-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
شمیم جان می تونی آدرس ایمیل منو از پروفایلم ببینی، اینجا من نمیخوام زیاد حرف بزنم و سعی م یکنم مختصر مفید بگم چون درواقع حرفی ندارم بگم. می دونم حق به جانب بود ولی باید صبر کنی تا جلسه بعدی ، مگه مشاور نگفته حرف نزنید تا من روی رابطه تون کار کنم؟ خوب پس تکلیفت معلومه. حالا که یا علی گفتی صبر کن تا مشاور بهت بگه چیکار کن. بعد بیا برای ما بنویس ما هم استفاده کنیم .
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
این مدت عین غریبه ها، عین دو نفر که تو هتل هم خونه میشن و هیچ کاری به هم ندارن بودیم
5شنبه صبح بلند شدیم، من زیاد حالم خوب نبود، سردرد بدی داشتم البته چند شب بود که اینطوری بودم ، اونم که سرماخورده بودو حالش خوب نبود، رفت سرکار
منم با مامانم صحبت کردم و مامانم وقتی دید حال خوبی ندارم، گفت ناهار بیا اینجا که گرسنه نمونی
بهش زنگ زدم گفتم میرم خونه بابام برای ناهار، گفت یعنی شب نمیای (قرار بود بریم خونه باباش) ؟ گفتم چرا
گفت زودتر بیا بریم کفش بخریم بدیم بابا بهمون بده، ساعت 4اینجا باش
گفتم 4 نمیرسم ، حالم خوب نیست میخوام استراحت کنم ، اینقدر حالم بد بود که مامانم گفت ناهار بیا یه کم تقویت بشی سردردت خوب بشه
برگشته میگه، اگه بخاطر ناهاره، زنگ بزن از سرکوچه برات یه چیزی بیارن ، میخواستم بگم آخه خوش غیرت با همون پولی که گذاشتی خونه تو شرایط اضطراری استفاده کنم برم ناهار بخرم؟؟؟
ولی هیچی نگفتم و فقط بغض کردم
ساعت 5 اومدم خونه و لباس برداشتم و رفتم پیشش که بریم خرید، حالش که خوب نبود، تو قیافه هم که بود
منم برخلاف همیشه که برام مهم بود شاد خرید کنم، یه جورایی که انگار عادت کرده باشم، اصلا برام مهم نبود حس و حالش و بالاخره چیزی که میخواستم پیدا کردم و خریدم
رفتیم خونه باباش ،از این رو به اون رو شد، منم مثل همیشه بگو و بخند و کمترین محلی بهش ندادم
چند بار سعی کرد بیاد پیشم و چیز تعارف کنه و مثلا داشت به حرفهای مشاور گوش میداد ولی فرقش این بود که اینبار اصلا کارهاش برام مهم نبود
من انگار نه انگار که اون هست، بی محلی کامل ولی نه اینکه تو جمع محسوس باشه، فقط جاهایی که قبلا بهش محبت میکردم بیخیال شده بودم
خلاصه که به خوبی و خوشی تموم شد و برگشتیم خونه
دیروز از صبح تو قیافه بود و باور کنین دو کلمه هم با هم حرف نزدیم
امروز ولیمه باباشه
دیشب برداشته کارت دعوت مامانم اینا رو گذاشته رو میز منم بهش دست نزدم
حتی نمیگه مثلا بریم کارتشونو بدیم
ولی خوشحالم که هنوز براش مهمه که بیان ولی اینکه نمیام خوب ضایعشون میکنه و حقشونه
باباش کلی هی گفت به بابات اینا سلام برسون، من خیلی دوسشون دارم
تو دلم گفتم اونا هم دوستت دارن و میخوان حقتو کف دستت بزارن حاججججججججججججججی
به خدا حالم ازشون بهم میخوره
و اما امروز صبح
موقع اومدنم با اینکه برام سخت بود، ولی تو جمع ظاهر شدن از اینکه شوهرم مسخره بازیش بیشتر از این بشه برام مهم بود، بهش گفتم میرم از کیفت پول بر میدارم چون باید برم آرایشگاه
سرشو تکون داد
رفتم دیدم یه سکه زیر کیف پولشه، حدس زدم میخواد بده به باباش، خونم به جوش اومد، گفتم هرچی دلم بخواد بهش میگم دیگه خسته شدم
بهش گفتم سکه رو گذاشتی برای بابا؟ گفت نه اون مال یه چیز دیگس
باز آروم شدم، ولی اینکه مال یه چیز دیگس یعنی به من ربطی نداره کلافم کرد ، خودش سکه میاره میفروشه و به من که میرسه میگه پول ندارم
حالا اومدم سرکار اس ام اس داده :
شما چقدر پول برداشتی؟
منم جواب دادم :
ما 20 تومن پول برداشتیم
داشتین؟ "شما"
راستش میخواستم بهش زنگ بزنم بگم بیا دم شرکت کارت دارم، بعد پولو پرتاب کنم تو صورتش
بهش بگم بی غیرت ، تو کیفم هیچی پول نیست، تو هم که شب نمیای دنبالم، خودم باید بیام، خرج ارایشگاهم که هست، دنبال اینی که چرا اینقدر برداشتم؟
به خدا اصلا دلم نمیخواد باهاش ادامه بدم
فردا یه وقت مشاوره گرفتم
میدونم با این حال و روزش نمیاد
میخوام تنها برم
میخوام بگم دیگه نمیخوام ادامه بدم ، این تحمل بخاطر ادامه مشاوره برام غیر ممکن شده
حالم ازش به هم میخوره
نمیبخشمش
بخاطر این همه نفرتی که نصیبم کرده نمیبخشمش ، دیشب خواب بود بهش نگاه کردم و بدون اینکه دست خودم باشه نفرینش کردم
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
اینو میخوام فردا ببرم برای مشاور :
ملاکها برای ازدواج :
خوشرویی : تا حد زیادی واقعیت دارد ولی در زمان عصبانیت و یا ناراحتی برای دیگران همچنان پابرجا و برای همسر اصلا وجود ندارد حتی اگه مقصر نباشد
احترام به پدر مادر : در یک چارچوب بسته و طبق قانونی دوری و دوستی اما در هر شرایطی این را در نظر نمیگیرد اما "ظاهر را به شدت حفظ میکند"
اعتقاد به حلال و حرام : کاملا وجود دارد ولی گاهی تهدید می کند به کنار گذاشتنش (مثل مشروب)
شاد بودن حتی در زمان سختی : در بیشتر مواقع از بین رفته و به جای شاد بودن طرف مقابل را تحقیر می کند
درک بسیار بالا : در بیشتر مواقع از بین رفته و در مواقعی که رعایت می شود هزارجا منتش گذاشته می شود که فکر نمی کنم اسم درک کردن براش مناسب باشد، و نام ظاهر سازی به زور مناسب تر است
تلاش در برآورده کردن آرزوها : در بیشتر مواقع از بین رفته و در مواقعی که وجود دارد منتش گذاشته می شود و در اکثر مواقع به عهده خود همسر گذاشته میشود (مسائل مالی)
در نظر گرفتن نیازهای طرف مقابل : تقریبا نصف شده و خودبرتر بینی در بیشتر مواقع جایگزین شده
انرژی مثبت به دیگران : در زمان آرامش همچنان بجاست ولی در مواقعی که همسر نیاز به پشتیبانی دارد تقریباً در تمام موارد انرژی منفی دریافت می شود
اعتماد به استعدادها : کاملا از بین رفته و تبدیل به زیر سوال بردن شده است
کمک به افراد برای رسیدن به شرایط مطلوب : برای دیگران کاملاً پابرجا و برای همسر به شکل یک توقع خودجوشی درآمده
دست و دلبازی و سخاوت : کاملا از بین رفته و همیشه با اضطراب و غمگینی همراه است و گاهی با توهین
تعهد : در موارد زیادی زیر سوال رفته (خیانت)
