سلام
من نميدونم هر دختري اينجا مياد بهم كمك كنه چرا بعد چند پست خبري ازش نميشه!!!!ايراد كار كجاست؟
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
من نميدونم هر دختري اينجا مياد بهم كمك كنه چرا بعد چند پست خبري ازش نميشه!!!!ايراد كار كجاست؟
به دلایل مختلف گلم:
دلیل اصلی: نداشتن حرف جدید و گفتن هر انچه به ذهنشون می رسیده
ولی حقیقتش من با دیدن پاسختون به جناب فقط خدا هنگ کردم!!! دیگه تصمیم گرفتم پستی نزارم!
بعدش هم پستها روی شما خ اثر می زاره از لحاظ احساسی منظورم هست. خدا یناکرده منظور درست منتقل نمیشه شما ناراحت م یشی! همین عزیز
- - - Updated - - -
به دلایل مختلف گلم:
دلیل اصلی: نداشتن حرف جدید و گفتن هر انچه به ذهنشون می رسیده
ولی حقیقتش من با دیدن پاسختون به جناب فقط خدا هنگ کردم!!! دیگه تصمیم گرفتم پستی نزارم!
بعدش هم پستها روی شما خ اثر می زاره از لحاظ احساسی منظورم هست. خدا یناکرده منظور درست منتقل نمیشه شما ناراحت م یشی! همین عزیز
[quote=مهرااد;293448]به دلایل مختلف گلم:
دلیل اصلی: نداشتن حرف جدید و گفتن هر انچه به ذهنشون می رسیده
ولی حقیقتش من با دیدن پاسختون به جناب فقط خدا هنگ کردم!!! دیگه تصمیم گرفتم پستی نزارم!
من حرف بدي زدم؟ميخوام ايرادمو بدونم.من اومدم اينجا تا اگر مساله اي هست حل بشه.
بعدش هم پستها روی شما خ اثر می زاره از لحاظ احساسی منظورم هست. خدا یناکرده منظور درست منتقل نمیشه شما ناراحت م یشی! خب ناراحت بشم.اگر حرف حق باشه وبرداشت درستي بشه قبول ميكنم.
همین عزیز
- - - Updated - - -
سلام فقط خداي محترم.
لطفا برگرديد وبه همه كمك كنيد خيليا دوست دارن شما باشيد.
خودتون ميدونيد چرا گفتم به تاپيك من نياين.در صورتي كه تنها كسي كه هميشه همراهم بود شما بوديد.
من از بعد از اون تاپيك دچار عذاب وجدان شدم.اگر شما تو تالار باشيد وبه بقيه كمك كنيد من كمي راحتتر ميشم.
واسه من نه.واسه دل خودتون وبقيه برگرديد وكمك كنيد.
ديگه نميخوام بيشتر حرف بزنم تا باز مساله اي پيش نياد.
- - - Updated - - -
تاپيك منم بعد دوهفته از رده خارج ميشه.خدارو شكر قفل ميشه تا كسي رنجيده نشه.
- - - Updated - - -
:327::328:
سلام :72:
نقل قول:
تو این محیط و با این شرایط شناخت خیلی سخته.اگر هم تا حالا حرف همدیگر رو فهمیدیم به خاطر شباهتهای احتمالی در شخصیتمون بوده که اونم هرگز صد در صد میسر نمیشه.
وگرنه هر دومون همون ادمیم.چطور آدمي؟
منظورم این بود که نمیشه که ادمها چند ماه همدیگر رو بشناسن و یه دفعه واسه هم به کل ناشناخته باشن.
ای بابا،انگار حالا فرشته مهربان میخواد بره!من کاربر فقط خدا هستم.:311:نقل قول:
لطفا برگرديد وبه همه كمك كنيد خيليا دوست دارن شما باشيد.
میدونم.منم تو این مملکت بزرگ شدم.یه چیزایی رو خوب می فهمم.سخت نگیرید.این هزار بار.من پوست کلفت تر از این هام.نقل قول:
خودتون ميدونيد چرا گفتم به تاپيك من نياين.در صورتي كه تنها كسي كه هميشه همراهم بود شما بوديد.
