سلام فاخته جان. خوبی؟
من یه نگاه اجمالی به کل تاپیک هایی که تا حالا زدی کردم. اولین تاپیکت برای 6 اذر سال پیش بوده و تا الان 17 تا تاپیک زدی که بعضی ها هم نیمه تموم و بدون اینکه جواب دوستان را بدی رها شده.
تا جایی که فهمیدم اختلاف شما و همسرتون به خاطر اختلاف سن و فرهنگ و زبان و مسائل خانوادگی و عدم توجه خانواده ایشان به شما و سردی و عدم بیان احساساتشون هست.
شما در تاپیک اولتون نوشتین:
نقل قول:
من وهمسرم سه ماه آشنا بودیم. هیچ آشنایی با خانوادش نداشتم. خودش تنهایی اومد خواستگاری
چه طور وقتی با خانواده ایشان اشنایی نداشتید, پاسخ مثبت دادید؟ ازدواج 2 فرد, 2 خانواده را هم بهم پیوند میده.
چرا ایشان تنهایی امدن خواستگاری؟؟؟ خانواده شون از ابتدا مخالف بودن؟ و وقتی تنهایی امدن شما نپرسیدن خانواده کجان؟؟؟
و یه موضوع دیگه.
گویا در برحه ای از زمان رابطه ایشان با شما بهتر شده بود. منظورم تاپیک
http://www.hamdardi.net/thread-28215.html
"من دوماهی هست که روشی رو پیش گرفتم که در عین سیاست بدون اینکه خودم رو کوچیک کنم با همسرم و خانوادش محبت امیز رفتار میکنم چون دوتا خواهرو برادر شوهرم از هیچ حسادت و برخورد بدی دریغ نکردن با اینکه همسر من همه جوره اون ها رو ساپورت مالی و عاطفی کرد ولی خوب دوتا خواهر شوهر و مادرشوهرم فقط به جاریم توجه نشون دادن و اونهم بدون اینکه خودش و شوهرش پولی خرج کنن و کاری کنن نهایت استفاده رو از اینها بردند من یک مدت سکوت معنی دار کردم و خواستم شوهرم بفهمه که کی این وسط بدجنسی کرده و زندگیمون رو تا مرز طلاق جلو برد
من از این دلگیرم که شوهرم اون موقع حق به من نمیداد و خواسته های اونها رو به من ترجیح میداد البته بگم الان هم کاملا مساوی برخورد میکنه کلا مادرو خواهرش اگه ببینن پسرشون داره برای زنش خرج میکنه ازش به یک نحوی پول میگیرن یا با برخورد بدی که با من دارند زهر چشم از داداششون میگیرن "
گویا این روشتنون داشت, زندگیتون را تغییر میداد. نه؟؟؟؟؟؟؟؟
"حالا رابطه من و همسرم بهتر شده به نیازهای من هم توجه میکنه و دلش میخاد بچه دار بشیم"
ان موقع چیکار کرده بودید که نظر همسرتون جلب شده بود؟ و چی شد که همه چیز دوباره خراب شد؟ گویا ایشون داشتن تغییر رویه میدادند که دوباره همه چیز بهم ریخت ولی چرا؟؟؟
"ولی من خیلی ازش دلگیرم نمیتونم فراموش کنم که این سه سال فقط به اون ها بها میداد و من هیچ و یا یک دفعه سر بی احترامی اونها من ناراحت شدم جلوی اونها و من رو انداخت جلوی بابام
کمکم کنید چه جوری بازم عاشقش باشم ؟ البته الان هم تقریبا همه چیز مساوی هست از دست حانوادش نمیتونه بیشتر محبت کنه چون اونها ادم های بی ایرویی هستن که به هم خوردن زندگی برادرشون براشون مهم نیست
شما نسبت به ایشون دلسرد شدید؟ شما جای دیگه نوشتید که زندگیتون را دوست دارید.
