بالاخره تکلیف بچه ات چه می شود؟ چه تصمیمی برایش داری ؟
نمایش نسخه قابل چاپ
بالاخره تکلیف بچه ات چه می شود؟ چه تصمیمی برایش داری ؟
متاسفم بهار جان من پستم مال کس دیگری بوده و وارد صفحه شما شده
من فقط می دونم هه ما تواین دنیا مورد امتحان قرار می گیریم....و خداوند خودش گفته که امتحان هر کس در حد توان اونه....
عزیز توکلت رو به خدا کن و جلو برو حتما سر بلند بیرون میای از این امتحان
نوپو گرامی تا تکلیف خودم مشخص نشود نمیتوانم برای آن طفل معصوم مشخص کنم که چه میشود من یه کار خیلی بدی کردم که اونو از خودم دور کردم الان دیگه به اون شرایط عادت کرده اگه.بخواهم بگیرمش بیارم پیش خودم قانونی میتونم اما نگران اونم که باز وارد یه محیط تازه میشه تا بره به من عادت کنه باز باباش یه کاری میکنه باز یه شرایط جدید به وجود میاره هی بگیر و ببند باعث میشه خیلی ضربه بخوره
اون مشاوره که رفته بودم میگفت بچه تو یه سنیه که عادت میکنه بعد هم فراموش میکنه اما بگیر ببند خیلی به بچه ضربه وارد میکنه شما هم اگه واقعا صلاح دخترتونو میخوایین از حق خودتون بگذرید بذارید تا با یکی باشه
و قرار بود هراز چندگاه من با حضور پدرش بچه رو ببینم که دوبار دیدم این هفته هم میخواستم ببینم که اینجوری شد
به جای مشاور با وکیل صحبت کنید. شاید بتوانید در قبال مهریه حضانت بچه را بگیرید. شاید هم بتوانید با توجه به سابقه چاقو کشی پدرش ثابت کنید که صلاحیت ندارد. حتی اگر شده یک پولی هم به پدرش بدهید و دخترتان را بگیرید ضرر نکرده اید. مشاور می داند زندگی با یک پدر آنرمال و مادربزرگی که وصفش کردید و از همه بدتر نامادری که خواهد آمد چگونه خواهد بود ؟ می خواهید دخترتان ناهنجاری های پدرش را به ارث ببرد ؟ بیخود خودتان را نترسید و مادر بچه تان باشید. یک مادر برای بچه اش در دل آتش هم می رود چه برسد به دادگاه. من مثل دختر شما در فامیل خودم دوتا داشته ام و می دانم که دخترتان چه سختی هایی خواهد کشید. می دانم که هیچ چیز بدتر از دوری مادر نیست و انسان هیچ گاه کمبود مهر مادر را فراموش نخواهد کرد حتی اگر مادرش را نشناسد. می دانم که چیزی که انسان را در سختی های زندگی نجات می دهد مهر و محبت مادر است. همین الان اگر به من بیست و شش ساله بگویند مادرت می خواهد از تو جدا شود دق می کند حالا یک دختربچه چه حسی دارد وقتی مادرش حضور ندارد. به اشک های دختر معصومتان فکر کرده اید؟ هیچ فکر کرده اید که وقتی می بیند بچه های دیگر با مادرشان در خیابان راه می روند دست هم را می گیرند مادر آنها را به مهد کودک و مدرسه می برد و می بوسد تا مغز استخوانش آتش می گیرد؟ حتی به احتمال زیاد به افسردگی و تنش های عصبی مبتلا خواهد شد و در نوجوانی بسیار در خطر انحراف قرار می گیرد ؟
خواهش می کنم هر تصمیمی گرفتید ، به هیچ عنوان از دخترتان نگذرید .
نوپوگرامی از تذکرت ممنونم
من این بحث رو توی تاپیک قبلیم هست با توجه به شناختی که من از همسر و اخلاقش دارم گرفتن بچه از وی نه تنها مایه آرامش دخترم نمیشود بلکه بیشتر در کش مکش قرار میگیرد و زجر می بیند
بچه را میکند اسباب انتقام گرفتن از من هرروز به بهانه بچه دعوا راه می اندازد و کارهای دیگر
تجربه شو دارم وقتی بچه پیش من بود دیدم که چقدر اذیت شد تاپیکهای میخواهم شوهرم را راضی کنم برای آشتی بخوانید و ببینید که چه حالتهایی داشتم بعد از ملاقات ها پنج شنبه هیچ وقت فراموش نمیکنم که من و بچه توی کلانتری دداشتیم گریه میکردیم مادر شوهرم داشت پوزخند میزد
- - - Updated - - -
نوپوگرامی از تذکرت ممنونم
من این بحث رو توی تاپیک قبلیم هست با توجه به شناختی که من از همسر و اخلاقش دارم گرفتن بچه از وی نه تنها مایه آرامش دخترم نمیشود بلکه بیشتر در کش مکش قرار میگیرد و زجر می بیند
بچه را میکند اسباب انتقام گرفتن از من هرروز به بهانه بچه دعوا راه می اندازد و کارهای دیگر
تجربه شو دارم وقتی بچه پیش من بود دیدم که چقدر اذیت شد تاپیکهای میخواهم شوهرم را راضی کنم برای آشتی بخوانید و ببینید که چه حالتهایی داشتم بعد از ملاقات ها پنج شنبه هیچ وقت فراموش نمیکنم که من و بچه توی کلانتری دداشتیم گریه میکردیم مادر شوهرم داشت پوزخند میزد
با این حال من فکر نمی کنم آدمی که با بچه اش این کار را می کند به خوبی از او نگهداری کند و بلایی سر بچه ات می آید . از چه می ترسی. از کلانتری ؟ خوب رفتی کلانتری بعد هم آمدی . کش مکش بدتر است یا اینکه یک بچه دست این آدم ها بیافتد ؟ من تاپیک های قبلی ات را خوانده ام و میدانم شوهرت و مادرش چه خصوصیاتی دارند و میدانم که این آقا دستش به هر که برسد ضرب و شتم می کند. چنین آدمی فقط یک بچه ناهنجار و آنرمال بار می آورد که احتمال هر آسیبی از بیماری روانی بگیر تا انحراف برای او هست. محکم بایست کسی نمی تواند کاری بکند. اگر خودت بخواهی هیچ کسی نمی تواند کاری بکند. کش مکش هایی که گفتی در مقابل مصیبت هایی که من دیده ام بر سر این بچه ها می آید هیچ است.
