حق نگذیریم کمک کرد تا خونه بخریم. تو این چند سال هم قهر و آشتی هایی داشتیم که هر دفعه یا من یا اون کوتاه می یومد حل می شد ولی این دفعه خیلی مصره به طلاق و داره همه چیز رو خراب می کنه. رفته حکم توقیف خونه رو گرفته که نتونم بفروشم. حکم توقیف ماشین رو گرفته. مهریشو گذاشته اجرا و داره به هر دری می زنه تا به طلاق برسه.
ولی من نا امید نیستم. اصلا مادیات برام مهم نیست و فقط به درست کردن زندگیم فکر می کنم. مطمئن هستم خدا هم کمک می کنه.
ولی واقعا چند روزه توخونه اصلا با هم حرف نمی زنیم و بدون اجازه می ره بیرون و منم کاری به کارش ندارم. پیش مشاور خانواده هم چند بار با هم رفتیم و الان دیگه نمی یاد.
دوستان لطفا نظر بدید چه کار کنم. نظر بدید زندگیمو بسازم. شرایط سختی ایجاد شده.
-
من یک مورد سراغ دارم که متاسفانه خانم با همین دلایلی که شما ذکر کردید از شوهرش جدا شد.اما الآن خیلی وضع وحشتناکی داره.
با یه آقا که معتاد به شیشه هست دوست شد و به قول خودش اون طوری که می خواست زندگی جدیدشو شروع کرد.
حالا کارش به جایی رسیده که از قرص اعصاب استفاده میکنه.
خانوادش قبولش نمی کنن.مهریشو تمام و کمال ازش گرفتن و خیلی محدودش کردن.الان داره التماس شوهر سابقشو می کنه که دوباره ازدواج کنن.
آینده طلاق رو برای خانمت باز و روشن کن.دختر عمه من با شوهرش اختلاف داره و مدتیه خونه پدریشه. هنوز طلاق نگرفته اما پیشنهاد صیغه و .... داره.آنقدری که کلا پشیمونه و میخواد برگرده.
کلا طلاق آینده قشنگی نداره.پس فقط باید برای مواقعی باشه که تحمل زندگی به دلایل کاملا عقلانی ممکن نباشه.نه اینکه آدم هر وقت هوس کرد طلاق بگیره.
به نظرم همسرت دچار غفلت و اشتباه در باورهاش شده.
شاید همون دوستاش که گفتی طلاق گرفتن این باور که حق یک زندگی متفاوت از این که هست رو داره درش ایجاد کردن.متاسفانه من این مورد رو زیاد در اطرافم دیدم که اکثرشونم دوباره برگشتن و از شوهرشون خواستن که گذشته رو فراموش کنه.
برخلاف نظر بعضی از دوستان به عقیده من همسر شما کاملا در مورد طلاق جدی هست.
با همسرت صحبت کن باهاش یه شرطی بذار.
اول از همه خودت برو یه مشاور عالی پیدا کن.بعد به خانمت بگو من به شرطی به طلاق راضی میشم که تمام جلسات مشاوره رو شرکت کنی.
اگر مشاوره جواب نده واقعا دیگه چی می تونه باورهای غلط همسرتو تغییر بده؟؟!
-
-
سلام من مدتی جریان زندگی شمارومیخونم وبسیارکوچکتر ازاون هستم که نظراتم پخته باشه اما به نظرم شما تمام تلاشتون روکردید وداریدمیکنید چون زندگیتون رو میخواهید ومن مطمینم قدر همسرتون رو میدونید اما اول باید این رو مشخص کردکه زنتون واقعا در رویای طلاق وزندگی ایده ال وتحمل شمابراش غیرممکنه واگه الان کوتاه بیاددوروز دیگه دوباره میگه اخ خودموحیف کردم یا نه فقط میخوادکمی خودشورولوس کنه شماروبترسونه تا میزان ارزششوپیشتون بفهمه ممکنه خودش فکرکنه درطلاق جدیوثابت قدمه اما ته دلش ازبطن قضیه خبری نداره وبراش مثله یه بازیه من فقط نظراتم میگم وحتی ممکنه تاثیرعکس بزاره میگم تا ذهن شمابرای راه حل های مختلف بازبشه من فکرمیکنم همسرشما یه شوک میخوادشاید اون بخوادبرگرده ورابطش روبازگرماببخشه اما خب واقعامسخرست که امشب باشماسردباشه ویهو فردا گرم بشه وپذیرای شما باشه وشایدنمیتونه بخاطردلخوریکه ازشماداره اروم اروم روابطتون روگرم کنه اون الان با خودش درگیره فکرمیکنه شمارونمیخواد مدام عصبی بدخلقه وقتی به سمتش میریدپرخاش میکنه اما اگه نریدمسلما ناراحت میشه وداره شماروامتحان میکنه ببینه تا کجا مقاومت دارید فکرنکنیدکه الان بایدجلوش خودتونومقاوم نشون بدیدبرعکس بزاریدببینه داریدداغون میشید مثلاناگهان یه سرماخوردگی سخت یا یکم بیشتر بگیریدتوی خونه بیفتید وکلا داغون شید احساسات محبتش روفعال کنیددیگه نگیدونخندیدتا اون حس کنه الان وقتشه تا اون ازشما حمایت کنه اگراون مدام شمارودرحال شادی ببینه حرص میخوره که چرا التماسش نمیکنیدگریه نمیکنیدکه بمونه همونطورکه گفتیدخودبزرگ بینی گرفته اگراون برای شماغذادرست کردبهتون رسیدگی کردهرچندسردوخشک بفهمید اون نمیخواست شمارواینطوری کنه وقتی اومدپیشتون با وضع بدمریضیتون ازش اروم تشکرکنیدودستش ببوسیدودوباره به مریضیتون بپردازیداما اگرنه هیچ کاری نکردوخودش غذا خوردتنهایی وبه شما نگفت خرت به چندبدونیددیگه شمارونمیخوادوعشق زوری نیست بایدبره وحتماسرش به سنگ بخوره بجزاین راه شما میتونید یبارکه بغلش کردیدواون پرخاش کرد یهو خودتونوخیلی ناراحت نشون بدیدیه قطره اشک بریزید اما یجوری نشون بدیدنمیخوایداونببینه وباحالت سرخورده وکاملاناراحت بگیدباشه وازخونه خارج شیدبزاریدپشیمون شه که غرورمردشواینجوری شکست البته راه سوم اما خیلی خطرناکی هم هست که شاید نتیجش کاملا عکس باشه بترسوندیش که شماروممکنه ازدست بده روابط مشکوک بگیرید که انگارکسی داره شماروجذب میکنه انگارریگی به کفشتونه این کارباعث میشه اون به این رفتارتون فکرکنه وبخوادنتیجه بگیره متعجب شه وخشمگین اون هی به شما واین مشکوک کاریتون فکرمیکنه که این فکرکردنا کم کم وابستگی وعلاقه میاره اما گفتم راه سوم خطریه
-
کاربر محترم آلوچه
ممنونم از راهنماییتون. خدمت شما عرض کنم خانومم واقعا نمی دونه داره چه کار می کنه. داره به هر دری می زنه تا منو خسته کنه تا راضی به طلاق بشم. منم بهش گفتم تا زمانی که بچه بازی در میاری من نمی تونم به طلاق فکر کنم. به خواهرش هم گفتم و اون گفت دخالتی نمی کنم ولی می گفت حیفه سر چیزای الکی زندگیتون رو از دست بدید.
پیش مشاور خوب هم چند بار رفتیم ولی الان می گه نمی یام. تو خونه خودش رو شاد نشون می ده و می یاد جلوی من غذا می خوره تا حرص منو در بیاره. بهش گفتم پس منو نشناختی. گفتم واقعا فکر می کنی با این کارات من ازت دلخور می شم یا به طلاق فکر می کنم. بهم گفت خودت برو غذات رو بخور بچه که نیستی. منم گفتم من به احترام تو نیاز دارم اول بعد به غذات. تا زمانی که این کار رو بکنی من چیزی نمی خورم. تو واسه خودت درست می کنی نه برای من.
کاربر محترم دختر جوان
ممنون که نظر دادید. منم فکر می کنم به یک شوک نیاز داره ولی بهش هم گفتم، یک جایی متوجه اشتباهاتش می شه که دیگه دیر شده. واقعا الکی الکی داره تیشه به ریشه زندگیمون می زنه. هر روز یک بهانه و هر روز یک رفتار جدید. واقعا هر کاری می کنم مقصرم. اگر برم پیشش می گه ازت بدم می یاد و داد و بیداد می کنه، اگر نرم پیشش می گه احساس نداری. دیگه به حرف هیچ کی هم گوش نمی ده.
در مورد پیشنهاد اولتون باید امتحان کنم ضرر نداره.
