سلام reza.6012
از خوندن احساسات مربوط به زندگیتون واقعا متاسف شدم
میشه به این سوالم جواب بدید؟
شما قبله ازدواجتون با کسی دیگه رابطه دوستی داشتید؟
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام reza.6012
از خوندن احساسات مربوط به زندگیتون واقعا متاسف شدم
میشه به این سوالم جواب بدید؟
شما قبله ازدواجتون با کسی دیگه رابطه دوستی داشتید؟
با سلام
متاسفانه رابطه نداشتم که ایکاش داشتم اونوقت اینقدر نمیسوختم به خدا
شما تا حالا مشاوره حضوری هم رفتین؟؟
اگه تا حالا جدی پیگیر نشدین توصیه می کنم به عنوان اخرین راه حل این گزینه رو هم پیگیر بشین
من توی مرکز مشاوره دیدم کسی رو که همین مشکلو داشتن بعد چند وقت مشاوره رفتن اوضاعشون روبه بهبودی بود..
با سلام نه ممنونم
سلام ببخشید این طور می گم..
ولی شما قدرت بیان خوبی اصلا ندارید و گویا خیلی کم حرف هستید.
اصلا مشکلتون را خوب توضیح نمی دین...
از من بپرسند حالت چه طوره؟ دو صفحه می تونم متن بنویسم که حال من چه طوریه...
وقتی شما احساساتتون و ناراحتی هاتون را کامل تشریح نمی کیند چگونه انتظار دارید مشکلاتتون را حل کنید؟
به نظر من شما نتونستین به همسرتون به درستی مطلبتون را برسونید یا منتقل کنید... احتمالا خیلی آدم درونگرایی هستین.
چون در هر حال زن و شوهر بعد چند سال خیلی از خصوصیات هم را در اثر هم نشینی می گیرند... وقتی با هم حرف بزنند! صحبت کنند! نه فقط یه خط که بگه من این طوری دوست دارم! باید یه صفحه بگه من این جوری منظورمه یا مثال بزنه حتما هم با محبت بگه! راهکار بلد باشه...
من شخصا در آینده با یه خط هیچی نمی تونم از همسرم بفهمم باید یه صفحه برای من توضیح بده:) تا بفهمم چی می گه تازه!
همه خانمها این طوریند! باید جزئیات زیاد بهشون بگید ولی شما آقایون کلی نگرید. بعد یه خط حرف می زنید و کلی می گید و انتظار دارید ما خانم ها هم با همون یه خط کلی تغییر کنیم! و جزئیات زیادی را رعایت کنیم!!! خب زبان خانمها فرق داره...
شما اگر می خواهید واقعا مشکلتون حل شه باید یکی یکی از رفتارهایی که آزارتان می دهد را بنویسید و احساستان را بیان کنید. گاهی می بینید بعد از نوشتن راهکار خودش به نمایش گذاشته میشه....
درد و دل کنید! بذارید احساسات منفی شما بیرون بریزه!!! ما که شما را نمیشناسیم که...
من یادم نیست ولی یه تاپیکی خیلی قبل بود و آقایی تو همین به دل ننشستن مساله داشت. بعد با کمک دوستان در مورد حرفهاش صحبت کردیم و بهش نشون دادیم که برخی از انتظاراتش نامعقوله و ناخوداگاه بزرگنمایی می کرده. ولی او حرف می زد. ما می فهمیدیم دقیقا اشکالش چیه.
اتفاقا او هم در مورد خانواده همسرش یه سری ایرادات می گرفت....
یه آقای دیگری هم بود... کلا خیلی مورد بوده که بعضی هاشون تو این تالار بعد از بیان کردن احساساتشون خیلی بهتر شدند!!!
من پیشنهاد می کنم یه انجمن جدا برای به دل نشستن باز بشه و این تاپیک ها اونجا بره تا پیدا کردنش راحت تر بشه.
اما دوستان اگر این تاپیک که من می گم یا مشابهش یادتونه لطفا معرفی بفرمایید.
سلام
این کاربران هم مشکلاتی مشابه شما داشتن.حتما بخونید
و اینکه به قول مصباح جان سعی کنید ریزتر صحبت کنید.
مثلا همسر منم اوایل کلی باهام صحبت میکرد و من هیچی از صحبتاش نمی فهمیدم! مصباح الهدی راست میگه .واسه خانما باید دقیقا و بدون حاشیه صحبت کرد! بگید از چی خوشتون میاد از چی نه.
و اینکه به بعضی کارهایی که دوست دارین تشویقش کنید تا بیشتر و بهتر انجام بده.
مثلا اگه از روابط اجتماعی بالا خوشتون میاد خیلی این جمله رو بهش نگید . بلکه میتوتین بالفرض وقتی تو یه جمع صحبت کرد بعد ازش تعریف و تمجید کنید .بگین از صحبت کردنش لذت بردین. بگین هر موقع تو جمع تو صحبت میکنه شما خیلی افتخار می کنید بهش...
