ممنون از معرفی این سایت خوب... بله حتما میخونم و نظرمو بهتون میگم
نمایش نسخه قابل چاپ
مرسی از شما و این دوست خوب، ببینید من در شرایط فعلی به هیچ عنوان نمیتونم وجود یک فرد جدیدو در کنار خودم تجربه کنم... من آدم درونگرایی هستم، همیشه از بچگی اینطور بودم و با خانواده خودمم خیلی ارتباط نمیتونم برقرار کنم چه برسه به یه دوست جدید... دوستان کمی دارم و تنهایی رو ترجیح میدم. الان تنها آرامش من در نبود استادم این سایت، چند تا کتاب خونده نشده، چند تا فیلم دیده نشده و موسیقیه... سیگار هم که تا دلتون
بخواد میکشم...مشروب نمیخورم و قهوه رو جایگزینش کردم... انتخاب بهتری بوده.
توی بقیه ساعتهای روز هم دانشگاهم، میخوابم، زبان میخونم و سه تا شاگرد کوچولو دارم که خیلی بامزه و خنده دار هستند. وقتی پشت ساز میشینند و با اون انگشتهای کوچولو سعی میکنند چهار تا نت رو درست اجرا کنند و پدر و مادرهاشون که همشون فکر میکنند کوچولوی نابغه ای دارن تحویل اجتماع میدن؛ همینا باعث میشه که یه ساعتهایی از روز کمتر به (ح) فکر کنم.
ولی بیشترین دردم و زمان تنهاییم شبها اتفاق میفته... اون زمان خیلی گریه میکنم... اینقدر که حس میکنم آب بدنم داره تموم میشه...
در مورد دوست پسر قبلیم گفتید... من اونو دوست داشتم ولی توی اون دوست داشتن شیفتگی اتفاق نیفتاده بود... چون همه چیز سر جای خودش بود... جدایی از اون درد داشت، ولی در مقابل دردی که الان میکشم، هیچ بود. الان هم دوست عادی هستیم و از جریان رابطه من و (ح) خبر داره... مدام هم به شوخی میگه تو آخرش این بدبختو به خاک سیاه میشونیش و هر کی با تو در بیفته یا عاقبتش به تیمارستان میفته یا قبرستون!
الان هم اگه بخوام با کسی آشنا شم نمیتونم... خوشمزگی مردها به نظرم شبیه دلقک بازی میاد... آدمهای کمی پیدا میشن که شرایط و روحیات منو بپذیرند و باهاش کنار بیان... و به دلیل حسن های بیش از حد (ح)؛ سطح توقعم از آدمها خیلی خیلی زیاد شده....
در مورد احساس علاقه ام استادم همه چیزو میدونه، ولی این که میخوام ترکش کنم نه... اون فکر میکنه اگه بند بند بدن منو از هم جدا کنند من رهاش نمیکنم... هیچوقت نمیتونم بهش بگم منو با کسی در سطح و اندازه خودت آشنا کن، چون نه اون بنگاه شادمانی و ازدواج داره و نه آدمها بازیچه دست احساس منند. من تا زمانی که آدم دیگه ای به قلبم فرمانروایی میکنه، نه میتونم و نه باید با کسی رابطه داشته باشم... تا زمانی که قلبمو پس بگیرم و بشم همون سارای خوب و قوی سابق
:) ممنون منتظرم
کاش برادر واقعی تون بودم می تونستم بیشتر کمک کنم .هییی
قلبم داره از جاش کنده میشه... امروز (ح) رفته بود شهرستان... چون توی دوتا از دانشگاههای شهرستان هم درس میده... همیشه 4 صبح راه میفته و 8 و نیم هم برمیگرده. الان فکر کنم خونه باشه و مشغول استراحت... هفته پیش همین موقع ها باهاش دعوام شد. سر این که میخواست بخو ابه و من دوست داشتم حرف بزنم... اینقدر دعوا بالا گرفت که 4صبح بلند شدم رفتم در خونهش... جلوی در خونه توی ماشین نشسته بودم که وقتی میاد برم جلوش و به دست و پاش بیفتم... وقتی دیدم نمیاد رفتم زنگ در خونه رو زدم... وقتی منو از پشت آیفون دید از تعجب شاخ در آورده بود...زار میزدم و میگفتم من نمیخوام از زندگی تو برم بیرون :"( اونم میگفت تو زندگیم تا حالا از هیچکس به اندازه تو متنفر نبودم... گریه نکن... داری حالمو با این کارات به هم میزنی..برو خونه...
دیگه اینقدر صدای گریهی من شدید شده بود از ترس همسایه ها درو باز کرد و من رفتم بالا... توی خونه مثل یه گربه میپیچیدم به دست و پاش، میگفتم تورو خدا نذار من از زندگیت برم بیرون... تورو خدا بذار من باشم... هرکاریم خواستی باهام کن. اینقدر ضجه زدم که بالاخره منو از روی پاش بلند کرد... گفت باشه. فقط برو خونه...همون شب یه عالمه با هم حرف زدیم... قرار شد من گیر ندم تا اونم راحت باشه...حالا بعد از یه هفته؟؟؟
امروز اصلا بهش زنگ نزدم... حتی اساماس هم ندادم... دارم میمیرم... از این که اینقدر خودمو خار و ذلیل این آدم کردم متنفرم. کی میشه من فراموشش کنم؟
سلام سارا خانم
نقل قول:
امروز اصلا بهش زنگ نزدم... حتی اساماس هم ندادم... دارم میمیرم... از این که اینقدر خودمو خار و ذلیل این آدم کردم متنفرم. کی میشه من فراموشش کنم؟
آفـــــــــــــــــرين.
به همين زودي ها ترك و بعد هم فراموشش مي كني.
مهمترين چيزي كه بايد بدستش بياري و بهش فكر كني عزت نفس و حرمت بالايي هست كه به عنوان يك انسان داري و در كنار اين آقاي مثلا استاد فقط و فقط مثل يه عروسكي هستي كه بعضي موقع ها بي موقع دكمه on اش زده ميشه و التماس مي كنه! هر چي بيشتر بتوني از زنگ ها و ملاقات هات كم كني احساساتت فروكش ميكنه و منطقت فعال ميشه. وقتي منطقت فعال بشه چهرهي واقعي اين مرد رويايي واست عيان ميشه و كم كم نفرتت آشكار ميشه.
