-
سلام دوستان
چرا کسی جوابی به من نمیده؟
همسر من وقتی کاری ازم میخواد بلافاصله پیگیری اغلب نمیکنه و اگه خودم نتیجه کارو بهش نگم میذاره چند روز بگذره و هی عصبانیتش روهم جمع شه و یکدفعه با یک دعوای وحشتناک بروزش میده
من باید قبل این اتفاق خودم درباره این مساله باهاش حرف بزنم
با پدرم مشورت نکردم حتی نمیدونم اصلا بهشون بگم یانه شاید اگه بگم بگن نه اینقدر پول نقد ندارم و تموم شه شایدم بگن ندارمو همسرم باز پیگیر شه که کی دارنو کجا مگه گذاشتن و ازین حرفا
کمک لطفا
-
سلام شمیم جان
من واثعا نمی دونم راهکار صحیح برای زندگی شما و شرایط شما چیه.
من همچنان نظرم این هست که همسرت هر خواسته ای داره خودش مطرح کنه. الانم می خواد سرمایه گذاری برای شما و پول کم داره؛ خودش به پدرتون بگه، کار بدی که نمی خواد بکنه. میخواد یه ملک خوب به نام شما بخره که سود کنید. پس خودش با پدرتون مطرح کنه.
ولی درحالت کلی شما هر سری قرار میشه رو انفعالت در مقابل همسرت کار کنی و کلا نگذاری کار به اینجاها بکشه. برنامه ای ، برای افزایش مهارتهات در مقابل همسرت پیش می بری؟
-
.
.
ببین شمیم جان مرحله اول این هست که تصمیم بگیری آیا میخواهی این 300 میلیون رو از پدرت بگیری یا نه ؟
__ بله میخواهم بگیرم و اصرار ندارم که اصلا این پول رو نگیرم ؛
»»»»»»
پس به پدرت بگو پدر جان لطفا چک این مبلغ رو بنویسید و برو بگیر .
__ خیر من نمیخوام این پول رو از پدرم بگیرم
چرا که پدر به اندازه کافی ( به نظر خودت؟ ) کمکمون کرده و نمیخوام بیشتر ازین کمک کنه ؛
»»»»»»»
لزومی نداشت شما بشینی کنار همسرت و نقشه های اقتصادی فوق العاده ای که با پول یک نفر دیگه کشیده شده رو تحلیل کنید .
نتیجه اش این میشه که گفتی : " احساس میکردم دیگه دارم لجبازی میکنم "
چرا که حقیقتا نقشه های اقتصادی خیلی هم خوب بوده و مشکل اصلا اون نقشه ها نبودن
بلکه مشکل منبع تامین هزینه اش هست ،
مگه میشه خونه خریدن و سرمایه گذاری رو رد کرد ؟
نمیشه که . و تو میخواهی نه بیاری ، پس فکر میکنی داری لجبازی میکنی .
و دوباره همسرت امیدوار و منتظر و متوقع نشسته ببینه شما چه اقدامی میکنی !
بنابراین شمیم جان اول تصمیم بگیر ببین میخواهی این پول رو بگیری یا نه ،
به هر حال خودت بهتر میدونی که چرا میخواهی بگیری یا چرا نمیخواهی بگیری .
اگه از آقای مدیر هم بپرسی خیلی خوبه ها .
ان شاالله هر چی خیره همون بشه عزیزم نگران نباش .
-
سلام صبا و گیسو عزیز نمیتونستم وارد حساب کاربریم بشم ولی پستتون خوندم و بهم قوت قلب داد:72:
صبا جان کلا که خیلی برنامه دارم و میذارم برای ارتقا شخصیت خودم و این موضوع هم تا الان نشده بود بتونم اینقدر خوب حرف بزنم اما متاسفانه وقتی مدتی از گفت و گوی ما میگذره همسرم خیلی عصبی میشه و من صلاح دیدم دیگه سکوت کنم و بیشتر فکر کنم تا اگر واقعا مخالف بودم در شرایطی دیگه مجدد گفتگو کنیم
راستش هنوز هم ترس هام نسبت به همسرم تموم نشده و هنوز هم نمیتونم نظر مخالفمو مستقیم و مخصوصاااا همون لحظه بدم. اینقدر که محتاطم که نکنه بینمون بحث پیش بیاد متاسفانه خیلی اوقات نظرم منفیه اما جرات اینکه همونجا مستقیم بگم ندارم و بیشتر سر میدوونمش و کم کم میگم نه که البته آخرش هم خیلی اوقات مجبور میشم مستقیم هم بگم نه (مثالش همون سفر ماه رمضان که راضی به رفتن نبودم)
اما کلا هروقت ارتباطم با خدا قویتر میشه ترس هام کمتر میشه
- - - Updated - - -
گیسو جان مشکل من همینه نمیتونستم بین این دو گزینه انتخاب قطعی داشته باشم. اگر به خودم بود که قطعا گزینه دوم... اما یک سمتش پدرمه...
به هرحال ممنونم از همتون و بازهم متاسفم برای خودم که هنوز هم باید مسائل تکراری داشته باشم...