اعتماد به دانسته ها و علم طرف مقابل : کاملا از بین رفته تا جائیکه اگر شوهر چیزی را نداند حرف همسر را مسخره و از دیگران جویای واقعیت مطلب می شود
اصرار روی دانسته های خود : کاملا بروز کرده و حیت اگر اشتباه باشد مورد اصرار قرار می گیرد
توهین و مقصر دانستن طرف مقابل : اگر واقعیت داشته باشد که به توهینها ادامه می دهد و اگر واقعیت نداشته باشد به گفتن اینکه من همینم و بیشتر نمیتونم باشم بسنده می کند
توجه به مناسبتها و هدیه دادن : اوایل فوق العاده بود ولی الآن به جایی رسیده که عنوان شده نه کادو میخرم نه میخوام
امور مالی : زیرس سوال بردن حقوق همسر و پیگیر شدن نحوه خرج شدن آن ولی بی اطلاعی کامل همسر از نحوه خرج و مخارج و درآمد شوهر
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
مهشید به نوشته ات دقت کن همو رو نوشته از بین رفته یا کم شده
پس یه جایی رو داری اشتباه می کنم عزیزم
مثل اینکه تو شاگرد اول مدرسه باشی ولی روز به روز درست ضعیف تر بشه دلیلش خوب درس نخوندن توئه نه خوب درس ندادن معلمت چون معلمت عوض نشده
تو رو به خدا بشین یه کم روی کم و کاستیها و رفتار های اشتباه خودت هم کار کنه
دوربین از رو همسرت بردار بچرخون رو خودت ببین کجاها چی کار کردی که رسیدی به اینجا
خیانت من منظورتو نفهمیدم مگه خیانتم کرده؟
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
اقلیما جون
مشکل من دقیقا اینه که همیشه رو مشکلات خودم متمرکز بودم و اون فکر کرد واقعا مشکلی نداره و برای همینم الآن به جایی رسیده که مطمئنه همه کاستیها از منه
تو تا شوهر منو نبینی متوجه نمیشی
مشاور، با بیست دقیقه صحبت باهاش فهمید فکر میکنه خیلی چیزا میدونه و چیزهایی رو که نمیدونه زیر بارش نمیره
اینو فهمید و بهش گفت
اون همه چیو با منطق خودش میسنجه، منطقی برآمده از دلایل اشتباهیه که با بد فهمیها و برداشتهای اشتباهش به دست میاره
من نمیگم مشکلی ندارم
ولی مشکلاتم اونقدری نیست که در مقابل کاستیهای همسرم بخواد به چشم بیاد
یه چیزی رو بهم بگین
اگه امشب دوباره راجع به پول حرف بزنه، من چکار کنم؟
فکر نمیکنم اگه به روم بیاره که بهم پول داده بتونم کنترل کنم خودمو، حتما بهش میگم بره دنبال کارهای طلاق
واقعا دیگه بریدم
از این همه بی غیرتی و پست فطرتی
واقعا بریدم
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
عزیزم سلام
همسرت اگه بهش محبت کنی و به جای حال گرفتن یکم بالا ببریش و تحویلش بگیری رفتارش چطور میشه؟
منظورم اینه به قول معروف خر میشه یا نه؟
ببخشید اخه بعضی از مردا اینطورین . باید خرشون کنی تا بتونی باهاش زندگی کنی
تا حالا امتحان کردی؟
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
فرانک جون من خیلی امتحان کردم منتها نه برای خر کردن، واقعا محبت کردم
ولی به اینجا رسید که دچار خود برتر بینی شد
و توقعش بالا رفت و هیچ وظیفه و مسئولیتی رو دوش خودش حس نمیکنه
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
شمیم جان سلام
نمیدونم چی بگم فقط ناراحتم و غصه دار
من یک جمله معروف دارم که وقتایی که گیج و ماتم میپرسم" حالا چی میشه؟""
صبح تاحالا هم دارم همینو از خودم میپرسم
به نظرم اگر در مورد پول حرفی زد تو هیچی نگو آخه عزیزم جز اینکه اعصابت خرد بشه به چیز دیگه هم میرسی؟؟
تو که میخواهی با مشاور حرف بزنی پس ول کن بحث کردنهاتو
شوهر تو عکس شوهر منه
اگه با من مشکلی داشته باشه عمرا بتونه ظاهر سازی کنه یعنی از بس قیافه جفتمون تابلو میشه که اصلا جایی نمیریم وقتی دلخور باشیم
به خدا اینم یک نقطه مثبت هستشااااا همینکه شوهرت ظاهر حفظ میکنه که ملت چیزی نفهمن و سوال پیچ نکنن
به نظر من که خودش یک هنره... والا به خدا
بیخیال .. بزار ببینیم زندگی کجا میبره مارو...
منم امروز خیلی خوب نیستم:162:
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
یکتا جونم
نکته مثبت کجا بود؟ بخاطر اینکه ملت چیزی نفهمن که ظاهر سازی نمیکنه
ظاهر سازیش زمانیه که میخواد خودشو پیش اینو اون جا کنه، اگرنه دست به قیافه گرفتنش حرف نداره
تو چی شدی گلم؟
برام بنویس
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
شمیم جان یه چیزی اومد توی ذهنم
گفتم بهت بگم شاید کمکی بهت باشه
یکی و میشناسم که دقیقا همین مشکل رو داره اما اون خیلی ساله که ازدواج کرده و میشه از تجربه اش استفاده کرد
عزیزم از اونجایی که ذات ادم هارو نمیشه تغییر داد میشه یه راه حلی واسه زندگی کردنت (فقط قسمت مالیش) پیدا کرد
طبق تجربه اون خانم :
همیشه از همسرت به بهانه های مختلف بیشتر از اون مقداری که هست پول بگیر مثلا اگه مجبوره که بطور مثال پول دکتر بهت بده اگه ویزیتش 10 تومنه تو بگو 17 تومن
اگه پول ارایشگاهت 20 تومنه تو بگو 25 تومن
اضافه اش رو یه حساب باز کن بریز توی اون تا به مرور قطره قطره جمع گردد ....
اینطوری نه منتی میکشی و نه حرصی می خوری به اون خانم که نتیجه داده
عزیزم حداقل اینطوری اعصابت راحته و حرص نمی خوری که وااای این چرا پول نمی ده به منو واسه دیگران داره و واسه من نداره و....
یجورایی ارامش داری که از پول خودش داری خرج میکنی باور کن یهو میبینی کلی جمع کردی
امیدوارم کمکی باشه:72:
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام دوستان خوبم
مرسی فرانک جونم
از دیشب بگم که رسیدم خونه زنگ زدم مغازه دیدم راه افتاده، زنگ زدم به گوشیش، میگه هان؟ بگو؟ صداشم قطع و وصل میشد، بهش گفتم سلام ، خوبی؟ هی میگفت حرفتو بزن، الو بعدشم قطع کرد
هرچی زنگ زدم دیگه جواب نداد، منم رفتم دنبال کارهای خودم، وقتی اومد خونه بازم به خودم مسلط شدم و بهش گفتم چرا گوشیتو جواب ندادی؟ گفت آنتن نمیداد، گفتم آخه زنگ میخورد
و دیگه ادامه ندادم، میدونستم تو قیافه 20تومنه صبحه و تو دلم میگفتم به جهنم
حاضر شدیم اومدیم بریم بیرون برگشته میگه کارت مامانت اینا رو هم بیار، گفتم حالا بعدا بهشون میدم گفت خب تو سالن میبینیم بهشون میدیم دیگه، گفتم نمیان ،گفت چرا ؟ گفتم مامانم پاش درد میکنه و بابام هم سرماخورده، گفت داداشت چی؟ گفتم سرکاره
و رفتیم سالن، با همه عالی بودم ، بگو و بخند و ...