فقط همين روال رو ادامه بده. اگه مي توني تعداد شاگردات رو بيشتر كن. فعاليت جسميت رو تو طول روز افزايش بده تا شبا از خستگي بي هوش بشي و نتوني فكر كني. سعي كن كمتر سيگار بكشي چون موجب كم خوابيت ميشي.
سلام سارا جان
من از اولین پستت پیگیر این تاپیک بودم و حس میکنم الان از روزی که گفتی "نگید ولش کن چون ازت سو استفاده میکنه یا چیزی شبیه این. من عاشقشم. فعلا نمیتونم از این رابطه بیرون بیام. میخوام فقط بیشتر مال من باشه." خیلی تغییر کردی. شاید الان بیشتر بتونی به حرف بچه ها گوش بدیو دیگه با اون تعصب ازش حرف نزنی. متاسفانه خیلی خودتو تحقیر کردی. واسه رابطه ای که هیچ آینده ای نداره. تموم کردن یه رابطه یه چیزه سختیا و فراموش کردنای بعدش یه چیز دیگه. تو الان تموم نکرده نشستی به بعدش فک میکنیو هر لحظه واسه خودت بزرگترش میکنی. چیزی که الان واقعا توی اولویته اینه که تموم کنی. با بزرگی تموم کنی. جوری که چند وقت دیگه که برگشتی به این رابطه نگاه کردی خودتو واسه اون همه تحقیر شدن سرزنش نکنی.باور کن بعدش اونجوری که الان فک میکنی نیست. نمیگم سخت نیست .میتونی بری پیش یه روانشناس.اینجا هم هرکی هرچقد بتونه کمکت میکنه. خودت باید بخوای همه چی تغییر کنه. الان هرچی که تو دلته و باید بهش بگی رو یه جا بنویس که یادت نره.نکنه خودتو باز کوچیک کنی. مثل یه قاضی به رابطتون فک کن و نتیجشو به ما بگو
"کی میشه من فراموشش کنم؟"
هر وقت تصمیم بگیرین فراموشش کنین و پای خودتون وایستین . البته این تصمیم رو گرفتین ولی انجامش راحت نیست ولی می تونین از پسش بر بیاین
پیشنهاد می کنم هر چیزی که شما رو به یاد اون آدم می اندازه از جلوی چشم دور کنین.فکر گذشته هارم نکنین همه آدما در گذشته شون اشتباه داشتن چون معصوم نیستیم ولی مهم حاله آدم هاست و آینده که از حال ساخته میشه . این جمله رو خیلی دوست دارم تقدیم به شما
"چهره ات را به سوی خورشید برگردان ، آنگاه تمام سایه ها پشت سر تو خواهند افتاد" هلن کلر
سلام سارا جان. میشه لطفا از رابطه خودت و استادت بیشتر برامون بگی؟ چند وقت باهاش بودی که اینجوری بهش وابسته شدی؟ مگه اون چه فرقی با بقیه داره؟ جز این که حیوانیتش بیشتره؟ هیجده سال اختلاف سنی چیز کمی نیست سارا. اون حتی میتونه جای پدرت باشه. من تعجب می کنم که یه مرد عاقل و بالغ که استاد دانشگاه هم هست و چهل سالشه اینقدر راحت با احساس پاک و معصوم یه دختر بازی کنه. خدا ازش نگذره. عجب دیو سیرتیه. خودتو خلاص کن. جوونی و زیباییتو برای کسی میذاری که ارزش یه تف انداختن توی صورتشم نداره. اینقدر از این مردها توی جامعه زیاده. همشونم نقش بازی می کنند تا دختر بدبخت و معصومو به دام بندازن. خود کرده را تدبیر نیست. خودتم خواستی که بازیچه دست این مرد پست بشی
اومده بودم مشکل خودمو بنویسم وقتی مشکل تو دختر بیگناه و معصومو خوندم درد خودم یادم رفت. غصه نخور دختر خوب همه چی درست میشه. سنی نداری که این کارارو می کنی. بشین به زندگی و آینده فکر کن. فردا روز میخوای مادر بشی. بشین دلت به حال مادرت بسوزه. یه عمر آدم خون دل نمیخوره بچه بزرگ کنه که مردم باهاش اینجوری رفتار کنن. جیگرم کباب شد
[QUOTE=sara.s;259287
الان هم اگه بخوام با کسی آشنا شم نمیتونم... خوشمزگی مردها به نظرم شبیه دلقک بازی میاد... آدمهای کمی پیدا میشن که شرایط و روحیات منو بپذیرند و باهاش کنار بیان... و به دلیل حسن های بیش از حد (ح)؛ سطح توقعم از آدمها خیلی خیلی زیاد شده....
[/QUOTE]
میشه محض رضای خدا یه چند تا از این حسنهای بیش از حدشو بگی تا منم چند تا از عیبهای بیش از حدترشو بهت بگم؟
خوب دوست عزیز وقتی تمرکز آدم و همه فکرش روی یه شخص خاص فوکوس کنه خوبی هاش رو بلد می بینه و ضعف هاش رو اصلا نمی بینه . این از خصوصیات ادم هاست . مهم پی بردن به اشتباهاتیه که مرتکب شدیم چون گاهی این فرصت که بفهمی اشتباه کردی نصیب آدم نمی شه ولی اگه دل روشن و صاف باشه بالاخره یه دری باز میشه و می فهمی که خدا راه برگشتی برات گذاشته . اگه قرار بود با اشتباهات گذشته زندگی کنیم ک آینده رو خدا چرا آفرید پس ! آینذه فرصت جبران گذشته است مثل یه وایت بورد که سفیده سفیده منتظر ما چیزای مثبت زندگی رو روش نقاشی کنیم ولی این وایت بورد پاک کن نداره که گذشته رو پاک کنیم ولی الگوی خوبیه و می تونیم نقاشی آینده رو از روی اون بهتر بکشیم . مخصوصا تو این سن و سال ما که هنوز بیشتر زندگی مونده و باید حالا حالا ها قلمو بدست باشیم
با سلام،
یک شروع عالی! نگران نباشید! درد، خروج ناتوانی از بدنه. شما با تحمل رنج مقاومت خودتون رو بالا میبرید و در طول زمان قویتر و بالغتر میشید، دقیقاً مثل وزنه برداری که با تمرین، بافتهای ماهیچه اش رو پاره میکنه و پس از خواب و استراحت، آسیبهای عمدی رو تعمیر میکنه. این پروسه (تعمیر آسیبها) همراه با درد و گرفتگی عضلات همراهه، دردی مثبت که نوید رشد در ماهیچه رو میده. شما دقیقاً دارید روح و روانتون رو با تحمل این درد تمرین میدید و قویتر میکنید. آفرین!نقل قول:
"امروز اصلا بهش زنگ نزدم... دارم میمیرم... حتی اساماس هم ندادم... کی میشه من فراموشش کنم؟"
- - - - -
انسانهای شیک، قشنگ و زیبا:
بیاید با هم انسانهای شیک، قشنگ و زیبا رو تعریف کنیم و در انتها بی طرفانه استادتون رو زیر ذره بین قرار بدیم.