- - - Updated - - -
دوست داری بچه ات از دست پدرش یا نامادری کتک بخورد؟
- - - Updated - - -
دوست داری بچه ات گریه کند و مادرشوهرت از همان پوزخندها تحویلش بدهد و بچه از ترس به خودش بلرزد و شما نباشی که دفاع کنی ؟
- - - Updated - - -
همین الان چرا بچه ات به بیمارستان رفته است؟ گیریم که این دفعه شوهرت دروغ گفته باشد اما یک دفعه این اتفاق افتاده است ؟ واقعا چرا ؟
- - - Updated - - -
من ازدواج نکرده ام و بچه ای ندارم اما یک زنم و حس مادری در همه زن ها هست. من حاضرم به خاطر حفظ بچه ام هرکاری بکنم حتی توی آتش بروم. اگر چیزی به من هویت می دهد همان غیرت مادرانه است . نه تنها من که بقیه زنها هم همین هستند و هیچ چیز جای غریزه مادری و محافظت از بچه را برایشان نمی گیرد. پس بیخودی خودت را نترسان و به جای گریه محکم بایست و در چشمان آنها نگاه کن.
نوپو گرامی
اگر خودم را به آب و آتش بزنم برای بچه شوهرم برای بیشتر اذیت کردن من اورا از من دورتر و دورتر میکند ولی اگر نسبت به بچه بیتفاوت نشان دهم خودش بچه را برایم می اورد این خصوصیت اکثر آدمهاست
این تجربه به من ثابت شده دوماه سراغی از وی و از بچه نگرفتم راضی شد بیایید برای مشاوره ولی اکنون که سراغ میگیرم این بازخوردهای زننده را دارد
نه تنها بچه را نمیاورد بلکه با کلامهایش مرا آزار میدهد
اکنون زمانش نیست هرگاه کار به جاهای باریک کشید تمام تلاشم را میکنم تا دخترم را نزد خود بیاورم قول میدهم
بله منم منظورم وقتی بود که کار به جاهای باریک کشید و همسرت خواست جدا شود. اما الان که چیزی معلوم نیست تصمیم درستی گرفته ای .
شما برو و از نزدیک بچتو ببین . به حرف کسی هم کاری نداشته باش بچت رو ببین به خاطر خودت و خودش نه مسایل دیگه
این علاوه براین که بهت آرامش میده که کنار بچت هستی حسن های دیگه هم داره . همسرت هم به خاطر بچه میاد پیشت . رفتارهای الانش رو نبین الان عصبانیه ...
ولی اگه همین طوری دور از بچه باشی علاوه براین که خودت آرامش ندار ی و هیچ کی برای دخترت مادر نمیشه ، همسرت هم با خودش میگه اون حتی بچش رو که جگر گوشه اش هست رها کرده و اینطوری انگیزه همسرت برای آشتی کردن کمتر میشه
نذار دیر شه ...
رو رفتارها و کارهای الان تصمیم گیری های قطعی انجام میشه
من از اول تاپیک هاتو خوندم. ببین اوضاع زندگی من خیلی از تو بدتره ولی یک لحظه هم بچمو از خودم دور نمی کنم. با هر سختی هم باشه بزرگش میکنم الان پدرش هیچ پولی نمیفرسته و منم خیلی مشکل مالی دارم.اینا رو گفتم که بگم دخترتو چرا از خودت دور کردی.من مشاور نیستم ولی یه مادرم بچه خیلی به مادر احتیاج داره چطور دلت اومد بچه دو ساله رو خیلی راحت بدی پدرش و نبینیش.
وقتی بچه رو نمیاره ببینم چیکار کنم؟
میدونید چقدر سخته بعد هر اس ام اس یا زنگ کلی فحش بشنوی و کلی تحقیر بشی و کلی تهدیدت کنه و تو سکوت کنی و آخر هم به خواسته ات که یه ملاقات یک ساعته است نرسی
میدونید چه قدر سخته که هرروز بری سرکار و تن و جونت بلرزه که الانه که یکی بیاد و سر صدا راه بندازه یا پلیس بیاد و حکم جلب برات بیاره
میدونید چقدر سخته تو بلا تکلیفی بودن هر روزتهدید بشی به اینکه کارت رو ازت میگیرم خونه نشینت میکنم مثل سگ طلاقت میدم
از ترس آبروت فقط با اتوبوس بری بیرن دوساعت تو آفتاب بایستی تا تاکسی بیاد و شخصی سوار نشی چون آقا بهت گفته ج. ن .... تو ناموس من نیستی آبروتو می برم
تو تاپیک قبلیم ازتون خواهش کردم که زخم زبون نزنید اومدم اینجا که آروم شم خودم دارم زجر میکشم این حرفهای شما بیشتر داغونم میکنم
اینقدر به خودت استرس وارد نکن بهار جان.