اونم خوب بود، و بعد اینکه پدر مادرشو رسوندیم دوباره شد آینه دق و تا امروز صبح که یه سلام بهش کردمو جواب داد هیچی حرفی نزدیم
امروز ساعت 9 رفتم پیش مشاور
گفت چرا تنها اومدی؟ گفتم خودم خواستم، حالش خوب نبود و منم یه چیزایی میخواستم بگم که اگه جلوی خودش میگفتم ناراحت میشد بعد اون لیستی که دیروز نوشتم اینجا هم گذاشتم دادم بهش
خندش گرفته بود، میگفت اگه خودت نوشته باشی یه پا روانشناسی، بعدشم گفت زندگی با شوهرت خیلی خیلی سخته
گفت اصلا بچه دار نشو
یه مدت روش کار میکنیم، اگه اومد مشاوره که بعد از دو سه جلسه بهت میگم چکار کنی
اگه نیومد، من نظرم اینه که زیاد از طلاق نترس، این آدمیه که تو زندگی داغونت میکنه، گفت اون تازه داره ذات واقعیشو بهت نشون میده و من مراجعی دارم که بعد یه بچه به جایی که تو رسیدی رسیده و الآن حسرت میخوره جای تو باشه
گفت سعی میکنیم درستش کنیم ولی آدمی که من دیدم، خیلی منیت داره و فکر میکنه خیلی چیزا میدونه در حالیکه چیزی نمیدونه
گفت باید تکونش بدیم ولی معلوم نیست جواب بگیری، باید خودت تصمیم بگیری، میخوای بسوزی و بسازی یا میخوای زندگی کنی؟
بعد ماجرای خیانتها و خیلی مسائلو براش گفتم و گفت اینا اصلا نشونه های خوبی نیستن
حتی قضیه دیشب نیومدن پدر مادرم به ولیمه رو تعریف کردم گفت معلومه خانوادگی مشکل دارن و بهم گفت مطمئن باش چیزایی که تو ذات خانوادگیشونه نمیتونی عوض کنی
رک و پوست کنده باهام حرف زد
حالا هم قراره اگه اومد ادامه بدیم اگرنه بهم گفت تو که در هر صورت نفقه نمیگیری، اگه دیدیم جواب نمیده پاشو برو خونه بابات، گفتم حق و حقوقم ،گفت اگه بری خونه بابات فقط نفقه نداری که الآنم که تو خونشی نداری و فرقی نمیکنه
خلاصه که نظرش رو همسرم زیاد مثبت نبود، و این چیز درستیه و به این مشاور ایمان آوردم که تو یه جلسه ذات همسرمو شناخت
این یه واقعیته تا شماها همسر منو نبینین نمیتونین راجع بهش نظر بدیم، تا باهاش صحبت نکنین ذاتش براتون روشن نمیشه و کمتر میتونین راجع به کارهاش قضاوت داشته باشید
برام دعا کنین چیزی که صلاحه برای زندگیم پیش بیاد
فرانک جون دلم نمیخواد اونطوری زندگی کنم
از خیلی جاها میشه به پول رسید، ولی من نمیخوام اون پولو
چرا باید تو زندگی خودم یواشکی زندگی کنم؟؟؟؟
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
شمیم جان دیگه طاقت نیاوردم چیزی نگم
چندتا مشاور میخوای بهت ادرس بدم که بعد 3 جلسه توت حالی ایجاد کنن که فکر کنی با یه دیو داری زندگی میکنیو واقعا" غیر قابل تحمل ؟؟؟؟
ببین مشاورا میان بر طبق یه استانداردهایی زندگی ایده ال تعریف میکنن ولی اگر یه مسایلی بین زن و شوهر حل شدس حتی اگه متفاوت با این استاندارد هاس نباید بیام بشکافیمش که مثل استاندارها بسازیمش که نشدنیه
مشاورها خیلی هاشون بر طبق کتب غربی اموزش دیدن بر طبق اون فرهنگ اون دیدگاه پس نتیجه اینه وقتی دونفر مورد دارن خیلی تلاش و صبر نیاز نداره طلاق بعدم خیلی اسون یه نفر دیگه که خوب با اون فرهنگ منطبق و شدنیه ولی تو فرهنگ ما چی اگه طلاق گرفتی واقعا" به همین سادگی یکی دیگه جایگزین میشه اصلا خود ما با این عواطف میتونیم براحتی نفر قبل حذفش کنیم ببین شمیم جان طلاق واسه وقتی که مشکل واقعا" لاینحل بشه که والا تو این تالار دیدم کارشناس ها یجوری راهنمایی میکنن که حتی اون لاینحل ها هم حل شدنی میشه
پس لطفا" یکم بدور از هیجان فکر کن و تلاش کن اگه گوشه ذهنت طلاق باشه تلاش لازم واسه حفظ زندگی نمی کنی این گزینرو نشدنی بدون فعلا" بعد ببین چجوری میتونی زندگیتو مثل چند ماه پیش زیرو رو کنی البته اینبار حفظشم کنی
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
صحرا جان مرسی که برام نوشتی
منم دید خوبی رو مشاورا نداشتم، مخصوصا که تو عقد رفتم یه مشاور ، الکی نگهم داشت تا فقط ازم پول بگیره و اونقدر چرت راهنمایی کرد که منه بی تجربه فهمیدم داره حرف مفت میزنه
ولی این عالیه، بر طبق واقعیت باهات صحبت میکنه، برعکس اینکه خدمم همیشه میگفتم مشاورا رو یه فرمول حرف میزنن بدون در نظر گرفتن روحیات و اخلاقیات طرف مقابل
ولی خدائیش این نیست
من خودم شرایط زندگیمو میدونم، طرفمو شناختم، میدونم چی میخوام و حرفاش کاملا منطقی بود
من اصلا اعتقاد ندارم باید سوخت و ساخت، منم انسانم و حق خوشحال بودم و زندگی و رسیدن به آرزوهامو دارم ایشون منو فریب داد، با رفتارهای ظاهرسازانش، اگر اینی که هست رو بهم نشون داده بود عمرا باهاش ادامه نمیدادم
و در ادامه اینم بگم ازدواج نکردم که طلاق بگیرم
ولی وقتی دیشب میریم تو فامیلشون همه بهم میگن به خودت برس چرا اینقدر تکیده شدی، اونم بعد از یکسال ازدواج
دلم میگیره، مگه من از زندگی چی خواستم؟ که اینطور باید منی که همه به ظاهرم آفرین میگفتن و همیشه کمتر از سنم نشون میدادم حالا شدم مثل یه پیرزن که بیشترین سختیهای زندگی رو به دوش کشیده و اینها فقط بخاطر فشارهای ناروایی هست که شوهرم داره بهم میاره
عقلم بهم میگه جدا شو برو دنبال زندگیت، بله شاید عقل متأهل بگه روزگار همیشه سازگار نیست و بشین و زندگیتو درست کن ولی من 2سال با این عقل متأهل جلو رفتم و حالا به جایی رسیدم که برای 20تومن که پول تو جیبی روزانه یه بچه ابتدائیه باید اینطوری بهم توهین و بی احترامی بشه، من به عنوان یک زن متأهل تو کیفم نباید پول باشه و برای چندرغاز باید رو بندازم و منت بکشم، به عنوان یک زن متأهل ندونم تو زندگیم چی میگذره و ....
من نمیخوام
چیزی به عنوان زندگی مشترک وجود خارجی نداره و من فقط دارم دل خودمو به چیزی که نیست خوش میکنم
پول نمیده ، خب نده
راجع به آینده مالیمون چیزی نمیگه ، خب نگه
راجع به کادوی باباش مشورت نمیکنه ، خب نکنه
راجع به تصمیماتی که در مورد خونمون داره اطلاع نمیده، خب نده
هر وقت دلش بخواد محل میزاره هر وقت نخواد نمیزاره، خب نزاره
ببخشید
این زندگی اصلا معنی میده که من جسم و رحمو بزارم براش؟
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
شمیم خواهرم
منم نگفتم بساز و بسوز خیلی وقت ها سکوت بی موقع با عدم سکوت بیموقع مسایل بدتر میکنه
افرین خوبه که ازدواج نکردی واسه طلاق خوبهکه میدونی باید خوشحال زندگی کنی دیروز یادم نیست تو تاپیک کی بود اقای sci نوشته بود ما فقط 20 درصد نیازمون رو میتونیم از طرف مقابل بدست بیاریم 80 درصد دیگه از نیازهامون شادیمون و ... دست خودمون و محیط های دیگه پیرامونمون هستانصفا" غیر این 20 درصد 80 درصدیو که خودت و جاهای دیگه سهم داشتی کامل کردی ؟؟ الان همه خوشحالی و سرحالیت منوط به این 20 درصد؟؟
شمیم تو دیگه چرا تو که دیدی تغییرت چقدر همسرت تغییر میده تو که میدونی این مشکلاتت همه قابل حل
بله باید مسایل مالی بینتون شفاف سازی شه باید حقوقتو تو روشن باشه خرجاتون روشن و هیچ کس حق نداره بابت حق طبیعیت تحقیرت کنه یا تو بخوای منت بکشی و عزیزم راه حلش طلاق؟ فرار از مشکل
باشه جدا شدی رفتی نفر بعدیرم تو بهترین حالت ازدواج کردی خیلیم دست و دلباز بود اگه بداخلاق بود اگه جلو همه از رفتارش شرمنده میشدی بعد 2 سال با عقل متاهلیت باهاش جلو میرفتی بعد اونم ول میکردی ؟؟؟ واقعا" این راهشه ؟؟
تصمیم برای زندگیت حق تو ولی زندگیت براحتی نباز دنبا حل مساله باش نه پاک کردن صورت مساله
معنی اسمی که واسه تاپیکت گذاشتی به هیچ عنوان این حرفهارو نمیرسونه یکم ...
