به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 49
  1. #1
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 شهریور 93 [ 16:39]
    تاریخ عضویت
    1393-3-24
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    283
    سطح
    5
    Points: 283, Level: 5
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 79 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    زن سابقم رو دوست دارم میخوام دوباره مال من بشه

    درود
    من یک عاشق دلشکسته ام عاشق زنی که همه ی زندگیم بود مادر دخترم بود همه کسم بود قدرشو ندونستم ازدستش دادم زندگیم به باد فنا رفت
    من میثم هستم32ساله از سرزمین غم .با خانومم تو مغازه ام آشنا شدم مشتریم بود از بار سومی که اومد حس کردم عاشقش شدم این عشق رو تا یکسال تو دلم مخفی کردم هر بار که میومد من بیشتر از قبل عاشقش میشدم تا اینکه دل رو زدم به دریا و بهش ابراز علاقه کردم اولش شوکه شده بود ولی بعدها فهمیدم که اونم به من علاقمنده ولی در این بین مادرم مخالف اصلی ازدواجم بود دخترخواهرش رو برام در نظر داشت ولی من نمیخواستمش من مریمم رو دوست داشتم چند ماه طول کشید تا تونستم مادرمو راضیش کنم البته از ته قلب راضی نبود تو خانوادمون حرف آخر را مادرم میزد حتی پدرم ازش حساب میبرد
    ازدواج کردیم از همون اول مادرم بنای ناسازگاری با مریم را گذاشت. مریم خیلی مهربون بود گاهی اوقات از رفتارهای زشت مادرم عصبانی میشد ولی هیچ وقت به روش نمیاورد حتی به من هم چیزی نمیگفت ولی من متوجه ناراحتیش میشدم اما جرأت نداشتم ازش دفاع کنم مادرم تو مهمونیها همش کوچیکش میکرد میگفت به زور خودشو به پسرم قالب کرد اینارو بعدا خواهرم بهم میگفت خواهرم با مریم خیلی خوب بود.مدتی وضع بر همین منوال پیش رفت مریم عصبی تر میشد ناخنش رو میجوید حالتهای عصبی بهش دست داد بردمش امام رضا حالش بهتر شد با طعنه ها و کنایه هایی که مادرم میزد مریم تصمیم به بچه دار شدن گرفت منم قبول کردم.مریم باردار شد تو بارداریه مریم یک سری مشکلات دیگه ای داشتیم مادرم میگفت باید پسر به دنیا بیاری اینجا مریم کوتاه نیومد جوابش رو داد گفت مادر من از خدا میخواهم یک بچه سالم به من بده جنسیتش برام مهم نیست مادرم گفت پسر داشتن لیاقت میخواد که امثالی مثل تو ندارند مریم باز هم سکوت کرد.دخترم به دنیا آمد و سرزنش های مادرم بیشتر و بیشتر شد و تحمل مریم کمتر و کمتر تا اینکه یکسال پیش با مادرم دعوای سختی کرد و بهش گفت ازت متنفرم بعد از این جریان مادرم زیر گوشم خوند طلاقش بده شیرمو حلالت نمیکنم فلان میکنم بهمان میکنم وقتی به مریم گفتم بیا توافقی طلاق بگیریم به دست و پام افتاد گفت غلط کردم میگفت نوکری تو و خانوادت رو میکنم طلاقم نده .اما من به حدی گوشهام از حرفهایی که حقیقت نداشتند پر شده بود که حتی نمیتوانستم مریم را ببینم بهش گفتم دیگه دوستت ندارم مریم با این حرفم شکست گفت باشه قبول میکنم مهرش رو بخشید و طلاق گرفتیم دخترم پیش مادرش ماند مدتی بعد از طلاق مادرم دخترخواهرش را پیشنهاد داد که من نپذیرفتم.مادرم چاره ای نداشت رفت سراغ برادر کوچکترم اونم مثل من مخالف بود اما نمیتوانست نه بگوید با اینکه دختره دو سال ازش بزرگتر بود بهر حال وصلت سر گرفت دخترخاله ام از همون اول با سیاست وارد خانواده ما شد با اینکه الان پنج ماهه عروس مادرم شد ولی چه بلاها که بر سر برادر و مادرم نیاورد اینجاست که یاد حرف مریم افتادم واقعا چوب خدا صدا ندارد.مادری که از مریم متنفر بود دو هفته پیش جویای حالش شد من طاقتم تموم شده بود گفتم مادر من چی شده نگران مریم شدی تو که چشم دیدنش رو نداشی حرفی نزد و رفت میدونم پشیمونه ولی غرورش اجازه نمیده حرفی بزنه این خلاصه ای از زندگیم بود و اما بر من چه گذشت تو این هشت ماهی که منو مریم از هم جدا شدیم روزی نبود که بهش فکر نکنم اکثر اوقات میرفتم دم خونشون از دور اون ودخترم را میدیدم اصلا قدرت چشم تو چشم شدن با مریم و حتی دخترم را ندارم.قبول دارم در حقش ظلم بزرگی کردم ولی الان پشیمانم دیگه تحمل دوریشو ندارم الان میفهمم چه در گرانبهایی رو از دست دادم دلم میخواد دوباره مریم مال من بشه دلم واسه دخترم تنگ شده.میخوام از مریم عذرخواهی کنم و بگم دوباره باهم ازدواج کنیم و قول میدم جبران کنم.اما با چه رویی؟چگونه؟دیگه مریمم رو از دست دادم.خدایا منو ببخش بابت بدیهایی که در حق این زن کردم.خدا مریمم رو به من برگردون