- شیک: شیء یا چیزی که به فرد اضافه میشه تا ظاهرش آراسته باشه مثل لباس، کفش، جواهرات، یا حتی آرایش. همه، صرفنظر از اینکه قشنگ و زیبا باشند، میتونند خودشون رو شیک کنند – شیک بودن را میتوان خریداری کرد.
- قشنگ: عملی که فرد انجام میده، مثل لبخندی برازنده، راست ایستادن، مطبوع راه رفتن، مهربان بودن در هنگام صحبت کردن... صرفنظر از اینکه افراد زیبا باشند یا نباشند، میتونند قشنگ رفتار (یا حتی وانمود) کنند.
- زیبا: طبیعت درونی فرد که با ارزشهایی که در وجودش نگهداری میکنه سنجیده میشه: مهربانی، دست و دلبازی ، با محبت و مسئولیت پذیری، شوخ طبعی ، شجاعت، با ملاحظگی و... ارزشهای مثبتی که فرد در وجودش داره، میزان زیبایی او را تعیین میکند
خواهرم، اگر مرد بالغی قلباً مهربون باشه دختری تنها و شکننده رو فدای لذتهاش نمیکنه. اگر مردی خانمی رو از ته قلبش دوست داشته باشه در قبالش احساس مسئولیت میکنه. مردی که خانمی رو برای زندگی میخواد در مقابل رنج و گریه های ایشون بی تفاوت نمیمونه و حتی شده یک ذره غیرت از خودش نشون میده. قصد ندارم استادتون رو تخریب کنم یا در شما حس نفرت نسبت به ایشون ایجاد کنم. بیایید رفتارهای نه چندان دلچسب استادتون رو همونطور که هست تحلیل کنیم بلکه شما هم با دید و درک بهتری ماجرا رو دنبال کنید.
تنها از چند جمله محدودی که در ارتباط با استادتون نوشتید چندین تکنیک مبتذل برای شیفته تر کردن شما به خودش رو میشه شناسایی کرد.
- تکنیک مبتذل یک: تو آزادی. احتمالا فیلم دیوانه از قفس رو دیدید. در فیلم پرستار تیمارستان به دیوانه ها می گفت هر وقت بخواهید می توانید از اینجا بروید . در حالیکه هیچکدام از انها قانونا اجازه ی خروج نداشتند . این تکنیک ، یک تکنیک بسیار ساده اما کاملا موثر است .در واقع یک سوپاپ است برای جلوگیری از خفقان. استاد شما نسبت به خواستگار داشتن شما تنها وانمود میکند خوشحال است. او با بی تفاوت نشان دادن خودش سعی داشته تا تصور فردی فتح ناپذیر از خودش رو در ذهن شما ایجاد کنه. چه کسی جذاب تر از انسانی فتح ناپذیر. کدام انسان عاقلی معصومیت یک دختر رو خدشه دار میکنه و با بی شرمی ادعا میکنه "دوست دارم خوشبخت باشی". آیا تناقض رو می بینید؟
- تکنیک مبتذل دو: آداب موبایل داری در عشق: استاد شما سعی کرده تا همیشه در دسترس شما نباشد تا باعث دلزدگی نشود. با این عمل تخیل شما را تحریک کرده و آسودگی را از شما سلب کرده اند. کسی که واقعاً مبتذل نباشد و فردی رو برای زندگی بخواهد، هرگز از این تکنیک برای تحریک تخیل طرف مقابلش استفاده نمیکنه.
باور کنید موارد به همین دوتا ختم نمیشد. راضی نیستم بیشتر از این روشهای مسموم ایشون رو ذکر کنم.
از شما دعوت میکنم طبیعت رابطه تون رو بازنگری کنید و به صلاح خودتون تصمیم بگیرید. همزمان که از استادتون فاصله میگیرید، به اعضای خانواده تون نزدیکتر بشید تا خلاء استادتون رو با روابط سالم و مفید در خانواده پر کنید. با مشاهده پیشرفت در وضیعت شما، بعداً اگر مایل بودید میتونید به مسائل حیاتی دیگری چون اعتیاد به الکل و سیگار که گاهاً نقش مستقیم و غیر مستقیم در روحیه، افکار و روابط شما میگذارند بپردازید.
موفق باشید.
فردا باهاش کلاس دارم :grey:
اینقدر لاغر شدم توی این چند وقت خودم دیگه از هیکل خودم بدم میاد. شدم چهل و شیش کیلو :heart-borken: شبیه این دختر مردنیا شدم که تریلی از روشون رد شده. چی کار کنم... لاغر که بودم بدترم شدم. نمیتونم غذا بخورم... اصلا یادم میره غذا بخورم.