در مورد پیشنهاد دوم، من چند بار رفتم پیشش بهش دست بزنم یا بغل کنم، ولی پرخاش کرده و در رو روی من قفل کرده. منم برای اینکه حرمت ها حفظ بشه، دیگه نرفتم. الان هم جای خوابش رو عوض کرده ومنم گفتم اگر پیشت نمی یام یا باهات حرف نمی زنم، به احترام خواسته خودت هست فکر نکن احساس ندارم.
در مورد پیشنهاد سوم، اون خیالش از رفتارهای من راحته و می دونه هیچ وقت همچین کاری نمی کنم. می دونه که چنین اشتباهی رو هیچ وقت مرتکب نمی شم.
البته هرچی خانومم احساسی و بی منطق هست، من بر عکس منطقی عمل می کنم و شایدم این یک نقطه ضعف باشه برام چون خیالش راحته که با فکر عمل می کنم.
-
اقای تنهایی ببخشید که اینو میپرسم ولی رفتار همسر شما شبیه کسیه که مورد خیانت واقع شده . ایا ایشون شما رو به خیانت متهم میکنه؟ یا دچار شک و سو ظن شدند ؟
-
کاربر محترم واحد
خدمت شما عرض کنم که اصلا چنین چیزی نیست و از این جهت خودش خیالش راحته. تمام مشکلاتی که من می دونم و خانومم به من و مشاور و خانوادش گفته، چیزایی بوده که براتون نوشتم.
............
خداوندا دراین سال جدید
نمی دانم چه تقدیری مرا فرموده ای، لیکن
کمک کن تا رها سازم زخود
من کوله بار یک هزار و سیصدو افسوس
هزار و سیصد و اندوه
خدایا مهربانم کن
تو چشمان مرا با نور خود بگشا
تو لبخند رضایت را عطایم کن
بفهمان زندگی زیباست ...
-
الان که دارم می نویسم، خیلی داغونم. دلم از همه چیز گرفته. چرا خدا بهم نگاه نمی کنه؟ چرا دستم رو نمی گیره؟ خدایا خودت می دونی تو دل من چیه؟ خدایا کمکم کن.
دوستان شاید خانومم راضی بشه همه چیز رو بده و طلاق بگیره ولی واقعا نمی تونم به جدایی ازش فکر کنم. وقتی فکر می کنم دلم می گیره. من وقاعا دوستش دارم.
رفتم پیش پدرش و گفتم که واقعا دارم کم میارم. اونم گفت فعلا صبر کن چون دیگه به حرف ما هم گوش نمی ده. گفتم واقعا الان چه مشکلی هست که حل شدنی نباشه؟
من هنوز به درست شدن زندگیم امیدوارم. به نظرتون چه کار کنم؟ دیگه هر راهی رو که بگید رفتم ولی ته دلم راضی نمی شه کوتاه بیام. ته دلم می گه تلاش بکن. کوتاه نیا.
توروخدا کمک کنید. از مدیریت سایت هم چند بار خواستم نظر بدن ولی متاسفانه هیچ نگاهی به تایپیک من نمی کنن. هر کسی می تونه به مدیریت اعلام کنه کمک کنن.
-
دوست عزیز با پریشان حالی و عجز و ناله کاری از پیش نمی برید. در این تالار هم هر کسی در توان و تجربه خودش شما را راهنمایی می کند. ولی به نظر من شما بهتر است
با یک مشاور خانواده ی مرد با تجربه و میانسال مشکل را در میان گذاشته و راهنمایی بگیرید. این رویه ای که در پیش گرفته اید استیصال و درماندگی خدای ناکرده ممکن است
شما را به سمت خشونت سوق بدهد کاری که مسلما به ضرر و زیان شما تمام می شود. شاید همسر شما فارغ از دلایلش که ما از آن بی اطلاع هستیم در حال حاضر
هدفی جز این نداشته باشد تا بتواند آسانتر به خواسته اش برسد. مراقب باشید و بیشتر به سلامتی روانی و جسمی خودتان توجه کنید.
-
من هنوزم هرسه راه رو پیشنهاد میکنم وشدیدا حس میکنم رفتارخانمتون رودرک میکنم من این صبر ورفتارمثبت شماروتایید میکنم وعالی عمل کردین اون هی داره حرص شمارو درمیاره وخوشحال باشید چرا چون که شماروکامل میبینه میخواداونقدرشماروحرص بده اونقدر اذیت کنه تا کم بیارین تا ازش خسته شین ومثلا یه دادبزنیددعوا کنیدحتی بزنتیش اون الان تمام اجزای زندگیش دارن ازشما حمایت میکنندوشماروتایید میکنن حتی خودش بله دقیقا در درون خودش هم این باوروداره که شما عوض شدین خوب شدین ازهرنظرمحترم قابل تایید وکامل هستین الان همه فکرمیکننداون داره بچه گانه فکرمیکنه واون قطب منفی وشما قطب مثبت شدین اون با این کارا میخوادشماروبه پایان استانه تحملتون نزدیک کنه ویه برخوردمنفی ازشما برای اون برگ برندست که ثابت کنه دیدین این عوض نشده لایق طلاق گرفتنه اون کاراش نقش بازی کردن بوده به خودش بگه دیدی این مردهمون مردقدیمه عوض نشده اون مقصره وتو خوبی اون دمبال یه دلیل اما خب حالا باید چیکارکرد مسلما شما نمیتونید همیشه صبرداشته باشید واون نمیتونه به این کارش ادامه بده اما صبر کنید تا شک بهش وارد بشه یه اتفاق که اون برگرده ورفتارش روکنکاش کنه واین شوک هیچ چیر نمیتونه باشه الا اینکه شماظاهر خودتون رو بردارید این تنها راهه همونطور که گفتیدایشون شمارویه فردمعقول میبینن که اشتباه نمیکنه ناراحت نمیشه وکم نمیاره عقب نمیکشه مطمین باشین اون ازطلاق میترسه وباخودش لج کرده اون فکرمیکنه تاهرزمان بخواداجازه داره بچه بازی دربیاره حرص بده ورفتارنادرستش روادامه بده چون روی شما تاثیری نداره وشماچیزیتون نمیشه اون اول هم گفتم اون میخوادپایان شماروببینه اون میدونه زیاده روی میکنه اما میبینه شماصبرمیکنین وچیزی نمیگین براش جالب شده ببینه حدشما کجاست چرا درونتون رومخفی میکنیداین باعث میشه حتی اگه اشتی کردین اون همیشه بی احترامی کنه وحرمت هاروبشکنه به این تفکرکه شمادر استانه صبر هستید روش هایی که گفته بودم هرسه تاش پایان شمارونشون میده به سه حالت مختلف وهرسه تاش موثره شما نمیفهمید جمله(اگه سمتت نمیام بخاطرخودته یا بخاطر احترام به نظرته)چقدر یه زن روعصبی میکنه اون اصلا ازاین جمله لذت نمیبره متنفره چون احساسش بیشتراز عقلش اون این حرفتون رو به پای مردونگی ودرک شعورشما نمیزاره بلکه حس میکنه برای شما یه چیزعادیه وخیلی رقبتی بهش ندارین که میتونیدانقدر اروم صحبت کنید وقتی این حرفومیزنید اون مسمم تر میشه چون میبینه دوری کردنش روی شما داغ نزاشته پس میگه طلاق میگیرم تا این روش اثربزاره چرا شما مردانمیفهمید که زنها مردروبرای زورش دوست دارن اون میخوادشماروتشنه ببینه بفهمه انقدر دوریش نابودتون کرده که کنترلتون روازدست دادیدومیخواید بدستش بیارید مطمین باشیدخانمتون چنین احساسی دارن بغلش کنید با شوخی وخنده اون جلوتون مقاومت نشون میده بازم بخندین وبگین نه اصلا ولت نمیکنم دستاش محکم بگیرین تا حس کنه شما ازش بزرگترین وخودش ظریف ببینه اون بازهم پرخاش میکنه ومیخواد شماروپس بزنه البته فقط درظاهر حالا شما عصبی شین ناراحت نه عصبی!محکمترفشارش بدین دادبزنیدوبگیدنه شما زیادی شلین زنهااصلا اززندگی منطقی خوششون نمیاد دوس دارن مردروحریص وتشنه ببینن حس کنن مردی که زورداره وازشون بزرگتره تشنشونه بزور با عصبانیت نزاریدحرف بزنه خودتون روتب دارنشون بدیدکسی که میخوادزنش روبدست بیاره به هرقیمتی وشروع کنیدتب داروخشن بوسیدنش ببخشید که انقدر رکم وحتی بزور باهاش رابطه داشته باشین اما نه اینکه اذیتش کنیدنه فقط حس کنه شما نمیتونستیدخودتون روکنترل کنیدصبحش هم به نظرم براش صبحونه اماده کنیداما خودتون نمونیدوبرید ازش روی کاغذ عذرخواهی که کنیدکه خلاف خواستش رفتارکردید وبگیددوسش داریدوازخونه برید به نظرم چندروزی دوری موثره وکارگشاست اون تو این مدت به شمافکرمیکنه ودلتنگ میشه وفکرمیکنه شماروناراحت کرده چندروز تنهایی باعث میشه رفتارش روبسنجه ببنید شما ازامتحان این راها ضرر نمیکنیدچون نهایت تهش همینجایید اما بازم خودتون موردسنجش قراربدین موفق باشید
- - - Updated - - -
ببخشید من الان یباردیگه حرفای شماروخوندم دقیقا این بودکه گفتم وکاملا خانمتون رودرک میکنم فقط زور یادتون نره امیدوارم گوش بدید چون کاملا همچی واضحه اون تاحالا موقع بغل کردن پرخاش کرده اگه الان بخوادبرای شماهم بمیره نمیادیهوکوتاه بیادمجبوره به رفتارش ادامه بده تاغرورش حفظ شه تازمانی که رفتارتونوعوض نکنیداون مجبوره ازاین شیوه تبعیت کنه اون خودش یه زخم خورده میبینه که بایدازش دلجویی بشه واون اجازه هرحرفی داره اما این کش دادن دلجویی شمااونم خسته کرده اون نمیتونه ایندفعه که رفتیدبغلش اروم باشه مسخرست یهوگرم شه راهی که گفتم عملی کنیدمنطقتون روبزاریدپشت دروبریدپیشش
-
از راهنمایی همه تشکر می کنم
قبول کنید سخته وقتی با زنی زندگی می کنی که رفته حکم توقیف خونه رو گرفته که نتونم بفروشم. حکم توقیف ماشین رو گرفته. مهریشو گذاشته اجرا و داره به هر دری می زنه تا به طلاق برسه.