1- اگر کسی به سرکارت بیاید و داد و فریاد کند او محکوم می شود نه شما. اگر کسی این کار را بکند چندنفر می یان و دمش را می گیرند و می اندازند بیرون یا به پلیس زنگ می زنند که یک نفر اغتشاش درست کرده است. پس خودت را نترسان.
2- دادگاه و قاضی ننشسته اند که هر کاری شوهرت گفت انجام دهند. مملکت قانون دارد و فرشته مهربان هم درباره این تهدید شوهرت مفصل توضیح داده عزیزم. وکیل هم که داری. در ثانی فرض کن طلاقت هم بدهد. از دست کتک هایش راحت می شوی و دیگر کسی نیست که تهدیدت کند. وقتی کسی نخواست با تو زندگی کند خودت را پاسوزش نکن. آدم ها اختیار زندگی شان را دارند و نمی شود کسی را مجبور به زندگی کرد. در این مورد هم فرشته مهربان کاملا برایت توضیح داده است و با عملکرد درستت دیگر جای نگرانی نیست. عملکرد درست نتیجه درست دارد این نتیجه درست می تواند طلاق باشد یا ادامه زندگی. مهم این است که نتیجه عملکرد درست باشد.
3- بهار عزیز بهت توصیه اکید می کنم که سوار شخصی ها نشوی. نه به خاطر حرف های زشت شوهرت. بلکه به خاطر امنیت خودت. یک وقت خدای نکرده اتفاقی برایت نیافتد. پس در این مورد هم خودت را ناراحت نکن.
4- در مورد ملاقات بچه باید بگویم نه پدر و نه مادر اجازه ندارند یکدیگر را از فرزند محروم کنند و اجازه دیدار ندهند. این از لحاظ قانونی یادت باشد. دوم در مورد فحاشی شوهرت یکبار به شما گفتم این آدم روانی است. بیمار روانی. بدبختی اش این است که آدم دلسوز نداشته است که دوا و درمانش کند. کسانی که دورش هستند بدتر به بیماری اش دامن می زنند و شاید خودشان بیماری بدتری داشته باشند. متاسفانه این بیماری ها خیلی زیاد است. پس روی حرف یک آدم بیمار روانی فکر نکن. او نمی فهمد چه می کند و چه می گوید. واقعا حرکاتی که در تاپیک هایت خواندم حاکی از این موضوع است. پس خودت را به خاطر حرف هایش ناراحت نکن.
4- یک توصیه هم بهت می کنم. فحاشی و تهمت زنا به همسر از نظر قانونی جرم بزرگی است و مجازات دارد. پس اگر زنگ زدی و این کار را کرد حتما صدایش را ضبط کن ( خودش نفهمد ) و نگه دار. حتما این کار را بکن. شما اگر دفعات قبل که تهدید شدی پرونده تشکیل می دادی نه برای شکایت که برای مدرک داشتن خیلی بهتر بود. اما عیبی ندارد از الان این کار را بکن.
5- نترس و باز هم می گویم نترس. او حس می کند که شما می ترسی و بدتر می کند. هرچه از او بترسی بدتر می شود . با اقتدار باش و با قاطعیت و عقل برخورد کن.
عزیزم کاش متوجه میشدی که همسرت ملاقات یک ساعته تو با بچه رو نمی خواد
همیشه موندنت در کنار بچه رو میخواد ...
خب معلومه که ملاقات یک ساعته هم برای همسرتون هم برای بچه و هم برای شما سخته خیلی سختت
و تو عصبانیت و دعوا حلوا پخش نمی کنن
- - - Updated - - -
اگه تو این تالار کسی به تندی صحبت می کنه بدون که فقط خوبیتو می خوان و می خوان تو رو متوجه یه سری موارد کنن که نمی بینی
مثلا شما میخوای یه ساعت بچه رو ببینی در حالی که متوجه نیستی مشکل اینجاست که همه میخوان همیشه پیش بچتون باشید
تحت هر شرایطی
- - - Updated - - -
شما فکر می کنی اگه آیدا بهت وابسته بود و میگفت من مامانمو میخوام باز هم به این راحتی مادرشوهرتون می تونست اونو از شما بگیره ؟
الان هم دیر نشده
بهارجان حالت چطور است ؟ استرست بهتر شده است ؟
زندگی موفق عزیز منم همیشه پیش آیدا بودن رو میخواهم.البته درکنار پدرش
باباش ادعا میکنه که بدون نیاز به من میتونه بچهرو بزرگ کنم ولی من چنین ادعایی ندارم من
بدون پدرش نمیتونم مسؤولیت بچه رو بپذیرم تحمل شنیدن اینو ندارم که وقتی آیدا بزرگ بشه برگرده بهم بگه من با پدرم بودم خوشبخت میشدم
اتفاقا آیدا خیلی هم بهم وابسته بود چند روز اول جداییمون کلی گریه و زار کرده و کلی پدرشونو درآورده ولی اونا از غرورشون بهم زنگ نزدن هیچ جواب تلفن من هم ندادن
الان دیگه آیدا به اونا وابسته شده باز برم ازشون بگیرم باز تا بره به من عادت کنه باباش از من میگیره باز من برم بجنگم هی تکرار مکررات چه بلایی سر اون بچه میاد؟
به نظر خودم الان صلاح نیست که برم دنبال آیدا چون هنوز آمادگیش رو ندارم
================================================== =====
حکم مهریه ام اومد هر چهارماه یک سکه همون که مادرشوهرم گفت ماهی یک ربع