  2. 9 کاربر از پست مفید meysam61 تشکرکرده اند .

    Dreams end (دوشنبه 26 خرداد 93), khaleghezey (شنبه 24 خرداد 93), mohammad6599 (سه شنبه 27 خرداد 93), paiize (شنبه 24 خرداد 93), کاغذ بی خط (سه شنبه 27 خرداد 93), مامان فربد (یکشنبه 25 خرداد 93), بانوی خیال (یکشنبه 25 خرداد 93), برومند (سه شنبه 27 خرداد 93), سعیداطی (شنبه 24 خرداد 93)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 اسفند 93 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1393-3-10
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,518
    سطح
    22
    Points: 1,518, Level: 22
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    100

    تشکرشده 352 در 135 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام ، خب برادر من چرا اینقدر استخاره میکنی ،برو دنبال خانومت، حرف دلت رو صادقانه بزن ولی مطمئن باش اونم برای برگشتش ازت میخواد تغییر کنی ،مثلا دهن بین نباشی (این کاملا از متنی که نوشتی پیداست) ... مسلما باید یه چیزایی رو تغییر بدی ... اجازه ندی اینقدر خانوادت تو زندگیت دخالت کنن و در مواردی که زنت رو تحقیر میکنن باید پشتش باشی و هواشو داشته باشی نه مثل قبل فقط نظاره گر باشی! تا دیر نشده و ازهم سردتر نشدین اقدام کن ولی یادت باشه اگه تغییر نکنی و افسار زندگیتو بدی دست بقیه بازم شکست میخوری ....

  4. 18 کاربر از پست مفید سپیده ی تاریک تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (شنبه 24 خرداد 93), del (شنبه 24 خرداد 93), meysam61 (شنبه 24 خرداد 93), mohammad6599 (سه شنبه 27 خرداد 93), morteza2487 (دوشنبه 07 اردیبهشت 94), paiize (شنبه 24 خرداد 93), roseflower (شنبه 24 خرداد 93), sanjab (شنبه 24 خرداد 93), فرهنگ 27 (شنبه 24 خرداد 93), فرشته مهربان (شنبه 24 خرداد 93), گل شب بو (سه شنبه 27 خرداد 93), واحد (شنبه 24 خرداد 93), مهربونی... (شنبه 24 خرداد 93), مامان فربد (یکشنبه 25 خرداد 93), برومند (سه شنبه 27 خرداد 93), دختر بیخیال (شنبه 24 خرداد 93), سوده 82 (دوشنبه 07 اردیبهشت 94), سعیداطی (شنبه 24 خرداد 93)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 فروردین 98 [ 11:48]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    5,259
    سطح
    46
    Points: 5,259, Level: 46
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    1,092