ولی من تصمیم خودم رو گرفتم. به هیچ عنوان راضی به طلاق نمی شم حتی اگه همه چیزم رو از دست بدم. من می خوام زندگیمو بسازم. من یقین دارم زندگیمون مشکل غیرقابل حلی نداره ولی خانومم کوتاه نمی یاد. خدا بگم چه کار کنه کسانی رو که دارن به غلط راهنماییش می کنن.
من بهش گفتم نه از دادن مهریه می ترسم و نه اموال دیگه. هر چی قانون بگه حرفی ندارم. من واقعا بدون دلیل منطقی و سر لج بازی خانومم نمی تونم به طلاق فکر کنم. بهش گفتم منو به زور به طلاق وادار نکن.
البته اون 95 درصد تصمیمش به طلاقه و شاید 5 درصد مردد باشه. من هنوز به اون 5 درصد امیدوارم. می دونم خدا هم حواسش به من و زندگیم هست. هر چند خانومم اعتقاداتش خیلی ضعیف شده ولی من ثابت می کنم بهش که خدا باهامه. بهش ثابت می کنم کسی که خدا رو داره دیگه به چیزی نیاز نداره. نه اینکه بشینم معجزه ای بشه نه. من دارم تلاشم رو می کنم. دارم پیش مشاور خانواده می رم. با خانوادش صحبت کردم. سعی می کنم هیچ اشتباهای نکنم.
ولی سخته که دائما یکی دنبال بهانه است و تو بخوای همش درست رفتار کنی.
من دیروز رفتم خونه چند تا ظرف تو ظرفشویی بود شروع کردم به شستنشون. سریع اعتراض کرد منو داغون کردی حالا برام گردو می شکونی؟ بزار خودم می شورم. منم گفتم می خوام کمک کنم و سرم خلوت بود گفتم اینارو بشورم. یعنی ببینید سطح فکر رو؟ اگر نشورم شاید بگه بی تفاوته. اگه بشورم می گه چرا این کار رو می کنی.
من براش شام املت درست کردم نخورد. منم برای اینکه عادت نکنه نخوردم و گذاشتم کنار. ولی نیم ساعت بعد رفت خودش تخم مرغ شکست خورد.
ولی من اصلا به روم نمی یارم و بازم این کارها رو تکرار می کنم. من می خوام بهش ثابت کنم عوض شدم.
به نظرتون چه رفتارایی تو خونه بکنم. اگه غذا درست کرد خودش خورد چه کار کنم؟ بازم نخورم؟
اگه غذا درست نکرد، بازم من درست کنم؟ اگه نخورد منم نخورم؟
اگه بی اجازه باز رفت بیرون چه کار کنم؟ دنبالش برم یا نه؟
لطفا نظر بدید تا بتونم درست رفتار کنم. خانوم من واقعا الان حساسه و امیدوارم اون 5 درصد ذهنش رو بتونم درگیر کنم.
-
به نظر من خانواده همسرت خیلی می تونن کمکت کنن.
اگر اونا از همسرت طرفداری کنن و ته دلش محکم باشه که بعد از طلاق حمایت کامل مادی و معنوی از طرف خانوادش داره راحت به طلاق فکر و عمل می کنه.
اما اگر خانوادش باهاش اتمام حجت کنن که اگر طلاق بگیری ما راضی نیستیم و لااقل حمایت معنوی از جانب ما نداری ، این می تونه موثر باشه.
در مورد مهریه:
طلاق حق مرد هست.درسته که قانون گذار برای تعدیل این حق مطلق مرد در مواردی به زن هم حق طلاق داده اما حق محدود به موارد خاصی هست که خانم شما مشمول هیچ کدوم از اونا نمیشه.
پس اگر درخواست طلاق بدن و شما هم مخالف طلاق باشید باید از طلاق خلع استفاده کنه.
سازو کار طلاق خلع به این صورته که زن از مرد می خواد که طلاق بده و زن در مقابل طلاق باید عوضی به مرد بده.این عوض می تونه مساوی مهریه یا کم تر از اون یا حتی بیشتر باشه که بستگی به موافقت مرد داره که راضی بشه در ازای چه مقداری طلاق بده.
فقط خواستم از این بحث به این نتیجه برسید که اگر خانم بفهمن که بعد از طلاق نه مهریه داره و نه حمایت خانوادش درباره طلاق عقلانی فکر می کنه شما باید شرایط بعد از طلاق رو برای خانم سخت کنی تو این روش لازم نیست که خودت مستقیم با خانمت وارد بحث و جنجال بشی بلکه از طریق خانواده همسرت و از طریق قانون به ایشون ثابت خواهی کرد که بعداز طلاق آینده خوبی نداره.
ضمنا به ایشون بگید که بعد از طلاق اگر پشیمون بشه راه برگشتی پیش شما نداره.
یه نکته اینکه من می دونم شما اصلا بحث مهریه برات مهم نیست اما باید بدون که اگه تو این قضیه کوتاه بیای خودت راه طلاق رو واسه خانمت هموار کردی!
-
منم با حرفای الوچه موافقم شما امتیازهای زیادی داری پس انقدر مضطرب نباشین وبراش مشخص کنیدکه بعد ازطلاق نمیبخشینش بگین دوستش دارین اما سواستفاده ازاین علاقه شماروبه ته خط میرسونه بگین اونقدر ضعیف نیستین که براحتی باهرتصمیمش موافقت کنین وهمونطورکه دوستمون گفت به راحتی ازمهریه کوتاه نیاید خانم شما زیادی رویایی شده وهمچیزرو مطمین وکامل میبینه وفکرمیکنه بعدازطلاق زندگی انچنانی درانتظارشه اون از مشکلات وحشتناک یه زن مطلقه خبر نداره فکرکنم اون تا واقعی با قضیه طلاق روبروشه وقتی شناسمش مهرطلاق روبخوره پشیمون میشه ویه افرادی دارن پرش میکنن جدیت نشون بدید تا بفهمه این مرداروم بعدازطلاق کامل اونوازسرش بیرون میکنه خانوادش هم همینطور اوناهم باید تردش کنن شما که مشاورمیرین راجب یه دوری چندروزه ازشون سوال بپرسین که خوبه یانه ببخشیداینومیگم شاید طلاق بدهم نباشه البته این نظرم بچه گانست اما شایدوقتی طلاق گرفتین اون پشیمون شدومسلما دوباره سمتتون میادوشما میتونیدبا یک رفتارمدبرانه وپس زدنش جواب این کارهای این مدتشوبدین اگرهم سمتتون نیمدوپشیمون نشدپس یعنی شمارونمیخواد وپس بهترشدکه جداشدین ببخشید اما خانمتون چشم امیدش به کس دیگه ای نیست؟یعنی خدای نکرده کسی اونروبه چیزی دلگرم نکرده شاید همون دوستانش که طلاق گرفتن دارن اونروبه طلاق و یه زندگی رویایی تشویق میکنن حتی شایدازمرددیگه پیشش حرف میزنن واونوهوایی کردن
-
ممنون از نظراتی که می دید واقعا دلگرمم می کنه تا با جدیت بیشتری تلاش کنم. مطمئن باشید من کم نمی یارم.