دلم میحواست سنگینتر باشه تا بخاطر فشار مالی که بهش میاد دست از لج بازی برداره ولی نشد:-(
- - - Updated - - -
ممنون نوپو گرامی تا از این حالت بلاتکلیفی بیرون نیایم خیالم آسوده نمیشود ولی آرامترم دارم رفتار و کردارهایش و کم کم خودش را به دست فراموشی میسپارم
بهار جان انشاالله بهترینها برای خودت و دخترت رقم بخوره
- - - Updated - - -
بهار جان انشاالله بهترینها برای خودت و دخترت رقم بخوره
ان شالله که شکلت زودتر حل شه و جمع سه نفرتون دوباره جمع شه
باز آخر هفته شد و دودلی های من
نمیدونم بهش زنگ بزنم یا نه؟
سلام
این وبلاگ شرایطش کمی شبیه شماست، مطالعه اش به آرامش این روزهاتون کمک میکنه. البته من دقیق تاپیک های شما رو نخوندم ولی اون خانم هم دوری های شما و شرایطی مشابه شما داشته:
زندگی نامه مهربانو (وبلاگ قدیمی)
اتفاقی که نگرانش بودم ازش میترسیدم افتاد
پنجشنبه اومد اداره مون و داد و بیداد
همه همکارا فهمیدن و به حراست هم کشیده شد
چیزی که برام عجیبه اینه که به همه میگه همسرمو دوست دارم ولی به من میگه ازت متنفرم
چرا؟؟؟؟؟
کدومش منو دوست داره یا متنفره؟؟؟؟؟
بهار جان چی می گفت تو اداره؟ خواستش چی بود؟؟ به کی گفته دوست داره؟
دادو بیداد که کی تورو تو این اداره استخدام کرده باید اخراجت کنه
به معاون حراست گفته من زنمو دوست دارم ولی بخاطر کارش خونه زندگی و بچه رو ول کرده از این حرفها که البته جوابشو گرفته گفتن قانونی اقدام کن ربطی به اداره نداره
منم گفتم من کی اومدم اداره بعد از عید او کی رفته دادخواست طلاق داده توی بهمن پس ربطی به کارمون نداره
گفت حرف حسابش چیه گفتم نمیدونم داره بهونه میکنه
دوباره همون حرف تکراری که همه میزنن شاید یکی رو داره منم گفتم نمیدونم یعنی نخواستم که بدوننم یه سری چیزا دیدم.ازش ولی خودمو به ندیدن زدم
کلی هم گریه کردم اون بنده خداهم گفت نمیخواستم ناراحتت کنم گفتم اگه بشه مشکل تون حل بشه منم گفتم از خدامه که برگردم سر خونه زندگیم
درنهایت گفت اگه بازم بیاد سرو صدا کنه باهاش برخورد میکنیم و اگه هم بشه باهاش صحبت میکنیم
نمیدونم حرفم درسته یا نه.
ولی نمیشه ، به رییستون بگین ، که طوری وانمود بشه که انگار شما از اداره اومدین بیرون ، بعد نحوه برخوردشون و ببینین ، شاید اونی نشه که قبلا گفتین.
شما قبلا گفتین که دادخواست طلاق و پس گرفتن که بیاین اداره و اول از کار بیکارتون کنن بعد دوباره درخواست بدن.
خب اگه دیدن بیکار شدین و خواستن برگردین زندگی کنین که خب شما به خواستتون رسیدین.
اگه هم بیکار شدین و دوباره درخواست طلاق دادن، شما دوباره برگردین سرکارتون؟
یعنی نمیشه اینجا رییستون بهتون کمک کنن؟
میتونین تاریخ های دادخواست نشونشون بدین تا باور کنن که قبل کارتون ایشون دادخواست طلاق داده بودن، و دوبار هم هست که دادخواست و پس گرفتن.
یا نیمتونین با وکیلشون صحبت کنین و بگین معنی اینکارها چیه؟ اگه دوستتون ندارن چرا اومدن و این حرفا رو زدن؟
بانو بهار لطفا دوباره اشتراک آزاد بگیردی و از طریق انجمن آزاد پیگیر باشید :72:
مهم نیست به نتیجه برسه یا نه مهم اینه که کمترین آسیب به شما وارد بشه و نتیجه ای بگیرید که به نفع شما باشه
دختر بیخیال عزیز منظورتون رو درست متوجه نشدم
خاله قزی گرامی آخرین تاپیک مدیر همدردی به من این بود که خودتون تصمیم بگیرید که ادامه زندگی رو میخواهید یا طلاق برای تصمیم گیری هم یه تاپیک بهم معرفی کردن که قراره بدها و خوبیها رو امتیاز بندی کنم و طبق اون امتیاز تصمیم بگیرم
من هنوز نتونستم اینکارو بکنم این گزینه دوست داشتنش خیلی امتیازش بالاست منفی ها بهش نمیرسه با وجود اینکه اومد اداره و دادو بیداد کرد بازهم پیام دوست دارم بهش دادم نمیدونم کارم اشتباه بود یا نه ولی من احساس واقعیمو بهش گفتم
منتظر نتیجه دادگاه منع اشتغالم 7تیر دادگاهمونه و تا آخر تیر نتیجه اش معلوم میشه
اگه به نفع من رای صادرشد که برای آشتی اقدام میکنم یک نفر رو واسطه میکنم شاید آقای حراست شاید جناب وکیل
ولی اگه رای به نفع او صادر شد روند طولانی تر خواهد شد چون به دادگاه تجدیدنظر و دیوان عالی کشور هم کشیده میشود و بعد درنهایت تصمیم گیرنده نهاییی جناب مهربان همسر است که طلاق بدهد یا .........
