پونیو جونم ببین خانومی شما باید با ترست مواجه بش!
همینجوری دور ازش باشی که ترست نمی ریزه.
نگران نباش ترست می ریزه عزیزم.تو برو.اصلا کلاس زبان آدم میره که زبانش خوب بشه دیگه.نه؟
اگر زبانمون خوب بودیا می تونستیم خودمون تنهایی یاد بگریم دیگه چه نیازی به کلاس بود.
مطمئن باش هر کلاسی بری (تعیین سطح که شدی) بین کسانی قرار می گیری که مثل خود تو هستند!!!
پس لازم نیست نگران باشی و بری زبانت را قوی کنی!!!
گفتی از توپوق زدن می ترسی؟ می ترسی مسخره بشی؟
ببین من خودم خیلی کلاس زبان رفتم.
اصلا توپوق زدن تو کلاس ربان یه چیز کاملا عادیه.زبان مادری آدم توپوق می زنه دیگه چه برسه به انگلیسی!!!
تو برو با اعتماد به نفس تمرین کن.اولش می ترسی ولی اشکال نداره.منم اولش می ترسیدم.همه همین طور بودن.ولی ترست به مرور می ریزه.
داری صحبت می کنی یه دفعه یکی خندش گرفت؛خب به خودت بگو: بذار بخنده.مگه چیه.بذار یکی هم دلش خوشحال بشه. اصلا اگر مساله خنده داری بود خودت هم به اون مساله بخند!!!
ببین این رفتار ما آدماست که تعیین می کنه بقیه چه رفتاری با ما در ادامه داشته باشند.درسته؟
ببین من خودم تو کلاس زبان خیلی سوتی دادم!!! اصلا نمی دونی در حد المپیک ها!!! ولی خودم هم خندیدم!
اصلا کلاس شاد شد.اصلا به دلم نگرفتم! اتفاقا باعث شد روابطم صمیمانه تر بشه با بقیه!!!
یه روز کلاس نرفتم همه می گفتن ای کاش تو بودی.کلاس حالت خوشحالی نداشت.
تو کلاسمون ممنوع بود فارسی حرف بزنیم و معلممون می گفت می تونید لغات حتی ترکی و عربی بگید.منم خیلی از لغات که یادم نمیومد ترکی می گفتم!!! همه می خندیدن.آخه من ترکیم قویه!!!:)) ولی مهم نبود دیگه.
یا از پانتومیم استفاده می کردم در حدی که پانتومیم این قدر قوی بود معلم برای کمک در تدریس از من استفاده می کرد!!!
ببین عزیزم تو باید اینو یاد بگیری که نظر دیگران برات مهم نباشه.
من تو کلاس زبانم کلا با بقیه فرق داشتم.چه از نظر حجاب و پوشش و چه از نظر اعتقادات و... .کلا هیچ سنخیتی بین من با دیگران نبود. حتی تو نظراتی که باید می دادیم.حتی تو writingها و... . ولی رفتار خود من باعث شده بود که دیگران منو بپذیرن و حتی تاثیر بگیرن.
تو دوران مدرسه کلاس زبانم همه همون هم کلاسی های مدرسم بودند و مذهبی.ولی وقتی رفتم دانشگاه دیگه رفتم یک کلاس زبان دیگه تو یه جای دیگه. اون موقع منم 19 سالم بود. نمی دونی اوایل چقدر هنگ کرده بودم. تو دانشگاهمون همچین تیپ هایی بود ولی دخترای خیلی خوب و... بود. اما تو کلاس زبان از شانس من همه ... اصلا تو speaking ها همه از دوست پسر و... می گفتند و... .از یه فیلمهایی حرف می زدن که من اصلا ندیده بودم و ...
راستش اوایل تو خونه گریه می کردم.ولی راهی نداشتم برای اینکه زبانم قوی می شد باید اون شرایط را می پذیرفتم.
قبل از اینکه کلاس شروع بشه همیشه با بچه ها حرف می زدم.حرفای غیر درسی و... .یا اینکه اگر اطلاعاتی داشتم بهشون می دادم.چون دانشگاه و رشنه خوبی هم قبول شده بودم ازم در مورد چه جوری درس خوندن و ... راهنمایی می خواستن منم تو حرفام بهشون می گفتم.
یکمی که رفتی کلاس سعی کن خارج از فضای کلاس با بچه ها دوست بشی.