خانواده همسرم هم تا حالا برخورد بدی باهام نداشتن. ولی می گن به حرف ما گوش نمی ده. ولی بالاخره دخترشونه و نمی تونن پشتش در نیان.
من نمی تونم اصلا به جدایی فکر کنم. به خانومم هم گفتم هر تصمیمی بگیری با خودته ولی من واسه خراب کردن زندگیمون قدمی برنمی دارم.
منم مستقیم با خانومم چند ماهه جر و بحث نمی کنم. همش کوتاه می یام و سعی می کنم یک طرفه نشون بدم عوض شدم. در مورد مهریه هم گفتم می ریم قسط بندی می کنن هر چی تعیین کردن می دم و خودش هم می دونه نمی تونه به راحتی مهریش رو بگیره و خیلی باید صبر کنه.
من بهش می گم انقدر منو اذیت نکن ولی همش تو ذهنشه که چند سال منو اذیت کردی. منم می گم من یک سری رفتارام اشتباه بوده ولی اصلا عمدی توی اذیت شدن تو نداشتم. فقط یک سری مهارت ها رو نداشتم که الان کسب کردم. به خیال خودش می خواد انتقام بگیره که من بهش گفتم باشه تو هم چندسال به اعتقاد خودت منو اذیت کن تا آروم شی ولی تو داری عمدا اذیت می کنی.
قبلنا یک بار به خواهرش گفته بود من اگه طلاق بگیرم می تونم باز شوهر کنم و فکر می کنه آینده رویایی می تونه داشته باشه. به خدا داره اشتباه می کنه. بهش گفتم یه موقعی متوجه اشتباهاتت می شی که دیگه خیلی دیر شده. خیلی خیلی دیر شده.
گفتم من همیشه برات آرزوی خوشبختی دارم ولی خدا نکنه که یک روزی به گذشته نگاه کنی و پشیمون بشی. گفتم داری بچه بازی در میاری یک کم عاقل باش.
ولی حرف تو گوشش نمی ره که نمی ره. من به پدرش گفتم شما قضاوت کنید. واقعا چه چیز غیرقابل حلی تو زندگیمون هست که این رفتارها رو می کنه؟ مگه من خیانت کردم؟ مگه بیکارم؟ مگه دست بزن دارم؟ مگه چشم چرونم؟ مگه به شما بی احترامی تا حالا کردم؟ .... اونم هیچ چی نگفت. یعنی حق رو به من داد ولی معلوم بود که خانومم به حرف اوناهم زیاد گوش نمی ده.
لطفا بازم نظر بدید. نگفتید تو شرایط زیر چه رفتاری داشته باشم بهتره:
به نظرتون اگه غذا درست کرد خودش خورد چه کار کنم؟ بازم نخورم؟
اگه غذا درست نکرد، بازم من درست کنم؟ اگه نخورد منم نخورم؟
اگه بی اجازه باز رفت بیرون چه کار کنم؟ دنبالش برم یا نه؟
-
جواب سوالاتونونمیدونم اما هی داره احتمال هوایی شدن زنتون بیشترمیشه اصلا بعیدنیست که مردی مستقیم یا غیرمستقیم وتوسط دوستاش داره اونوامیدوارمیکنه که زندگی عالی براش میسازه یادوستاش واطرافینش دارن با دادن اعتمادبه نفس کاذب واینکه تو جذابی عالی ای کدبانویی و...اونوتحریک میکنن که موقعیت های خوبی براتون هست مواظب باشید اون پشیمون میشه این مسلمه اما بایددید ایا بدون اینکه بره وتجربه کنه وسرش به سنگ بخوره میشه ارومش کردیانه به نظرم بزاریدبره اگه اینطوری بمونه هی اعتمادبه نفسش بیشترمیشه که وای چقدردنبالمه اگه برگشت یعنی بهترازشمابراش پیدانشده وشمارومیخواد
-
اولا اون سوالایی که کردید رو خانم های متاهل بیان جواب بدن چون من یکی که واقعا نمی دونم یه زن دلش میخواد تو اون شرایط همسرش چکار کنه.
ثانیا، آقای تنها دیدید گفتم خانمت فکر می کنه بعد از طلاق یه شاهزاده رویایی نصیبش میشه و اونو به کاخ آرزوها میبره!
لطفا نقش خانواده همسرت رو سرسری نگیر.
قطعا خانوادش درک می کنن که مشکلی در زندگی شما نیست و طلاق یعنی از دست دادن فرصت زندگی خوب برای دخترشون.قطعا درک می کنن که دخترشون اگر مطلقه بشه چه شرایطی پیدا می کنه تو جامعه امروز ما.
سعی نکن تمام مشکل رو تنها حل کنی.
از خانواده خانم بدون اینکه خانم متوجه بشه کمک بگیر.نه فقط خواهرش بلکه اگر قضیه جدی تر شد از طریق پدرش وارد عمل بشو.
ضمنا به تلاشت برای بهتر کردن رفتارت ادامه بده حتی اگه خانمت بدرفتاري کرد.
-
دیشب شب کار بودم و امروز صبح وقتی که رفتم تو خونه بیدار بود. سلام دادم خانومم شروع کرد خندیدن. بعد صورتش رو برگردوند و منم گفتم 100 بار هم که بیام و جواب سلام ندی باز من سلام می کنم. گفتم فکر کردی.
نمی دونم خندش به خاطر چی بود؟ من خواستم وقتی رفت تو اتاق برم بغلش کنم ولی وقتی رفت تو اتاق در رو قفل کرد.
می خوام باهاش صحبت کنم و بگم که اگه تا 2-3 هفته دیگه اصلاح نشی، دیگه منم مجبورم رفتارم رو تغییر بدم. می خوام بهش بگم من بچه می خوام و اگه نمی خوای بچه دار بشیم بهم بگو یک فکر دیگه بکنم. می خوام تحت فشار بزارم و یک مقدار اقتدار مردانه رو بهش نشون بدم. من تا حالا همش کوتاه اومدم ولی اون داره سوء استفاده می کنه.
دوستان لطفا نظر بدن تا ببینم این راه خوبه یا نه؟
-
به نظرمن که خیلی خوبه خانومتون به این اقتدار احتیاج داره اما فعلا این موضوع بچه موضوع غیرمترقبه ای هست شما اول مشکلاتتونو رو کامل حل کنیدبعدبه فکربچه باشید خانوم شما واقعا داره سواستفاده میکنه وبیشتر ازمقدار دلخوریش داره تلافی درمیاره تصمیمتون تاثیرگذاره
-
دوست عزیز پیشنهادی دارم که نمی دانم تا چه حد می تواند به شما کمک کند. به نظر من همسرتون به این علت رفتارهایش را تشدید می کند که می داند جز شما کسی
دیگر شاهد آن نیست. حالا که به گفته خودتان رویه تحمل را پیش گرفته اید و از طرفی کمکی از جانب خانواده ایشان نمی شود یک روز به اتفاق والدین همسرتان به
خانه بروید تا آنها از نزدیک شاهد رفتار همسرتان باشند. در همان زمان در برابر همسرتان از شرایط کنونیتان و راههایی که طی کرده اید و علاقه تان به زندگی مشترک
و ادامه زندگی صحبت کنید ( البته و صد البته با نهایت احترام ) و بگویید که ادامه این روند به تدریج ممکن است از تحمل شما خارج شود و کارها سختتر گردد. بگویید
که من خواهان اصلاح زندگی و شروعی تازه هستم و به هیج عنوان مایل به جدایی نبوده و اقدامی هم در این مورد نمی کنم. از همسرتان بخواهید که او هم افکارش را
صادقانه بیان کند و تصمیمش را در برار
-
به نظر من خیلی خوبه که اقتدارتون رو به همسرتون نشون بدید
خود من موقعی که همسرم مقتدرانه عمل میکرد یا حتی بعضی وقتا که سرم داد میزد بیشتر دوستش داشتم
-
متاسفانه نمی دان به چه علت مطلب من ناقص ارسال شد.
از همسرتان بخواهید صادقانه در مورد اعمالش توضیح بدهد و تصمیمش را در مورد آینده اعلام کند ( لطفا شما فقط شنونده باشید و به هیچ وجه پاسخی در خصوص حرفهای
ایشان ندهید) شاید ایشان در برابر والدینش شرمنده شده و به اصلاح رفتارش بپردازد . شما هم با توجه به آنچه می گذرد با مشاوره از افراد ذیصلاح در مورد آیندتان
می توانید با آگاهی تصمیم بگیرید.
