l
متاسفانه همسرم الان توی فاز
محکوم کردن من و
یادآوری اشتباهاتمه
خیلی بهش میگم که اولین قدم برای آشتی و ساختن زندگی فراموش کردن گذشته و دلخوری هاست اما
دائم به روم میاره منم خیلی سعی میکنم که م
قابل به مثل نکنم و باهاش یکی به دو نکنم اما میترسم این تصور براش پیش بیاد که من مقصرم کلا و اون بی تقصیره و باز این چرخه معیوب تلاش یکطرفه برای ساختن و حفظ زندگی تکرار بشه
خودشون میگن خیلی از اشتباهاتشون رو فهمیدن و تغییر کردن منم به همین امیدم چون هردوی ما فقط باهم لجبازی میکردیم و بجای حل دوستانه مشکل بدتر کار رو خراب میکردیم و میدونم که تکرار اون رفتارها باز به بن بست میرسوندمون
از حرفاش متوجه میشم که
هنوز تصمیمی نداره و بقول خودش
بهم احساسی نداره و فقط برای
گرفتن تصمیم درست رابطه بر قرار کرده
من هنوز
خاسته هامو نگفتم و بیشتر
دنبال آب کردن یخ بینمون هستم تا کم کم حرفامو بزنم اما
سرسختی و شروط همسرم نمیزاره
ایشون گفتن رابطه و بیرون اومدنش باهام بدون اطلاع پدرشه و فقط مادرش میدونه و گفت که تا اتخاذ تصمیم بهش نمیگه
این تایید کننده همه برادشت هامه که پدرش سنگ اندازی میکنه و ازش میترسن