ای بابا،یه ضرب المثلی هست که می گه " شاه می بخشه،شیخ علی خان نمیبخشه! ".حالا حکایت ماست.اصلا ذره ای خودتون رو واسه اون موضوع ناراحت نکنید.به چه زبونی بگم.زبان خارجه هم خیلی بلد نیستم.اگه محلی هم بگم لو میرم!:311:نقل قول:
من از بعد از اون تاپيك دچار عذاب وجدان شدم.اگر شما تو تالار باشيد وبه بقيه كمك كنيد من كمي راحتتر ميشم.
نکنه من مدیر همدردی هستم و خودم نمیدونم!!!:33:نقل قول:
واسه من نه.واسه دل خودتون وبقيه برگرديد وكمك كنيد.
چه اصراری که بگید بقیه رنجیده میشن.نقل قول:
تاپيك منم بعد دوهفته از رده خارج ميشه.خدارو شكر قفل ميشه تا كسي رنجيده نشه.
میدونید دارم چیکار میکنم.همه چیزایی رو که از کوچکی ارزوش رو داشتم و بهش نرسیدم دارم لیست می کنم.بعضی هاش تقریبا دیگه از دستم رفتن.خب فدای سرم.چاره ای نیست.اما یکی از ارزو هام همیشه این بوده ویولن زدن یاد بگیرم.اونم به چندید دلیل موجه و غیر موجه نشد.تصمیم گرفتم با 31 سال سن تازه شروع کنم.من که نمیخوام بشم ب.م.میخوام واسه دل خودم بزنم.باور نمی کنید چند نفر تو این دو سه روزه سعی کردن رای منو بزنن.اما من این کار رو می کنم.کل دیروز رو گشتم دنبال ساز خوب.ان شاءالله بعدش میرم سراغ گزینه های دیگر لیستم.
شما هم به نظرم یه مدت به خودتون استراحتی بدید.ما یه همسایه داریم که خانوم میانسالیه.خیلی خوش برخورده.ایشون مشاوره بهزیستس هستن.یک روز که مادرم رفت خونشون میگه دیدم چند تا قرص رو داره با هم میخوره.ازش پرسید اون در جواب گفت اینقدر با مشکلات مردم روزام رو شب کردم که خودمم دچار هزار تا مشکل روحی شدم.این عجیب نیست.ما هم نباید خیلی تو این مسائل حل بشیم.این کار تو روحیمون تاثیر میذاره.بهتره گزیده کار بشیم.انتخاب کنیم .حتی تاپیکای این سایت رو.
شما زود نا امید میشید.بعد از دو روز که کسی پستی نمیذاره فکر می کنید که با شما لج هستن و مشکل دارن.واقعیت همونیه که مهرااد گفت.حرفی نمی مونه واسه گفتن.دیگه بیان چی بگن.همه که عین من پررو نیستن.
واقعیت دیگری هم که هست اینه که اقبال با تاپیکهای خیانت و خودکشی و ...هست.خب هیجانش بیشتره.من یه شب شاهد بودم که تو کمتر از دو ساعت یه تاپیک خیانت به نزدیک 70 پست رسید و جالب اینکه خود صاحب تاپیک جمعا 3،4 تا پست نذاشته بود.
در هر صورت امیدوارم محکمتر از همیشه برگردید.:72::72:
راستی حواسم نبود.تو تاپیک خداحافظیتون یه پست گذاشتم و خواستم بچه ها تایید کنن.اما یادم نبود که چون اون تاپیک دیر به دیر پست توش میذارن میره پایین و کسی نمی بیندش.پس ملاک خوبی نبود.
فقط خدا :72::72::72:
********
اول جواب جناب فقط خدای عزیز:بله حق باشماست گاهی فکرمیکنم مخاطب ،یه آشنایی کلی با پستی که میخام بذارم داره وسعی میکنم بعضی جملات رومنقطع واشاره ای بگم تاپست طولانی نشود.اما نکته شما هم درست وبجاست شایدگاهی من کم حوصله ام وپست روبه سرعت تایپ وبه حواشی توجه نمیکنم .
خانم یوسف گم گشته. ببخشیدکه دیرجواب پستت روگذاشتم منتظریه فرصت مناسب بودم تا باصبروحوصله بیشتر جوابتوبدهم.