در ضمن دعوام نکنیدا... صبح بهم اساماس داد منم جواب دادم :dread: در حد احوال پرسی و کی حالت خوب میشه... آخرشم گفت یه کم غذا بخور که نمیری. شکل عروس مرده شدی :moody: (منظورش اون دختر اسکلته توی انیمیشن تیم برتونه)
چی کار کنم یه کم چاق شم؟ بدجوری ضدحال خوردم... به هرکی میگم میگه هیکلت خوبه و دختر تا وقتی ازدواج نکرده باید نخ باشه... ولی فکر کنم (ح) خوشش نمیاد... الان دلم میخواد هیکلمو درست کنم. حتما توی این مدت بدجوری با لاغری من مشکل داشته که اینقدر میره رو اعصابم
فردا چه جوری سر کلاس رفتار کنم؟
دلم نمیخواد برم... تازه الان میبینه لاغرترم شدم فکر میکنه چه خبره!
وای خدا میخوام چاق شم:grief:
بعد از اينكه از اين عذاب وجدان و فشاري كه اين آقا بهت القا مي كنه رها شدي، خود به خود بعد از يه مدت (نه بلافاصله) اشتهات بيشتر ميشه و وزن ميگيري.
ولي سارا خانم يه كم كه دقت كني ميبيني كه فقط واسش يه عروسكي، يه عروسكي كه هيچي از خودش نداره و حتي اختيار هيكل و اندامت رو هم ازت گرفته. مي بيني چقدر اسيري !!! رها شو از اين اسارت. هيچ اعتماد به نفسي واست نگذاشته . به خودت بيا دختر!!
معلومه چون اون به فکر خودشه نه مگه آدما رو اندازه گوشت شون باید احترام گذاشت ؟ این مدتی که تحمل کرده بودین با این تماس ها دوباره به فنا میره مخصوصا با دیدار دوباره
پای تصمیمتون وایستین و یه برای همیشه آزاد کنین خودتونو . تا کی این بازی ها و شکستن غرور ؟؟ اول یه روز ، بعد دو روز ، بعد یه هفته ، کم کم اگه راحتتون بزاره این علاقه یک طرفه از دل شما میره بیرون
در ضمن به نظرم اون آدم اولی که این کارو با شما کرد و تو این راه انداخت تون خطرناک تر از دومیه . تا می تونین بهتره ازش دور باشین
سارا اصلا گوش میدی بچه ها چی میگن؟؟ همه دارن بهت میگن داره ازت سواستفاده میشه، داری تحقیر میشی، به خودت بیا و زندگیتو نجات بده اونوقت میگی من لاغر شدم آقای ح خوشش نمیاد؟؟ :angry: لابد انتظار داری بچه ها بهت رژیم چاقی بدن که طرف خوشش بیاد! نه سارا خانوم تا خودت نخوای هیچی عوض نمیشه. هیچ ایرادیم نمیشه به اون آقا گرفت. تو خودت بودی که شروع کردیو به دست و پاشم افتادی که تو رو ول نکنه.کی بدش میاد که یکی اینجوری همه چیزشو در اختیارش بذاره؟؟ به خودت بیا و تصمیم بگیر همه چیزو درست کنی و بعد بیا ببین چطور همه کمکت میکنن
سارا جون نمیدونم ولی انگار هرچی بیشتر به کسی فکرکنی اون کمتر به فکرته.سارا خودتو آزاد کن.از جدایی نترس.خودت که دیدی.مدت کوتاهی کمتر از قبل بهش اس دادی و حد اقلش این بود که امروز صبح اون به تو اس داد و حرفو شروع کرد.سعی کن کمی آزادتر و دست نیافتنی باشی.این رابطه برای تو هیچی نداره جز یه نزدیکی جنسی لذتبخش برای تو که قبل و بعدش هم با ذلته.وگرنه اون حتی به تو محبت هم نداده...سارا خودتو رها کن دختر.بذار اونم دلش برات تنگ شه.هر چند دلی نداره.......
شاید بچه ها از حرفی که بزنم خوششون نیاد.البته من الآن دیگه درگیر نیستم.ولی یه بارم بهت گفتم منم عاشق استادم که خیلی به نظرم عالی و دست نیافتنی بود شدم.زیباترین مرد دنیا.طوری که با ارتباط ایمیلی و چت باهاش راضی بودم و فکرمیکردم مهمترین کار زندگیمو انجام دادم.ولی همراه با توهین بود.با یه ج سلام که میداد حتی توی اینترنت از من توقع داشت و ارضا که میشد فرداش یادش میفتاد که کار اشتباهی کرده تا دفعه بعد.و در برابر اون ابراز علاقه ی آتشین من حتی به من در دو سال یکبار هم زنگ نزد و میگفت از موقعیت شغلیش میترسه.خلاصه خاست حتی ارتباط ایمیلی هم نباشه و منو تحقیر میکرد.به خودم اومدم.بهش گفتم میخام ببینمت.رفتم دفترش و دو ساعت از آب و هوا حرف زد و ..بعدش من دیدم که من کجا و اون کجا و فکرمو دو ماه ازش منحرف کردم.آدمی که ایمیل منو به زور ج میداد بعد دو ماه بهم زنگ زد و گفت میخاد با من باشه و از همه نظر به من نیاز داره و میخاد منو ببینه.و بودن با من براش مثل بهشت خاهد بود.هنوزم ز میزنه که دیگه کاری ندارم.انگار عطشم فروکش کرد وقتی خاسته شدن از طرف اونو دیدم.سارا باید ازش فاصله بگیری.و از اسارتی که بهش داری و خودشم میدونه
سارا هیچ مرد حریصی از بودن در کنار دختری که 18سال ازش کوچکتره و جذاب و جوان و زیبا هم هست نمیگذره.بزار اون هم بیاد سمت تو و با این کار عطش تو رو بخابونه...اونوقت میبینی همه چی چقدر پوچه.واقعا پوچه
سارا جان بچه ها حرفاي خوب و قشنگي زدن حرفشونو گوش كن /همه بچه ها يه جوري شكست خورده هستن چون اين راه رو رفتن و ميدونن كه عاقبت خوشي در انتظارت نيست پس از تجربشون استفاده كن و اين راهو ادامه نده/ فقط يكم تحملتو بالا ببر بهش اس نده كمكم احساست فروكش ميكنه/براي خودت ارزش قائل بشو خودتو
دختر خوب تو چرا حرف گوش نمیدی؟ دلشم بخواد دختر ترکه ای الان همه جا طرفدار داره. اگه مثل این پیرمردای بازاری دختر تپل مپل میخواس که از اول نمیومد سمت تو! اینقدر اعتماد به نفستو از دست نده. موضوع اندامت نیست رفتارته. اینقدر بهش نزدیک شدی که دیگه تورو نمیبینه. خودتو انداختی به دست و پاش التماسش کردی. ملکه زیبایی هم این کارارو بکنه بی ارزش میشه و کسی زیباییهاشو نمیبینه. دختر جوون و زیبا خودتو اسیر دست هوسهای مرد کردی. باید الان همین هیکلتو بزنی تو سرش. بگی آخه تو از سلیقه بویی برده بودی که الان اینجا نبودی دمده قجری
سلام مجدد بر سارا خانم گل :)
نمی پرسم چطوری چون دارم احوالاتت رو می بینم.
