ببخشید! غلط املایی بود! " نمیخواد به این راحتیا شما رو از دست بده !!!!
نمایش نسخه قابل چاپ
اقا مرتضی من همیشه ادمی هستم ک تو مشکلات فقط ضعف و مشکلات خودما میگم شوهرم مشکل زیاد داشت ک نمیتونم بیانشون کنم بااحساس من خیلی بازی میکرد و الان فهمیدم ک بخاطر پول بامن ازدواج کرد خودش از لحاظ مالی خیلی پایینتر از من تاحالا از لحاظ مالی دستش تو جیب من بود تو این هشت ماه زندگی کلن دوماهشا رفت سرکار .اصلن اعتراض نکردم هشت ملیون پول بابت خرید ماشین به رفیقش بدهکاره چندروز پیش به زن داداشش گفته زنگ بزن به سارا بگو اگ هشت ملیون بهم بدی میام سرخونه زندگیم وقتی ایناشنیدم داغون شدم حوصله تایپ کردن ندارم حالم اصلن خوب نیست خودشم همش بهم پیام میده ک پول بریز بحسابم برا خلافی ماشین و....دامادشون ک اینقدر براش ارزش قاعل بود و شوهرم رو مثل برادرش میدونست و کمکش,میکرد بهم گفت این یه روانیه و ارزش نداره خودتا بپاش بسوزونی زن داداششم گفت چجوری با این تاحالا زندگی کردی.زندگیشا فروخت به رفیق یه هزاری الان تو جیبش نیست سرکار هم گفتن ک نمیره صاحب خونه زنگم زد گفت هرچی ب اقاتون زنگ میزنم کرایه نمیده .داداشم گفت شوهرت دیروز زنگ زده ب دوستم ک مشروب میفروشه مشروب بخره ازش فهمیدم پول یارانه را گرفته.اون همه ادعا و غرور ک داری تهمت میزنی که من اهل موادم الان روز ب روز میفهمم تهمتام تهمت نبود حقیقت بود نمیدونم چکار کنم دوستش دارم
خب بنظر من شما خیلی توی روابطتون منفعلانه رفتار کردید! چون دوسش داشتید همه کاری براش کردید و ایشون هم یواش یواش بد عادت شده و چون میدونه که هنوز هم هرکاری بخواد برای برگشتنش انجام میدید الان ( حالا یا ناخواسته و یا عمداً) به فکر سوء استفاده از این وابستگی شما افتاده!
اگر دوسش دارید و میخواید برگردید و با ایشون زندگی کنید باید بتونید احساساتتون رو مدیریت کنید تا بعداً مشکلات بدتر از این گریبانگیرتون نشه !
اول منطق و عقل رو راهنمای خودتون قرار بدید، بعد احساساتتون رو خرج کنید!
—----------------------------
رفتار جرأتمندانه http://www.hamdardi.net/thread-18343.html رو بخونید و تمرین کنید! شما اول باید خودتون و دوست داشته باشید تا بتونید به دیگران اونجوری که باید ( نه افراط و نه تفریط) محبت کنید! یجوری که نه شخصیت خودتون خورد بشه و زیر سؤال بره! و نه به دیگران بی احترامی کنید!!!
اگر میتونید از خصوصیات اخلاقی خودتون و از همسرتون بیشتر! بنویسید تا دوستان بهتر راهنماییتون کنن!
ان شاالله اساتید با تجربه همدردی راهنمایی های بیشتر و بهتری در اختیارتون میزارن.