تا نتیجه دادگاه معلوم نشه نمیتونم کاری بکنم چون نظر همسر براینه که دادگاه به نفع او رای میدهد و من هیچکاری از دستم بر نمی آید وو در نهایت ذلیل و خانه نشین میشوم و به خاک سیاه مینشینم و او هم مثل سگ طلاقم میدهد
اگر همسرت شما را دوست ندارد و روی طلاق اصرار دارد دوست داشتن یک طرفه شما هیچ سودی ندارد. دوست داشتن یک رابطه دو طرفه است وگرنه اگر دوست داشتن یک طرفه شما فایده ای داشت کار به اینجا نمی کشید.
در تصمیم گیری ات این نکته را لحاظ کن که چرا این آقا را دوست دارید ؟ ببین دلیل موجهی برای دوست داشتنش هست یا این حس دوست داشتن شما هیچ مبنای عقلانی ای ندارد یا به عبارتی دور از عقل است.
رفتارهای این آقا از اول ازدواج ( تاپیک هایت را خوانده ام ) همین بوده است و الان هم فرقی نکرده و نخواهد کرد. ببین آیا می توانی تا آخر عمرت چنین رفتاری را با همه مختصاتش اعم از توهین های ناموسی و غیر ناموسی ، کتک زدن ، چاقو کشی ، آبروریزی ( مثل همان که امروز اتفاق افتاد ) ، بددهنی و بی محبتی در قبال ابراز علاقه و هر نوع تحقیر و بی احترامی و آزارهای دیگری که اینجا نگفتی را تحمل کنید یا نه . به علاوه اینکه خانواده اش هم پشتیبان او خواهند بود به خصوص مادرش و حتی به تحریک او هم می پردازند و او هم گوش می کند.
مدیر همدردی راست می گوید. اول باید با خودت کنار بیایی که می خواهی به هر قمیتی زندگی کنی یا می خواهی محترمانه پیشنهاد طلاق همسرت را قبول کنی.
اما این را بدان که احساسات ما باید مبنای عقلانی داشته باشد. باید بتوان دلیل موجهی برای احساسمان پیدا کنیم. چه دوست داشتن چه نفرت.
نکته دوم که خیلی خیلی مهم است این است که احساسات ما مثل دوست داشتن تابع مستقیم افکار ما است. یعنی افکار ما احساسات ما را شکل می دهد. این یک نظریه روانشناسی است. ببین پشت این احساس دوست داشتن شما چه فکری نهفته است یا چه افکاری .
یک مثال برایت می زنم :
یک نفر می خواهد سخنرانی کند. او احساس ترس می کند .
- - - Updated - - -
فکری که این ترس را به وجود آورده است این است : اینجا آدم های زیادی دارند به من نگاه می کنند و درباره من قضاوت خواهند کرد. پس اگر کوچکترین اشتباه کنم دیگران قضاوت بدی خواهند کرد و اعتبارم را از دست خواهم داد.
- - - Updated - - -
حتی عقاید ما روی احساسات ما تاثیر زیادی دارد. منظورم فقط اعتقادات مذهبی نیست. عقایدی که راجع به خودمان ، جنسیت خودمان ، جامعه ، خانواده و... کلا هر چیزی که بتوان نام عقیده بر آن گذاشت. چه در زمینه مذهب و چه هر زمینه دیگری. ببین پشت این احساس دوست داشتن چه عقایدی نهفته است. حتی ببین چه عقیده ای راجع به احساسات و دوست داشتن داری.
- - - Updated - - -
اما مبنا را بر این بگذار که اگر بخواهی با این آقا زندگی کنی باید او را همین طور که هست بپذیری و انتظار تغییر نداشته باشی.
منظورم این بود؛ نمیشه با مدیر جایی که توش کار میکنین،صحبت کنین و ازشون بخواین مثلا یک مدتی و بهتون مرخصی بدن، بعد به شوهرتون بگین که از اونجا اومدین ببرون ، اینجوری اگه شوهرتون واقعا دوست داشته باشن باهاتون زندگی کنن، خب معلوم میشه اگه هم دوباره درخواست طلاق بدن، شما اینطوری کارتون و حداقل از دست ندادین.
حداقلش اینه که فردا باخودتون نمیگین اگه کارم و رها میکردم شاید الان با شوهرم زندگی میکردم.
هرچند اینم درنظر داشته باشین که بقول خودتون زمانی که ایشون خواستن ازتون جدا بشن شما شغل نداشتین.
یا اینکه نمیتونین برین با یک وکیل حقوقی مشورت بگیرین؟
خب تاریخ ها مشخصه دیگه ، تاریخ زمانی که گفتن میخواین طلاق بگیرن ، و زمانی که شما رفتین سرکار.
یعنی این ها و دادگاه قبول نداره؟
درود دگربار بانو بهار
با سپاس از پست بسیار زیبا و خواندنی بانو نوپو :72::104: توی پست های لایق تشکر و تقدیر گذاشتم واقعا حیفم اومد نظر شما را در اونجا قرار ندم :72:
نظر بانو نوپو خیلی خوب و دقیقه و حالا با اجازه من از یه دیدگاه دیگه به این موضوع نگاه میکنم بعنوان یه مرد.