-
به یک وکیل هم مراجعه کنید وکیل ها شاید نتونن مهارت های ارتباطی روبهتون یادبدن اما به دلیل تجاربشون میتونن بسیارراه گشا باشن همچنین شما میتونید درموردحقوقتون باهاش حرف بزنیدنمیدونم حکم های عدم تمکین ویا هزارحکم دیگه که وجودداره وما بی اطلاعیم نه واسه اینکه طلاق بگیریدواسه اینکه چیزی تو چنته داشته باشین وممکنه قاضی حکمی مبنی بر اجازه ازدواج دوم به شما بده یعنی نیازی نباشه اززن اول اجازه بگیرین وحق طلاق روهم نگرفته چون خودقاضی حکم داده اونوقت زنتون شایدبه خودش بیاد
-
دیروز عصر باهاش صحبت کردم، گفتم به هیچ عنوان به طلاق فکر نمی کنم و بهتره عاقلانه رفتار کنی، یه موقعی پی به اشتباهاتت می بری که دیگه دیر شده، گفتم اگه کاری نمی کنم فکر نکن مشکلی دارم یا می ترسم بلکه واسه تو و زندگیم ارزش قائلم، اونم گفت تصمیمش فقط طلاقه و ۱۰ سال هم طول بکشه صبر می کنه، گفت چند سال اذیت شدم دیگه نوبت توست که اذیت شی، بازم اصرار کرد توافقی جدا شیم، منم گفتم اصلا فکرش هم نکن چون بعدن همیشه از خودم می پرسم چرا؟ خلاصه من گفتم و اون گفت، آخرش مسخره بازی در اوردم خندش گرفت منم رفتم رو مبل محکم بغلش کردم و بوسش کردم که نتونست کاری کنه و سریع توهین کرد و رفت تو اتاق در رو قفل کرد آهنگ گذاشت، به نظرتون رفتارم و حرفام درست بوده، بهش گفتم دوست دارم و به جدایی فکر نمی کنم، لطفا نظر بدین فردا چه کار کنم؟
- - - Updated - - -
دیروز عصر باهاش صحبت کردم، گفتم به هیچ عنوان به طلاق فکر نمی کنم و بهتره عاقلانه رفتار کنی، یه موقعی پی به اشتباهاتت می بری که دیگه دیر شده، گفتم اگه کاری نمی کنم فکر نکن مشکلی دارم یا می ترسم بلکه واسه تو و زندگیم ارزش قائلم، اونم گفت تصمیمش فقط طلاقه و ۱۰ سال هم طول بکشه صبر می کنه، گفت چند سال اذیت شدم دیگه نوبت توست که اذیت شی، بازم اصرار کرد توافقی جدا شیم، منم گفتم اصلا فکرش هم نکن چون بعدن همیشه از خودم می پرسم چرا؟ خلاصه من گفتم و اون گفت، آخرش مسخره بازی در اوردم خندش گرفت منم رفتم رو مبل محکم بغلش کردم و بوسش کردم که نتونست کاری کنه و سریع توهین کرد و رفت تو اتاق در رو قفل کرد آهنگ گذاشت، به نظرتون رفتارم و حرفام درست بوده، بهش گفتم دوست دارم و به جدایی فکر نمی کنم، لطفا نظر بدین فردا چه کار کنم؟
-
به نظرمن که رفتارتون عالی بود دارین کم کم دلخوریاش رو نابودمیکنین اون همچنان روی موضعش پافشاری داره که بگه برام مهم نیستی وتورونمیخوام امابدونین خیلی هم براش مهمین وازتون دل نبریده زنی که دل ببره اصلا این شکلی نیست زنی که حرف میزنه دادمیزنه وتوهین میکنه یعنی عاشقه یعنی دلخوریام رو رفع کن یعنی میخوام ببینیم بدترعاشقم شی اما زنی که واقعا طلاق بخواد وازشوهرش بریده باشه سکوت میکنه دیگه براش مهم نیست که بخوادبه شوهرش توهین کنه سکوت یه زن نشونه شکستنش هست این رفتارا فقط محض اذیت کردنه اگربا بغل کردنش بهتون توهین میکنه این توهین به شما نیست بلکه دادمیزنه توهین میکنه به احساس خودش تا جوشش نکنه وقتی میبینه داره اسیرتون میشه داره رام میشه دادمیزنه توهین میکنه چون راه دیگه ای نمیبینه ومیخواد اینجوری سریع دعوا راه بندازه وازمعرکه فرار کنه تا بتونه باز به ثبات برسه وخودشو کنترل کنه رفتارتون رو ادامه بدید امابه نظرم یه ادم ابر شین یه دم بارون یعنی مهربون وشوخ باشین گرم وصبرتون رو ادامه بدید وتاجایی که مقاومتش توام با کمی نازه پابه پا پیش برین اما یجاهایی که خیلی توهین کرد ناراحت شین اما نه دعوا فقط یکم نشون بدیددلتون شکسته وناراحت شدین واروم رهاش کنید مطمین باشید ته دلش پشیمون میشه وخودشم کم کم توی رفتارش تغییر میده
من مطمین تا چندوقت دیگه بجای تنهای ۹۳خوشبخت ۹۴رو میبینیم
-
وای خدا سرم ترکید تا سه صفحه خوندم بقیشو همینطوری تند رد کردم
.
آقای محترم من سن زیادی ندارم اما چیزایی هست که دیدم تجربه کردم هرچند کامل نبوده این حرفایی که شاید براتون تلخ باشه رو من میزنم رو بخونید
.
تو این کشور همه دخترا ازدواج کردن براشون موفقیت بزرگیه و خیلیا رو میشناسم که فقط تظاهر به دوست داشتن همسرشون میکنن و فقط از داشتن اون زندگی لدت میبرن در کل یعنی یه زندگی ظاهری و تا اخرش هم با همین سر میکنن
و ممکنه حتی یک ذره هم طرف مقابلشون رو دوست نداشته باشن و خیلیا اینطوری ازد میکنن
اینایی که میگین مشکل تو رابطه ج دارید خیلی خیلی جدیه من یه حدسی که میزنم اینه که همسرتون اصلا شما رو دوست نداره (دوست داشتن معمولی با دوست داشتن س*سی فرق داره ) و به اصطلاح اصلا براش جاذبه جنسی ندارید.
و وحشتناک ترین چیز برای یک دختر دست خوردن کسیه که دوستش نداره من متاهل نبوده ام و نیستم اما تجربه کردم از اینکه یکی که دوستش ندارم بهم حس داشته باشه خیلی خیلی بدم میومده و واقا تجربه بدیه
چون خانوم ها مثل اقایون نیستن که به طور تفننی با هرکس که یکم جذاب باشه راحت ارتباط بگیرن ، اول از همه باید از نظر عاطفی خوب تامین باشن تا مرحله بعدی صورت بگیره و یه جایی یادمه نوشته بود وقتی مرد به زنش دست میزنه یا محبت میکنه بطور اتوماتیک تمامی خاطرات بد و بدی هایی که مرد کرده میاد جلو چشم خانوم و ابراز علاقه کردن اون مرد خیلی مسخره بنظر میاد
حالا قضاوت این با خودتونه من در زندگی شما نه بوده ام و ن دیده ام
اگه واقا دوستتون داره که این تشخیصش به عهده خودتونه که خیلی خوب میتونید متوجه بشید اگه واقا دوستتون داره پس سعی کنید اون بدی هایی که بهش شده رو هرطور شده جبران کنید ( هرچندواقا سخته پاک کردنشون درست مثل درست کردن لیوانیه که شکسته شده )
.
ولی اگر مورد همونی بود که من گفتم باید بدونید با این کاراتون فقط و فقط دارید شکنجه اش میکنید و از نظر روحی بسیار آسیب میبینه ، اگر مورد اینی بود ک من گفتم پس اگه واقا دوستش دارید بهتره اجازه بدید ازاد باشه
( امیدوارم این پست رو بخونید چون معمولا این حرفایی که من میزنم مخالفان زیادی داره که میگن اینطور قضاوت کردن باعث میشه زندگی ها از هم بپاشه ، اما من همیشه میگم زندگی با حقایق تلخ بهتر از توهمات شیرینه )
-
من هم مثل شما دخترم وسن زیادی هم ندارم اما چیزی که از رفتار زن ایشون مشخصه به هیچوجه طلب کردن جاذبه های جنسی نیست درسته ممکنه ابراز علاقه های ایشون صحنه های دلخوری های قبلی براش تداعی کنه ومنزجر بشه امااین احساس فروکش خواهد کرد رفتارهای ایشون در اون خانوم تضاداحساسی به وجود میاره یک جورمیل ودلبستگی دوباره ساخته میشه وازطرفی بخاطر تلقین هایی که خانوم به خودش کرده بیش ازاندازه خودش روزخم خورده وشوهرش رومستحق توهین وناسازگاری میدونه اما کم کم دلبستگی جای خودش رو میگیره مسایل باهم فرق دارن مثلا اگراون خانوم شوهرش حین عمل خیانت میدید بله اینا درسته اون ها هرگز ازدل پاک نمیشدن وایشون باهر برخورداحساسی یا جسمی اون صحنه اون اتفاق جلوشون میومد وازشوهرشون منزجر میشدند وهرگزم نمیتونستن ببخشن اما اینجا ساده تره زنها اسون دلشون میشکنه اما سخت دل میبرن حتی شاید همین خیانت که بدترین بدهاست روبتونن هظم کنن ممکنه دفعات اول برخورداین خانوم خاطره توهین های کلامی یا دادزدن شوهرش یادش بیاد اما کم کم به باور تغییر شوهرش میرسه ونرم میشه لطفا کل صفحات روکامل مطالعه کنیدوازاحساس های لحظه ای خانوم اطلاع پیداکنیدبعد زن اگر پشتوانه احساسی مناسبی برای رابطش ببینه دیگه براش مهم نیست سختش نکنید قلب یه زن روان تر از یه رود جاریه وکدورتهارومیبره ومثل برکه زلال ایینه است شما جلوی قلبش باایستید وخودتون روببینید نه جلوی رفتارش صبر کنید من به اینده اقای تنهای ۹۳امیدوارم
-
به نظر میاد پای یه نفر سومی وسط باشه داداش.
یکم جستجوگر باش ببین کسی بهش خط نمیده? یا خدا نکرده یه خیانت و وعده و وعید یه موجود اضافی...
نظر من این که رفتنی بالاخره میره پس خودتو کوچیک نکن و جدا شو.
بوی خیانت میاد
-
اقا یا خانم سوشیانت چطور میتونید در مورد فردی که نمی شناسید اینقدر قاطعانه نظر بدید ؟
-
از همتون بابت نظراتی که دادید ممنونم. من خانومم رو خوب می شناسم پای نفر سوم اصلا در میان نیست. اون فکر می کنه اگه جدا شه زندگی رویایی در پیش داره و چند تا از دوستاش هم که طلاق گرفتن شاید دارن تشویقش می کنن . البته مطمئن نیستم. ولی الان اصلا فکرش کار نمی کنه و نمی دونه داره چه کار می کنه. می گه همه تلاشم رو می کنم تا جدا شم. ولی شک ندارم و همه هم می گن پشیمون می شه. به خودش مغرور شده و فکر می کنه تو این زندگی داره تباه می شه. در صورتی که من تمام تلاشم رو می کنم.
تو این چند وقت خانومم بیرون که می رفت اصلا به من نمی گفت. امروز ساعت 11 صبح از سر کار رفتم خونه، دیدم می خواد بره بیرون. هر چی گفتم کجا می ری، می گفت به تو ربطی نداره. منم دنبالش رفتم گفتم باشه هرجا بری می یام چون غیرتم اجازه نمی ده بزارم تنها و بدون اینکه بدونم کجا می خوای بری، از خونه خارج شی. گفتم بیا با ماشین خودمون بریم قبول نکرد و با تاکسی رفتیم.
اول رفتیم مرکز شهر و جوراب و ... خرید کرد که اجازه نداد من حساب کنم. بعد دربست گرفت و سوار ماشین شدیم و می خواست بره خونه پدرش. اولش نگفت و بعدش که به راننده آدرس داد، فهمیدم.
منم باهاش رفتم. پدرش ظهر از سرکار اومد خونه، به پدرش گفتم شما قضاوت کنید هر کاری می کنم کوتاه نمی یاد و بدون اجازه من می ره بیرون و به من هم نمی گه. یک دفعه برادرخانومم که نامزد داره و فعلا خونه پدرش زندگی می کنه، چند تا توهین کرد که جدی نگرفتم و یک دفعه به سمت من اومد و یک لگد زد و بی احترامی کرد. منم جلوی نامزدش و خانوادش خیلی احساس حقارت کردم ولی باز سکوت کردم. می گفت چرا به خواهر من نسبت بد می دی. منم گفتم من نسبت بدی ندادم. خواهر تو ناموس منم هست. فقط گفتم به من اطلاع نمی ده می ره بیرون. حق منه بدونم زنم کجا می ره. اگه نمی گفتم الان پیش شما می شدم بی غیرت.
اونا هم حق به جانب همش منو مقصر جلوه دادند که تو باعث شدی دخترمون به هم بریزه و منم از خونه زدم بیرون. خانومم هم برنگشت و موند خونه پدرش. دم در به پدرش گفتم این رسمش نبود که با لگد بدرقم کنید. اونم گفت نباید الان میومدی ولی معلوم بود از دست پسرش ناراحت شده.
تا اینکه جریان رو چند دقیقه بعد به باجناقم گفتم و با خانومش و با برادرخانوم بزرگترم که متاهله، اومدن خونمون و گفتندکه برادرخانومم کار اشتباهی کرده و عذرخواهی کردند.
منم گفتم من دارم از شما کمک می گیرم زندگیم درست شه، نه اینکه شما بدترش کنید. گفتم من یک سری اشتباهات غیرعمدی به خاطر عدم داشتن اطلاعات کافی داشتم و خودم قبول دارم ولی آیا اشتباهات من در حدی بوده که چنین رفتاری باهام بشه؟ آیا من رفیق باز بودم یا دست رو زنم بلند کردم؟ آیا معتاد شدم؟ گفتم فکر می کنید من همش مقصر بودم و خانومم مقصر نبوده؟ گفتم من زنم و زندگیم رو دوست دارم که به در و دیوار می زنم و از شما توقع دارم کمک کنید. نه اینکه شما بدترش کنید. بالاخره 4 روز دیگه باید پیش وجدانمون و خدا جواب پس بدیم. گفتم آیا من کار آنچنانی کردم که اینطوری تقاص پس بدم؟
خلاصه باجناقم و خواهرخانومم رفتند و خانومم رو آوردند که وساطت کنند. ناهار هم از بیرون گرفتند آوردن و خوردیم و بعد از ناهار هر چی اصرار کردند به خانومم که بمون زندگی کن اونم حرف خودش رو زد که من اذیت شدم. مدام از گذشته و ناراحتی هاش گفت. اینکه شوهرم منو درک نکرده. اینکه خانوادش به من احترام نذاشتن.
باجناقم هم گفت گفت اینها واسه 7-8 ماه پیش بوده و الان رو ببین. گفت شوهرت می گه شرایط عوض شده و با بهانه گیری زندگیت رو خراب نکن. خواهرش هم گفت تو این چندماه آیا شوهرت خودش رو و رفتاراشو اصلاح کرده یا نه؟ اونم چیزی نداشت بگه. فقط می گفت دیگه نمی خوام زندگی کنم. منم گفتم اصلا به طلاق فکر نمی کنم چون بعدا نمی تونم با این مسئله کنار بیام که چرا جدا شدم اونم بدون هیچ دلیل قانع کننده ای. اونا هم حق رو به من دادن.
خواهرش گفت شوهرت همچین آدم بدی نبوده که این رفتارها رو می کنی. خودش فهمیده اشتباهاتی داشته که داره تلاش می کنه رفع کنه. گفت زندگی بالا پایین داره و باید صبر داشته باشی. (خواهرش خیلی فهمیده است و تو این چند سال انصافا بدی ازش ندیدم. ولی خانومم گوشش بدهکار نبود که نبود.)
آخر سر، با ناراحتی گذاشتند رفتند و بهم گفتند فعلا صبر کن و مدارا. خانومم موند خونه ولی باز رفت تو اتاق در رو قفل کرد.
تصمیم گرفتم دیگه کاری به کارش نداشته باشم و دادگاه رو هم برم. مهریش رو هم اقساطی بدم تا بلکه سرش به سنگ بخوره. واقعا هم می دونم سرش به سنگ می خوره. الان خشمگین شده و حق به جانب.
من خوبیهاش رو یادمه که دارم برای زندگیم تلاش می کنم. من مطمئنم خانومم اگه روحیش برگرده، خوب می شه. از یک طرف دیگه نگران حرمت های شکسته شده ام.
به نظرتون چه کار کنم. کلافه ام. داغونم. داره حرمت ها از بین می ره. خانومم داره همه چیزو خراب می کنه. ولی باز من دوسش دارم. نمی خوام کم بیارم.