    تشکرشده 246 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام جناب میثم
    به همدردی خوش اومدی
    واقعا که شما و مادرتون تو آزار یه زن بی دفاع سنگ تموم گذاشتین. هیچ کوتاهی نکردین که دلشو بشکنین.
    اون زن رو با یه کودک خردسال که دختر شما بوده، رها کردین، چقدر هم راحت اسمش رو میزارین طلاق توافقی.
    اگه کسی با خواهر خودتون این کارو میکرد چه حالی میشدین؟؟؟

    .
    .
    .
    رها کردن یه دختر طفل معصوم تو زمان ما با زنده به گور کردنش تو زمان اعراب جاهلیت ، اون هم فقط به خاطر جنسیتش که خودش هیچ گناهی در اون نداره، چه فرقی میکنه آخه؟؟؟
    حتی الان هم خودخواهی تو حرفهاتون هست.
    اینکه میخواین یه آدمی مال شما باشه. مثل اینکه بگیم میخوام این ماشین یا این دوچرخه مال من باشه.
    هیچ میدونین چه بلایی سرش اومده؟؟ میدونین کار شما باعث ده چه دید بدی نسبت به مردای جامعه پیدا کرده؟؟
    همین اتفاقم برای احساس دخترتون خواهد افتاد. فردا روز که بفهمه به دلیل دختر بودن ( که به نظر من دخترا، فرشته اند و معصوم) از طرف خانواده پدریش رونده شده و مادرش با چنگ و دندون اونو حفظ کرده ، چه حالی نسبت به شما (پدر گرام ) پیدا میکنه؟؟
    مگه اون زن به پای شما نیوفتاد؟ آخه چه گناهی کرده بود ؟ چه کوتاهی کرده بود؟ چطور وقتی پیشتون التماس میکرد، دلشو شکستین و گفتین دوستش ندارین؟؟ چه ظلم وحشتناکی.
    یه زن رو بدون مهریه (که البته حقش بود) رها کردین. یه طفل رو رها کردین که از گوشت و خون خودتون بوده. فقط به حرفای مادرتون توجه کردین و این وسط حتی برادر شمام بیچاره و سیاه بخت شد. خوب معلومه که چوب خدا صدا نداره.....
    اما به نظر من به عنوان یک زن در این جامعه که تنم لرزید وقتی رفتار شما رو با همسرتون خوندم:
    1- دست از خودخواهی بردارید. از تصاحب یه زن حرف نزنید .
    2- مسئولیت کلیه اشتباهاتتون رو بپذیرید .
    3- مادرتون باید از همسرتون به خاطر رفتار بی اندازه بد و شکستن دلشون عذرخواهی کنن.
    4- با او و دخترش با نهایت احترام رفتار کنید و تقاضای ازدواج کنید .
    5- به هر تصمیمی که گرفت ، احترام بگذارید، حتی اگر شما رو نخواست.

  6. 13 کاربر از پست مفید مهربونی... تشکرکرده اند .

    meysam61 (شنبه 24 خرداد 93), morteza2487 (دوشنبه 07 اردیبهشت 94), paiize (شنبه 24 خرداد 93), rastin (شنبه 21 تیر 93), sanjab (شنبه 24 خرداد 93), فرهنگ 27 (شنبه 24 خرداد 93), گل شب بو (سه شنبه 27 خرداد 93), واحد (شنبه 24 خرداد 93), مامان فربد (یکشنبه 25 خرداد 93), برومند (سه شنبه 27 خرداد 93), دختر بیخیال (شنبه 24 خرداد 93), سوده 82 (دوشنبه 07 اردیبهشت 94), سعیداطی (شنبه 24 خرداد 93)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 شهریور 93 [ 16:50]
    تاریخ عضویت
    1393-3-24
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    228
    سطح
    4
    Points: 228, Level: 4
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    129

    تشکرشده 54 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مهربونی... نمایش پست ها
    سلام جناب میثم
    به همدردی خوش اومدی
    واقعا که شما و مادرتون تو آزار یه زن بی دفاع سنگ تموم گذاشتین. هیچ کوتاهی نکردین که دلشو بشکنین.
    اون زن رو با یه کودک خردسال که دختر شما بوده، رها کردین، چقدر هم راحت اسمش رو میزارین طلاق توافقی.
    اگه کسی با خواهر خودتون این کارو میکرد چه حالی میشدین؟؟؟