شوهر شما افتاده توی لج و لجبازی روی افکارش کنترل نداره از جایی داره شارژ میشه احتمالا تحت فشاره دوست داره برگردونه شما رو ولی به روش خودش مهارت لازم برای ارتباط برقرار کردن صحیح با شما را بلد نیست مخصوصا توی این اوضاعی که درش قرار دارید بهتره که عاقلانه و زیر نظر متخصص رفتار کنید.
ما مردا لجبازیم و بیوفتیم روی دنده لج یکم طول میکشه کوتاه بیایم و علاقه ای هم به رفتن پیش مشاور نداریم.
ایشون اومدن توی اداره شما داد و بیداد درصورتی که میتوانستند خیلی زیباتر حرفشان را بیان کنند جوری که هم حرفشو زده باشه و هم اینکه به خواسته ای که داره رسیده باشه دقیقا مثل اوندفعه که اومد جلوی منزل شما چاقو کشی اونموقع هم نتوانست خودش را خوب کنترل کنه عصبانیتی که داره و اینجور به شما عنوان کرد که شما اولویت اول زندگیشونی و بهت علاقه داره و بخاطر شما اینکارو کرده درصورتی که علت اصلی نداشتن مهارت کنترل خشم و نداشتن مهارت برقراری ارتباط صحیح هستش.
ایشونو دوس داری خیلی خوبه ولی بهتره ببینی خودتو چی خودتم دوست داری برای خودت ارزش قائلی رفتارایی که از خودت نشان دادی واقعا میگم دفعه قبل هم گفتم خیلی تعجب کردم چقدر انعطاف پذیر هستید واقعا عالی برخورد کردید :104:
شما برگردی خونه تا یه مدت معلوم نیست چقدر باشه ایشون لجبازیشونو داره شاید چند ماه شایدم چند سال خیلی روی اینکه ایشون تغییر کنه حساب باز نکن.یا جدایی رو انتخاب کن یا اگر قصد داری با این وضعیت ادامه بدی نوشته های بانو بالهای صداقت بانو فرشته مهربان جناب مدیر همدردی دوباره عضویت انجمن آزاد بگیر و یه مدتی که شاید طولانی هم باشه زیر نظر کارشناسان سایت رفتار کن.
انتخاب با شماست بانو بهار گرامی بازم یمرسیم به حرف جناب مدیر باید ودو تا چهارتا کنی ببینی مزایا و معایب ادامه این زندگی چیه
آینده انسانها در امتداد گذشته آنهاست
در مشاوره گفت که مرا دوست دارد چه اصراری برای دروغ گفتن داشت تو مشاوره حتی گفته بود با کارم هم مخالفتی ندارد فقط از دوباره به اینجا رسیدن میترسد همان ترسی که من دارم
به مسئول حراست هم گفته مرا دوست دارد
در دادگاه هم میگوید مرا دوست دارد
یک هفته سرم داد میزند و میگوید با من تماس نگیر هفته بعد خودش به من زنگ میزند و از من رابطه میخواهد
ولی به خودم میگوید ازم متنفر است و از من میخواهد با مردنم خوشحالش کنم
این دوگانگیها برای چیست؟
ریسک بزرگیه که دست از کارم بکشم یک سال دیگه شاید ده سال دیگه به جایی برسم که بگم مهرم حلال جانم آزاد
اگر قراراست زندگی زندگی شود که باید اصولی باشد با مشاوره نه مثل دفعات قبل یه تنه برم جلو کم بیارم باز برسم به اینجا
اینو به شوهرمم گفتم گفتم اگه میخواهی بیا بریم مشاوره نه مثل دفعه قبل بریم باهم به ظاهر همو بخشیدیم ولی ته دلمون کینه باشه مشکلمون ریشه ایه باید حل شه
با سلام
ببخشید مسئلتون یکم پیچیدست و بنده وقت نکردم کل پست هارو بخونم
میشه بپرسم همسرتون دلیل دادخواست های طلاقشون چی هستش ؟
به چه میزان همسرتون رو دوس دارید ؟
آیا به طلاق گرفتن از همسرتون رغبتی دارید ؟
بهار جان،
الان نمی دونم باید چی کار کرد. بهتره طبق همون مشاوره هایی که کارشناسها بهتون می دن برید جلو.
ولی وقتی من تاپیکهای شما را میخونم می بینم همه اش لجبازی، ندانم کاری، زبان تیز و طعنه و ...
به قول فرشته مهربان، خرابکاری می کنی، بعد می آیی می گی شوهرم درخواست طلاق داده چیکار کنم.
حرف من به معنی تایید عکس العملهای شوهرتون نیست.
ایشون به شدت از شما و رفتارهاتون دلخور و رنجیده ان (هرچند عکس العملش به این رنجش درست نیست)
مثلا برای موضوع چاقو کشی، گفتید من باردار بودم حالم خوب نبود رفتم موندم خونه مامانم، شوهرم اومد پشت در چاقو کشید که زنم را بدید ببرم.