به نظرتون به مادرم و خواهرم بگم یک سر برن خونمون وقتی من نبودم با خانومم صحبت کنند؟ برن امیدوارش کنند. خانومم سر هر چیزی بهونه می گیره و فکر می کنم چند روز دیگه بگه چرا مامانتیا هیچ به ما سر نزدن ببینن چرا ما خونشون نمی ریم و چرا دعوامون شده؟ از یک طرف دیگه می ترسم اونا برن خونمون و خانومم یه چیزی بگه حرمت ها از بین بره. یا پدر و مادرم ناخواسته حرفی بزنن که خانومم ناراحت بشه و اوضاع خراب بشه؟ چون واقعا از هر چیزی یک داستانی درست می کنه. الان هم که فقط منفی فکر می کنه.
لطفا بازم نظر بدید چه کار کنم. توخونه چه رفتاری کنم؟ باز خواست بره بیرون چی؟ بهم نگفت چی؟
-
ببین اقای تنهای ۹۳من نمیدونم حرفایی که اینجا میگم چقدرش حتی ارزش خوندن داره اما واقعا میخوام مشکلتون حل شه منم مثل شما مطمینم پشیمون میشه اما شما واقعا زیادی داریدکوتاه میاید چیزی که من فکرمیکنم اینه بزاریدسرش به سنگ بخوره دیگه صبرومدارا بسه اگه خواهرشون میگن صبرکنن چون میدونن خواهرشون پشیمون میشه ونمیخوان یروز عذابی بکشه اما به نظرم تنبیه چیز خیلی خوبیه هرچیزی حدی داره درسته حرمت هاداره شکسته میشه فرض کنیم مشکل شموخانومتونم رفع ورجوع شدشما بعدا چشمتون به این بردارخانومتون بیفته توی دلتون نمیادچرا زنم ازم طرفداری نکرد؟شما خیلی شلین واقتدارندارین اون بدش میادازمردی که میزاره یکی بهش توهین کنه وهیچی نگه برادرخانومتون کوچیک تربودن وحق اینونداشتن ویا خانومتون بدجور ازتون بریده که هیچی نگفته یا واقعا بچست ونتیجه اعمالشونمیسنجه شما به قدرکافی اقدام کردیدمردبدون عزت نفس جذابیتی نداره این حرفا روتحمل میکنید چرا چون دوسش دارین؟دلیل خوبی نیست چون اگر برگرده گوشه دلتون میمونه شما نه دزدی کردیدنه هیزی والا ما بقیه تاپیک های سایت میخونیم از کتک وهزارجورخیانت دلمون ریش میشه میخواید گوش کنیدیا نه خانومتون بایدسرش به سنگ بخوره بایدغرورش بشکنه به تلافی غروری که ازشما شکست زندگی یه قرارداددوطرفست نه اینکه من جون میکنم توسوارم شو شما به اندازه کافی صبرکردید حتی ببشترازحدش من به طلاق فکرنمیکنم واینا حرفه فقط شما بعدش پشیمون نمیشیدچون تلاشتون روکردید شایداصلا به طلاق نرسه وخانومتون توی مسیرطلاق پشیمون شه این بت باید بشکنه شماهم نشون بدیدته خط رسیدید ودیگه نمیتونیدتحملش کنید شما کاربدی نکردیدکه انقدرمسلتزم توهین باشید طلاق بدیدتا پشیمون شه هم خودش هم برادرش درسته الان فکرمیکنیدمن چقدربچم وچقدر همچی لج لجبازی وساده میبینم ولی زندگی همینه یه جمله هست که میگه رهاش کن اگه برگشت دوست داره واگه نه خوب شدرهاش کردی دوسش دارین باشه بسه توی دلتون بمونه به اندازه بروزش دادین اگرپشیمون شد برگشت شما میتونید حق تمام این بیحرمتی هاروبگیرین واگرنه یعنی این نخواستن ها حرف دلش بوده والان خوشبخت ترشده زندگی باخواهش التماس نمیشه چه تضمینی هست دوروزبایه مشکل نگه اها من طلاق میخواستم راحت شم تونزاشتی توبدبختی نگهم داشتی یا خدای نکرده فشارعصبی روشون مشکلات سختی بزاره یا بچه دارشدین هی بگن بابات منوتو زندگی حروم کردجوونیم روبرد الان اگه حل شه هن حتی اگه برگرده بازهی باید شما کوتا بیای تا همیشه امشب باهاش صحبت کنیدویهو کاملا یهویی بگید قبول طلاقت میدم ببینید عکس العملش چی میشه
-
متنی زیبا از احمد شاملو:
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش رفتم بیرون و موقع بازگشت به خانه باران گرفت ... گلی شد .
و من بی خیال پی اش را نگرتم به هوای اینکه هر وقت بشویمش پاک می شود شستمش !
ولی پاک نشد ...
بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛
حتی یکبار هم به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت !!!
آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت :
"این لباس چِرک مرده شده!"
گفت :
"بعضی لکه ها دیر که شود ، می میرند ؛ باید تا زنده اند پاک شوند !"
چرک مُرده شد ...
و حسرت دوباره پوشیدنش به دلم گذاشت !
بعید نیست اگر بگویم دل آدما هم کم ندارد از لباس سفید !
حواست که نباشد لکه می شود !
وقتی لکه شد اگر پی اش را نگیری ، می شود چرک ...
به قول صاحب خشکشویی "لکه را تا تازه است ، تا کهنه و چرک مرده نشده باید شست و پاک کرد ... وگرنه امکان داره تا یه عمر برا به موقع پاک نکردنش تاسف بخوری
داداش با این چیزا که از رفتار خانومت با تو تعریف کردی که "مرد" کم نمیاره
حالا قبلا یه اشتباهاتی داشتی که خانومت داره تلافی میکنه
خب بزا بکنه چه اشکالی داره واسه عشقت یه سال نه دو سال سختی بکشی؟ضمن اینکه تا حدوده زیادی خودت مسبب رفتار فعلی خانومتی
پس لطفا پای کاری که کردی هر چند ناخواسته محکم واستا
من کاملا خانومتو درک میکنم چون خودمم از اون ادماییم که یه اشتباه ساده اعضای خونوادم تا چند سال جلو چشمم میمونه
نقش کلیدی این جریانو "تو" ایفا میکنی پس محکم ادامه بده ببینم چه میکنی
ضمنا داداش نره ایکسش لگدت زده مبادا بخاطر کار یه نفر دیگه سر زنت منت بزاری که فلان شدو فلان
این متنم خیلی زیباست و حال الانه تویه اما میتونی بر خلاف "شاملو" این لکه رو پاکش کنی از زندگیت فقط صبرو مهارت میخاد
فکر خیانت و نفر سومم که دوستان میگن به نظرم چرت و پرتی بیش نیست
-
به خدا دیگه خسته شدم. دارم کم میارم. دیگه نمی دونم چه کاری درسته چه کاری غلط. از یک طرف عقلم می گه تموم کن. از یک طرف با دلم و احساسم چه کنم؟ با چهار سال که با همسرم تلاش کردیم تا زندگیمونو بسازیم و الان بدون هیچ دلیل موجه و به درد بخوری داره همه چیز خراب می شه چه کنم؟
الان همه مخالف طلاقن حتی خانوادش. حتی مشاور خانواده. همه می گن بچه بازی داره در میاره.
می گید چه کار کنم؟ تو روخدا اونایی که می تونن کمک کنن نظر بدن. من نمی خوام دیگه اشتباه کنم. می خوام زندگیم رو تا جایی که می تونم حفظ کنم. الان دو روز هستش تو خونه بی اعتنا هستم و سعی می کنم خانومم رو به حال خودش بزارم. حتی امشب خواهرش دعوتمون کرد شام خانومم گفت نمی یایم و داره رابطه ها رو هم قطع می کنه.
من از همتون توقع دارم با مشورت همدیگه بتونیم به بهترین راهکار برسیم. باور کنید اگه کوچکترین اشتباهی داشته باشم ممکنه دیگه نتونم جبران کنم. نمی دونم خوشحال باشم که خانومم هنوز خونه خودمونه یا نه؟
-
سلام ..چند وقتیه خواننده خاموش تاپیکتون هستم و دوس دارم بدونم اخر این ماجرا چی میشه ( ایشالا که ختم به خیر بشه براتون دعا میکنم)..
به نظر من خانومتون سر لج و لج بازی داره این کارارو میکنه و یک نفر یا چند نفرم هستن که پشتش هستن و بهش امید واهی میدن که بعد از طلاق ازادی داری و فلان .... و احتمالا شما هرکاری براش میکنی میره و با اون ( به ظاهر )دوستاش درمیون میزاره و اونا میگن گول حرفاشو نخور و فیلمشه و این حرفا ... نمیدونم شایدم من اشتباه میکنم ولی فکر میکنم که خانومتون انقدر جدیه راجب طلاق حتما از یه جایی ساپورت میشه ...