    .
    .
    .
    رها کردن یه دختر طفل معصوم تو زمان ما با زنده به گور کردنش تو زمان اعراب جاهلیت ، اون هم فقط به خاطر جنسیتش که خودش هیچ گناهی در اون نداره، چه فرقی میکنه آخه؟؟؟
    حتی الان هم خودخواهی تو حرفهاتون هست.
    اینکه میخواین یه آدمی مال شما باشه. مثل اینکه بگیم میخوام این ماشین یا این دوچرخه مال من باشه.
    هیچ میدونین چه بلایی سرش اومده؟؟ میدونین کار شما باعث ده چه دید بدی نسبت به مردای جامعه پیدا کرده؟؟
    همین اتفاقم برای احساس دخترتون خواهد افتاد. فردا روز که بفهمه به دلیل دختر بودن ( که به نظر من دخترا، فرشته اند و معصوم) از طرف خانواده پدریش رونده شده و مادرش با چنگ و دندون اونو حفظ کرده ، چه حالی نسبت به شما (پدر گرام ) پیدا میکنه؟؟
    مگه اون زن به پای شما نیوفتاد؟ آخه چه گناهی کرده بود ؟ چه کوتاهی کرده بود؟ چطور وقتی پیشتون التماس میکرد، دلشو شکستین و گفتین دوستش ندارین؟؟ چه ظلم وحشتناکی.
    یه زن رو بدون مهریه (که البته حقش بود) رها کردین. یه طفل رو رها کردین که از گوشت و خون خودتون بوده. فقط به حرفای مادرتون توجه کردین و این وسط حتی برادر شمام بیچاره و سیاه بخت شد. خوب معلومه که چوب خدا صدا نداره.....
    اما به نظر من به عنوان یک زن در این جامعه که تنم لرزید وقتی رفتار شما رو با همسرتون خوندم:
    1- دست از خودخواهی بردارید. از تصاحب یه زن حرف نزنید .
    2- مسئولیت کلیه اشتباهاتتون رو بپذیرید .
    3- مادرتون باید از همسرتون به خاطر رفتار بی اندازه بد و شکستن دلشون عذرخواهی کنن.
    4- با او و دخترش با نهایت احترام رفتار کنید و تقاضای ازدواج کنید .
    5- به هر تصمیمی که گرفت ، احترام بگذارید، حتی اگر شما رو نخواست.
    صاحب تاپیک خودش ابراز ناراحتی کرده، اونوقت شما به رگبارش بستی؟!!!

  8. 6 کاربر از پست مفید مقیمی تشکرکرده اند .

    meysam61 (شنبه 24 خرداد 93), mohammad6599 (سه شنبه 27 خرداد 93), morteza2487 (دوشنبه 07 اردیبهشت 94), omid65 (شنبه 24 خرداد 93), فرشته مهربان (شنبه 24 خرداد 93), برومند (سه شنبه 27 خرداد 93)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 فروردین 98 [ 11:48]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    96
    امتیاز
    5,259
    سطح
    46
    Points: 5,259, Level: 46
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    1,092

    تشکرشده 246 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به رگبار نبستم جناب مقیمی.
    قلبا خوشحالم از اینکه ایشون دوباره به همسرشون رجوع کنند و زندگی متلاشی شده رو بازسازی کنند.
    اما شما اگر زن باشید حرفهای منو درک میکنید و اگر مرد باشید ازتون انتظاری ندارم که درک کنید.
    من چند راهکارم به ایشون برای آشتی با همسرشون دادم .
    هدفم از این حرفها ، فقط نشون دادن عمق آزاری بوده که به دل خانمشون نشسته و میخواستم ایشون بدونن که اگر همسر سابقشون ازدواج با ایشون رو قبول نکنند، به دلیل عمق جراحت روحی شون خواهد بود.
    به شدت به خاطر این تاپیک غصه خوردم و عمیقا ناراحت شدم. اما باید بعضی حرفها رو تند زد تا مثل یه سیلی تو ذهن فرد بمونه و فراموشش نکنه.