راستش من اصلا درک نمی کنم. مگه شما با موافقت و اطلاع همسرت نرفته بودی؟
وقتی گفت برگردیم مگر نتونستی قانعش کنی که حالت خوب نیست می خوای بمونی پیش مادرت؟
واقعا حالت اینقدر بد بود که برای مدتی زندگیت را ول کنی و بری پیش مادرت؟
چطور می شه که این موصوع تا چاقو کشی پیش می ره و ایشون می گه زنم را بدید ببرم !! مگه پدر مادرت شما را از ایشون دزدیده بودن؟
دفعه دوم باز گفتید به من گفت فلان پول را چرا خرج کردی تمام شده؟
منم زنگ زدم به باباش گفتم هنوز حکم زندان نفقه را دارم، می ندازمش زندان،
وسایلم را جم کردم رفتم تا شب نیامدم، تلفنم را خاموش کردم ... بعدش هم برگشتم وسایلم را جمع کردم رفتم شهر مامان بابام.
من اصلا رفتارهای شما را درک نمی کنم.
خیلی خیلی بی مهارت با همسرت برخورد کردی. خیلی تحقیر و اذیت شده در رابطه تون، که الان به فکر انتقامه.
گفتی بچه ام را نمی آرم تا بهش فشار بیاد و اذیت بشه.
یعنی تو این معادله یه ذررررررررره هم اون بچه اهمیت نداشت. فقط شما دو تا لجبازی کنید و بکنیدش وسیله اذیت دیگری.
اونم نمی آره تو ببنیش، که اذیت بشی.
وسیله خوبی برای اذیت کردن همدیگه دارید !!!!!!!!!
دوستان بهت گفتند کارت درست نیست، گفتی نه. بچه ام با باباش خوشبخت تره.
بابایی که پول نداره، درآمد نداره، کنترل خشم نداره، سیاست نداره، این همه کینه و نفرت توی دلشه و .....
الان را نمی دونم دوستت داره یا نه.
ولی می دونم که دوستت داشته که الان اینقدر عصبانیه.
حس می کنه تو عشق و احساسی که گذاشته وسط، گول خورده.
و اتفاقا باعث شدی بیشتر از قبل مادرش را دوست داشته باشه و باورش کنه.
عصبانی ترش نکن.
اون مشوش هست و آشفتگی داره
شما هم بهتره با چند پیام عاشقانه ازش بخوای با هم زیر یه سقف جمع شید شما همسرتون و دخترتون
در مورد مسایل گذشته هم اشتباهات خودت رو قبول کن و سعی کن درستشون کنی . در مورد اشتباهات همسرت هم چیزایی که می تونی کشش ندی رو کشش نده تمومش کن .
گذشت رو برای همین جاها گفتن دیگه
همسرتون شما رو دوست داره شما هم ایشون رو
فقط دارید به خاطر لجبازی با هم روزهای قشنگتونو تباه می کنید
ببین اگر همسرت رابطه جنسی از شما خواسته است بهتره امتناع نکنی. البته به شرطی که باردار نشوی. ببین ممکنه تحت فشار میل جنسی اش هم باشه. رابطه جنسی خیلی توی آرام کردن مرد موثره و نبودنش باعث پرخاشگری آنها می شود به خصوص مردی که ازدواج کرده و این رابطه را تجربه کرده دیگر نمی تواند مثل یک پسر خوددار باشد و عصبی می شود. ببین درسته دادخواست به دادگاه داده اما شما قانونا زن و شوهر هستید و وظایف زن و شوهری دارید. از نظر حقوقی هم این کار بهتر است و او نمی تواند به خاطر عدم تمکین یا نشوز شکایتی بکند.
بهارجان منم بانوپو عزیزموافقم
اگه همسرت ازت رابطه میخواد یعنی به این رابطه نیاز داره واین ازوظایف زن وشوهر هست که این نیاز رو واسه هم برطرف کنید.شاید بااین کار هم خشمشون کمتربشه.
اصلا یکی ازدلایلی که میگن زن تا تموم شدن مراحل طلاق باید پیش همسرش باشه همینه که باایجاد رابطه جلوی طلاق گرفته بشه که این کار پیش خدا خیلی پسندیده ست.
موفق باشی
جواب همه پیامهام یک کلمه است خفه
- - - Updated - - -
منم بهش گفتم یعنی چی یا زن و شوهریم بریم مشاوره و سر خونه زندگیمون اگه هم نه که نه دیگه
نمیتونستم بپذیرم اخساس بدی بهم دست داده بود نتونستم قبول کنم
- - - Updated - - -
دوماه تمام بعد از دادخواستش تو یک خونه بودیم ظهرا که ناهار خورده نخورده میرفت شبها هم دیر میومد و میرفت تو اتاقش و درو اتاق و قفل میکرد در میزدم درو برام باز نمیکرد :47:
- - - Updated - - -
با سلام
ببخشید مسئلتون یکم پیچیدست و بنده وقت نکردم کل پست هارو بخونم
میشه بپرسم همسرتون دلیل دادخواست های طلاقشون چی هستش ؟ نمیدوم میگه دوستم نداره ازم متنفره
به چه میزان همسرتون رو دوس دارید ؟ یعنی چی به چه میزان عددی بگم؟ از 1 تا 100 نمره 65
آیا به طلاق گرفتن از همسرتون رغبتی دارید ؟ خیر تمام تلاشم اینه که من دادخواست طلاق ندم
- - - Updated - - -