واقعا احساستون نسبت به ایشون چیه؟ با تمام اتفاقاتی که رخ داده, هنوز به ایشون علاقه دارید؟
"از این مورد که بین من و خواهر اش و مادرش مساوی برخورد میکنه ناراحت میشم واحساس خوبی ندارم باذ"
رفتار مساوی که به نظر من خوبه. وقتی ایشون به اندازه تعادل به خانواده شون بها بدن باعث میشه رابطه شما و خانواده شون بهتر هم بشه.
به نظر من هر دوی شما کلی اشتباه کردید. شما خیلی روی خانواده ایشون و رفتاراشون حساس شدید و سر موضوع جاریتون خودتون را اذیت کردید. هر کسی زندگی خودش را داره و مقایسه کردن خوب نیست. مهم نیست که ایشون برای شوهرشون چیکار می کنه و رفتار خانواده شوهرتون با ایشان چیه. مهم اینه که رفتار شما با شوهرتون چه طوره و شما برای شوهرتون چیکار می کنید.
البته نمی خوام بگم که برید کار کنید و برای همسرتون ماشین بخرید!!!! و پول بدید!!!
ولی می خوام بگم که خودتون با دیگر اعضای خانوادشون مقایسه نکنید و درباره صحبت های نسنجیده ای که خانواده شوهرتون به شما میگن, پیش شوهرتون گله نکنید و پیش شوهرتون از انها بدگویی نکنید. چون شرایط را بهتر که نمی کنه هیچ, شما را هم از ایشون دور می کنه. ایشان خودشون به نقاط ضعف خانوادشون اگاهی دارند ولی غرورشون اجازه نمیده که تایید کنند و در هر حال خانوادشون هستند و نمی تونند انها را نادیده بگیرند. و ان شما هستی که باید با انها سازش کنی و طرز رفتار باهاشون را پیدا کنی. ولی به طور کلی همیشه احترام و گذشت جواب میده و سعی کنید یک رابطه متعادلی را با خانواده شوهرتون داشته باشید و افراط و تفزیط نکنید, نه دوری کنید و نه مدام مجبت! هر چیزی حدی و جایی دارد. و سعی نکنید خودتون را با جاریتون مقایسه کنید و خودتون را بهتر نشون بدید و خودتون باشید و اگر انها مقایسه می کنند و تبعیض قائل می شوند, شما منطقی رفتار کنید و توجه نکنید و به به دل نگیرید هر چند که سخت ولی بپذیرید که انها اینگونه هستند.
و بدی را با خوبی پاسخ بدید و به مرور زمان سعی کنید رابطه بهتری را با خانواده شوهرتون برقرار کنید و اگه خوبی های شما را نمی بینند ناراحت نشید. انها را مثل اعضای خانوادتون بدونید و همانطور که بدون هیچ چشمداشتی به پدر و مادر خودتون کمک می کنید به انها هم کمک کنید و انها هم به مرور زمان با شما بیشتر صمیمی میشن.
و یه چیز دیگه اینکه باید یک موضوع را برای خودت روشن کنی و ان اینکه اصلا با خصوصیاتی که همسرتون دارند حاضری کنار بیای یا نه؟ اینطور که تعریف کردی ایشون خیلی علاقه به بیان ابراز احساساتشون ندارن و خیلی هم گویا اعتقاد ندارند. خیلی از اقایون اینطوری هستند.
ولی اینکه ایشون علاقه ای به بردن شما به دکتر هم ندارند و توجه نمی کنند و مدام به شما میگن مگه برای من چیکار کردی, خب دیگه قابل قبول نیست.