    ازتون انتظاری ندارم جناب مقیمی.

    من صادقانه و بی پرده با آقای میثم صحبت کردم و امیدوارم همسرشون عذر خواهی ایشون رو قبول کنه و برگرده ...

  10. 12 کاربر از پست مفید مهربونی... تشکرکرده اند .

    meysam61 (شنبه 24 خرداد 93), morteza2487 (دوشنبه 07 اردیبهشت 94), paiize (شنبه 24 خرداد 93), rastin (شنبه 21 تیر 93), فرهنگ 27 (شنبه 24 خرداد 93), واحد (شنبه 24 خرداد 93), نادیا-7777 (سه شنبه 08 اردیبهشت 94), مصباح الهدی (شنبه 24 خرداد 93), بانوی خیال (یکشنبه 25 خرداد 93), برومند (سه شنبه 27 خرداد 93), دختر بیخیال (شنبه 24 خرداد 93), سعیداطی (شنبه 24 خرداد 93)

  11. #6
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 شهریور 93 [ 16:39]
    تاریخ عضویت
    1393-3-24
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    283
    سطح
    5
    Points: 283, Level: 5
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 79 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود
    بسیار بسیار ممنونم از حرف کسی ناراحت نشدم و نخواهم شد حرفاتون متینه و عین حقیقته
    ولی حال من پشیمانم تو این مدت ده کیلو وزن کم کردم خیلی پشیمونم خیلی عوض شدم دیگه اجازه نمیدم کسی به مریم چپ نگاه کنه هر شرطی هم بذاره قبول میکنم ولی چجوری برم؟مریم و خواهرم با هم خیلی صمیمی بودند خواهرم رو بفرستم؟اصلا بهش چی بگم؟ای خدا من چقدر پررو هستم!اینهمه بلا سرش آوردم ولی بازم.......

    خیال تو محترم نه اشتباه فکر نکنید من خیلی وقته پشیمونم ولی حالا اومدم اینحا تاپیک زدم خیلی وقته این تصمیم رو گرفتم فقط نمیدونم چجوری و چگونه؟!
    ویرایش پست زدم چون ظاهرا بیش از سه تا پست نمیشه ارسال کرد
    ویرایش توسط meysam61 : شنبه 24 خرداد 93 در ساعت 10:14

  12. 6 کاربر از پست مفید meysam61 تشکرکرده اند .

    کاغذ بی خط (سه شنبه 27 خرداد 93), واحد (شنبه 24 خرداد 93), مهربونی... (شنبه 24 خرداد 93), بانوی خیال (یکشنبه 25 خرداد 93), برومند (سه شنبه 27 خرداد 93), سعیداطی (شنبه 24 خرداد 93)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 مرداد 00 [ 11:12]
    تاریخ عضویت
    1393-1-26
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    7,915
    سطح
    59
    Points: 7,915, Level: 59
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    487

    تشکرشده 433 در 149 پست

    Rep Power
    34
    Array
    شما که هنوز قدرت تصمیم گیری نداری ( چون ظاهرا با شروع پشیمونی مادرتون شما جرات فکر کردن به مریم رو پیدا کردین!!!!!!!!!!) بهتره اصلا دنبالش نرین.... یه زن ( اونم زنی مثل زن سابقتون) به یه مردی که هیچ اختیاری تو زندگیش نداره و همش از فیلتر افکار و روحیات مادرش ( و سایرین ) رد میشه هیچ احتیاجی نداره... یه بار بدبختش کردی دوباره اینکارو نکن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  14. 9 کاربر از پست مفید خیال تو تشکرکرده اند .