من قبلا گفتم حدسم اینه زیادی خودتو محدودمیکنی واین باعث مشکلاتی خواهدشد.مثلا بعضی ازافراد اگه یه کم صداشون خش داشته باشه به دلایلی محدودترو حساسترصحبت میکنن تا عکس اون چیزی که درمورد خودشون فکرمیکنن روبروزبدهند
چون اون جنبه ازخودشون رو نمیپذیرن یا هنوز درالگوی دخترخوب،پسرخوب موندن.ومبنای رفتارشون ساخت یک شخصیت یابعضی از رفتارهای محدود،تا افراد موردنظرشون به اونا جلب بشه یاهزاران دلیل دیگه،مثل والدین سخت گیر و ایجادشدن یک کنترلگرآزار دهنده در ذهن که باعث میشود فردمحدودشود.
خیل عظیمی ازانرژی واحساس وافکاری که قراره فردبروزبدهد به این دیوارمحدودشده برخورد ومثلافقط ۴۰درصدش واقعی یاسانشورشده ابرازو۶۰درصدش بازگشت میخوره وممکنه باعث بشه فردبرای ابرازخودش دست به فعالیتهای زیر زمینی بزند.
ازغیبت ودروغ بگیرتا مسائل جنسی ونهایش اینه که هیچکدام ازاینارو هم انجام ندهدوانرژی خالی نشده به شکل افسردگی یا اضطراب یادلسوزیهای بی مورد برای دیگران خالی بشود.
کمال مطلوبش همسری هست که مابهش اعتمادکنیم وبا اواحساسات وعواطف ودغدغه هارودرمیان بگذاریم.البته رابطه خداوند_وبندگی ما محفوظ هست(که خودت دراین زمینه صاحب نظری).
اینم اضافه کنم که منظورم این نیست قبل یابعدازدواجت ۱۰۰درصدبایدابرازشخصیت داشته باشیم همه ماملزم به تقواهستیم وبسیارپیش می آید شرایط رومسنجیم وگاهی سکوت گاهی شمرده شایدم زمانی فریادبزنیم.
امامن فکرمیکنم شما بخشی از وجود وافکارخود روکه قابل ابرازهست محدودمیکنیدوبه جاش احتمالا حساسیت روانتخاب میکنید.همه ماگاهی نیازمندیم گوشه چشمی هم به همسن هامون داشته باشیم تابیشترخودمون روبسنجیم امیدوارم دراین زمینه بامشاورت صحبت کنی.
البته شمابه لحاظ دختربودن وبعضی مسائل محدودیت هایی برای خودتون قائلیدکه به نظرم بایدمنطقی باشه مخصوصا درسنین جوانی وپختگی.درمورداینکه گفتی بایدکسانی اطراف ماباشندتاقابل اعتمادباشند وصادقانه ابرازاحساس کنیم حق باشماست
اگراطرافیان نزدیک ما این خاصیت صداقت وقابل اعتمادبودن رو نداشته باشند،زندگی دشوارمیشه اما انسان یک موجود چندبعدیست که با توجه به تجارب قدیم خودمیتواند مهارتهایی داشته باشد هم برای شناسایی وانتخاب افراد قابل اعتمادهم برای نوع رفتاربا افراد کمترقابل اعتماد تا آسیب فکری نبیند.
حق باشماست.ما به خاطر هر اشتباه تنبيه ميشديم.اين يك سال كه پدرم نبوده اعصابم راحتتره اما گاهي جاي خاليشو خيلي خيلي حس ميكنم.اون هميشه ميگفت بچه بايد به چشم خار باشه وبه دل عزيز.من هيچوقت نفهميدم فرق اين دوتا از نظر پدرم چه زمانيه.
- - - Updated - - -
خانم یوسف گم گشته. ببخشیدکه دیرجواب پستت روگذاشتم منتظریه فرصت مناسب بودم تا باصبروحوصله بیشتر جوابتوبدهم.
ممنون.لطف كرديد.