بعضی وقتام شاید پشیمون بشه ته دلش ولی بخاطر غرور بی جاش و اینکه شاید شما فکر کنید تو این بازی که درست کرده کم اورده کوتاه نمیاد ....اینا نظرات شخصیه منه ولی تو رو بخدا کم نیار و سعیتو برا حفظ زندگیت بکن و کوتاه نیا تا بعدا افسوس نخوری ....از خانواده خانومت بخواه که چند وقتی حمایتش نکنن و یجورایی تردش کنن تا امیدش از اونجا هم قطع بشه ... خانومت داره سر بچه بازی زندگیشو میبازه... محبت کن بیخیال نباش هی بهش نگو دارم عوض میشم بلکه بهش نشون بده با رفتارت با حرفات ... صبوری کن ایشالا که مشکلت حل بشه ...
-
من دلم برای غرور شما میسوزه شما حرفای من رو بخونید اما خیلی جدی نگیرین شاید چون قبول دارم احساسی نظر میدم من باسحرناز جون کامل موافقم وقبول دارم که داره ساپورت میشه حتما اینده ی طلایی براش ساختن ومن هرگز نگفتم پای نفرسومی هست وخانومتون داره خیانت میکنه نه دوستان اشتباه نکنن فقط میگم کسایی که پشتشن دارن به مردای بهترترقیبش میکنن وعده ازدواج های موفق تربهش میدن وخانومتون تحت تاثیر قرارگرفته شما میگید خانواده همسرتون راضی به طلاق نیستن خب این طبیعیه اونا عقل دارن ومیدونن اینده دخترشون تباه میشه این وسط به شما فکرنمیکنن ومیخوان همیشه شمااماده باشی وطلاقش ندی تا ضربه روحی نخوره اما رفتارشون اصلا نشون نمیده که دارن تلاش میکنن من اگه میگم طلاقش بدیدتا پشیمون شه چون حس میکنم باید سرش به سنگ بخوره تا این قضیه برای یه عمرتضمین بشه وخانوادش بفهمن شما اونقدر ضعیف نیستین که بزارین دخترشون وخوداونها هرکاری بکنن اونها نمیزارن طلاقش بدیدچون خوشبختی دخترشون رومیخوان وبراشون مهم نیست غرورشما داره له میشه (جاتون بودم طلاقش میدادم تا حداقل داداش پشیمونی خواهرش رو ببینه وبفهمه کارخواهرش اشتباهه نه شما البته واقعا ازحرص دارم میگم)فعلا یمدت اینطوری ادامه بدید امید خدا حل شه به نظرم دوسه روز دوری حلش میکنه ها شما که همه راه هارورفتید اینم برید ضرری نداره بیشترازاینکه ازهم دورتر نمیشید اگه میتونید چندروز برید شمال تویه فضای اروم بشینید قشنگ فکرکنید خانومتون هم تنها بمونن نه اینکه برن پیش خانوادشون واینا نه تنها باشنودلتنگ بشن فکرکنن راجب زندگیشون یا راه دیگه باهم بریدشمال یه ویلا بگیرید اما جداازهم این چندروزو بگذرونید به نظرم این بهتره کامل جدا ازوسایل ارتباطی واینا تااگه خانومتون ازسمت کسی تحریک میشه رفع بشه میدونم میگیدخانومم نمیاد بهش بگیدبیاد واین اخرین خواستتونه واگه نیاد هرگز طلاقش نمیدین وزندگی بدی براش میسازین سعی کنین راضیش کنین
-
خانومم دیشب که با هم حرف زدیم اشاره کوچیکی داشت که ما نمی تونیم تو روابط زناشویی نیاز هم رو برطرف کنیم.
منم اون موقع چیزی نگفتم ولی بعد از یک ساعت بهش گفتم که قبول دارم هر دومون و به خصوص من تو روابط ضعیف عمل کردیم ولی ما مشکل خاصی تو این زمینه نداشتیم. گفتم ما تو روابط عاطفی مشکل داشتیم که باعث می شد تو روابط زناشویی هم خوب رفتار نکنیم. بهش گفتم برای آخرین بار بهم اعتماد کن. گفتم بزار با هم آخرین تلاش هامون رو بکنیم. بعد با خیال راحت با هم تصمیم می گیریم تمومش کنیم. گفتم الان اصلا نمی تونم با جدایی کنار بیام ولی اگه بهم اجازه بدی تا تمام تلاشم رو بکنم، یا خودم رو بهت ثابت می کنم و یا با هم تمومش می کنیم چون دوستت دارم. اونم اخرش گفت دیگه نمی تونم ادامه بدم.
به نظرتون حرفام درست بوده؟ چی دیگه بهش بگم؟ خوشحال شدم که باهام حرف زد و خواستش رو گفت.
-
افرین این خیلی خوبه به این رویه ادامه بدیداین حرف زدن یعنی لایه سخت نفوذ بهش داره میشکنه یکم دیگه مونده ولی مشخصه دلش خیلی پره بهش بگین بگو چیکارکنم بجزطلاق یهراهی جلو پام بزار یا اینکه یه مدت به دلم راه بیا وبسپر به خودم اگه بتونیدتاییدش بگیرید که یه مدت سکوت کنه وخوشوبه دست شما بده کم کم حل میشه جوخونه رواروم نگه داریدازش غافل نشید تا دوباره فکرای منفی بکنه وقتشه هنرهاتون وتغییراتتون رونشونش بدید
-
مال خانومه چکامه هست که وضعیتی مشابه شما داشت زندگیش
ببین چقد تلاش کردو آخرشم نتیجه گرفت
http://www.hamdardi.net/thread-6124.html
http://www.hamdardi.net/thread-3701.html
-
امروز صبح پاشدم و نون تازه خریدم و صبحانه خوردم. برای خانومم هم آماده کردم و یک نامه احساسی براش گذاشتم. دیشب هم باهاش حرف زدم. اولش حاظر نبود حرف بزنه ولی بازم بهش گفتم بیا آخرین فرصت رو به زندگیمون بدیم. گفتم قول می دم همه چیز درست بشه اگه نتونستم درست کنم بی سر و صدا با هم تمومش می کنیم. گفتم ما حق نداریم همدیگرو اذیت کنیم پس این آخرین خواسته منو بپذیر.
کلی با شور و شوق رفتم خونه ولی حاظر نبود باهام حرف بزنه. الان گیر داده رو روابط زناشویی و منم گفتم ما قبلا روابط گرمی داشتیم ولی الان تو این چندماه روحیمون داغون شده مطمئن باش شرایط روحی و عاطفیمون درست شه، باز حس های خوب هر دومون برمیگرده.
ولی حرف خودش رو زد و اینکه دیگه این زندگی رو نمی خواد. منم گفتم تا این فرصت رو به زندگیمون ندی، اصلا به جدایی فکر نمی کنم.
دوستان نظر بدن چه کار کنم؟ یک سری ها می گن بی تفاوت باش؟ یک سری ها می گن محبت کن؟ یک سری ها می گن کوتاه نیا؟ الانم دست روی موضوعی گذاشته که می خواد بگه قابل حل نیست وگرنه هر چیزی گفت من حلش کردم. تو این زمینه هم هیچ مشکلی نداریم ولی قبول دارم درک متقابلی نداشتیم که سهم اشتباهات من بیشتر بوده. تو خونه چه رفتاری کنم؟ حرف می زنم یا جواب نمی ده یا توهین می کنه منم ترجیح می دم زیاد حرف نزنم.
الان به جز پدر و مادرش که احساسی عمل می کنند و شاید راضی به جدایی دخترشون بشن (البته ته دلشون منو دوست دارن ولی جلوی دخترشون بروز نمی دن و مجبورن اونو درک کنن)، خواهرش، برادر بزرگش و شوهرخواهرش با من موافقن و می گن تلاش کن و کوتاه نیا.
باجناقم هم حسابی با خانومم حرف زده و اینکه حیفه این زندگی خراب بشه.
خانومم هم ناراحت شده بود که چرا موضوع رفتنش از خونه و لگد زدن برادرش رو به باجناقم گفته بودم. منم گفتم این حقه منه بدونم زنم کجا می ره و اولش هم خودتون اونا رو تو جریان ما وارد کردید. پس من از اونا کمک گرفتم نه اینکه بخوام سوء استفاده کنم.
به نظرتون تو زمینه روابط زناشویی بهش چی بگم تا امیدوار بشه؟ قبلا اشتباهاتی داشتم و خوب درکش نکردم ولی الان متوجه اشتباهاتم شدم. ولی الان اصلا اجازه نمی ده بهش نزدیک شم یا دست بزنم و داد و فریاد راه می اندازه بعد می گه حس نداری و نمی تونیم رابطه خوبی داشته باشیم؟ بعد می گه چندماه تو فرصت داشتی و استفاده نکردی. بهش می گم تو همه درها رو به روم بستی بعد می گی بهم فرصت دادی؟ به خدا کلافم می کنه با این حرفاش.