    meysam61 (شنبه 24 خرداد 93), paiize (شنبه 24 خرداد 93), گل شب بو (سه شنبه 27 خرداد 93), مامان فربد (یکشنبه 25 خرداد 93), الهه آذر (دوشنبه 02 تیر 93), بانوی خیال (یکشنبه 25 خرداد 93), برومند (سه شنبه 27 خرداد 93), دختر بیخیال (شنبه 24 خرداد 93), سعیداطی (شنبه 24 خرداد 93)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    جناب میثم به همدردی خوش اومدید از اینکه به اشتباهات خودتون پی بردید خیلی خوشحالم در واقع نصف راه رو رفتید . ولی قبل از هر اقدامی بهتره مادر تون رو برای قبول ایشون و ازدواجتون فراهم کنید تا دوباره اشتباه قبلیش رو تکرار نکنه و موجب رنجش دوباره ایشون و به هم خوردن ازدواجتون نشه . بهشون بگید که ایشون هیچوقت خودش رو به شما تحمیل نکرده این شما بودید که عاشقش شدید و باهاش ازدواج کردید . از خواهرتون کمک بخواهید و زندگی از دست رفته تون رو احیا کنید برای اینکار تعلل نکنید و مطمئن باشید که خداهم کمکتون میکنه . اگه توان اداره یک زندگی مستقل رو دارید بسم الله .

  16. 12 کاربر از پست مفید واحد تشکرکرده اند .

    meysam61 (شنبه 24 خرداد 93), morteza2487 (دوشنبه 07 اردیبهشت 94), paiize (شنبه 24 خرداد 93), فرهنگ 27 (شنبه 24 خرداد 93), مهربونی... (شنبه 24 خرداد 93), مامان فربد (یکشنبه 25 خرداد 93), مصباح الهدی (شنبه 24 خرداد 93), بانوی خیال (یکشنبه 25 خرداد 93), برومند (سه شنبه 27 خرداد 93), دختر بیخیال (شنبه 24 خرداد 93), سوده 82 (دوشنبه 07 اردیبهشت 94), سعیداطی (شنبه 24 خرداد 93)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    65
    Array
    باسلام
    درحال حاضرمهم این است که شما به اشتباه خود پی برده اید وتصمیم داریددوباره ازدواج کنید نه تنها برای شمابلکه برای بچتون هم خیلی خوب میشه که زیرسایه پدرومادرش بزرگ بشه
    به نظرمن بهتره بامادرتون صحبت کنیدوازایشون بخواهید که دوباره به خواستگاری خانمتون بروند وازشون بخواهندکه شماروببخشندودوباره ازدواج کنید اینطوری هم شماحرف دلتون روبه خانمتون زدید وهم طبق رسم ورسوم وبااحترام به خانواده ایشون جلو رفتید
    راستی یادتون نره افت زندگی مشترک دهن بینی واینکه اجازه بدید دیگران برای زندگی شما تصمیم بگیرند درسته والدین صلاح فرزندشون رومیخواهند ولی بعضی وقتهابدون فکرعمل کردن باعث بهم ریختن زندگی میشه بهتره خودتون دودوتاکنید وتصمیم بگیرید دیگران هرچه میخواهندبگویند حقیقت کدام است

  18. 11 کاربر از پست مفید roseflower تشکرکرده اند .

    meysam61 (شنبه 24 خرداد 93), paiize (شنبه 24 خرداد 93), گل شب بو (سه شنبه 27 خرداد 93), واحد (شنبه 24 خرداد 93), مهربونی... (شنبه 24 خرداد 93), مامان فربد (یکشنبه 25 خرداد 93), بانوی خیال (یکشنبه 25 خرداد 93), برومند (سه شنبه 27 خرداد 93), دختر بیخیال (شنبه 24 خرداد 93), سوده 82 (دوشنبه 07 اردیبهشت 94), سعیداطی (شنبه 24 خرداد 93)

  19. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دوست عزیز به همدردی خوش آمدید

    خوشحالم متوجه اشتباهت شدی

    بنظر بهتره اعتماد بنفس خودت را افزایش بدی
    نه گفتن را یاد بگیری
    یاد بگیری مستقل تصمیم گیری کنی و اگرم اشتباه کردی اشتباهت را قبول کنی

    مسئله اصلی الان پیشقدم شدن شما نیتس مسئله الان اینه از کجا معلوم دوباره ازدواج کردین و بازم بخاطر حرف یکنفر دیگه درخواست طلاق به همسرت ندادی؟میتونی اینو بهش تضمین بدی؟

    یه زن نیاز داره به مردی که پشتش باشه مستحکم مثل کوه توی مشکلات بهش تکیه کنه نه فردی که برای همسرش و دخترش ارزش قائل نیست و اجازه میده دیگران فرقی نداره حتی این فرد میخواد مادرش باشه یا پدرش توی کوچیکترین مسائل خانوادش دخالت کنن و براش تصمیم گیری کنند.