من قبلا گفتم حدسم اینه زیادی خودتو محدودمیکنی واین باعث مشکلاتی خواهدشد.مثلا بعضی ازافراد اگه یه کم صداشون خش داشته باشه به دلایلی محدودترو حساسترصحبت میکنن تا عکس اون چیزی که درمورد خودشون فکرمیکنن روبروزبدهند خب كوچيك كه بودم هميشه دوست داشتم دختر شروشادوآزادوراحتي باشم.پدرومادر من خيلي به ادب ما پيش بقيه وتو خونه اهميت ميدادن.اما من اونو ادب نميدونستم.فقط ميترسيدم كه دختر قابل قبولي نباشم.آخه ما از كودكي دور از فاميل ودر شهري كه همشون آرزوشو داشتن زندگي ميكرديم.لهجه ما با بقيه فرق داشت و همين مسائل باعث شده بود بيشتر توجه كنن وما هم بالتبع بايد از نظر پدرم بهترينها مي بوديم.شايد من خوب توضيح نميدم اما در كل ما زير ذره بين همه بوديم.
چون اون جنبه ازخودشون رو نمیپذیرن یا هنوز درالگوی دخترخوب،پسرخوب موندن.ومبنای رفتارشون ساخت یک شخصیت یابعضی از رفتارهای محدود،تا افراد موردنظرشون به اونا جلب بشه یاهزاران دلیل دیگه،مثل والدین سخت گیر و ایجادشدن یک کنترلگرآزار دهنده در ذهن که باعث میشود فردمحدودشود.درسته.
خیل عظیمی ازانرژی واحساس وافکاری که قراره فردبروزبدهد به این دیوارمحدودشده برخورد ومثلافقط ۴۰درصدش واقعی یاسانشورشده ابرازو۶۰درصدش بازگشت میخوره وممکنه باعث بشه فردبرای ابرازخودش دست به فعالیتهای زیر زمینی بزند.خيلي وقتا تودوران دبيرستان حسرت دوستايي رو ميخوردم كه به راحتي از دوست پسراشون حرف ميزدن اما تصور اينكه سرم لب باغچه بريده ميشه واسم عذاب آور بود.پدرم هميشه پسراي فاميلو سر كوچه مدرسه ميزاشت تا مراقب ما باشن.ميدونم تصورش واسه خيليا سخته.
ازغیبت ودروغ بگیرتا مسائل جنسی ونهایش اینه که هیچکدام ازاینارو هم انجام ندهد.
انرژی خالی نشده به شکل افسردگی یا اضطراب یادلسوزیهای بی مورد برای دیگران خالی بشود.دقيقا.
کمال مطلوبش همسری هست که مابهش اعتمادکنیم وبا اواحساسات وعواطف ودغدغه هارودرمیان بگذاریم.درسته اماتا حالا خواستگار قابل اعتماد نداشتم.قبلا هم توضيح دادم.البته رابطه خداوند_وبندگی ما محفوظ هست(که خودت دراین زمینه صاحب نظری).
اینم اضافه کنم که منظورم این نیست قبل یابعدازدواجت ۱۰۰درصدبایدابرازشخصیت داشته باشیم همه ماملزم به تقواهستیم وبسیارپیش می آید شرایط رومسنجیم وگاهی سکوت گاهی شمرده شایدم زمانی فریادبزنیم.
امامن فکرمیکنم شما بخشی از وجود وافکارخود روکه قابل ابرازهست محدودمیکنیدوبه جاش احتمالا حساسیت روانتخاب میکنید.همه ماگاهی نیازمندیم گوشه چشمی هم به همسن هامون داشته باشیم تابیشترخودمون روبسنجیم امیدوارم دراین زمینه بامشاورت صحبت کنی.تمام رفتاراي من الان با كمك مشاور خيلي بهتر شده اما من دوست ندارم ونميتونم بايك مرد چشم توچشم باشم وراحت حرف بزنم.اميدوارم منظورمو متوجه بشيد.
البته شمابه لحاظ دختربودن وبعضی مسائل محدودیت هایی برای خودتون قائلیدکه به نظرم بایدمنطقی باشه مخصوصا درسنین جوانی وپختگی.درمورداینکه گفتی بایدکسانی اطراف ماباشندتاقابل اعتمادباشند وصادقانه ابرازاحساس کنیم حق باشماست خدارو شكر كه اينارو گفتيد ومن فهميدم در اين مورد اشتباه نميكنم.