اعتماد به نفسش رو بالا ببرید و خودتون از نتیجه اش لذت میبرید!
لباسایی که خوشتون میاد بپوشه خودتون چند بار واسش بخرید.بگین این مدل خیلی بهت میاد .این مدل مو رو میزنی من خیلی می پسندم. و الی اخر
تا ایشونم کم کم متوجه بشه شما چی می پسندین.
در مورد خانواده اش هم شما نمی تونید و نباید تو رابطه خودتون و همسرتون دخالتش بدید. اگه از طاهر یا رفتار یا هر چیز اونا خوشتون نمیاد ربطی به خانمتون نداره. و شما فقط میتونید اونا رو بپذیرید. و روی رابطه خودتون و همسرتون کار کنید
اینم لینک تاپیکی که دوستان توش راهنمایی های خوبی دادن.
http://www.hamdardi.net/thread-35488.html
http://www.hamdardi.net/thread36204-2.html
http://www.hamdardi.net/thread31150-3.html
این تاپیک هم بد نیست بخونید.شاید حرفایی مشابه حرف دل همسر شما رو زده باشن که خودتون هم نمیدونید!
http://www.hamdardi.net/thread-37405.html
البته ترحم برای همسر ممنوع!!
امیدوارم تصمیم درستی برای زندگیتون بگیرید.
با سلام ، یک دنیا ممنون که بعنوان اولین نفر پای حرف من نشستید . به قول خودمون خیلی نوکرتیم .
صحبت در مورد رفتارهای همسرم مثل باز کردن یه زخم خوب نشده است ولی چشم ...
-واقعیت اینه که همسر من اصلا طاقت شوخی رو نداره و سریع جبهه میگیره و فکر میکنه همه با منظور بهش حرف میزنند به همین خاطر چندین مرتبه من با خونه وادم حسابی دعوام شده اونا هم دیگه اصلا باهاش شوخی نمیکن و مثل یه مهمون بهش نهایت احترام و میکنن و این منو عذاب میده که با زنم مثل یه مهمون رفتار بشه و بدتر این که خودش کاملا هم از این موضوع راضی و خشنوده و برعکس انتظار داره من با خونه وادش صمیمی بشم . البته من برا شروع همین کارم کردم و حسابی با خانوادش صمیمی ام ولی اوضاع هیچ فرقی نکرده .....
-نکته دوم اینه که هر طور که خانواده همسرم فکر کنن اون درسته و لاغیر . مثلا اگه اونا ماشن گازسوز سوار شن هر کی که بنزین بزنه احمقه . من اگه 3 تا ماشین داشته باشم یه چیزایی میگن که بیچاره میشم اما خودشون 3 تا ماشین دارن که دو تاش خوابیده تو حیاط . منم میگم اگه طرز فکر اینا برات این همه مهمه و حجته پس اصلا چرا شوهر کردی خانم؟
-بدترین نکته اینه که متاسفانه من هر کاری بکنم ایشون میگه من برات مهم نیستم ، حتی اگه به خاطرش من زیر بار قرض هم برم بازم فکری که تو ذهنشه و به زبون میاره همینه هیچ جوری هم عوض نمیشه . بارها در این مورد با محبتم باهاش صحبت کردم
میدونید دوران نامزدی ما ایشون یه ماشین صفر برا خودش گرفت ولی چند ماه بعد که عروسیمون شد و اومدخونه من ماشین بدون سوال و جواب شد مال خونه وادش ( علیرغم اینکه ماشینم داشتن اینو خوابوندن تو حیاط) منم هیچی در این مورد نگفتم تا دو سال بعد دیدم اینا منو یه جورایی پسربامعرفت نفهم حساب میکنن از خانمم در این مورد پرسیدم اما هنوزم که هنوزه هیچ جوابی نگرفتم .. آخه شما باشید دوست دارین باهاتون ایجوری رفتار بشه؟
- مورد آخر که نمیخواستم بگم اینه واقعیتش میترسم از ایشون بچه دار بشم و بچه منو مثل بچه خواهرش بزرگ کنند و باباشو به چشم یه حمال که فقط اسمش شوهره، بزرگش کنن اون موقع واقعا دیگه باید بمیرم ...............
به همکارا و رفقا که نگاه میکنم بدجوری حسرت میخورم هزار بار قصه عشق بقیه رو براش مثال زدم اما همه رو فدای یه تار موی برادرش میکنه و بس همین اصلا انگار نمیدونه زندگی مشترک یعنی چی ...
گاهی وقتا میگم شاید دارم امتحان میشم اما به خدا من از این امتحان بیرون نمیام ... . ببخشید حرفام تلخه میدونم اما پاش بیفته یه مرد هم به همین راحتی میشکنه و زجه میزنه به همین راحتی ....
11
پست آخرتون رو که خوندم فکر کردم چقدر من برداشت بدی از نوشته هاتون کرده بودم! یه شخصیت دیگه از خانمتون تو ذهنم ساخته بودم حقیقتا!