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
تو تاپیک سابینا بود خیلی هم مفید
شمیم جان بشین خیلی خوب و رک و پوست کنده باهاش حرف بزن
غریبه که نیست الان محرمترین و نزدیکترین ادم به توئه
یه زمانی رو تعیین کن مثلا 3 ماه با دل و جونت دل بده به زندگیت و روش کار کنه
اسم طلاقم هی نیار فعلا
با حرفای صحرا موافقم خیلی زیاد
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
بچه ها بهتون حق میدم
شاید شماها با شوهراتون مشکل داشته باشید و بعد از داستانهایی بشینید با همسرتون صحبت کنید و یه چیزایی درست بشه
ولی اساسی ترین مشکل من با همسرم اینه که اهل حرف زدن نیست و کلا همیشه فکر میکنه عقل کل هست و همه چیو میدونه، وقتی چیزی میگم به جای اینکه جواب بده میگه تو راست میگی و مسخره میکنه
بابا رفتیم مشاوره، اینقدر تو حرف مشاور پرید و اینقدر راجع به چیزایی که میگفت هی اظهار نظر کرد ، مشاوره برگشت گفت بابا تو هیچی نمیدونی، همه چیزایی که داری میگی اشتباهه محظه
گوش کن یاد بگیر
آخرشم بهش گفت ، گفت فکر میکنی خیلی چیزا میدونی در حالیکه هیچی نمیدونی، اصلا نمیزاری کسی حرف بزنه
شوهر من نه گوش شنوا داره نه اطلاعات درست
و با این شرایط فکر میکنه همه اشتباه میکنن الا خودش و این اصولا دیگرانن که مشکل دارن
متوجهین؟
مگه من کم تلاش کردم؟ خودتون شاهدین، ولی چی بدست اوردم؟ فقط اینکه اگه قبلا واسه 50تومن میرفت تو قیافه حالا برای 20تومن میره
اگه قبلا پول شارژ ساختمون تو خونه بود، اگه پول سر عقدی که گذاشته بودیم کنار برای یادگاری و سکه هایی که مال نزدیکامون بود گذاشتیم برای یادگاری، اونا رو برداشته بدون اینکه به من بگه
بله
این نتیجه ها باعث میشه دیگه دلم نخواد تلاش کنم
من با کی طرفم؟
آیا یه آدمی که دلش برای زندگیش میسوزه و دوست داره ادامه پیدا کنه و همه چیزش روبراه بشه؟ یا کسی که مثل بچه ها همه اعتماد منو نسبت به خودش از بین برده و با بچه بازیهاش هر روز خودشو بیشتر از چشم من میندازه؟
جای من نیستین، نمیبینین چی میکشم، نمیبینین چی اتفاق میفته، و نمیبینین از چی داره به چی تبدیل میشه
اگه میدونستین و میدیدین، همش از من نمیخواستین تلاش کنم
اونوقت میفهمیدین چرا اینقدر خستم
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
دوست گلم تمام تاپيكتو خوندم. تجربه اي ندارم كه بخوام كمكت كنم.
فقط از ته دلم برات آرزو مي كنم مشكلت حل شه چون به نظرم واقعا داري براي حفظ زندگيت تلاش مي كني.
عزيزم اگه برات مقدوره شماره مشاورت رو بهم ميدي؟
خدا پشت و پناهت باشه عزيزم.:323:
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
با سلام،
از این تاپیک 20 پست به علت چتگونه و بی محتوا بودن حذف شدند!
از همه عزیزان درخواست می شود که قبل از ارسال مجدد پست های مشاوره ای در تاپیک ها به این 4 تاپیک توجه بکنند:
آفت های احتمالی در کار مشاوره
کیفیت تالار همدردی
کیفت تالار همدردی= حذف پستهای بی محتوا
چگونه نتیجه بهتری از تاپیک هایمان بگیریم؟
دوستانی که فقط قصد همدردی با مراجع رو دارند، لطفاً به زدن تشکر زیر پست های ایشون اکتفا کنند.
این پست های کوتاه، گرچه با نیت خیر هستند، ولی نظم تاپیک رو به هم می زنند و کار مشاوره رو سخت می کنند.
موفق باشید.
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام دوستان
بالاخره اتفاق افتاد
تاسوعا صبح بلند شدم کارامو کردم گفتم بیا بریم بیرون ، گفت حالم خوب نیست یه وقت دیگه، گفتم امروز فقط تاسوعاست، 5شنبه جمعه که نمیشه بریم، میدونستم بهونس، گفت من نمیام و رفت سراغ درست کردن آیفون
منم لباسهامو پوشیدم ، (میدونه عاشورا تاسوعا برام چقدر مهمه و هیچوقت حاضر نیستم تو خونه بمونم) ، رفتم خونه بابام، با مامانم رفتیم هیئت
ساعت 5 برگشتم خونه، از قبل مامانم برای شام گفته بود، ساعت 7:30 بهش میگم کاری داری از الآن بلند شو که 8:30 بزنیم بیرون، گفت : کجا؟ گفتم خونه بابام ، شام ، گفته بودم که
برگشته میگه مگه صبح نرفتی اونجا، (یعنی دیگه شام نریم تو صبح رفتی حالا چه ربطی داره من نمیدونم) ، منم دیدم حوصله بحثهای بیخودشو ندارم گفتم نه خونه بابام نرفتم، رفته بودم هیئت
خلاصه یه کم طبق معمول حرفهای مفت زد و تازه 8:30 بلند شد آماده شدن، تا 8:15 طول کشید منم هیچی نگفتم
نزدیکهای خونه بابام گفت، اون دوشبی که هفته پیش دیر اومدی کجا بودی؟
گفتم مگه مهمه؟
گفت حالا هرچی، کجا بودی؟
گفتم یه شبش که خالم پاگشامون کرد و تنهایی رفتم، یه شبم خونه بابام بودم
طبق معمول مسخره کردن و حرفهای مفت و منم سکوت کردم
رسیدیم در خونه بابام، شروع کرده که شب که با آژانس برگشتی خونه بابات یا داداشت باهات اومدن؟ یه حرف مفت دیگه
گفتم نه، دلیلی نداره وقتی از آژانسی که میشناسن ماشین میگیرن، خودشونم باهام بیان
برگشته میگه یعنی بابات حس نکرد نیازه بیاد؟
منم دیگه از چرت و پرتاش خسته شدم، گفتم بابای من اون موقع که باید غیرت به خرج میداد ، داده
وقتی شوهرم یه کاری میکنه که از خونه فراریم میده یا منو مجبور میکنه بیام تو خیابون ، بابام دیگه نیازی نیست بخواد مته به خشخاش بزاره
صداش رفت بالا که حالا شوهرت بی غیرت ، بابات ... گفتم به تو هیچ ربطی نداره و نیازی نبود باهام بیان
میخواستم بهش بگم غیرتتو اونجائی نشون بده که جیب منو خالی میزاری که به جای آژانس گرفتن یا دربست گرفتن اونقدر منتظر تاکسی کنار خیابون وای میستم که هر بی سر و پایی برام بوق بزنه
به خدا از دست مسخره بازیهاش خسته شدم
تو حیاط خونه بابام، بهش گفتم اینو بدون امشب هر رفتاری داشته باشی دقیقا رفتاریه که دفعه بعد خونه بابات خواهم داشت، اومد شروع کنه به توهینها و حرفهای صد من یه غاز همیشگیش که بابام درو باز کرد و نتونست ادامه بده
رفتیم تو خونه، عین .... نشسته یه گوشه، باز گفتم عیب نداره ،رفتم کنارش، بهش چای تعارف کردم، باهاش حرف زدم دیدم داره مسخره بازی درمیاره دیگه ولش کردم، رفتم دنبال خوش و بش با بابا و مامانم، بابام طفلک هی نشست باهاش حرف زد اون هی کوتاه جواب میداد ،منم شروع کردم حرف زدن با بابام که با اون حرف نزنه
ساعت 11، بعد شام، یه دفعه بلند شد کاپشنشو پوشید و بابام گفت کجا؟ من برگشتم دیدم لباس پوشیده
گفتم بریم؟
گفت آره
منم اعصابم خورد شد، اولا که یه کلمه ازم نمیپرسه بریم؟ انگار خودش تنهایی باید تصمیم بگیره بعدشم وقتی ساعت 10 رسیدیم، 11 بریم؟ مگه رستوران اومدیم؟
بعدشم همیشه تا 12 خونه باباش میمونیم، حالا واسه من ادا در میاره
منم گفتم حالا زوده یه کم بشین
تا 11:30 نشستم، برای مامانم داشتم یه چیزی رو توضیح میدادم، وقتی توضیحاتم تموم شد رفتم لباس پوشیدم
از در اومده بیرون، خداحافظی کرد، سرشو عین .... انداخت پائین رفت بیرون، البته شعور خانوادگیشون در همین حده