محل نده خودش مياد
سلام شنبه رفتیم مشاوره ایشون اصلن اجازه نداد اقای دکتر حرف بزنه کلن خیلی من من میکنه همیشه.اقای دکتر هم گفتن برید مشکلاتتونا بنویسید و خواسته هاتونم بنویسید جدا بیارید بدید منشی میخونم و باهاتون تماس میگیرم ک طلاق بگیرید یانگیرید.بعداز مشاوره من امدم بیرون پشت سرمن امد وگفت بیاپولشو حساب کن منم گفتم من ندارم یه تف انداخت تو صورت من و گفت بمن چه و رفت سوار ماشینش شد و رفت منم رفتم پول مشاورا دادم و پیاده رفتم تاایستگاه اتوبوس .امدباماشینش جلوم ایستاد و گفت سوار شو اول سوار نشدم بعد دیدم میخاد دادو بیداد کنه سوار شدم گفت میخام حرف بزنم و میریم خونه حرف میزنیم هیچ وقت جلو من سیگار نمیکشید ولی حالا یه پاکت سیگار جلومن کشید سکوت کردم همه حرفاشا زد همه حرفای تکرازی ک تو منا نابود کردی و بایز مهریه ات راببخشی من فقط سکوت کردم خوشحالم چون تمام نتیجه ی تمام تمرینای این مدت رو خودم در رابطه با کنترل عصبانیتا دیدم.حرفاشازد و امدیم خونه مامانم گفت با مامانت میخام حرف بزنم گفتم الان موقعیت مناسبی نیست هم شماعصبانی هستی هم اون بزار برا یه روز دیگه قبول نکرد و امد خلاصه چون باطلبکاری حرف میزد خانواده من مخصوصن داداشمم باهاش بد حرف زد و دعواشون شد و ایشون ول کرد رفت.ودیگه خبری ازش نشد
- - - Updated - - -
یک شنبه اس ام اس داد که ماشینا به فروختن دادی
نمیدونم چرا منا مقصر فروش ماشین میدونه چون هشت ملیون پول نداشتم بدم ک بدهیشابده منا مقصر میدونه.
اس ام اس داد ماشینامیفروشم ولی فک نکن بافروش ماشین به اهدافت میرسی و نشونت میدم چه خبره.
و دیگ کل روزا بارفیقام میرم بیرون.
منم بعد از مدتها ک جواب پیاماشانمیدادم جواب دادم هیچ کس از فروش ماشین خوشحال نمیشه ناراحت نباش چیزهای مادی را ک از دست بدی میتونی بازم برگردونی مطمینم بزودی یه مدل بالاترشامیخری خدارا چه دیدی مگع همین ماشینا ک میخاستیم بخریم خودمونم باورمون نمیشد ک تونستیم ماشین بخریم پس مطمین باش بزودی میتونی باز جاشابخری کاش همه مشکلات ادما مادی بود زود حل میشن ولی اگ یه زندگی خراب شه دیگ نمیشه برگردوندش هرچیزی در زمان خودش رخ میده شاید حکمت خدا این بوده ک این ماشبن فروخته بشه پس ناراحت نباش و به خدا توکل کن
سارا خانوم سلام. ببخشید که دیر اومدم!
راستش من چیز خاصی به ذهنم نمیرسه! فعلاً فقط همونی که بالا گفتم ( زیاد از حد بهش بها دادید و در عین حال خودتون زیادی منفعل بودید! رفتار جرأتمندانه!!!!! برای خودم که خیلی خوب و کارآمد بود، مطمئنم برای شما هم خیلی اثرگزاره! )
قرار بود یه لیست از خصوصیات اخلاقی خودتون و همسرتون بنویسید!
راجع به قضیه ماشین بنظر من نیازی نبوده زیاد بهش دلداری بدید! شما که ضامن خوشحالی دیگران نیستید! هر کسی باید عواقب افکار و رفتارش رو بپذیره و تاوانش رو خودش بده! اون میخواد با ماشین عشق و حال کنه و بیکار بگرده و بره رفیق بازی، شما باید تاوانش و بدی؟؟؟؟؟؟ اصلاً به این موضوع فکر نکنید!!!
همسر شما هم مثل من به یک تلنگر بزرگ و سنگین احتیاج داره تا به خودش بیاد و قدر داشته هاش و بدونه! یه مدت خودتون رو ازش بگیرید تا دلش براتون تنگ بشه! فقط امیدوارم که تا دیر نشده به خودش بیاد!