یادم نمی ره چند بار شده تو کلاس زبان یه بحثی انداختن در مورد مسائل دینی و... . من هم نظرم را دادم.مسخره شدم!!! نمی تونستم منظورم را اون طور که می خواستم برسونم. خیلی استرس گرفته بودم .ولی معلم کامل می تونست منظورش را بگه. منم در writing رفتم کلی انرژی گذاشتم و یک متن خیلی خوب و قوی نوشتم! که اتفاقا معلممون خیلی خوشش اومد هم از نظر قواعد و هم از نظر اطلاعات. فکر کنم باورش نشد که من تنهایی اون متن را نوشتم.
منظورم اینه که من اگر مسخره شده بودم و برام مهم می شد و عقب نشینی می کردم چی می شد.ولی وقتی رفتم از طریق دیگه جبران کردم چی شد!!!
پونیو جون شاید از اینجای بحثم جنبه اعتقادی پیدا کنه و شاید تو این ها را در تاپیکت دوست نداشته باشی و فکر کنی شعاره!
ولی در مورد من مصداق داشته.نمی خوام واقعا شعار بدم.و نمی خواستم اینا را بگم.اما چون تجربمه گفتم بگم شاید به درد تو بخوره.
اون چیزی که باعث می شد من اعتماد به نفس داشته باشم و اون چیزی که باعث میشه الان هم اعتماد به نفس داشته باشم اعتمادم به خداست نه به خودم!
مطمئن باش اگر برای خدا عزیز باشی برای بقیه هم عزیز می شی!!! شک نکن!!!
اگر بخوای برای بقیه عزیز باشی نمی تونی هیچ وقت در نظر همه خوب و زیبا باشی.چون بالاخره هر کس سلیقه ای داره.ولی کافیه فقط برای یک شخص عزیز و دوست داشتنی باشی اون وقت خواهی دید که برای همه خواهی شد. البته برای آدمای خوب دیگه! و اون شخص هم خدای زیباست!
منم اون موقع ها تو کلاسمون فقط همینو در نظر می گرفتم. با اینکه کل جو مخالف من بود ولی به خودم می گفتم مهم نظر خداست نه بنده خدا! مسخره هم شدم اما خدا خودش جو را یه جوری کرد که اتفاقا معلم دوست داشت من تو کلاس حتما باشم .چون من بودم با پانتومیمزود مطلب را به بچه ها می رسوندم.
حتما این آیه را هم خوندی با این مضمون:اگر خدا بخواهد هر کس را عزیز کن هیچ کس نمی تواند جلویش را بگیرد و اگر خدا بخواهد کسی را خوار کند هیچ کس نمی تواند جلویش را بگیرد.خدا هر کس را بخواهد عزیز می کند و هر کس را بخواهد ذلیل.
نمی دونم تا چه حد فکرم در نظر تو درسته.ولی برای من که درست بوده .
پونیو تو فکر می کنی من چه جور دختریم؟
فکر می کنی خیلی خوشگلم؟ نه بابا!!!
منم زیاد خوشگل نیستم.از نظر پارامترهای زبایی می گم.بینی منم گوشتیه.ولی چون صورتم گرده کاملا به صورتم میاد!!!(البته از نظر خودم خوشگلم ها!!! اعتمادم هم چسبیده به سقف!)
می دونی بیشتر از خوشگلی اون حس زیباییه که تو صورتت باید باشه.حس دوست داشتن خودت.
ببین من به خودم اینو می گم.می خوای تو هم بگو:
اگر خدا منو یه جور دیگه دوست داشت خوب از اول منو یه جور دیگه می آفرید!!! پس خدایا منو اینجوری بیشتر دوست داشتی!منم دوست دارم اونجوری که تو دوست داری باشم. و همین قیافم را خیلی دوست دارم!!!
واقعا هم همین حس را باور کردم!!! جدی می گم!!! با اینکه حتما قیافم عیب داره ولی عیبی درش نمی بینم!!!
و همه هم می گن تو چهرم جذابیت هست. که مدیون همین حسم هستم.نه خوشگلی!!!
عزیز دلم چهره تو همون چهره ایه که خدا دوستش داره! پس تو هم دوستش داشته باش ببین چه جوری برای بقیه هم دوست داشتنی می شه!