    لطفا اشتباات خودت را گردن بگیر و همه این مشکلات را گردن مادرت ننداز

    کارگاههای آموزشی

    مهارتهای ارتباطی

    اعتماد به نفس

    اعتماد بنفس

    بايد روي اعتماد به نفستون کار کنيد
    فهرستهايي تهيه کنيد از فعاليت هاي سازنده خود، فهرستي تهيه کنيد .
    از توانايي هايي که داريد و به کار گرفته ايد، فهرستي تهيه کنيد که شما به آنها بينش داريد و جز افکار ارزنده شما هستند.
    و بابت هر کدام از آنها روزي چند بار از خود تشکر کنيد و قربون خودتون برويد و خود را نوازش کنيد.
    شعرهاي قشنگ وعاشقانه براي خودتون بخونيد.
    سعي کنيد عاشق خودتون بشويد. عاشق سينه چاکي که جز مثبت در معشوق نمي بيند
    .( خودتون معشوقي مي شويد که ذهتون را به خود اختصاص مي دهد).
    فراموش نکنيد برخورد ما با ديگران ، تحت تاثير برخورد و رابطه ما با خودمان هست.
    ما نمي توانيم کسي را دوست داشته باشيم، در حاليکه خودمون را به رسميت نمي شناسيم
    و به خودمان عشق نمي ورزيم. لذا ريشه تغيير رابطه ما با ديگران وقتي هست
    که با خودمان همگوني ، هماهنگي و همساني داشته باشيم . و خودمان را به صورت يکپارچه و مثبت ارزيابي کنيم.
    به جاي اينکه انرژيت را روي بهبود ارتباطاتت با ديگران متراکم کني، روي رابطه حسنه با خودت متراکم کن
    . ( نه به زبان، که با احساس و باورت و رفتارت)

    شما دقتي به آدمها بکن، افرادي که بيشترين درگيري را با ديگران به وجود مي آورند،
    يا مي رنجند کساني هستند که در خلوت ، بيشترين درگيري را با خودشان دارند.
    لذا من در رابطه با آنها خيلي دلم برايشان مي سوزد،
    چون چند لحظه مرا مي آزارند و مي روند، اما خودشان هميشه در رنج و درگيري رابطه با خودشان هستند.



    من زمان خاصي براي احترام به خودتون در نظر نگرفتم.
    همواره شما بايد اين احترام خودتون را به رسميت بشناسيد.
    قاطعيت به معناي بي احترامي و عدم توجه به ديگران نيست.
    يعني تعادل بين خواسته هاي منطقي و احساسي خودتون و ديگران.
    بنا نيست به قيمت خوش آمدن ديگران ، همواره خود را ذبح کني....