سارا جان تغییر درد داره!
ترمیم غروز و عزت نفس شکسته درد داره!
ایجاد تحول مثبت درد داره!
درست مثل تولد بچه!
درست مثل پاک شدن بدن یک معتاد از مواد!
و درست مثل فشار قبر برای پاکی روح!
میدونی چرا؟ چون چیزای خوب با سختی بدست میاد! تا رنج نکشی قدر عافیت و سلامت و خودت رو نمی فهمی!
پس اگر حالت بده ، اعصابت خورده ، احساس می کنی داری می میری دلیلش تحوله!
سارا همین که دیگه بهش اس ام اس نمیدی یه شروع خوبه...باید ادامش بدی.
نباید تنها بمونی...
لینک هایی که جناب Serok دادن رو مطالعه کن...به مرور با اعمال اون دستورات حالت بهتر میشه.
هر وقتم دلتنگ شدی بیاد اینجا برامون بنویس!
ما برای بازسازی سارا و بعد ایجاد محبت بین اعضای خانواده سارا به کمکت نیاز داریم.
تو میتونی من اینو مطمئنم!
انقدر هم ناراحت هیکلت نباش همش درست میشه اگر تو بخوای!
دیدمش :sorrow:
یه ذره دیر رفتم سر کلاس. کلی هم سعی کردم ساده باشم... یعنی مثل همیشه که خودمو جر میدادم تیپ خفن بزنم نرفتم... موهامو اتو کردم یه فینقیلی هم آرایش کردم. یه مانتوی مشکی و شلوار مشکی پوشیدم. سادهی ساده.:moon: رفتم دیدم همه نشستن دورش این دخترا هم آویزون میزش. :122:داشت با موبایلش حرف میزد. رفتم وسایلمو گذاشتم شروع کردم با دوستام حرف زدن. اونم سرش تو موبایل. اصلا نگاه نکرد ببینه من اومدم. رفتم بغل میزش وایستادم تلفنش تموم که شد گفتم: سلام استاد
سرشو آورد بالا گفت: اااااااا. کی اومدی تو؟ خوبی؟
دیگه یه ذره حرف زد. گیر داد به بچه ها بریم سالن واسه پیانو
اینقدر هم تیپ زده بود دیگه داشت میمرد از خوشگلی. یه کفشهایی هم پاش بود که من ازش خاطره دارم. (نمیتونم بگم چه خاطره ای)... اونجا یه ذره سرایش کار کردیم. یه دفعه پیله کرد به یه آهنگ که شونصد بار تو خونشون با هم تمرین کرده بودیم. قلبم داشت از جاش در میومد. هی هم نگاه میکرد ببینه عکس العمل من چیه؟ :upset: آخرشم گیر داد همه باید این آهنگو با من همنوایی کنین. دیدم حالم داره به هم میخوره از جو کلاس بدون خدافظی اومدم بیرون... بهش اساماس زدم من حالم خوب نیست دارم میرم خونه؛ نمیتونم تمرکز کنم... یه ساعت بعد جواب داد: چرا اشتباه میخوندی پدر سگ؟ دفعه بعد اینجوری بیای سر کلاس رات نمیدم
بهش گفتم کارت تموم شد بگو بهت زنگ بزنم... حالم خوب نیست
گفت: اوکی
حالا منتظرم نه؛ نه و نیم باهاش حرف بزنم؛ همه حرفهامو بهش بزنم... میخوام بگم تصمیم دارم از این رابطه بیام بیرون و باید کمکم کنی... به نظرتون تصمیم خوبی نیست؟ اونم باید بدونه من دیگه نمیخوام و نمیتونم
پ.ن : خیلی دوستتون دارم دوستای گلم:heart:
با درود و عرض ادب
دوست گرامی، فردی رو تصور کنین - از نظر ظاهر و موقعیت شاید شبیه جناب (ح)، که شما رو نه با 46 کیلوگرم بلکه با 44 کیلوگرم هم پذیرا باشه،
و از بودن باهاتون لذت ببره، خوشحال باشه
به نظر من بدون اینکه بهش بگی باید گاماس گاماس خودتو بیرون بکشی تا اون خودش متوجه تغییر تو بشه.وگرنه اگه بهش بگی ممکنه تا چند روز برعکس عمل کنه تا تو دوباره اسیرش بشیو نتونی تصمیم بگیری!
پس رفتین کلاس؟ همینکه رفتین و خودتون رو کنترل کردین و می خواین تصمیم تونو عملی کنین معلومه میشه اگه بخواین راحت می تونین تمومش کنین
تصمیم درستی گرفتین بهتره به عکس العملی که نشون میده توجه نکنین . چ ناراحت بشه و چ خوشحال بشه و استقبال کنه . یه قانونی هست که میگه وقتی دیدی طرف مقابل داره پیروز میشه ،بهش لبخند بزن تا به پیروزیش شک کنه . به کمک اون هم امیدی نداشته باشین اگه اهل کمک بود هیچ وقت این کارو با شما نمی کرد و غرورتونو نمی شکست . باید رو پای خودتون وایستادین و به خدا توکل کنین و اینجا دوستان مشتاقانه کمک تون می کنن . این مطلب 66 هست که توی تایپیک شما گذاشته میشه پس زندگی شما و تصمیم تون برامون مهمه و دوست داریم خودتونو رها کنین و مستقل بشین.
این حرفی هم ک زده لایق خودشه ...