بارها اینکارو کرده ولی تو حیاط ایستاده، اما اینبار دیگه نهایت شعور خانوادگیشو به نمایش گذاشت
منم تو دلم گفتم اشکال نداره، بالاخره میریم خونه بابات دیگه، منم خداحافظی میکنم جلوتر از تو میزنم بیرون ببینم بهت چی میگن
سوار ماشین شدیم، یه کم نشسته ، بعد گفت : ما از هم جدا میشیم
واااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااای فکر کرد من الآن به هم میریزم و داغونم کرد با این حرفش
عین خیالم نبود، تو دلم گفتم بهتر، ولی دیگه بلند نگفتم
رسیدیم خونه، برعکس همیشه که وای میستادم با هم سوار آسانسور بشیم، حتی اگه دعوامون سخت بود
تنهایی اومدم بالا و بعدشم کارامو کردم و خوابیدم
بازم جاشو جدا کرد که اینبار واقعا برام لذتبخش بود که کنارم نیست
دیروز صبحم وسایلمو جمع کردم و رفتم خونه بابام، البته تمام مدت بیدار بود، ولی خودشو زده بود به خواب
هم سر و صدای من کم نبود هم خودش میدونست دارم چکار میکنم
دیروز ، ساعت 8 شب بود
دیدم داداشم گفت شوهرت دم دره
بابام رفت بیرون، رفته بودن تو ماشین صحبت کنن
من دائم داشتم به این فکر میکردم که خدائیش چی داره بگه؟ برام جالب بود که ببینم چی گفته
بابام اومدن،
به بابام گفته بوده، اون دو شب اینجا بوده؟ الآن اینجاس؟ به من نمیگه از خونه میزنه بیرون
بابای منم همیشه سعی میکنه جلوی تشنجو بگیره
اینقدر اعصابم خورد شد
گفتم بابا یه کلام بهش بگو از بعد عقدتون همش پیشت بود، بعد عروسی هرکاری کردیم بدون تو حتی یه ساعت نیومد خونمون، خب چکارش کردی که این دختر با این سابقه رفتاری ، حالا میزنه از خونه بیرون؟
وقتی برمیگرده به من میگه هیچی ازم نخواه و از هم جدا میشیم؟ چیه؟ عادت کرده هرچی میخواد بگه منم عین احمقها بمونم و بسازم؟
یعنی از موندنهای من، از ساختنهای من، از کوتاه اومدنهای من، فقط همینو فهمیده که هرکاری کنه من خونه میمونم؟ یا باید میفهمید نباید به مسخره بازیهاش ادامه بده؟
بابام حرفهاشو گوش کرده، بهش گفته مشکل اصلیتون چیه؟ گفته یه چیزای ریز ریزه چند وقت یکبار سر باز میکنه، ولی جدیدا ایشون یه طور دیگه شده و از خونه میزنه بیرون
فقط هینو داشته بگه، چرا من از خونه زدم بیرون
بابامم گفته، من باید برم حرفهای دخترمم گوش کنم بعد نتیجه بگیرم، این حرفهای تو هست
خیلی حال کردم
بعدم پر رو به بابام گفته چرا اونشب که با آژانس اومده، شما باهاش نیومدین؟
بابام گفته نیازی نبود، هم آژانسو میشناسم هم دخترمو
بیشعور، آخه اگه تو غیرت حالیت بود که این بلاهارو سرم نمیاوردی، اصلا نمیدونه غیرت چیه
دیده هیچی برای گفتن نداره، این ماجرا رو کرده بامبول
خیلی برام جالب بود
به بابام گفتم دیدین هیچی نداره بگه، وقتی ازش میپرسید مشکل کجاس؟ بر نمیگرده بگه اخلاق مزخرف من، خساست من و نداشتن تربیت خانوادگی من که
میگه چرا میزنه از خونه بیرون
یعنی مثل همیشه جک
بابامم بهش گفته ، وسایلشو آورده فعلا اینجاس
منم امروز میخوام اگه بشه برم مشاوره، ببینم برم مهریمو بزارم اجرا یا نه
واقعا دیگه دلم نمیخواد برگردم به اون جهنم
الآن خونه بابام به قدری آرامش دارم که خدا میدونه
اصلا دلم نمیخواد برگردم
دیروز به جای اینکه دلم براش تنگ بشه، از شادی اینکه دوباره خونه بابامم و اون نیست که بهم استرس وارد کنه واقعا خوشحال بودم و هستم
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام
واقعا متاسفم و نمی دونم چی بگم
از مدیر همدردی عزیز و سایر کارشناسا می خوام که حداقل این تاپیک رو راهنمایی کنند
ماها نظراتمون همه از روی تجربیات زندگیه خودمونه و کارشناسانه نیست
لطفا ..........
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
رخساره جان، اینم اطلاعاتی که خواسته بودی :
88966861
دکتر سلطانی
بلوار کشاورز ، روبروی بیمارستان پارس ، ساختمان 146
یکشنبه و چهارشنبه
از قبل باید وقت بگیری
45 دقیقه 22 تومن
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
شمیم جان میدونم خسته ای، اما دوس دارم یه چیزی رو صادقانه بهت بگم
به خدا منم آرزوم بود(حالا به درست یا غلط بودنش کاری ندارم) شوهرم مثلا ده روز اول محرمو لباس مشکی بپوشه و آدم مذهبی باشه، اما حتی همین دو روز تا وقتی اومد مهمونی نذری داداشم ،هر دو روز اشک منو دراورد.:302:
یا شام که خونه داداشم دعوت بودیم با اینکه خودشم اول کلی ذوق کرد اما درست لحظه رفتن شروع کرد به بهانه گیری و کلاس گذاشتن،و انقدر نق زد که فقط خدا میدونه و بس،(میشه هرجا میخوایم بریم یه الم شنگه ای داشته باشیم؟!) اونجا هم با من بت زهر مار بود،نمیدونم به چه جرمی؟
خونه بابامم که رفته بودیم اولین نفر بود که یکسره میگفت بریم بریم بریم!! تمام اون لحظات دوس داشتم دیگه زندگیم با این آدم تموم بشه و خودمو به خاطر انتخابم سرزنش میکردم:302:،
اما همین که تو راهه رفتن، دید من خیلی سردمه و دندونام به هم میخوره شالشو باز کرد و با اینکه خودشم سردش بود اما دور گردن من بست،تمام سختیهای این دو روز تعطیلی رو سعی کردم فراموش کنم.
منظورم اینه که تمام نقطه ضعفهای شوهرتو بزرگ کردی(البته کاملا درکت میکنم چقدر سخته) اما اصلا از مثبتاش یادتم نمیاد و این اشتباهه.
شاید از این زندگی نجات پیدا کنیم ، شاید با فرد دیگه ای ازدواج کنیم و تازه اون وقت بفهمیم چقدر رفتارای همون فرد اول بهتر بود اما ما هرگز نمیدیدیم و قدرشو نمیدونستیم.
خیلی سخت نگیر و به مشکلات بعدشم فکر کن لطفا.
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
عزیزم مرسی که برام نوشتی
من نکات مثبت رفتاری همسرمو فراموش نکردم، بلکه از بین رفته
هر روز کمتر و کمتر شد تا به اینجا رسید
مشکل از من نیست، مشکل از شوهرمه که همیشه سعی میکنه برای دیگران خوب باشه
به مشاوره هم رک گفت
گفت مامان بابای من ، که البته 70-80 سالشونه، هیچوقت قربون صدقه هم نمیرن ولی همه میدونیم همدیگه رو دوس دارن
تا آخر عمر که نباید بگم دوستت دارم یا براش گل بخرم یا ....
الآن باید خودش بدونه دوستش دارم
میدونی یعنی چی؟
یعنی میخواد با من طوری رفتار کنه که باباش با مامانش رفتار کرده، یعنی رفتار یک مرد با زنش در 150 سال پیش
از نظر شوهر من ما عشقبازیمونو کردیم، نامزد بازیمونو کردیم، حالا دیگه باید زندگی کنیم
زندگی هم یعنی
زن بشینه کنج خونه کهنه بچه بشوره، مردم بره هر غلطی دلش خواست بکنه و تا حدی که زن پر رو نشه هم خرجش کنه
تو حاضری مثل مادربزرگت زندگی کنی؟
من هیچی از زندگیم نمیدونم، راجع به مسائل مالی، اینده مالی، تصمیمات مالی، نحوه تربیت بچه و ...
هیچی
و فقط ایشونن که تصمیم میگیرن
و این چیزیه که از اول رو نکرده بود، شوهر من یه پوسته امروزی با باطن دو نسل قبل داره
و اینو به این راحتی نمیشه درست کرد عزیزم
:72:
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
شمیم جان
تو خیلی محکم حرف می زنی نمی دونم این از روی تنفره یا خستگی یا...
اما اگه خودتم نمی دونی امتحانش راحته؟
به این فکر کن که اگه ازش جدا شی اگه اومد دادگاه هزار تا تعهد داد اگه اومد گریه زاری کرد ( به فرض) تو دلت نرم میشه یا نه ؟
بهش مهلت میدی یا نه؟
به این فکر کن اگه نخواست طلاقت بده اگه هر چند سال هم طول بکشه خسته میشی یا پات میلغزه اون وسط یا نه فقط رهایی می خوای و می جنگی؟
به اینم فکر کن که بالاخره تو هرچوری هم باشی به محبت مرد خواه ناخواه نیاز داری چون زنی . اگه خواستی ازدواج مجدد کنی و مثلا خدای نکرده اون یه مرگ دیگه ای داشته باشه و یه جوره دیگه اذیتت کنه ( مثلا بدبین باشه) می خوای چیکار کنی؟
به همه چیز فکر کردی؟؟
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
فرانک جان، اولا که من فکر نمیکنم دیگه بتونم به هیچ مردی اعتماد کنم و ازدواج کنم
دوما اینبار عاقلانه تر میرم جلو و همه ضربه هایی که خوردمو باهاش بررسی میکنم تا تکرار نشه
میدونی، الآن در مورد کارم که حرف بخواد بزنه، محکم وای میستم و میگم تو عقدنامه امضاء کردی و حق حرف زدن نداری، ولی اگه مسائل مالی و همه چیز دیگه رو هم پیش بینی میکردم و رو اعتماد و عشق پیش نمیرفتم الآن دستم پر بود
من فکر میکنم الآن خیلی چیزا رو بلدم و مطمئنا بعدا کمتر ضربه خواهم خورد
من از روی عشق و اعتماد، هیچ چیزی از حق های توی عقدنامه رو نخواستم چون فکر میکردم همونیه که همیشه میخواستم و شوهرم خودشو اونقدر خوب نشون داد که علارغم تمام عاقلانه عمل کردنم بازم گولم زد
اما اینبار حتی اگه پسر پیغمبر هم بیاد جلو همه حق و حقوقمو ازش میخوام و محکم کاری میکنم، از نظر من عشق فقط یه حرف مسخره برای نرم کردن دل دختر و رسیدن پسر به مقاصدشه و یه دروغ قشنگه
اگه بیاد جلو ناله و زاری هم کنه، چیزی ازش میخوام که اگه واقعا و واقعا تغییر کنه بهم میده و میدونم این محاله
وقتی بگردم بگم اگه میخوای باورت کنم نصف خونه رو بزن به نامم و ماهی فلان قد بزن تو حسابم تا بهت اعتماد کنم
وقتی بهش بگم هرچی برام خانوادم مایه بزاری برای خانوادت مایه میزارم ، و میدونم نمیتونه سر قولش بمونه و خودشو اصلاح کنه
پس اون اصلا چیزی رو قبول نمیکنه که بخواد نوبت به نرم شدن من برسه عزیزم
دیگه حاضر نیستم بابت چیزی کوتاه بیام، حق و حقوقمو میخوام نه بیشتر
حق و حقوقی که تا امروز بخاطر عشق و علاقه و درک و اینطور مسائل نادیدش گرفتم و خودمو عذاب دادم و هیچ کجا حساب نشد ، حالا میخوام که بفهمه تا حالا براش چکار کردم
بعدشم شماها چرا به طلاق اینطوری نگاه میکنین؟
طلاق به جا خیلی هم خوبه، بابا وقتی میرین سرکار، یکسال دوسال تحمل میکنین میبینین اوضاع هر روز داره بدتر میشه میرین دنبال یه کار بهتر میگردین
و اگه درست بگردین یه موقع همین عوض کردن کار میشه سکوی پرتاب شما به سمت موفقیت بیشتر چون با تجربه بیشتر دارین انتخاب میکنین
طلاق هم همینه
من دوسال، یعنی از بعد عقدم دارم میجنگم، تحمل میکنم، میسازم و میسوزم، تلاش میکنم، ولی فایده نداره
چرا تا آخر عمرم باید اینطوری ادامه بدم؟ میخواد 50سالگی درست بشه؟ نمیخوام درست شه
تو پیری و دم مرگ همه خوب میشن
من الآن جوونم، به قول خودت الآن نیاز به محبت یه مرد دارم، تو خونه شوهرم دارم محبت میبینم؟
نه عزیزم
دارم توهین میبینم، بی مهری میبینم، شاهد محبتش به دیگرانم
با طلاق کدوم یکی از اینا رو میخوام از دست بدم؟ باید نگران چی باشم ؟
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
زندگی خیلی سخته چه متاهل باشی . جدایی هم یجور . من اصلا با طلاق مخالف نیستم مخصوصا الان که بچه هم نداری. عزیزم فقط نمی خوام بعدا حتی واسه یک دقیقه به خودت بگی اگه اونطوری میکردم درست میشد . اگه اینطوری می کردم اونطوری میشد این فکرا ادام و آب میکنه باید مطمئن و محکم تصمیم بگیری منظورم این بود . که اگه خاطره خوبی هم داری پس فردا اذیتت نکنه چون جای برگشتی نیست.
باید 100 در 100 تنفر باشه تا بتونی.
من نگفتم که بسور بساز چون اتفاقا می دونم که هیچ کس جز خودت اذاب نمیکشه توی این زندگی که هیچ قیمتی نداره.
اما می خوام قاطعانه عمل کنی.
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
فرانک جان تو این دوسال هیچ کاری نبوده که نکرده باشم، دیگه آخر سر مشاوره هم رفتم دیگه
اینجا، خودم، تجربه دیگران، مقاله ها، مطالب روانشناسی، کتاب، هر کدومشون هرکاری گفتن کردم
ولی فایده نداره
چون ذات شوهرم اونطوریه و اونطوری تربیت شده، و متأسفانه اونقدر نقش بازی کردن رو خوب بلده که من گول خوردم
خانوادگی برای کلاس گذاشتن و جذب اطرافیان و پوشش دادن به نداشته هاشون نقش بازی میکنن
و من اینو الآن میفهمم و واقعا قبل از این قابل فهم و درک نبود، تا باهاشون قاطی نشی متوجه نمیشی
من با تمام احساس و عاطفه و عشق و درک و وجودم وارد این زندگی شدم ولی یه دفعه دیدم یه دیوار جلومه
دیواری که تا دیروز در باغ سبز بود
و منطقش اینه که به اندازه کافی در باغ سبز بوده و الآن دیگه وقت دیوار شدنه
میشه کاریش کرد؟
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
الان یک ساعته دارم تمام تاپیک هاتو میخونم... از صمیم قلب میخوام اوضاع درست شه.
تو خیلی خوب برخورد کردی. گرچه نمی دونم بقیه ماجراهاتون چی بوده.
امیدوارم به آرامش برسی...هر جور که صلاحته.
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shamim_bahari2
فرانک جان تو این دوسال هیچ کاری نبوده که نکرده باشم، دیگه آخر سر مشاوره هم رفتم دیگه
اینجا، خودم، تجربه دیگران، مقاله ها، مطالب روانشناسی، کتاب، هر کدومشون هرکاری گفتن کردم
ولی فایده نداره
چون ذات شوهرم اونطوریه و اونطوری تربیت شده، و متأسفانه اونقدر نقش بازی کردن رو خوب بلده که من گول خوردم
خانوادگی برای کلاس گذاشتن و جذب اطرافیان و پوشش دادن به نداشته هاشون نقش بازی میکنن
و من اینو الآن میفهمم و واقعا قبل از این قابل فهم و درک نبود، تا باهاشون قاطی نشی متوجه نمیشی
من با تمام احساس و عاطفه و عشق و درک و وجودم وارد این زندگی شدم ولی یه دفعه دیدم یه دیوار جلومه
دیواری که تا دیروز در باغ سبز بود
و منطقش اینه که به اندازه کافی در باغ سبز بوده و الآن دیگه وقت دیوار شدنه
میشه کاریش کرد؟
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
میشه کاریش کرد
خوبم میشه
من حدس می زنم همسرت دلسرد شده و خیلی زیاد هم دلسرد شده
یادم یه بار برام تعریف کردی:
سالگرد ازدواجتون بود و در حالی که تو لباس سفید پوشیده بودی تمام روز عروسیتونو دو تایی باهم یاد آوری کردید حتی تا تالار عروسیتونم رفتید و همه فکر می کردن شما دو تا خل شدید و بهت کادو یه ربع سکه داد... و چیزای دیگه که خودت بهتر از من می دونی
یا عروسی که با هم رفته بودید و همسرت مدام می گفت که شمیم پول لازم نداری و از موهای مش کرده و قیافه تو توی روز عروسی کلی ذوق کرده بود
شمیم جان هیچ مردی ازدواج نمی کنه که بخواد طلاق بگیره
ولی گاهی می بینه همسرش انتظاراشو براورده نم کنه
گاهی می بینه همسرش با حساسیت های زیاد و زوم کردن های زیادش خسته اش می کنه
تو گاهی مسائلو خیلی برای خودت بزرگ می کردی و حاضر نبودی از جزئی ترین مسائل راحت بگذری
تو دست گذاشتی روی مسائل مالیتون و هی تذکر دادی و هی گفتی و اونم حساس کردی شاید اگه صبر و حوصله بیشتری به خرج می دادی اوضاع بهتر بود
من 4 ساله دارم با همسرم زندگی می کنم و گاهی دست و بالشم باز بود ولی بهم سکه کادو نداد
دیشب به همسرم گفتم چرا بهم ابراز احساسات کلامی نمی کنی و به این نیاز من پاسخ نمی دیدی
می دونی بهم چی گفت :بهم گفت چرا نمی ذاری این مسئله تو من خود جوش[b] باشه
واقعا حرفش برام قشنگ بود
مهشید دلسردش کردی[size=medium]
چرا ؟
چه جوری؟
کجا؟
نمی دونم
با چیزایی که تو برام تعریف کرده بودی همسر تو اونقدر ها هم یه غول سیاه زشت نبود و نیست
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
اقلیما جان
من دلسردش نکردم، اون منو دلسرد کرد
وقتی بعد پاتختی همه سکه ها و پولها رو برداشت و برد و بهم گفت اینو میزنم تو کار تا بتونم از پس خرج زندگی بر بیام، سرم کلاه گذاشت
وقتی الآن میگه ندارم، دروغ میگه و میخواد منو محتاج نگه داره
یه تیکه طلا برام نمیخره چون دوست نداره تا چند وقت دیگه فلان قد طلا داشته باشم
تو زندگی مشترکمون باهام کورس مالی گذاشته و سعی میکنه برتریشو حفظ کنه و منو به محتاج بودن عادت بده
باورت میشه رفته گوشی 1میلیونی خریده، 6ماهه دارم میگم گوشیم اذیتم میکنه به روی خودش نمیاره
بعد دوماه پیش رفته یه گوشی پائینتر از گوشی خودش بهم معرفی کرده میگه اینو دوست داری؟
یعنی باید پائینتر از اون زندگی کنم
منم گفتم نخیر آخرین مدلش تا چند وقت دیگه میاد تو بازار اونو میخوام، رفت تو استندبای و دیگه حرفشو نزد
بارها امتحانش کردم، مثلا اگه بهش بگم تو 1تومن گوشی خریدی ، من یه گوشی 200 میخوام با 800 تومنش میرم طلا بخرم ، گر میگیر
هرکاری میکنه که من چیز با ارزشی نداشته باشم
اونوقت برمیگرده بهم میگه اون گوشی قراضتو بده ببینم، نه به شوخیها، کاملا جدی
و نمیفهمه این تف سر بالا تو صورت خودشه، فکر میکنه داره منو میکوبه که حقوقم کفاف خرید گوشی باحال بهم نمیده
حق داری
اگه میشد یک ربع ببینینش، اونوقت میفهمیدین من چی میگم
شوهر من وقتی بحث پول میشه همه چی یادش میره
آره سالگرد عروسیمون بهمون خوش گذشت، ولی من خیلی چیزایی که ازش دیدمو اینجا تعریف نکردم
شوهر من تو سالگرد عروسیمون خاطراتشو خیلی بهتر یاد میکنه تا اینکه اون روز چه برخوردی باهام داشته باشه
روز عروسیمون از همون اول صبح داغ رو دلم گذاشت و حالا واسه من سالگردش خوش میگذرونه
روز تولدم واقعا خوشحال بودم، ولی بعدش که منت کادوشو سرم گذاشت ، دلم نمیخواد تولد امسالم از راه برسه
من دلسرد شدم نه اون
که حتی تو اوج بدکردنش، تو مناسبتهامون براش سنگ تموم گذاشتم
با تمام وجودم
و اون برام توضیح داد اگه جایی بهم ربع سکه میده یا کارت هدیه، بخاطر اینه که میدونه برای هدیه ای که خریدم دستم خالیه و بعد چند روز که خالی بشم ازش پول میگیرم
برای اینکه ضرر نکنه، نره کادو بخره بعد پولم بده، میره ربع سکه یا کارت هدیه میخره که پول بهم داده باشه و دستم خالی نمونه ازش نفقه بخوام
میفهمی اقلیما؟
متوجه سوزشش میشی؟
وقتی تو چشمت نگاه کنه و اینو بهت بگه حالت از همه کرده هاش بهم میخوره عزیزم
:302:
من ساعت 3 با مشاور نوبت گرفتم
ساعت 2 میرم
خیلی برام دعا کنین
تو رو به حق صاحب این روزها برام دعا کنین
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
گاهی مسائلی تو زندگی من بود و خیلی هم پررنگ بود ولی گذر زمان اون مسائلو کمرنگ کرد و الان هر دومون یاد گرفتیم چه طور رفتار کنیم و اون مسائل تو زندگیمون حل شده
گذر زمان ما نزدیک 5 سال بود وقتی به گذشته خودم نگاه می کنم می بینم زندگی من خیلی خیلی بیشتر از زندگیه تو بهم ریخته بود تو یه ساله یا شاید کمتر منو میشناسی و مشکلاتمو ولی الان اصلا برای جنگی که برای زندگیم کردم ناراحت نیستم و خوشحالم که همسرم با وجود اینکه در گذشته زیاد اذیتم کرد الان همراهم و منو درک میکنه
شمیم جان خیلی خیلی زود داری درجا می زنی
بهت چند بار گفتم کم طاقتی و صبرت فوق العاده کم
شمیم جان اینکه مقایسه می کنی و همش می خوای همه چیز به طور مساوی بینتون تقسیم بشه و حفظ بشه واقعا هر ادمی رو حساس میکنه
من بشخصه همیشه دوست داشتم و دارم و سعیمو می کنم همسرم رو بالاتر خودم نگه دارم یا لااقل طوری رفتار کنم که اون این احساسو داشته باشه چون خلقتش اینطوریه
و سعی می کنم حساب نکنم تو زندگیم
تو واسش سر گوشی یه طور مثال حساب کتاب کردی که اون اینقدر داره برات حساب و کتاب میکنه
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
شمیم جان من با اقلیمای عزیز موافقم. نمی دونم چند سالته ولی اگه اشتباه نکنم یک سال از ازدواجت بیشتر نگذشته. شرایطت خیلی شبیه منه. من هم یک سال عقد بودم یک سالم هست عروسی کردم. سختی های این یک سال هم کم نبوده. ولی یک سال زمان کمی برای قضاوت هستش. اگه یک سال دیگه به زندگی فرصت بدی آیا خیلی ضرر کردی؟ تو این یک سال اول ما ها فقط فرصت کردیم همسرامون رو بشناسیم. بدی ها و خوبی هاشون رو. بدی هاش تو ذووقمون زده...اما بیا یک سال دیگه وقت بزاریم و یاد بگیریم چجور باهاشون زندگی کنیم.بلاخره ما هم کامل و بی تقصیر نیستیم. شاید همونطور که مردها باید یاد بگیرن به عواطف ما بیشتر توجه کنن ما هم باید به غرور اونا توجه بیشتری کنیم. یک سال دیگه برای زندگی با صبوری تلاش کن.یا درست میشه اگر هم نشد ضرر نکردی و با اطمینان بیشتری جدا میشی.
من هم توی صحبتات کینه و خشم میبینم و احساس میکنم برای تصمیم گیری منطقی بهتره زمان بیشتری بزاری.
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام شميم جان.
از چهارشنبه تا الان حداقل روزي 10 بار به تاپيكت سر زدم ببينم خبري ازت هست يا نه.