و بالعکس بقیه تاپیکا و مشکلات مشابه دیگر، احساس کردم مشکل شما کوچیکتر از چیزی هست که خودتون تصور میکنید.
در مورد رابطه خانمتون با خانواده خودتون که نوشتین، برداشت من چیز بدی نبود. میدونید چرا؟؟ چون الان بیشترین توصیه ای که به عروس ها میشه همینه!
اینکه با خانواده شوهر صمیمی نشید و همینطور که خانم شما رفتار میکنن درسته! باید مثل یه مهمان با عروس برخورد بشه نه بیشتر
واسه همینم هست که خانم شما از این وضعیت کاملا راضی هست
باور کنید این نوع رفتار عروس و خانواده شوهر داره فراگیر میشه! چون از نظر خیلی ها اینجوری خیلی بهتره و حرمت ها همیشه هست و مشکلات کمتری پیش خواهد آمد.
من اینجا نظر شخصی خودم رو نگفتم راجب این موضوع،ولی نظر بیش از 90 درصد از خانمای متاهلی که دیدم همین بوده!
پس این موضوع متاسفانه یا خوشبختانه تنها برای همسر شما نیست و اکثر خانمها دیگه همینطور رفتار میکنن ظاهرا!
حالا واقعا به نظر خودتون اشتباه فکر میکنه؟؟؟نقل قول:
-بدترین نکته اینه که متاسفانه من هر کاری بکنم ایشون میگه من برات مهم نیستم ، حتی اگه به خاطرش من زیر بار قرض هم برم بازم فکری که تو ذهنشه و به زبون میاره همینه هیچ جوری هم عوض نمیشه . بارها در این مورد با محبتم باهاش صحبت کردم
خانما خیلی راحت میتونن بفهمن شوهرشون واقعا دوستشون داره یا فقط ادعای دوست داشتن میکنه. شما زیر بار قرض رفتین درست،زحمت می کشید درست، ولی چقدرش از روی عشق و علاقه این کارها رو میکنید،چقدر از روی اجبار و وظیفه صرفا؟؟
همین اولین پستتون گفتین هیچ عشق و علاقه ای بینتون نیست ،و از سر دلسوزی و.. با همسرتون ازدواج کردین، و فکر میکنید این چیزها رو تا به حال تو رفتارتون نشون ندادین؟ مستقیم یا غیرمستقیم این حرفتون رو بهش نرسوندین؟؟
بالاخره همسر شما باید یه رفتار یا صحبتی از شما دیده باشه که این فکرو کنه و هیچ جور هم نظرش عوض نشه
از ته دل عشق بورزید و محبت کنید اونوقت ببینید باز هم همین نظرو دارن
من نظرم اینه که تا وقتی که شما به این دید به همسرتون نگاه می کنید و فقط از سر اجبار یا هرچیزی به جز عشق باهاشون زندگی میکنید، فرزندی نداشته باشید بهترهنقل قول:
مورد آخر که نمیخواستم بگم اینه واقعیتش میترسم از ایشون بچه دار بشم و بچه منو مثل بچه خواهرش بزرگ کنند و باباشو به چشم یه حمال که فقط اسمش شوهره، بزرگش کنن اون موقع واقعا دیگه باید بمیرم ..............
در این شرایط اگه بچه ای هم داشته باشین این فقط یه مشکل تربیت فرزندتون خواهد بود از هزارن مشکل!!!
ماشین خانمتون هم شاید پدرش براشون خریده یا بخش زیادی از پول رو پرداخت کرده،که قرار بر این باشه بعد ازدواجش ماشین رو بگذاره برای اونا
با سلام و ارادت . باید بگم تو خوشبینی من از 20 به شما 100 میدم بله همه جوری میشه آدم خودشو گول بزنه ولی مهم واقعیته که خیلی وقتا اونجوری نیست که ما دلمون میخواد ... اصلا نکنه همه مون فرشته ایم ؟ میخوام بدونم همه خانمها این قدر تودارند؟ من که از هست و نیست زندگیم همسرم اطلاع داره چرا من نباید از محدودیتهای خاونوادگی ایشون ( تازه اگه در خوشبینانه ترین حالت وجود داشته باشه) اطلاع داشته باشم؟ این معنیش عدم اعتماد نیست ؟ نکنه باید من بعد التماس کنیم که : همسر من تو رو خدا به من اعتماد کن ....!
این حرفها به کنار من فقط صادقانه و با شهامت کامل دلم میخواد بدونم کجای دیکته مو اشتباه نوشتم ؟ شایدم من توقعم زیاده و یه زندگی عاشقانه میخوام؟ من که همه علاقه نصفه م نیمه مو تو حرفام ، تو خرید لباس و هدیه و .... به ایشون نشون دادم بلکه این آتیش گر بگیره و زندگیمون گرم بشه .دیگه واقعا نمیدونم چیکار باید بکنم بخدا . من شاگرد شما استاد ،بسمه اله