اگراطرافیان نزدیک ما این خاصیت صداقت وقابل اعتمادبودن رو نداشته باشند،زندگی دشوارمیشه اما انسان یک موجود چندبعدیست که با توجه به تجارب قدیم خودمیتواند مهارتهایی داشته باشد هم برای شناسایی وانتخاب افراد قابل اعتمادهم برای نوع رفتاربا افراد کمترقابل اعتماد تا آسیب فکری نبیند.[/QUOTE]حق باشماست.ما به خاطر هر اشتباه تنبيه ميشديم.اين يك سال كه پدرم نبوده اعصابم راحتتره اما گاهي جاي خاليشو خيلي خيلي حس ميكنم.اون هميشه ميگفت بچه بايد به چشم خار باشه وبه دل عزيز.من هيچوقت نفهميدم فرق اين دوتا از نظر پدرم چه زمانيه.
منظورمن راحت بودن بامرد غریبه نیست.شماهم این موارد روکاملارعایت میکنید منظورم رسیدن به سطحی از راحتیست که رفتارهات وانگیزه رفتارهات" متعالی تر"بشه. مثلا تو نمازرو واسه دل خودت ومعرفتی که به نماز داری انجام میدی.من وشما دربسیاری مهمانیها محدودتر رفتارمیکنیم براساس عرف ورسوم واینجا شایدنشه هرحرفی رو زدوراحت بود.اما مثلاباهمسالان دختر راحتتری وکاملاخودتی.بنابرایی ابراز آنچه هستیم یک روند تدریجی است ونیازبه مهارت در زمینه های مختلف وشجاعت دارد.دراین صورت به نظرم هم رشد میکنیم هم آرامش درون خواهیم داشت.کتاب "وضعیت آخر"نوشته هریس رو خانم مینوش توی همین سایت به من معرفی کرد به نظرم اگه مطالعش کنی مطالب مفیدی برات خواهد داشتموفق باشید
- - - Updated - - -
پ.ن:خانم مهرااد اگه من حدس بزنم شماقبلا کدوم کاربر بودی چه جایزه ای تعیین میکنی؟
سلام.
ببخشید یوسف جان پست غ مرتبط می زارم.
از دست این اممینه : تو هم تو هم بنویسه عوض نشو و غ منعطفه و با هوش و حساس و تیزبین و گیر و فیلسوف و مهربون و دوست داشتنی و مغرور و احتمالا لاغر و پرخور و سر بزیر و یه دنده و کمال گرا و حواسش به همه و در اکثر موارد مهربان حتی اگه خودش حالش بد باشه و ...
پیدا کردن من کاری نداره اخه البته پیدا کردن یه نام کاربریم ! عمرا اگه دوتای دیگه رو پیدا کردی( البته من مشکل داشتم و به مدیریت محنرم سایت اطلاع رسانی کردم)!
میشه این بحثها رو عمومی بیان نکنی. ممنونم ازت( اگه دستم بهت برسه امیییییییییییییییین )
تو پیام خصوصی بگو:
اگه حدست درست بود یه جایزه داری و یه تنبیه ویژه: که انقدر وقت تلف می کنی و ذهنت رو با این چیزا پر میکنی
:97:
اگه حدست اشتباه بود: باید بری موهاتو کوتاه کنی اول مهری :311:
راستی یوسف جان من خوشحالم که میبینمتhttp://www.freesmile.ir/smiles/63601...9fdqxrvb3f.gif
بازم عذر می خام گزارش م یدم حذف شه:
بله امین خان منتظر شما و یه کاربر گیر دیگه ( اونم مثل شما) هستم!
[QUOTE=ammin;294297]منظورمن راحت بودن بامرد غریبه نیست.شماهم این موارد روکاملارعایت میکنید منظورم رسیدن به سطحی از راحتیست که رفتارهات وانگیزه رفتارهات" متعالی تر"بشه. مثلا تو نمازرو واسه دل خودت ومعرفتی که به نماز داری انجام میدی.من وشما دربسیاری مهمانیها محدودتر رفتارمیکنیم براساس عرف ورسوم واینجا شایدنشه هرحرفی رو زدوراحت بود.
منم الان تو همين برزخ گير افتادم.دختراي فاميل وخانوادم همه راحت وحتي در مواقعي تقريبا بدون پوشش هستن.من اصلا راه اونهارو قبول ندارم اما راه خودمم كه اينطور تو خالي ودر مواقعي گناهكار باشم قبول ندارم.