سلام واقعن ازتون ممنونم من از فروش ماشین ناراحت نیستم برا خودش ناراحتم ک چقدر زود میشکنه من همیشه قبلنا بهش میگقتم هیچوقت از بدست اوردن یه چیز زیاد خوشحال نشو از ازدست دادن یه چیزم ناراحت نشو. من خودم ادمی هستم ک محکمم زود نمیشکنم وقتی یه چیزا بخام تلاش خودما برا بدست اوردنش میکنم ولی اگ بدستشم نیاوردم اصلن ناراحت نمیشم میگم لابد یه حکمتی توش یوده .ولی اون رویابافی زیاد میکرد برا بدست اوردن انچه میخاست واحتمال اینانمیداد که شاید نشه بعد وقتی نمیشد خودش خورد میشد داغون میشد . یه پیغام داده زن داداشش برام ک سارابیاد محضرکتبن تعهد بده که تغییر کنع و رو حرف من حرف نزنه و هرچی من گفتم بگه چشم و مهریه اش را هم ببخشه و بریم سرخونه زندگی.نمیدونم چکارکنم؟من طلاقم ک بخام بگیرم مهریه ام را میبخشم چون اولن دوستش دارم دومن چیزی نداره ک بخاد بده. از یه طرفم میگم قبول کنم و بریم سر خوتع زندگیمون چون میشناسمش دوستم داره و ادم کاملن عاطفی و احساساتیه و من با کنترل کردنش و عصبانیتام و حمله کردن بهش باعث شدم اینجور بشه شاید اگ من دیپ خوب رفتار کنم کنترلش نکنم و ....اونم سر بندازه و با مرتب مشاوره رفتن اونم خودشا درست کنه ولی سر دوراهی هستم کمکم کنید؟ یه قکر دیگه هم دارم اینکه من خودم بزرگ شده شهر اصفهان هستم از همون اول شرط باش گذاشتم ک اصفهان زندگی کنیم ایشون خودشون مال یکی از شهرستانهای اطراف اصفهان هستن ک خیلی باصفا و کنار رودخونه هستن خونه ای که توش بزرگ شدن ویلایی حیاط دار و روبری خونشون رودخونه باغ وصحراست وقتی ازدواج کردیم امدیم اصهان تو خونه اپارتمانی هفتاد متری ایشون زیاد شکایت نمیکرد ولی معلوم بود سختشه براهمین عصبی شد الان من تصمیم گرفتم هر وقت رفتیم سرخونه زندگیمون بهش پیشنهادبدم بریم تو شهرستلن اونا خونه کرایه کنیم و زندگی کنیم تابه ارامش برسه به نظر شماکار درستیه این تصمیمم؟ الان این تصمیمما بهش نمیگم چون نمیخام به خاطر این تصمیم بیاد دنبالم میخام فقط بخاطر خودم بیاد.
- - - Updated - - -
من خیلس به قول شما منفعلانه رفتار کردم الان به اشتباهم پی بردم یه کم پول جمع کرده بودم این مدت رفتم همه پولاماخرج کردم و تمام نیازاما برطرف کردم و از پولم لذت بردم برای اولین بار و وقتی ایشون بیاد دنبالم دیگ پولی ندارم خانوادمم ک دیگه نمیتونه روشون حسای کنه ومن دیگ منفعلانه رفتار نمیکنم کلاس ها کنترل خشم و خودساختن هم میرم و یاد گرفتم ک نباید مردهارا کنترل کرد و براساس کلید مرد دیگ فقط از ایشون میخام نیازای مادیما برطرف کنه ک خودشم به شکوه مرد,برسه
راستی رابطشا با اون دوستش ک عامل همه دعواهامون بود قطع کرده و به زن داداشش گفته به سارا بگو یه وقت فکرنکنه به خاطر سارا رابطماباش قطع کردم و یه کم دلیل شخصی اورده برا قطع رابطش خوشحال شدم چون مسلمن بخاطر زندگیمون رابطشا باش قطع کرده غرور بیش از حدش اجازه نداده ک بگ بخاطر سارا قط کردم در واقع همین یک رفیقا داشت ک دیگ اینم حل شد یعنی وقتی برم سر خونه زندپیم اگ هم باز بره بیرون خیالم راحته ک رفیق معتاد نداره دیگ با پسر داییاش میره بیرون
- - - Updated - - -
الان ایشون به جایی رسیده ک زندگی و زنشا از دست داده ماشینشا از دست داده تنها رفیقش را از دست داده دوتا وام سرنوشت ساز زندگیشا ک خیلی دوندگی کرد برا بدست اوردنش ازدست داده ماهی یک ملیون ک از طرف سند بابامن به حسابش واریز میشد از دست داط کارشا از دست داد خونوادش دیگ حقا دادن بمت حمایت اوناراهم تقریبن از دست داد به نظر من الان شاید سربندازه
بعنوان یک مرد میگم مطمئن باشید که قطع رابطه با اون دوستش که گفتید، بخاطر شما! دوست داشتن شما و دوست داشتن زندگی در کنار شماست! شک نکنید! ولی خب توی قهر و دعوا، غرور حکمفرمایی میکنه!!!
البته درستش اینه که آدم بتونه احساساتش رو کنترل کنه و منطقی فکر و رفتار کنه که اونم خیلی مهارت میخواد و اگر خودمون و جای طرفمون بزاریم متوجه میشیم که نمیشه به دیگران خرده گرفت!
-----------------------
فکرتون در مورد دوری از خانوادش درسته! بخاطر اینکه شما رو خوشحال کنه شرطتون و قبول کرده ولی واقعاً تحملش سخته! !!!!
فکر خوبیه ولی بنظر من نقل مکان رو در حد یک پیشنهاد ارائه بدید! چون اگه مصر باشید و پافشاری کنید یجورایی حس دستوری و کنترلگری رو بهش القاء میکنید و شاید نتیجه عکس بگیرید!
هروقت خواستید بگید یجوری سر صحبت رو باز کنید که مثلاً بگید: "من احساس میکنم که زندگی اینجا برات سخته، اگر تو تصمیم دیگه ای داشته باشی و از اون طریق آرامش بیشتری بدست بیاری من حرفی ندارم و همراهتم! " و دیگه چیزی نگید! بعداً اگه خودش تصمیم گرفت شما استقبال کنید !
---------------------
بخشیدن مهریه کار عاقلانه ای نمیتونه باشه!!!!!
من هیچ شناختی نسبت به شخصیت و منش و مرام همسر شما ندارم ! نبود مهریه بین زوجین در خیلی موارد ممکنه باعث سوء استفاده آقایون بشه و توی دعواهای زن و شوهری ( که اجتناب ناپذیره) بعنوان اهرم فشار استفاده بشه و حتی اگر هم کار به جدایی نرسه میتونه اعتماد بنفس خانومها رو از بین ببره!
ولی بازهم با همه این تفاسیر شما همسرتون رو خیلی خوبتر میشناسید! تصمیمش با خودتونه! با مشاورتون و چند نفر با تجربه تر مشورت کنید که خدا نکرده کاری نکنید که بعداً باعث پشیمونی و سرخوردگیتون بشه!
****
یه حدسی هم که میشه زد اینه که میخواد شما رو محک بزنه ببینه چقد براتون ارزشمنده و حرف شنوی شما رو امتحان کنه! شاید شما قبول کنید و بعدش خودش براتون مهریه در نظر بگیره!!!!
من نمیتونم بیشتر از این چیز خاصی بگم! خودتون باید شرایطتون رو بسنجید و نتیجه گیری کنید.
براتون آرزوی بهترینها رو دارم!
خیلی خستم دیگ حوصله نوشتن ندارم
کاش تکلیفم زود تر مشخص میشد .هنوز ازش خبری نشده زن داداشش گفت بهش گفتم دلت برا سارا تنگ نشدع در جواب گفته چرا خوب یه خرهم ک یه مدت پیشت باشه بعد بره دلت تنگ میشه و گفته دلم برا چیش تنگ بشه برا غر غراش و دعواهاش؟
اینو ک شنیدم حس خیلی بدی بهش پیدا کردم من به چه امید به برگشتن فکر میکنم؟خودم موندم چرا با این همه بدی و دروغ و .... هنوز دوست دارم برم سرخونه زندگی عقلم میگه صدرصد طلاق ولی دلم هنوز قانع نشده.چقدر من احمقم اخه چرا؟این چه حسیه ک نسبت بهش دارم اون حتی دلشم برام تنگ نشده اون راحت درموردم با دیگران با توهین حرف میزنه وای به من و ایندم بابام میگه طلاق بگیر میفرستمت خارج از کشور برا ادامه تحصیلات و همه جوره حمایتت میکتم اخه من کارشناسی ارشد دارم دوست دارم دکتری شرکت کنم رشته ام هم خارج از ایران خیلی بهش بها میدن.نمیخام از خودم تعریف کتم ولی خوشگلم خوش تیپم تحصیل کرده مقاله ای اس ای دارم پولدارم از یه خانواده اصیل و با فرهنگم هیچی کم ندارم پس چرا هنوز با این همه چیز مثبت ک توی خودم دارم و چیزای منفی ک اون داره و الان همشون برام رو شدن بازم حاضرم همه امکانات پولی و خارج از کشور و ادامه تحصیل و دکتری ک از بزرگترین ارزوهامه را ازدست بدم و توی یه خونه هفتاد متری حتی حاضرم برم شهرستان با ایشون زندگی کنم؟چرا؟
- - - Updated - - -
یکی بگه چرا؟بگین چیکارکنم ؟دوستم بهم میگه دیوانه ای این همه درس خوندی فوق لیسانس گرفتی بیا طلاق بگیر برو خارج دکتری بگیر استعدادشم که داری .میگه تازه ۲۸سالته هیچی هم ک کم نداری باز ازدواج میکنی خوشبخت میشی از این حرفش ناراحت شدم حس کردم به شوهرم توهین شد .چرا این حس را دارم ؟
میترسم خیلی می ترسم من شوهرم را به همه چیز ترجیح میدم به خارج به ادامه تحصیل به قصر به همه چیز چرا؟؟؟؟
قبلنا هرروز اس ام اس میداد الان دو سه روز یکبار اس میده اخرین پیامش این بودتا :تاکی باید خورد و نابود شد تاکی باید تاوان داد .خدا داند.کاش منم میدونستم شاید صبرم بیشتر میشد.
ادم ناامیدیه سسته رویاییه و هرچیز مخالف رویاهاش اتفاق بیفته زود میشکنه خیال بافه ایمانش ضعیفه اعتماد بنفس کاذب نسبت به قیافه و تیپ و خودش داره خودش رو خیلی بالاتر از همه میدونه غرور خیلی زیاد داره
با تکبر راه میره حس میکنه همه دارن به اون نگاه میکنن و ازاون خوششون میاد .نسبت به ادما بدبینه همه زنها را بد میبینه میگه همه زنها تو خیابون بمت نگاه میکنن و .....همیشه انگشتش به سمت دیگرانه همیشه در هر مساله دیگران را مقصر میبینه هیچ وقت خودشا صدمی مقصر نمیدونه خودش را خدا میدونه
- - - Updated - - -
یکی بگه چرا؟بگین چیکارکنم ؟دوستم بهم میگه دیوانه ای این همه درس خوندی فوق لیسانس گرفتی بیا طلاق بگیر برو خارج دکتری بگیر استعدادشم که داری .میگه تازه ۲۸سالته هیچی هم ک کم نداری باز ازدواج میکنی خوشبخت میشی از این حرفش ناراحت شدم حس کردم به شوهرم توهین شد .چرا این حس را دارم ؟
میترسم خیلی می ترسم من شوهرم را به همه چیز ترجیح میدم به خارج به ادامه تحصیل به قصر به همه چیز چرا؟؟؟؟
قبلنا هرروز اس ام اس میداد الان دو سه روز یکبار اس میده اخرین پیامش این بودتا :تاکی باید خورد و نابود شد تاکی باید تاوان داد .خدا داند.کاش منم میدونستم شاید صبرم بیشتر میشد.
ادم ناامیدیه سسته رویاییه و هرچیز مخالف رویاهاش اتفاق بیفته زود میشکنه خیال بافه ایمانش ضعیفه اعتماد بنفس کاذب نسبت به قیافه و تیپ و خودش داره خودش رو خیلی بالاتر از همه میدونه غرور خیلی زیاد داره
با تکبر راه میره حس میکنه همه دارن به اون نگاه میکنن و ازاون خوششون میاد .نسبت به ادما بدبینه همه زنها را بد میبینه میگه همه زنها تو خیابون بمت نگاه میکنن و .....همیشه انگشتش به سمت دیگرانه همیشه در هر مساله دیگران را مقصر میبینه هیچ وقت خودشا صدمی مقصر نمیدونه خودش را خدا میدونه
بنظر من تو خوبی خوشبحالت که خوبی حداقل انسانی