- - - Updated - - -
پونیو جونم ببین خانومی شما باید با ترست مواجه بش!
همینجوری دور ازش باشی که ترست نمی ریزه.
نگران نباش ترست می ریزه عزیزم.تو برو.اصلا کلاس زبان آدم میره که زبانش خوب بشه دیگه.نه؟
اگر زبانمون خوب بودیا می تونستیم خودمون تنهایی یاد بگریم دیگه چه نیازی به کلاس بود.
مطمئن باش هر کلاسی بری (تعیین سطح که شدی) بین کسانی قرار می گیری که مثل خود تو هستند!!!
پس لازم نیست نگران باشی و بری زبانت را قوی کنی!!!
گفتی از توپوق زدن می ترسی؟ می ترسی مسخره بشی؟
ببین من خودم خیلی کلاس زبان رفتم.
اصلا توپوق زدن تو کلاس ربان یه چیز کاملا عادیه.زبان مادری آدم توپوق می زنه دیگه چه برسه به انگلیسی!!!
تو برو با اعتماد به نفس تمرین کن.اولش می ترسی ولی اشکال نداره.منم اولش می ترسیدم.همه همین طور بودن.ولی ترست به مرور می ریزه.
داری صحبت می کنی یه دفعه یکی خندش گرفت؛خب به خودت بگو: بذار بخنده.مگه چیه.بذار یکی هم دلش خوشحال بشه. اصلا اگر مساله خنده داری بود خودت هم به اون مساله بخند!!!
ببین این رفتار ما آدماست که تعیین می کنه بقیه چه رفتاری با ما در ادامه داشته باشند.درسته؟
ببین من خودم تو کلاس زبان خیلی سوتی دادم!!! اصلا نمی دونی در حد المپیک ها!!! ولی خودم هم خندیدم!
اصلا کلاس شاد شد.اصلا به دلم نگرفتم! اتفاقا باعث شد روابطم صمیمانه تر بشه با بقیه!!!
یه روز کلاس نرفتم همه می گفتن ای کاش تو بودی.کلاس حالت خوشحالی نداشت.
تو کلاسمون ممنوع بود فارسی حرف بزنیم و معلممون می گفت می تونید لغات حتی ترکی و عربی بگید.منم خیلی از لغات که یادم نمیومد ترکی می گفتم!!! همه می خندیدن.آخه من ترکیم قویه!!!:)) ولی مهم نبود دیگه.
یا از پانتومیم استفاده می کردم در حدی که پانتومیم این قدر قوی بود معلم برای کمک در تدریس از من استفاده می کرد!!!
ببین عزیزم تو باید اینو یاد بگیری که نظر دیگران برات مهم نباشه.
من تو کلاس زبانم کلا با بقیه فرق داشتم.چه از نظر حجاب و پوشش و چه از نظر اعتقادات و... .کلا هیچ سنخیتی بین من با دیگران نبود. حتی تو نظراتی که باید می دادیم.حتی تو writingها و... . ولی رفتار خود من باعث شده بود که دیگران منو بپذیرن و حتی تاثیر بگیرن.
تو دوران مدرسه کلاس زبانم همه همون هم کلاسی های مدرسم بودند و مذهبی.ولی وقتی رفتم دانشگاه دیگه رفتم یک کلاس زبان دیگه تو یه جای دیگه. اون موقع منم 19 سالم بود. نمی دونی اوایل چقدر هنگ کرده بودم. تو دانشگاهمون همچین تیپ هایی بود ولی دخترای خیلی خوب و... بود. اما تو کلاس زبان از شانس من همه ... اصلا تو speaking ها همه از دوست پسر و... می گفتند و... .از یه فیلمهایی حرف می زدن که من اصلا ندیده بودم و ...
راستش اوایل تو خونه گریه می کردم.ولی راهی نداشتم برای اینکه زبانم قوی می شد باید اون شرایط را می پذیرفتم.
قبل از اینکه کلاس شروع بشه همیشه با بچه ها حرف می زدم.حرفای غیر درسی و... .یا اینکه اگر اطلاعاتی داشتم بهشون می دادم.چون دانشگاه و رشنه خوبی هم قبول شده بودم ازم در مورد چه جوری درس خوندن و ... راهنمایی می خواستن منم تو حرفام بهشون می گفتم.