از نظر من فرد مومن يعني كسي كه همه جا از خدا حساب ببره.نه اينكه مثل من پاش بلغزه وحتي نتونه تقواي درستي داشته باشه.
مشاور بهم ميگه تو دخترخوبي هستي.تقريبا تمام زندگيمو ميدونه.اما من قلبا ميدونم خدا ازم راضي نيست.من جاي خدا نيستم اما اگر همچين بنده بي اراده اي داشتم هر چه زودتر كمكش ميكردم از اين برزخ نجات پيداكنه.
من به شدت احساس گناه ميكنم.وقتي ميرم بيرون ويكي بهم متلك ميگه يا واسم بوق ميزنه حس ميكنم شايد خيلي چيزارو رعايت نميكنم واحساس گناه ميكنم.وقتي با پسري حرف ميزنم حتي توهمين سايت احساس گناه ميكنم.
يكي از اقواممون روانشناسي خونده يه روز واسه برنامه درسي رفتم پيشش و از اين نگرانيم باهاش حرف زدم واون گفت تو كه خيلي رعايت ميكني اما اگر بدوني كه جنس مرد يه طوريه كه به تو فقط به ديد جنس زن نگاه ميكنه ديگه با هيچ مردي حرف نميزني.همينو كم داشتم كه حالا بيشتر اذيت ميشم.اما اون ميگه وقتي تو از ارتباط بامردا خجالت بكشي اونا بيشتر به تو به چشم يك جنس مخالف نگاه ميكنن وحس تورو دريافت ميكنن.
اون خودش از ازدواج خوشش نمياد اما ميگه به همه توصيه ميكنم ازدواج كنن.
خودش بيشتر بامردا كار ميكنه.
عقايدمون باهم فرق داره.سنو سالمونم همينطور.از اون روز بيشتر ميترسم.
از اين ميترسم كه اگر با پسري حرف بزنم ويا تو اين سايت چيزي بگم وواسه كسي فكربدي به وجود بياد ومن مقصر باشم.
هر شب به اعمالم فكر ميكنم امابازفكر ميكنم جام ته جهنمه.
اما مثلاباهمسالان دختر راحتتری وکاملاخودتی.بنابرایی ابراز آنچه هستیم یک روند تدریجی است ونیازبه مهارت در زمینه های مختلف وشجاعت دارد.دراین صورت به نظرم هم رشد میکنیم هم آرامش درون خواهیم داشت.کتاب "وضعیت آخر"نوشته هریس رو خانم مینوش توی همین سایت به من معرفی کرد به نظرم اگه مطالعش کنی مطالب مفیدی برات خواهد داشت موفق باشي ممنون
یوسف گم گشته جان شما در حق خودت بسیار سخت قضاوت می کنی!
حتی قضاوتت اصلا صحیح نیست!
اینکه دیگری بوق بزنه و شما خودت رو مقصر بدونی اونم توشرایطی که می گی خ رعایت می کنی!
چرا از صحبت کردن با یک پسر احساس گناه می کنی؟ اینا مواردی هستن که اگه من جای شما بودم واقعا روش فکر م یکردم.
اما نکته ای که به دهن من می رسه اینه که :
1) شما اصلا به حقوق فردی خودت به عنوان یک انسان و یک خانم آشنا نیستی و احترام قایل نیستی
2) منتقد درونی بسیار فعالی داری. برای ساکت کردنش از تاپیک زیر استفاده کن!
http://www.hamdardi.net/thread-26620.html
يه تاپيك جديد از بهار.زندگي ديدم كه اصلا حالشون خوب نبود.
در رفتارهات نوعی کمالگرایی هست. اینکه انتظار داشته باشی همیشه کامل و بدون نقص و خطا باشی صرفا برای شما استرس و انفعال و تعارض میاره
شما حقوق زیر رو برای خودت قایل نیستی:
1) اشتباه کنی. شما حق داری اشتباه کنی چون کامل نیستی! چون کنترل شرایطت کامل دست شما نیست
2) به عنوان یک انسان با جنس مخافت اشنا بشی: شما شدیدا از اونها دوری م یگزینی و اونا هم انعکاس رفتار شما رو نشون می دن و دور می شن ازت. اون وقت کی تنها می مونه : شما. من نمی گم که وارد روابط ازاد بشین. نه! اما این که تو هر اتفاقی خودت رو مقصر بدونی همون جرات اولیه واسه طرفت برای پا جلو گداشتن رو و اقدام کردن رو از ایشون میگیره!