راستی بچه ها سر کلاس یه دختره که (ح) خیلی ازش بدش میاد و میگه خرابه گیر داده بود به من... منو که دید گفت وااااای چقدر تو خوشگل شدی عزیزم. عاشق این تیپتم. کفشهاتو از کجا خریدی؟ :undecided: عطرمو گرفت خالی کرد رو خودش
بعد هم هرجا میرفتم باهام میومد. من پا میشدم پا میشد؛ مینشستم مینشست... یه دفعه هم جلوی (ح) برگشت گفت: واای سارا خیلی دوستت دارم، دلت خیلی پاکه... ندیدم تا حالا بد کسیو بخوای :applause:
(ح) برگشت به طعنه گفت: دوست شدین با هم؟ به پای هم پیر شین
الان میترسم فکرای ناجور کنه... یعنی شانس ندارم. تا گفت من از این دختره بدم میاد. دختره گیر داد به من
سارا خانم بخاطر تصميمي كه گرفتي بهت تبريك ميگم
ولي بهش نگو كه كمكت كنه فراموشش كني.
سارا يه دختره قوي هست كه به هيچ وجه نياز به كمك يه مرد بي اراده و هوسران نداره، اينكه چي فكر ميكنه، چه برداشتي داره و... اصلا واست مهم نباشه
سعي كن ذهنت رو ازش دور نگه داري، اگه ترم آخرت نيست اين درس رو حذف كن و فعلا هم سر كلاسش نرو. البته خوشبختانه هفته آخر هست تا 1 ماه آينده نمي بينيش.
اگه ميتوني سعي كن يه مسافرت واسه خودت ترتيب بدي كه از اين فضا كلا دور بشي.
شماره ت رو هم عوض كن كه با زنگ يا مسيج هاش (بعيد ميدونم اينقدر واست ارزش قائل باشه) تحريكت نكنه!
نــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــه
باهاش حرف نزنیا. اصلا صلاح نیست. عین اینه که بری وایسی جلوی یه ببر گرسنه بگی من میخوام شما منو تیکه پاره نکنی لطفا. خب دختر خوب خدا بهت عقل داده. تو نرو سمتش. ا لانم که دیگه تعطیلات عیده تا یه ماه از دیدنش راحتی. تلفنتو خاموش کن اینقدر اساماس نده. اون اگه کمکی از دستش واسه تو بر میومد و دلش میسوخت از اول با تو رابطه برقرار نمیکرد.
باور کن بین خودشو این دختره که میگی هم یه خبرایی بوده نمیخواد تو بویی ببری. وگرنه چرا آدم باید بیخودی از یکی بدش بیاد و بهش بگه خراب؟
سلام دوست جدیدم :)
خیلی وقت بود این جا نیومده بودم .. تمام ارسالا رو خوندم
ما این جا دوستای زیادی بودن که مشکلات مشابه و به سختی شما داشتن ولی خواستن و بچه ها کمکشون کردن و موفق شدن
کاش میومدن و به شما کمک میکردن از سختی هایی که کشیدن میگفتن ، دقیقا سختی هایی به اندازه شما تازه
شاید هم بیشتر کشیدن ولی تنها تفاوت اینه که خواستن
سارا ی عزیز خودت خوب میدونی که راهت اشتباه بوده کمبود محبت و چیزایی که بیان کردی نه تنها شما بلکه خیلیا طعمشو
چشیدن فقط تو راهتو گم کردی
دیدم خیلیا دست کمک به سمتت دراز کردن بدون هیچ چشمداشتی ولی اگه تو نخوای به حرفا گوش بدی دیگه حرفی برای زدن نمیمونه
خیلی سخته ولی تو باید بتونی از پسش بربیای ..
-- اولین قدم اینه که با خودت روراست باشی میخوای یه زندگی داشته باشی که لیقتشو داری نه عروسکی تو دستای یه ادم هوسباز
نیاز نیست چیزی به اون اقا بگی
فقط شمارتو عوض کن بی اراده نیستی که نتونی جلوی خواستتو برای تماس برقرار کردن بگیری
خیلی سخته ولی تاوان اشتباهته
اگه خواستی پیام یا هرچیزی بدی پاشو بنویس رو برگه بعدش بدون این که بخونیش پارش کن بریز دور
(شما هم می تونین یه تایپیک از این نوع بزنین یه مدت بعد اگه بخواین و اراده کنین: http://www.hamdardi.net/thread-23764.html
فقط شما نیستین خیلی از دخترا تاوان خرج کردن نادرست احساساتشون رو می دن و چ زیاده سو استفاده کننده هایی که عبرت نمی گیرن. اون کتاب رو فک کنم هنوز نخوندین درسته ؟این تایپیکو پیشنهاد می کنم بخونین: http://www.hamdardi.net/thread-16641.html
)
سارا جان سلام
می بینی چقدر بچه های همدردی دوستت دارن؟ :)
همونطور که دوستان گفتن ، لزومی به گفتن به ایشون نیست!
هنوز یک ته مایه هایی از غرور در تو مونده! پس با گفتنش اون غرور رو از دست نده.
بذار ببینه که تو بهش بی توجهی ، برات مهم نیست و داری زندگیت رو می کنی!
اون وقتی قدرت و استقلال تو رو ببینه ممکنه دور و برت پیداش بشه.
اما یادت نره که این آدم غرور و عزت نفس و شخصیت تو رو ازت گرفت!
نمی بینی میخواد خوردت کنه گلم؟
میخواد به هر ترتیبی بگه که واسش ذره ای ارزش نداری؟
پس کاری کن معادلات ذهنیش بریزه بهم! بذار بفهمه اون سارای ضعیف مرده! و سارای جدیدی متولد شده!
هر چیزی ازش داری بریز دور! حتی لطفا خطت رو عوض کن! ازش خودش و خاطراتش و یادگارهاش فاصله بگیر!
ضمنا با هر کسی هم دوست نشو توی دانشگاه! اگر می بینی کسی به خوشنامی معروف نیست ازش دوری کن!
ترم بعد سعی کن روزهایی که اون دانشگاهه تو نباشی و باهاش درس بر نداری!
چون اینطوری بهتر میتونی به دلت یاد بدی رام عقلت بشه عزیزم.
سارا جان تو دوست صمیمی داری راستی؟ یک دوست خوب و قابل اعتماد؟
برای فراموشیش تا حالا چه اقدامی کردی راستی؟
آیا لینک هایی که بهت داده شده بود رو خوندی؟
سلام :o
حالم خیلی خوبه. به لطف شما دوستان و کمک خدای مهربون این بتی که از مسیو (ح) برای خودم درست کرده بودم شکست. دیشب بهش زنگ زدم تشریف برده بود گلستان خرید کنه... گفتم چی داری میخری؟ گفت: شورت :neglected: یعنی موندما فکر کن عشق اسطوره ای آدم بره مغازه بگه: آقا لطفا چند تا شورت به من بدید. :disillusionment: همونجا یه ذره حس کردم چه مسخره و پیش پا افتاده. دیگه آخر شب اومد خونه طبق معمول جواب نمیداد... میگفت میخوام بخوابم..منم یه عالمه زنگ زدم جاتون خالی:fat: رفت رو پیغام گیر خونه، شروع کردم حرف زدن... گفتم با دوستام راجع به تو حرف زدم و اونها گفتند تو با این روشهای پیش پا افتاده و مبتذل میخوای منو بیشتر به خودت وابسته کنی. ولی دیگه تموم شد و از این خبرا نیس خودم تورو واسه خودم له میکنم. تلفنو ورداشت گفت سارا آدم باش بذار بخوابم وگرنه پدرتو در میارم... منم گفتم ببین فقط خوابو میفهمی و غذا و سکس... عمرا اگه بویی از عشق برده باشی... من خر بودم که تا الان نمیفهمیدم
گفت: خب پس برو واسه یکی بمیر که برات تب کنه. قدرتو بدونه... من وقت بچه بازی ندارم تو زندگی. اگه فردا زنگ بزنی التماس کنی بیای در خونم من میدونمو تو... من خودتو دوست ندارم سکستو دوست دارم... ( ما یه ذره وحشتناک رابطه داشتیم؛ خیلی وحشی بازی در میاوردیم. آخرش جفتمون خیس عرق و خونین و مالین و کبود میشدیم؛ میگفت تو زندگیم اینجوری نبودم با کسی... منم عاشق همینش شده بودم)
بهم گفت: برو یکی رو پیدا کن از من بهتر باشه
منم گفتم: اگه با بقال سر کوچه بریزم رو هم از تو بهتره... لا اقل اون مثل تو بیشعور و خودخواه نیست. دیگه بمیرمم بر نمیگردم پیشت...تموم;)
ن حس خوبی دارم... باورتون میشه حس خوبی دارم... احساس میکنم خیلی خر بودم. خدا کنه بتونم سر حرفم وایسم و فراموشش کنم
سارا جان
بهت تبریک میگم که چند قدم مثبت برداشتی.
اما این حس ممکنه ناپایدار باشه پس لینک های تاپیک زیر رو بخون و بهش عمل کن :
فراموش کردن یک رابطه ناموفق!
عزیزم تا حالا پیش یک مشاور رفتی؟
شخصیت وابسته تو و اینکه کسی دائم تحقیرت کنه یا بزنتت یا کسی بهت زور بگه آیا بهت احساس رضایت میده؟
از این به بعد خواهشا دیگه نه بهش زنگ بزن نه پیام بده یا پیام بذار!
هر موقع دوباره دلتنگ شدی بنویس برای خودت تا تخلیه شی.
راز و نیاز با خدا هم سبکت می کنه و اشک ریختن در محضر خدا.
برای ما هم میتونی بنویسی :)
ضمنا یکم هم با پرده پوشی بیشتری توی نوشته هات مطالب رو بنویس از ذکر جزئیات اینچنینی پرهیز کن تا مغایر با اصول سایت نباشه گلم.
لطفا یک دفتر هم بردار و موفقیت و احساس امروزت رو بنویس! ما باید سارای قوی رو بیدار کنیم.
باشه؟
سلام بهار جان... نه من هیچ دوست صمیمی ندارم... کلا به آدمها خوشم نمیاد زیاد نزدیک شم...همه این اخلاقم از بچگی اینجوری بوده... الانم خطم خاموشه... عمرا دیگه برنمیگردم سمتش... با یکی از استادامم حرف زدم که کلاسمو عوض کنم... میدونین چی برگشت گفت: گفت اگه مشکلی تو کلاس با استادت داری به من بگو... مطمئن باش میتونی بهم اعتماد کنی! چیزی بینتون بوده؟
این حرف یعنی همه میدونن این چه آدم پستیه... ولی نمیتونن ثابت کنن... منم گفتم نه فقط با ساعت کلاس مشکل دارم
چند تا از لینکهارو خوندم... خیلی کمک کرد... ولی متاسفانه شبها من خیلی حالم بد میشه...نمیدونم باید شبها چیکار کنم که غصه نخورم
کار خوبی کردی به کسی چیزی نگفتی.
اما اگر دیدی خواست برات مسئله درست کنه این برگ برنده رو ازش نگه دار.
تا حالا با خدا تو نیمه شب حرف زدی یا درد و دل کردی؟
فکر می کنی بتونی به یک زیارتگاه بری مثل حرم امام رضا که آروم شی؟
روح بی قرار تو الان تشنه اتصال به منبع اصلیشه واسه همین بی قراری می کنه.
تا حالا با روابط غلط ساکتش کرده بودی اما حالا که اون روابط غلط نیست ، روح پاکت بیدار شده و کلافست.
سارا جان برای پاسخ به این کلافگی آرامش پیدا نمی کنی جز در محضر خداوند که روحت رو سیراب کنه.
ضمنا بد نیست این توانایی رو در خودت پرورش بدی که سارای جدید باید دوستانی از میان دخترهای خوب داشته باشه تا نیاز روحیش برای
داشتن یک هم صحبت مرتفع بشه و بتونه بهشون محبت کنه و محبت ببینه بی اونکه آسیب ببینه!
خاموشی خط موقتیه! بهتره خطت رو عوض کنی.
شیطونه دیگه ممکنه باز وسوست کنه عزیزم.
