نوشته اصلی توسط
کمال
درک می کنم که تو چه برزخی گرفتار هستید زندگی با شک و تردید به همسر واقعا سخته
اما واقع چیزی نمیشه گفت و راهنمایی خاصی نمیشه کرد چون
شما هم هنوز مطمئن نیستی که این رابطه با همکار در چه حد بود
نمی دونی که ایا همسرت بهش احساسی داه یا نه
و این ناراحتی و پریشانی بیش ار حد شما هم به این دلیل هست که فقط و فقط به همسرت شک داری
و گرنه هیچ دلیل منطقی و محکمی برای خیانت همسرت نداری
اینکه خانمت گفته به خاطر بچه تون به این زندگی ادامه میده به نظر من دلیل براین نیست که شما را دوست نداره چون حرفی هست که تو اوج عصبانیت گفته
و حرفایی که ادم تو عصبانیت میزنه و کارایی که ادم تو عصبانیت میکنه که بعدا شدیدا پشیمان میشه
پس این حرف خانم هم دلیلی بر این نیست که شما را دوست نداره
پیشنهاد من به شما :
الان خیلی افسرده و ناراحت هستید (بهتون حق میدم ) سعی کنید به ارامش برگردید
یه کاری انجام بدید که دوست دارید (مثلا بازی فوتبال که اقایون خیلی دوست دارن یا هر کار دیگه ) جوشونده ای بخورید (گل گاو زبان - بهار نارنج و بابونه و...)تا از این پریشانی بیاید بیرون
وقتی کمی ارامتر شدید
یه روز فرزندتون را خونه مادر بزرگ یا جای دیگه بگذارید و باهمسرتون بریدپارک (تا هیچکدم شمانتونه دادو بیداد کنه )و کمی از دلخوری خودتون در مورد این نوع رابطه با همکارش بگید
بهش بگید کاری ندارم که برزکتر از تو هست یاکوچکتر از تو من از این دلخورم که چرا این رابطه شکل گرفته
به نظر من اگه ناراحتی خودتون را براش عنوان کنید و خط قرمز هاتون را کاملا مشخص کنید همسرتون جایگاه و موقعیت شما را در زندگی مشترک لمس میکند (با توجه به اینکه گفتید خیلی ارام و مهربان هستید ) شاید شاید شاید این ارامش شما بیش از حد بوده و این طور تداعی شده که بی توجه هستید و چیزی براتون مهم نیست و شما در مقابل کار ها واکنشی نشان نمی دهید
و در اخر اکیدا توصیه میکنم که حضوری به یه مشاور ماهر مراجعه کنید