هنوزم میگم بچه من اول در کنار پدر مادر خودش خوشبخت میشه ولی اگه نشد کنار پدرش چون یک دختر حمایت پدر رو لازم داره محبت پدر اگه بیارمشش پیش خودم حمایت پدرشو ازش گرفتم ولی اگه با اون باشه بعد ازدواج پدرش هم مادر داره هم پدر
من هیچوقت حس نکردم دوستم داره
منم احساس گول خوردن میکنم تمام حرفهایی که بهم زده بود دروغ بود
1-درمورد نماز و اعتقاداتش ------------->گفت به توچه که من نماز میخونم یا نه منو تو رو که تو یه قبر نمیزارن گفتم عیب نداره هرکی عقیده خودش
2-درمورد سیگار و قلیون با پیپ و قلیوون شروع شد دیگه آخرا برای اینکه لجمو دربیاره تو اتق هم بوی گند سیگار راه مینداخت
3- درمورد درس چیگرم خون شد تا برم مدرکمو بگیرم امضاهای تسویه حساب دانشگاه رو دوستام برام گرفتن
4-بحث کار هم که خودش به مامانم زنگ زد گفت بره پیگیره کارم باشه اسمم که دراومد شر شد
5-کار خونه هم که گفته بود بابابزرگم کارخونه میکرده من نکنم؟! حتی آشغالهارم نمیبرد بزاره دم در
6-درمورد رابطه هم که گفته بود خیلی گرمه ولی رابطه مون کم بود اونم به اصرار من
7-پرسیده بودم راهای ابراز علاقه ات چیه گفته بود سکوریته (یعنی سکرته ) دقیقا یادمه که همینجوری گفته بود تمام لحظه ها منتظر سورپرایزش بودم ولی تنها هدیه ای که برام گرفت موقع به دنیا اومدن دخترمون بود یک جفت گوشواره تنها یادگاری که ازش دارم
منم گول خوردم منم شکست خوردم منم باختم
جوونیمو احساساستمو
چرا من محکومم به اینکه یکی رو دوست داشته باشم که ازم متنفره؟؟؟؟؟
می خواستم بهت بگم ملاک مطمئن اینکه بفهمی کسی دوستت داره یا نه عملش است نه حرفش. آدم ها را از روی عملشان ارزیابی کن. اگر می خواهی بفهمی کسی دوستت دارد یا نه ببین واقعا کارهایش نشانی از دوست داشتن دارد یا نه.
بهار جان تاپیکاتو درست پیگیر نبودم فقط یادمه بچه رو نیاوردی پیش خودت
نوشتی بهار 68 یعنی متولد 68 هستی؟ تو هنوزم جوونی هیچی رو نباختینقل قول:
منم گول خوردم منم شکست خوردم منم باختم
جوونیمو احساساستمو
چرا من محکومم به اینکه یکی رو دوست داشته باشم که ازم متنفره
محکوم نیستی. عشق اگه عشق باشه خود عشقه که زیباست و وجود ادمو گرم می کنه. محکوم بودنی نیست. اگه ادم یکی رو دوست داشته باشه دلش با شوق می دوه طرف اون ادم.
ازت متنفره؟ بهت گفته ازت متنفره یا بهت گفته تو نفرت انگیزی؟ اگه احساس خودشو گفته اگه گفته که ازت متنفره یعنی همون عشقه که اینطوری شده. بی تفاوتیه که مخالف عشقه. نه تنفر.
کدوم کارش؟ رابطه خواستن یا دادو بیداد کردن؟ رفتارش هم مثل گفتارش است
عملا با این کارهایی که کرده مخصوصا آخریش نه دوستم ندارد که هیچ بلکه همونطور که خودش بهم میگه ازم متنفره
- - - Updated - - -
تنفر و عشق؟ نمیتونم درکش کنم همخونی نداره منطقی نیست
- - - Updated - - -
بی تفاوتی که مخالف عشقه نه تنفر یعنی چی ؟
سلام بهار جان. :72::72::72:
راستش من نمی دونم نظرم درسته یا نه.ولی گفتم نظرم را بگم.
من اگه جای تو بودم دیگه تمومش می کردم.دخترم هم می گرفتم.
چون احساس می کنم همسرت احساس می کنه تو بهش چسبیدی و آویزونشی.
هنوز قدر تو را نمی دونه. چون فکر می کنه تو را همیشه با هر رفتاری از جانب خودش داره.دیگه چقدر باید کوتاه بیای؟یک دفعه و جدی تمامش کن! تاکید می کنم یک دفعه و کاملا جدی!
با تمام اعتماد به نفس و جذبه!!!کاملا محکم و با قطعیت و بدون هیچ اشک و...
بچه ات را هم حتما بگیر.
یک دختر به یک مادر خوب بیشتر نیاز داره تا همچین پدر بداخلاقی.
می گن دخترا شبیه مادرشون می شن! چرا این حق را می دی به اون آقا؟!!!
همش تو این وسط باید از خودگذشتگی کنی؟پس خودت چی؟ارزش خودت را بالا ببر!!! برای خودت ارزش قائل شو تا دیگران هم برایت ارزش قائل بشن!
تو را خدا دیگه خودت را جلوی اون مرد متکبر کوچیک نکن!!!حدیث داریم در مقابل تکبر باید تکبر کرد!!!!!!!!!!!!!!!بذار بفهمه تو لیاقتت بیشتره!
و اما بهار عزیزم احساس می کنم اگر طلاق بگیری و دخترت را بگیری آینده تو شبیه تاپیک زیر می شود!به نظرم دقیقا رفتارهای خانم آقای میثم را پیش بگیر! احتمالا حتی دلیل شوهرت برای اصرار به طلاق مشابه دلیل این آقا برای همسر سابقش باشد!حتما بخونش:
بذار همسرت تو را از دست بدهد تا قدر تو را بداند! خدا خودش در طی زمان بهش خواهد فهماند!!!
موفق باشی عزیزم! :72: