RE: وابستگی شدید فکری و عاطفی به پسری که بهم گفته خانوادش با ازدواج ما مخالف هستند
قبل هر چی بذار بهت بگم خووووووووووووووش به حالت که دفاع کردی... چقدر سخته این دکترا...
بعدم یه تشویق جانانه:104:
آفرین ادامه بده
به عنوان یه سال پایینی کوچکتر از اونم که چیزی بگم. ولی اینو میدونم که مدار احساسات در ذهن ما خانوما و آقایون یه جورایی متفاوته. واسه همین اکثرا احساساتی که خرج میکنیم بازده ای رو که انتظار داریم ندارند و شاید اصلا طور دیگری برای اون آقا معنا داشته باشند.
گرگ بارون دیده نیستم ولی به عنوان کسی که زیاد تو محیط های آموزشی بوده (در مورد آقا قضاوتی ندارم) طرف خیلی باید برادریش رو ثابت کنه تا حتی بهش لبخند بزنی... چه برسه به وابستگی...
ولی عالیه، ادامه بده. من قبلا هم تاپیکت رو میخوندم. بازم دنبال میکنم. بی خبرمون نذار
RE: وابستگی شدید فکری و عاطفی به پسری که بهم گفته خانوادش با ازدواج ما مخالف هستند
دلم خیلی گرفته
دلم می خواد بیاد باهاش حرف بزنم، کاری که اون هیچ وقت نکرد
اون همیشه از حرف زدن فرار کرد
اون همیشه از گفتن واقعیت فرار کرد
آخه اگه آدم بدی بودم، میگفتم چون بدم داره در حقم این کارو می کنه
ولی چرا آخه این کارو با من کرد
چرا با احساس من بازی کرد، چرا تظاهر کرد که دوستم داره، چرا معشوق من شد؟؟
و بعد اینطوری رهام کرد؟؟
یعنی همش به خاطر راه افتادن کارش بود؟ یعنی همش به خاطر مقاله بود؟ یعنی همش به خاطر پایان نامه بود؟ یعنی همه اون عشق ها دروغ بود؟؟
چرا بعضی بنده های خدا اینقدر بدند؟
RE: وابستگی شدید فکری و عاطفی به پسری که بهم گفته خانوادش با ازدواج ما مخالف هستند
الهام جان اروم باش.این همه تلاش واسه فراموش کردن بود.این همه دوستات راهنماییت کردن این دل تنگیها هست طبیعی هم هست اما باید کنترلش کنی
RE: وابستگی شدید فکری و عاطفی به پسری که بهم گفته خانوادش با ازدواج ما مخالف هستند
الهام عزیز این مرحله ای که داری طی میکنی یه مرحله از همون سیر کنار اومدن هست..
الان ذهنت داره دنبال دلیل و پاسخ چراها میگرده؟؟؟؟
نقل قول:
چرا با احساس من بازی کرد، چرا تظاهر کرد که دوستم داره، چرا معشوق من شد؟؟
الهام عزیز دنیا و کائنات مرتب در حال درس دادن به ما هست و ما اگه درسی که باید رو یاد نگیریم برامون کلاس تجدید دوره میذاره و انقد اینکارو تکرار میکنه تا ما اون درس مهم رو بلاخره یاد بگیریم.
این اتفاق برات درسای مهمی داشته...اینکه یاد بگیری خیلی خیلی باید مواظب دلت باشی خانوم.
اینکه نباید به چیزی که مال تو نیست تکیه کنی و بهش دل ببندی.
الهام عزیز ما نمیتونیم به همه پسرها بگیم چرا اینطوری رفتار میکنید اما میتونیم مراقب خودمون و دلمون باشیم.
دل تو ارزشمنده و الان زخم خورده..ازش مراقبت کن
امیدوارم به این دوره ی درمان که سخت هم هست پایبند بمونی و دیگه سراغ اون اقا نری و بعدا از نتیجه ی فوق العاده ی صبرت بهره ببری.
یه کم استراحت کن و کارای مورد علاقت رو انجام بده.
اگه دلت باز حرف زدن خواست بیا اینجا..
RE: وابستگی شدید فکری و عاطفی به پسری که بهم گفته خانوادش با ازدواج ما مخالف هستند
مرسی ساره و بهار عزیز:72::72:
بهار جان حرفات واقعا آرومم می کنه... واقعا خداخیرتون بده...
حرفات همه منطقی و آرام بخش هستند و دقیقا چیزهایی اند که نیاز دارم یکی بهم بگه
ازت متشکرم
تلاشم رو مثل قبل ادامه میدم که دیگه اون آقا رو فراموش کنم ولی بعضی وقتا این سوالها و احساسم باز اذیتم
می کنه که امیدوارم با حرفای شما بتونم کنترلش کنم
RE: وابستگی شدید فکری و عاطفی به پسری که بهم گفته خانوادش با ازدواج ما مخالف هستند
الهام عزیز
هر موقع این احساسات اذیتت کرد برو تاپیک من رو که قبلا لینکش رو بهت داده بودم بخون!
میتونی مراحل تکامل رو خط به خط تو نوشته های من ببینی!
اون وابستگی زیاد تبدیل شد به تعالی و کمال!
اون مراحل رو بخون چون من به مراتب احساساتم بیشتر از تو بود اما امروز خدا رو بسیار شاکرم که خداوند من رو از
یک زندگی نا مناسب نجات داد و من با اون آقا ازدواج نکردم!
حیفه تو که انقدر با عاطفه و با شعور و با ایمان هستی نیست که با مردی ازدواج کنی که انقدر روحش کوچیکه که
به خاطر یک پایان نامه اومده و طرح عشق ریخته؟
حیفه عزت نفس تو نیست؟
تو باید بزرگ و پخته میشدی تا انقدر ساده نباشی! این رو یک فرصت بدون واسه رشد خودت! واسه زیباتر شدن
خودت! خدا فقط بنده هاییش رو که بیشتر دوست داره بزرگ می کنه روحشون رو!
لازمه بزرگ شدن روح هم تحمل برخی رنج هاست! تو الان یک تجربه با ارزش داری! تو الان بهای بزرگ شدن روحت
رو دادی! تو به مردی که توی ذهنت از اون آقا ساختی علاقه داری نه اون آقا! اون پسر با تصویر ذهن تو خیلی فرق
داره...مطمئن باش این روزهای سخت هم میگذره
هر قدر دوست داری گریه کن تا آروم بشی! تا دلت تنگ میشه سجادت رو پهن کن و با معشوق حقیقی که
عاشقته به معنی کلمه درد و دل کن و براش اشک بریز! باور کن خدا انقدر بنده هاش رو دوست داره که حتی از
اشک ریختنشون ناراحت میشه چون همه ما از وجود خدایی هستیم و خدا دوست نداره بندش آسیب ببینه!
الان هم داره به صلاحت عمل می کنه و دوست داره بدونی که چقدر واسش عزیزی!
حیفه چنین معشوق زیبایی نیست که دلتنگیهاتو پیشش نبری؟ :46:
به من که خدا خیلی لطف داشت و من رو از بدبختی نجات داد...من که دربست مخلصشم و شرمنده مهربونی هاش
راستی حرفهای بهار66 رو هم خیلی خوبه که انجام بدی
هر موقع هم دلتنگ شدی بیا و بنویس
موفق باشی دوست خوبم
:72:
RE: وابستگی شدید فکری و عاطفی به پسری که بهم گفته خانوادش با ازدواج ما مخالف هستند
بهار شادی عزیز
حرفات اونقدر زیباست و اونقدر به دلم نشست و اوقدر تحت تاثیرش قرار گرفتم که فعلا چیزی به ذهنم نمیرسه بگم
ازت خیلی متشکرم
امیدوارم به همه آرزوهای قشنگت برسی:72:
RE: وابستگی شدید فکری و عاطفی به پسری که بهم گفته خانوادش با ازدواج ما مخالف هستند
ببخشید دوستان ولی یه چیزی ذهنم رو خیلی مشغول کرده و اذیتم می کنه
آخه یه رابطه عاشقانه رو که الکی نمیشه تمامش کرد مگه اینکه اون طرف هم بیاد با هم حرف بزنیم و با هم قرار داد کنیم که تمام شه، این رابطه دو طرفه بود ولی بعد از دفاع اون اتفاقاتی رو که پیش اومد براتون گفتم
اون هیچی نگفته، نگفته تمام شده همه چیز، نگفته به من دیگه فکر نکن...فقط راجع به خانوادش اون چیزها رو گفت و دیگه هیچی
نمی تونم بهش فکر نکنم همش منتظرم که بیاد حرف بزنه و حداقل درست حسابی تمامش کنه نه اینطوری من رو تو این شرایط و بی خبری رها کنه
من دیگه بهش پیامی نمی دم ولی حقیقتش همش منتظرش هستم... همش ذهنم درگیر این موضوع است، حتی لحظه ای نیست که توی ذهن من آروم باشه و این قضیه توش نباشه، روی هیچ کاری تمرکز ندارم، برای هیچ کاری انگیزه ندارم، حتی وقتی هم که دارم دعا می کنم احساس می کنم تمرکز ندارم...
آخه چرا با من این کارو کرد؟ حال روحیم اصلا خوب نیست، فکرم اصلا ساکت نمیشه، قدرت تمرکز ندارم دیگه :(
RE: وابستگی شدید فکری و عاطفی به پسری که بهم گفته خانوادش با ازدواج ما مخالف هستند
الهام خانم سعی نکنید با فکرتون بجنگید یا احساستون رو سرکوب کنید، بهترین روشی که من خودم پیاده کردم ورزش کردن بود (مخصوصا تو پارک یا یک محیط باز) + تو جمع دوستان قرار گرفتن+ کار هنری (واقعا معجزه می کنه)
شما چه نیازی دارین که اون بیاد برای شما تعیین تکلیف کنه؟ شما برای خودتون تموم شده فرض کنید، اگر حرفی زد، اون موقع در موردش فکر کنید
در ضمن چرا فکر می کنید یه رابطه رو نمیشه الکی تموم کرد؟ معلومه اون قدری که شما روی این رابطه حساب می کردین و جدی بودین، ایشون نبودن. سعی کنید وابستگیتون رو به هر چیزی کم کنید تا اینقدر سختی نکشید
یادتون باشه تو این دنیا فقط خودتون میتونید به خودتون کمک کنید، حتی برای خوشحال کردن خودتون، شما باید یه کاری انجام بدید، از کسی انتظار نداشته باشین، حتی از اعضای خانواده چه برسه به کسی که مدتی توی زندگی شما بوده
ارزش خودتون رو بدونید و با لبخندها و خنده های حتی بی علت، شادی رو به دنیاتون راه بدید و بدونید اینها همه میگذره، سعی کنید خودتون کاری کنید که با شادی بگذره. هیچ کی شادی رو براتون نمیاره تا خودتون این کارو واسه خودتون نکنید
RE: وابستگی شدید فکری و عاطفی به پسری که بهم گفته خانوادش با ازدواج ما مخالف هستند
سلام الهام عزیزم
این حال تو طبیعیه اما می گذره!
الهام جان اون اگر تو رو می خواست در جواب ایمیل تو سکوت نمی کرد اما سکوت اون علامت رضایت به این اتمام رابطه هست!
اون تنها میخواسته تنهایی و استرس دوران پایان نامه ش رو با تو بگذرونه و حالا با یک بهانه الکی
و سکوتش به همه چیز پایان داده...
الهام جان سعی کن با راز و نیاز با خدا خودت رو آروم کنی و از خدا آرامش بخوای!
اگر میتونی به مکان های زیارتی یا حتی مشهد برو تا آرامش پیدا کنی...اگر اشک ریختن آرومت
می کنه این کار رو انجام بده اما منتظر چیزی نباش!
انتظار بیهوده فقط دوران بهبود تو رو به تاخیر میندازه عزیزم
میدونم چه حالی داری اما تا فکرش میاد توی ذهنت بگو S T O P!!!!!
خودت را با کار دیگه یا فکر دیگه مشغول کن! نگذار افکارت تو رو هدایت کنن!
تو افکارت رو هدایت کن عزیزم
انقدر خودت رو خسته و مشغول کن که وقت فکر کردن پیدا نکنی!
این مطلب رو بخونی بد نیست تا بتونی افکارت رو کنترل کنی!
کلیک کن!
هر چقدر دوست داری برامون بنویس تا آروم بشی
از خدا طلب صبر و آرامش کن!
ما هم برات دعا می کنیم
:72:
RE: وابستگی شدید فکری و عاطفی به پسری که بهم گفته خانوادش با ازدواج ما مخالف هستند
الهام جان بعضی وقتها بعضی حرفها رو لازم نیست به زبون بیاذ.اون اقا بارفتارشبه شما گفته که نمیخواد شما رو.اما به خاطر همکاری مشترک شما روی پایان نامه موقتا باهم در ارتباطید.اگههمکاری مشترک شما تموم شده بوداین اقا بازم با شما تماس میگرفت؟
RE: وابستگی شدید فکری و عاطفی به پسری که بهم گفته خانوادش با ازدواج ما مخالف هستند
دوستان خوبم که طی این دو هفته ای که من عضو این سایت شدم و مشکلم رو با شما در میون گذاشتم، من رو راهنمایی کردین
اومدم بگم از همتون ممنونم
چون تونستم اون حس وابستگیم رو از بین ببرم، و درسی که گرفتم این بود که دیگه نباید به پسری که هنوز خودش رو بهت ثابت نکرده دل بست.
عشق باید دو طرفه باشه، نباید از معشوقت یه شخصیت خیالی بسازی و تو خیال باهاش زندگی کنی.
باید تو دنیای واقعی خودش رو بهت ثابت کنه و رفتاراش و حرفهاش تو دنیای واقعی باید ملاک عشق باشند نه حرفاش تو دنیای مجازی. معشوق من خیالی بود. واقعی نبود و من دیگه نسبت بهش احساس عشقی ندارم. دیگه آزاد و رها می خوام زندگی کنم و قدر فرصت ها و موقعیت های خوبم رو بدونم و به خاطر یه عشق خیالی از دستشون ندم.
از همه شما که بسیار با حوصله من رو راهنمایی کردین سپاس گزارم و برای همتون آرزوی موفقیت و خوشبختی دارم.:72:
RE: وابستگی شدید فکری و عاطفی به پسری که بهم گفته خانوادش با ازدواج ما مخالف هستند
این تاپیک از ظرفیت مجاز عبور کرده است
لطفاً یک جمعبندی از راهکارها داشته باشید و سعی کنید به کار ببندید و تنها در صورت ضرورت تاپیک جدید در این موضوع باز کنید .
.