3) شما به دیگران بیش از خودت حق می دی! چند بار تو این سایت عذرخاهی کردی؟ در حالیکه مخاطب شما گفتن که بخشیدن و اصلا ناراحت نشدن
====================
من تعارض عجیبی بین درون و بیرونت می بینم یوسف جان! اگه من جای شما باشم سعی م یکنم حتما با افزایش مطالعه نگرشم رو عمیق تر کنم و اینجوری با سخت گیریهام خودم رو اذیت نکنم. در درون هر ادمی نیازهایی هست که باید بصورت مثبت پاسخ داده بشه! محروم کردن خودت از اون به مفهوم انسان خوب بودن نیست! بلکه روزی فرا می رسه که فشار این تعارض کنترل رفتار رو از دستت خارج م یکنه
خانم یوسف گم گشته بازم تاکیدمیکنم منظورمن ابرازوجود دربرابرمردان غریبه نبوده ونیست.این مسأله باتوجه به فرهنگ غنی خودمون،آیات واحادیث تکلیفش کاملامشخصه،توی تالارهم لینک سطوح روابط دختروپسرهست:http://www.hamdardi.net/thread-19072.htmlمنظورمن متعادل کردن احساس گناه وسرزنش خود ازیک طرف وازطرف دیگه توانایی "ابرازوجود"ورفتارشجاعانه توام با احترام ضمن حفظ "حیای یک دخترمومنه"درشوون مختلف زندگیست.کسب این مهارت تدریجی است الان فقط نیتش روپرورش بده.کم کم دراین زمینه قویترمیشی.تایپیکهایی هم که خانم مهراادمعرفی کرد مناسبه.موفق باشید
ممنونم مهرااد عزيز
تاپيك عالي بود ازحرفاي آقايsci پرينت گرفتم.
ميخوام انجام بدم.
- - - Updated - - -
[QUOTE=مهرااد;294419]در رفتارهات نوعی کمالگرایی هست. اینکه انتظار داشته باشی همیشه کامل و بدون نقص و خطا باشی صرفا برای شما استرس و انفعال و تعارض میاره
درسته
شما حقوق زیر رو برای خودت قایل نیستی:
1) اشتباه کنی. شما حق داری اشتباه کنی چون کامل نیستی! چون کنترل شرایطت کامل دست شما نیست
طبق تربيت چندين سالم اشتباه مساوي بوده با تنبيه سخت.
2) به عنوان یک انسان با جنس مخافت اشنا بشی: شما شدیدا از اونها دوری م یگزینی و اونا هم انعکاس رفتار شما رو نشون می دن و دور می شن ازت. اون وقت کی تنها می مونه : شما. من نمی گم که وارد روابط ازاد بشین. نه! اما این که تو هر اتفاقی خودت رو مقصر بدونی همون جرات اولیه واسه طرفت برای پا جلو گداشتن رو و اقدام کردن رو از ایشون میگیره!
درسته من مسئول ديگران نيستم اما اگر كاري كه من انجام ميدم باعث بشه كسي به گناه بيفته چي؟
من نميگم هر كس با من حرف ميزنه منظور خاصي داره اما ميبينم كه رفتارش باپسرا خيلي عادي اما با من كه دخترم خيلي فزق داره.فكر كنيد يك پروانه رو بستن واون هيچ تصوري از پرواز نداره.تازه نميدونه دوست ودشمنش كيا هستن.من هم الان همون حالتو دارم.نميدونم توچه شرايطي بايد از
پسرا دوري كنم.وتو چه شرايطي وبا چه كساني ميتونم رابطه درسي يا كاري داشته باشم.
خودتونو بزاريد جاي من.چكار ميكرديد؟مجبور بوديد تا حد امكان ازشون دوري كنيد تا آسيب نبينيد.وآسيب نزنيد.
3) شما به دیگران بیش از خودت حق می دی! چند بار تو این سایت عذرخاهی کردی؟ در حالیکه مخاطب شما گفتن که بخشیدن و اصلا ناراحت نشدن
من تو دنياي مجازي افراد رو نميبينم كه از حالت چهرشون متوجه بشم ناراحتن يا نه.واسه زحمتهايي كه كشيدن دوست ندارم ناراحت بشن وبه قول خودشون فكر كنن حرفاشون بي نتيجه بوده.
====================
من تعارض عجیبی بین درون و بیرونت می بینم یوسف جان!ميشه واضحتر بگي مهرااد عزيز؟
اگه من جای شما باشم سعی م یکنم حتما با افزایش مطالعه نگرشم رو عمیق تر کنم و اینجوری با سخت گیریهام خودم رو اذیت نکنم. در درون هر ادمی نیازهایی هست که باید بصورت مثبت پاسخ داده بشه!من فعلا شرايط ازدواجو ندارم.ميدونم كه بايد از راه صحيح به آرامش برسم.
محروم کردن خودت از اون به مفهوم انسان خوب بودن نیست! بلکه روزی فرا می رسه که فشار این تعارض کنترل رفتار رو از دستت خارج م یکنه
حس گناه ازم دور نميشه چون ميدونم گناهه.
مهرااد عزيز خيلي ازت ممنونم كه نظرات ارزشمندتو در اختيارم ميزاري.
- - - Updated - - -
[QUOTE=ammin;294421]خانم یوسف گم گشته بازم تاکیدمیکنم منظورمن ابرازوجود دربرابرمردان غریبه نبوده ونیست.ميدونم اما من شرايط خودمو توضيح دادم.چون ميدونم اين شرايط باعث تعارض شديد شده.
این مسأله باتوجه به فرهنگ غنی خودمون،آیات واحادیث تکلیفش کاملامشخصه،توی تالارهم لینک سطوح روابط دختروپسرهست:http://www.hamdardi.net/thread-19072.htmlمنظورمن متعادل کردن احساس گناه وسرزنش خود ازیک طرف وازطرف دیگه توانایی "ابرازوجود"ورفتارشجاعانه توام با احترام ضمن حفظ "حیای یک دخترمومنه"درشوون مختلف زندگیست.
کسب این مهارت تدریجی است الان فقط نیتش روپرورش بده.ميشه بيشتر توضيح بديد؟
کم کم دراین زمینه قویترمیشی.تایپیکهایی هم که خانم مهراادمعرفی کرد مناسبه.بله.اون عالي بود.اميدوار كه بتونم مو به مو اجراش كنم.
موفق باشید
ممنون.
سلام
مهراد عزيز وامين محترم لطفا سوالات منو پاسخ بديد.
سلام یوسف گمگشته جان.
امیدوارم اون تاپیک رو بخونین حتما! این تاپیک به شما میگه که این حس گناه در خ از موارد اصلا بجا نیست!
یوسف عزیز من اگه جای شما باشم حتما با یه مشاور خوب و حضوری صحبت میکردم. مثلا مشاوری مثل اقای مدیر همدردی ( مشاورت باید خوب باشه)
کتاب " از حال بد یه حال خوب" رو بخون!
این تعارضی که گفتم منظورم این بود که از درونت یه ندا بهت میگه نیاز داری به همراه اما از بیرون سرکوب میشه!
همونطور که تشنگی یه نیازه و به خاطرش نباید حس گناه نداشته باشی سایر نیازها هم همین طور.
خودت رو بیشتر دوست داشته باش . با توصیه های اقای اس سی ای به خانمها شی و ستایش که یک سری حق و حقوق واسه خود ادم متصور شدن بیشتر اشنا شو
به نیازهات بطور مثبت پاسخ بده نه اینکه بصورت منفعلانه ازشون عبور کنی تاپیک چگونه منفعل نباشیم رو هم بخون!
متاسفانه رفتارهای نادرست پدرت باعث ایجاد یه سری الگوهای ذهنی در شما شده که باید واسه نغییرش زحمت بکشی! دیگه عزیزم بیشتر ازین نمی تونم توضیح بدم
موفق باشی
ممنونم مهرااد عزيز.
خيلي بهم كمك كردي.
توهم موفق باشي عزيزم.