روزهای اول سخته اما کم کم عادت می کنی.
برای اینکه افسرده نشی باید ورزش رو به اجابار شروع کنی ولو پیاده روی ساده باشه!
باید به زور هم که شده غذات رو بخوری و مرتب باشی تا ضعیف نشی.
خیـــــــــــــــــــــــ ـــــــلی زیاد
ولی نه همیشه... به خودشم گفته بودم. میگفت تو مازوخیسم داری... ولی لذت میبرد از این رفتارم... من وقتی خودمو خورد و خاکشیر میکردم و میفتادم به دست و پاش خوشم میومد. حتی بهش گفته بودم اگه به من فحش بدی من بیشتر خوشم میاد.
با یه روانپزشک صحبت کردم... بهم گفت بای پولار هستی... باید تحت نظر باشی... ولی دیگه نرفتم پیشش چون حالم خوب شد... ولی الان حس میکنم دوباره باید برم... چون بازم اون علایم برگشته
خدا؟
من اصلا نمیدونم خدا چه شکلیه؟
اگه خدایی هم باشه فکر نکنم زیاد با روحیات من حال کنه... برای همینم ترجیح میدم خدا به حال خودش باشه که اذیت نشه
هر چه سریعتر باید درمانت و تحت نظر یک روانپزشک شروع کنی عزیز دلم.
اصلا نباید درمانت رو ول می کردی چون شما تحت تاثیر دارو درمانی هست که حالت خوبه.
پس همزمان هم پیش یک روانپزشک برو هم یک مشاور خوب.
مشاور اگر خواستی بهت معرفی می کنم.
و اما در مورد خدا!
میخوای بدونی چه شکلیه؟ به زبان ساده خدا همون کسیه که شما رو به این سایت رسوند.
همونیکه دلش نمیخواد بنده عزیزش اذیت بشه و تحقیر بشه.
همونی که سارای شاد و موفق و سرآمد رو آفرید!
همونی که نگران ساراست و خیلی مهربونه
میدونی سر آغاز مشکلات ما کجاست سارا جان؟
از روزی که دستمون رو از دستای پر مهرش جدا می کنیم و دست به دست شیطان می دیم خورد و کوچیک و حقیر میشیم!
چون دستمون رو از دست قدرتمند و حمایتگر خدا کشیدیم بیرون و ذلیل شیطان شدیم.
جالبیش میدونی چیه سارا؟
اینکه شیطان دائم بهمون میگه تو که دیگه آب از سرت گذشته و امثال تو رو خدا نمی خواد!
در حالیکه این دروغه و خدا همه جوره ما رو میخواد!
و حالا تو فکر می کنی این خداست که داره اذیت میشه با این احتساب یا تو؟
مسلما ما اذیت میشیم و البته اون ناراحت ما که بنده خوبش داره خودش رو آزاد میده.
پس مطمئن باش خدا تو رو همینجوری که هستی دوستت داره.
منتظره تا دوباره دستات رو بگیره و کاری می کنه که برگردی پیشش چون دوستت داره و نگرانته.
براش عزیزی و دلش نمیخواد بهت آسیبی بزنه.
اگر هم گاهی در قالب دستورات بهت میگه چه بکن یا نکن برای اینه که آسیب نبینی!
چون خودش خلقت کرده و بهتر از هر کس دیگه میدونه چی برای تو خوبه و چی بد!
چون میدونسته همچین روابطی باعث شکستن و تحقیر و آزار و گاها دردسر واسه تو میشه تو رو ازش منع کرده!
این خلا که تو الان حسش می کنی و بد حالی بهت قول میدم با هیچی درمان نمیشه مگر اینکه صداش بزنی و باهاش حرف بزنی!
روح ما فقط با اتصال به منبع اصلیش هست که آروم می گیره.
شادی و زندگی خوب و سالم حق توئه. پس اونو از خودت نگیر سارا گلم.
سارا خانم بخاطر جسارتت بهت تبريك ميگم، دقيقا 2 هفته هست كه عضو اين سايت شدي، مي بيني چقدر تغيير كردي.
البته همه ي اين تصميات تا حدودي غريزي هست و تو بر اساس فطرتت نمي تونستي اين رابطه رو تحمل كني
اين عبارت رو تو گفتي، پس يه چيزايي حس ميكني. حس مي كني كه مهربونه!نقل قول:
کمک خدای مهربون
سارا به حرفاي بهار خوب گوش كن.
همين امروز هم برو يه خط جديد بگير و شماره ت رو فقط به كسايي بده كه دوست داري باهاشون در ارتباط باشي و شان و منزلتت رو حفظ ميكنند.
سارا تو اين سايت بگرد و ببين خيلي ها مثل تو بودن ولي توسنتند از پسش بربيان. تو هم ميتوني.
با سلام و درود به شما
در خصوص خدا، من هیچ نظری نمی دم، به نظرم این موارد شخصی هست.
من با مازوخیسم یا بای پولار آشنا نیستم ولی این که ویژگی های شخصیتی افراد (شامل مازوخیسم، بای پولار و یا هر مورد دیگری) مایه بازی کردن با اون فرد باشه، اصلا درست و انسانی نیست.
به نظر من اون قشنگی که در رابطه شما و جناب (ح) برای شما وجود آمده بوده، به خاطر روحیه قشنگ خود شماست و با جدا شدن از ایشون، شادابی و سرزندگی تون از بین نمیره. شاید زمان ببره تا دوباره بهتون برگرده ولی از بین نمیره.
همش دست خودتون هست.
آزادی، زیبایی، شادابی؛ این ها مفاهیم مستقلی هستند و وابستگی به شخص خاصی مثل جناب (ح) نداره.
امیدوارم در تمام مراحل زندگی شاد و پیروز باشید.
خوشحالم سال نو شما واقعا سال نوی نویی خواهد بود . یه تحول بزرگ و یه قفل گنده به صندوقچه گذشته ها و با لگد پرتش کردن تو گوشه انباری متروک ذهنت . مبارکه
و خدا ... دوستان همه حرفا رو زدن . منم بهتر از سهراب نتونستم توصیفی برای خدا پیدا کنم
و خدایی که در این نزدیکی است
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه
من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه، مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
صدای پای آب