یکمی که رفتی کلاس سعی کن خارج از فضای کلاس با بچه ها دوست بشی.
یادم نمی ره چند بار شده تو کلاس زبان یه بحثی انداختن در مورد مسائل دینی و... . من هم نظرم را دادم.مسخره شدم!!! نمی تونستم منظورم را اون طور که می خواستم برسونم. خیلی استرس گرفته بودم .ولی معلم کامل می تونست منظورش را بگه. منم در writing رفتم کلی انرژی گذاشتم و یک متن خیلی خوب و قوی نوشتم! که اتفاقا معلممون خیلی خوشش اومد هم از نظر قواعد و هم از نظر اطلاعات. فکر کنم باورش نشد که من تنهایی اون متن را نوشتم.
منظورم اینه که من اگر مسخره شده بودم و برام مهم می شد و عقب نشینی می کردم چی می شد.ولی وقتی رفتم از طریق دیگه جبران کردم چی شد!!!
پونیو جون شاید از اینجای بحثم جنبه اعتقادی پیدا کنه و شاید تو این ها را در تاپیکت دوست نداشته باشی و فکر کنی شعاره!
ولی در مورد من مصداق داشته.نمی خوام واقعا شعار بدم.و نمی خواستم اینا را بگم.اما چون تجربمه گفتم بگم شاید به درد تو بخوره.
اون چیزی که باعث می شد من اعتماد به نفس داشته باشم و اون چیزی که باعث میشه الان هم اعتماد به نفس داشته باشم اعتمادم به خداست نه به خودم!
مطمئن باش اگر برای خدا عزیز باشی برای بقیه هم عزیز می شی!!! شک نکن!!!
اگر بخوای برای بقیه عزیز باشی نمی تونی هیچ وقت در نظر همه خوب و زیبا باشی.چون بالاخره هر کس سلیقه ای داره.ولی کافیه فقط برای یک شخص عزیز و دوست داشتنی باشی اون وقت خواهی دید که برای همه خواهی شد. البته برای آدمای خوب دیگه! و اون شخص هم خدای زیباست!
منم اون موقع ها تو کلاسمون فقط همینو در نظر می گرفتم. با اینکه کل جو مخالف من بود ولی به خودم می گفتم مهم نظر خداست نه بنده خدا! مسخره هم شدم اما خدا خودش جو را یه جوری کرد که اتفاقا معلم دوست داشت من تو کلاس حتما باشم .چون من بودم با پانتومیمزود مطلب را به بچه ها می رسوندم.
حتما این آیه را هم خوندی با این مضمون:اگر خدا بخواهد هر کس را عزیز کن هیچ کس نمی تواند جلویش را بگیرد و اگر خدا بخواهد کسی را خوار کند هیچ کس نمی تواند جلویش را بگیرد.خدا هر کس را بخواهد عزیز می کند و هر کس را بخواهد ذلیل.
نمی دونم تا چه حد فکرم در نظر تو درسته.ولی برای من که درست بوده .
پونیو تو فکر می کنی من چه جور دختریم؟
فکر می کنی خیلی خوشگلم؟ نه بابا!!!
منم زیاد خوشگل نیستم.از نظر پارامترهای زبایی می گم.بینی منم گوشتیه.ولی چون صورتم گرده کاملا به صورتم میاد!!!(البته از نظر خودم خوشگلم ها!!! اعتمادم هم چسبیده به سقف!)
می دونی بیشتر از خوشگلی اون حس زیباییه که تو صورتت باید باشه.حس دوست داشتن خودت.
ببین من به خودم اینو می گم.می خوای تو هم بگو:
اگر خدا منو یه جور دیگه دوست داشت خوب از اول منو یه جور دیگه می آفرید!!! پس خدایا منو اینجوری بیشتر دوست داشتی!منم دوست دارم اونجوری که تو دوست داری باشم. و همین قیافم را خیلی دوست دارم!!!
واقعا هم همین حس را باور کردم!!! جدی می گم!!! با اینکه حتما قیافم عیب داره ولی عیبی درش نمی بینم!!!
و همه هم می گن تو چهرم جذابیت هست. که مدیون همین حسم هستم.نه خوشگلی!!!
عزیز دلم چهره تو همون چهره ایه که خدا دوستش داره! پس تو هم دوستش داشته باش ببین چه جوری برای بقیه هم دوست داشتنی می شه!