    فکر ميکنم بهترين کار اين باشه که سعي کنيد اعتماد به نفس خودتون رو افزايش بديد
    و به اين ترتيب متوجه تغييرات بزرگتري در زندگيتون خواهيد شد.
    من يه سري راهکارهايي رو براي افزايش اعتماد به نفستون بهتون ميگم؛ اميدوارم که موثر واقع بشن:
    1. سعي کنيد هر روز حداقل به مدت نيم ساعت جلوي آينه بايستيد و ا خودتون تعريف کنيد؛
    جلوي آينه براي خودتون موضوعي رو انتخاب کنيد و در ارتباط با آن موضوع با خودتون صحبت کنيد.
    2. از موفقيت هايي که از ابتداي زندگيتان تا به امروز داشتيد براي خودتون ليستي تهيه کنيد
    و اون ليست رو هميشه با خودتون همراه داشته باشيد.
    3. در هنگام راه رفتن سر خودتون رو بالا بگيريد و محکم و با انرژي راه بريد.
    4. يکي از عامل‌هاي اصلي در اعتماد به نفس پايين، ترس از عدم پذيرش (طرد شدن) است.
    آنچه را که فکر مي‌کنيد درست است انجام دهيد.
    به ياد داشته باشيد اين انتظار اشتباهي است که بخواهيم هميشه مورد پذيرش و تأييد ديگران باشيم.
    5. توقعات خودتون رو پايين بياريد؛ اين غير ممکنه که هميشه بخوايد عالي و بدون نقص باشيد،
    کساني که مي خواهند هميشه عالي باشند اصولا هيچ کاري انجام نمي دهند.
    6. مسئوليتي را بر عهده بگيريد.
    7. به هيچ وجه خودتون رو با ديگران مقايسه نکنيد.
    8. هميشه ارتباط چشمي برقرار کنيد.
    اکثر مردم خيلي زياد نگران اين هستند که ديگران چگونه در مورد ان‌ها فکر مي‌کنند.
    با ايجاد ارتباط چشمي مي‌توانيد خود را يک فرد شايسته، نترس، با اعتماد به نفس نشان مي‌دهيد.
    يک ترفند کوچک وجود دارد و آن اين است که اگر شما از اين ترس داريد که مستقيم به چشم طرف نگاه کنيد،
    به جاي چشمان طرف، به فاصله? ميان دو ابروي آن فرد نگاه کنيد.
    در اين حالت نه شما مستقيم به فرد نگاه کرده‌ايد و نه آن فرد متوجه اين موضوع مي‌شود.
    براي اين کار شما بايد مدتي تلاش کنيد تا اين کار عادت شما شود.
    9. با ترس‌هايتان رو به رو شويد و از ان‌ها فرار نکنيد.
    10. آنقدر وانمود کنيد تا به دستش بياوريد.
    اگر شما در وضعيتي قرار بگيريد که احساس کرديد اعتماد به نفستان کم شده، وانمود کنيد که اعتماد به نفس بالايي داريد.
    مطمئن باشيد که اثر مي‌کند. در آن لحظه فکر کنيد يک فرد با اعتماد به نفس و محکم هستيد.
    سعي کنيد ظاهرتان را هم کنترل کنيد.
    بهتر است براي اينکه بتوانيد سريع اين کار را انجام دهيد يک فرد با اعتماد به نفس را در ذهن تجسم کنيد.


    يادت نره که براي اينکه بتوني به خواستت برسي بايد تلاش کني و از شکست هاي کوچک نترسي!
    اگه حرفي ميزني و متوجه ميشي که کسي به حرفت گوش نميده، به هيچ وجه نا اميد نشو،
    بلکه تلاشت رو بيشتر کن و اون حرفت رو با روش هاي مختلف بزن تا بالاخره به نتيجه اي که ميخواي دست پيدا کني!


    **************
    دوست عزیز بنظرم نیازه که این سختی را به جان بخری و بزرگ بشی و قوی و محکم جوری که خودت و همسرت از دید تغییراتی که کردی شگفت زده بشه وگرنه اینکه همینجوری بخوای دوباره بری پیشش چیزی عوض نشده و امکان داره دوباره برگردید به همینجایی که قرار دارید

    راستی توی این مدت باهم دیداری داشتید؟
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  20. 11 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    Eram (دوشنبه 02 تیر 93), meysam61 (شنبه 24 خرداد 93), negar1987 (شنبه 14 تیر 93), paiize (شنبه 24 خرداد 93), کاغذ بی خط (سه شنبه 27 خرداد 93), مهربونی... (شنبه 24 خرداد 93), مامان فربد (یکشنبه 25 خرداد 93), بانوی خیال (یکشنبه 25 خرداد 93), برومند (سه شنبه 27 خرداد 93), دختر بیخیال (شنبه 24 خرداد 93), سوده 82 (دوشنبه 07 اردیبهشت 94)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 مهر 95, 22:29
  2. منو زن داداشام دوستیم دوست دوست
    توسط ارشیدا در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 11 آذر 91, 11:00
  3. دوست داشتن دختری که با پسر دیگری است و می گوید مرا دوست دارد
    توسط mehdi1369 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 28 آبان 90, 11:29
  4. من دوست پسر دوست صمیمیم رو دوست دارم
    توسط MisS AviatoR در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 28 اسفند 89, 12:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.