من به شخصه خيلي برات دعا مي كنم. اميدوارم بهترين ها در انتظارت باشه گلم.:323:
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام شمیم جان
یه چیزی که توی تاپیکت برام جالب بود اینکه خیلی ها که تاپیک تورو خوندن به این نتیجه رسیدن که مشکلشون عین مشکل توئه پس که این دست مشکلات با قوت و ضعف مختلف تو زندگیه همه هست
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
شمیم جان
یه یا علی دیگه واسه نجات زندگیم این جوریه؟ این یا علیت بود ؟ این نجات زندگیت بود ؟
شمیم نذار دیر شه الان ناراحتی کلافه ای خسته ای حقم داری میگه راحت شدم ازین وضع ولی میرسه وقتی که تازه مشکلات خیلی وخیم تر روبرو میشیو اون موقع ارزوی شرایط قبلت میکنی ولی زمانی که یه عالمه حرمت ها ریخته و .... به سادگی همه چی جمع نمیشه
شمیم قاطع خواستت مطرح کن ولی نه داد نه پرخاش حالا که به اینجا رسیده نمی تونی کوتاه بیای ولی اینقدرم سفت و سخت نگیر که نشه جمعش کرد یکم با سیاست چون شوهرتم الان دلسرد و خسته شده یهو خدایی نکرده یه تصمیم بچه گانه میگیرید زندگیه جفتتون از بین میره
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام دوستان خوبم
از همتون ممنون
چهارشنبه رفتم مشاوره، بهم گفت قدم خوبی برداشتی ولی یه کم ناشیانه بوده که اشکال نداره، گفت اگه دوباره مطرح کرد که بدون خبر زدی از خونه بیرون، بگو مگه خودت نگفتی طلاق؟ نگفتی جدایی؟ دیگه حرفی نمیمونه، من کاریو کردم که تو خواستی
بعدشم گفت محکم وایستم بگم حالا برای رسیدن به خواستت سه راه داری، یا اقدام کنی یا اقدام کنم یا توافقی اقدام کنیم
گفت از موضع بالا برخورد کن، بزار باورش بشه که تصمیمتو گرفتی ، اونوقت میتونی کاملا متوجه بشی ته دلش چیه
اگه از خداش باشه که استقبال میکنه، اگرم نباشه میگه حالا تو عصبانیت یه چی گفتم
اگه گفت میخوام زندگی کنم که ، شرایطتو کامل بگو
به نظرم راهش عاقلانه بود و بعدشم بهم گفت که احتمالا درونت مقاومت ایجاد میشه سعی کن درست تصمیم بگیری
بعدشم گفت سعی کنین دوتایی صحبت کنین و به نتیجه برسین، و خانواده ها شاهد نتجه نهایی باشن و بدونن با چه شرایطی برگشتی
گفت حداقل یک هفته طول میکشه تا خبری ازش بشه
و یه چیزی گفت که تصمیمم برای بر نگشتن راسخ تر شد، گفت امیدوارم اشتباه کرده باشم ولی سر و گوش شوهرت میجنبه
اینقدر حالم بد شد، گفتم تو 20دقیقه مشاوره فهمید و من دوسال خودمو گول زدم و هرچی دیدم سعی کردم بزارم پای حساسیتم
تو این چند روز نشستم فکر کردم، نکات مثبت و منفیشو گذاشتم کنار هم
دیدم خیلی چیزا رو تحمل کردم، خیلی چیزا که تحملش میتونه باعث آزارم تا آخر عمر باشه
من به شوهرم اعتماد ندارم، نه مالی نه احساسی نه به وفاداریش
زندگی مشترک چیه؟
آیا ناراحتیهای بعد طلاق از ناراحتی اینکه هر لحظه حس کنی شوهرت با یکی دیگس، حس کنی برای کس دیگه ای داره خرج میکنه، داره یواشکی چیزی میخره و یه جورایی از خرج شما بزنه و زندگی بسازه که همه چی به اسم خودشه خوبه؟ زجرش کمتره؟
همیشه وقتی قهر میکردیم، بیتاب بودم، عکساشو تو گوشیم که نگاه میکردم دلم پر میزد براش، یاد خاطراتمون که میفتادم دلم میخواست زودتر آشتی کنیم، مثل اسفند رو آتیش بودم که همه کدورتها کنار گذاشته بشه و باهم باشیم، تو یه خونه بودیم ولی همینکه با هم قهر بویدم دیوونم میکرد
ولی حالا از اینکه بخوام برگردم متنفرم، عکساشو که نگاه میکنم همش فکر میکنم من چی فکر کردم که اینو قبول کردم؟
وقتی خاطراتمونو مرور میکنم پررنگ تر از لحظات شادمون، تموم لحظاتی یادم میاد که تو تب و تاب و التهاب و استرس بودم که الآن با کیه؟ کی بهش اس ام اس داد؟ کی بهش تلفن زده و چیزایی که تو گوشیش پیدا میکردم، اینکه برنامه ریزی زندگیمونو از دهن این و اون میشنیدم و در جریان قرار میگرفتم، اینکه همیشه فقط خودشو میدید و سعی میکرد بدون من تصمیم بگیره
اصلا حس از دست دادن زندگی مشترکو ندارم، شاید اولش حس ترک یه مرد که بهم گفته بودن بهش میگن شوهر و داشتم که الآن اونم ندارم
Ideal00 عزیز، رخساره جان، اقلیمای مهربون و صحرای عزیزم
مرسی که برام نوشتین
راستش بهتون حق میدم،
ولی یه سوال؟
من لیست نکات منفی شوهرمو مینویسم :
1- به شدت منیت داره
2- به هیچ وجه اشکالاتشو قبول نمیکنه و اگرم جایی الکی بگه قبول سعی نمیکنه رفعش کنه و وقتی تکرار میشه میگه من همینیم که هستم و عوض نمیشم
3- اعتقاد شدید داره که مشکلات همه از منه و من باید و باید و باید خودمو اصلاح کنم و این ربطی به اصلاح شدن یا نشدن خودش نداره
4- تو مسائل مالی خساست داره
5- علارغم اینکه نیازی به حقوقم نیست، ولی به حقوقم چشم داره
6- تو هر مراسمی که میریم، خصوصا اگه طرف من باشه، اعصابمو چه قبلش چه بعدش خورد میکنه
7- برای مهمونی رفتن البته اگه طرف من باشه بهم کلی استرس وارد میکنه تا تصمیم به رفتن بگیریم
8- ازم میخواد برای رفتن به جاهایی که دعوتم نکردن و حساسیت نداشته باشم و برم (البته از سمت خودشون) ولی من همه رو زنگ بزنم دعوت کنم چون زشته کسی بدون دعوت بیاد
9- برای همه خوش اخلاقه و وقت داره و برای من خستس
10- رفتارهای همه رو میبخشه، براشون جبران میکنه ولی برای من اصلا نیازی نیست چون اصولا مشکل از منه
11- رابطشو با دوست دخترای قبلیش حفظ کرده و با هر دختری که یه لبخند بزنه راحت ارتباط برقرار میکنه و اینو اصلا غیر طبیعی نمیدونه و براشون خرج میکنه و به من میگه پول نداره
12- خونه پدر مادرم قیافه میگیره و بی احترامی میکنه بعضی اوقات که سرحال باشه حالا یه احترامی میزاره که بهتره بگم ادای منو وقتی خونشونیم و علارغم لیاقت نداشتن خانوادش همیشه احترام میزارم ، درمیاره
13- از نفقه، احترام به زن، زندگی مشترک هیچی نمیدونه و هیچ وقتیم برای یاد گرفتن نمیزاره
ولی برای رانندگی، مدیریت ساختمان و کلسترولش و نگهداری از گیاهان و ... سریع میره کتاب میخره و اطلاعاتشو بالا میبره که خدائی نکرده کسی ازش شاکی نشه
خیلی دلم میگرفت وقتی اینهمه مشکل داشتیم، میگفت کتاب گیاهانو بخونیم که این گلها بالاخره جون دارن، نزنیم بکشیمشون، اونوقت منو داغون میکنه و هیچ احساس نیاز برای مطالعه در مورد زن نمیکنه و کشتن روح یه زن اصلا براش مهم نیست
14- وقتی چیزی میگم و اطلاعی راجع بهش نداره، میگه بزار برم بپرسم، یعنی اعتماد به حرفم نداره و اطلاعاتمو کلا زیر سوال میبره
15- همینکه از کی میپرسه خودش جای بحث داره، چون گاها در مورد مسائل زنانه هم میره میپرسه
حالا دوحالت وجود داره :
1- از دوستهای همجنسش میپرسه که به نظرم بی غیرتی یه مرده که بره از دوستش بپرسه خانم من راجع به فلان چیز اینو میگه ، خانم تو هم همینو میگه؟
2- از دخترها میپرسه که ببینین چقدر با هم راحتن که این مسائلو میپرسه و نتیجشو برام میاره
16-
حالا شما بگین
چندتا از این مشکلاتو یه جا دارین؟
حاضرین چند تاشو باهم تحمل کنین؟ اونم طوری که هر روز همشو داشته باشین؟
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام عزیزم
ازت تشکر کردم که انقدر ریز همه چیزشو گفتی و همینطور خودتو خالی کردی.
به حرف مشاورت گوش کن.
راستی این چند وقته از نظر جنسی با هم چطور بودید؟
ببخشید که پرسیدم شاید یه کمکی باشه.
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام شمیم جان
من روی این مشاوره که تو میری حسابی باز نکردم و نمی کنم برام عجیبه که تورو اینقدر راحت ترغیب به طلاق می کنه طلاق آسون ترین و راحت ترین راه که حتی به ذهن یه بچه هم می رسه چه برسه
اینکه مشاور بتونه با نظرات و راههای درست یه زندگی رو از خطر سقوط نجات بده هنره نه اینکه آسونترین راه بذاره جلوی پات
هیچ وقت تو دلیل پر رنگی برای خیانت همسرت نداشتی جز تلفنش چرا از روی دلایلی که می تونه توجیه خاصی داشته باشه در مورد خیانت همسرت نظر می ده و تو نظرشو می پذیری
شمیم جان اگه همسر تو هم نشسته باشه منتظر ببینه تو چه قدر برای زندگیت ارزش قائلی چی
اگه غرورش باعث بشه حقیقت به تو نگه چی
اگه از روی لجبازی تو بگی طلاق و اونم بپذیره چی
ببین شمیم جان زندگی یعنی اون چیزی که ما فکر می کنیم
تو این روزا منفی شدی خیلی زیاد حوادث اطرافت منفی شده ولی تو داری منفی ترشم می کنی و من نمی دونم چرا و فکر تو پر از افکار منفیه