تا حالا ازشون پرسیدین که انتظار دارین براتون چیکار کنم؟ ایشون کلا خانم خانه دار دوست دارند و یا مستقل؟ اینطور که توضیح دادید گویا خانه دار؟ ولی خانه داری شما هم گویا ایشان را راضی نکرده!!! به نظر من مشکل از این حرفا عمیق تره. یعنی ایشون به پیشرفت شما علاقه ندارند و براشون مهم نیست؟؟؟؟
گویا ایشون خیلی مقتصد هستند و یک خانم کم خرج و مطیع و حرف شنو دوست دارند. بله؟
ایا این ویژگی ها با خود واقعی شما جور درمیاد؟ شما خودت دوست داری پولت را پس اندازکنی یا لباس مورد علاقت را بخری؟ یا خودت دوست داری بری ارایشگاه موهات را رنگ کنی یا خودت اینکارو بکنی و پولش را پس انداز کنی؟ شما فقط به خاطر شوهرت کم خرج می کنی یا خودت هم چنین اعتقادی داری؟؟؟ بعضی از انسانها واقعا به کم خرج کردن اعتقاد دارند و چه شرایط مالی شون خوب باشه و نباشه اینطوری عمل می کنند.
ببین شما چه جور اقایی را دوست داری؟؟؟ احساساتی و رمانتیک؟ و نه چندان مقتصد؟ و.....
شوهر شما انتظارات شما را براورده می کنه یا نه؟ اگر نه حاضری از ایده ال هات و خواسته هات دست بکشی و ایشون را همینطور که هستند قبول کنی؟؟؟؟؟؟؟
باید فکراتو با خودت بکنی که حاضری ایشون را با این ویژگی ها قبول کنی و کاری هم به خانوادشون نداشته باشی, یا نه؟
اگر ایشان انتظارات شما را براورده نمی کنه و ناامید شدی, دلیل نمیشه که این نیارهاتو از طریق فرد دیگه بدست بیاری. این دیگه فاجعه است. از چاله می افتی تو چاه.
نقل قول:
من و شوهرم دو روز قبل سرصحبتی بهش گفتم بیا علاقمون تو زندگی بیشتر بشه تا یک وقت من به شخص دیگه ای علاقه مند نشم
وقتی این را گفتین, تو ذهنتون منظورتون از شخص دیگه کی بود؟ همون اقایی که تو تاپیک قبلی گفتین؟ شوهرتون چی گفتن؟
و یک سوال دیگه , فکر می کنید اگه خدای نکرده زبونم لال جدا بشید, این اقایی که الان با شما صحبت می کنند حاضرن با شما ازدواج کنند؟؟؟
لطفا بیشتر منطقی باشید و گول ظواهر را نخورید, ان اقا یا هر کس دیگه ای اگه شما را دوست داشت اصلا با شما که متاهل هستید ارتباط برقرار نمی کرد. زندگی تون را به خاطر چنین انسان هایی خراب نکنید و اگر با همسرتون مشکل دارید به فکر حل مشکلاتتون باشین و به مشاور مراجعه کنید ونه افراد غریبه و ببینید با این شرایط حاضرید به زندگی مشترکتون ادامه بدید یا نه و لطفا همین الان به بعد جدایی تون هم فکر کنید که چه چیزی بدست میارید و چه چیزایی از دست میدید؟ فکر می کنید ازدواج دوباره اسونه؟ فکر می کنید جدا بشید چی میشه؟
یکم روی نقاط مثبت همسرتون تمرکز کنید, اینکه ایشون اهل دختر بازی و خیانت و ولخرجی نیستن و.... و البته بی تقصیر و بی عیب هم نیستند ولی کلی هم خصوصیات خوب دارند که شما انها را نادیده گرفتی. هیچ کس بی عیب و نقص نیست. یکی شوهرش بهش زبانی ابراز علاقه می کنه و در عمل هم خیانت ولی یکی بلد نیست ابراز کنه ولی به زنش متعهد, به نظر شما کدوم بهتره؟؟؟
البته همسرتون هم با شما سرد رفتار کردند و مقصر هستند ولی خودتون را با افرادی که مشکلات بیشتری دارند مقایسه کنید و ببینید که مشکلاتتون خیلی هم حاد نیست و شوهرتون در کتار عیب هایی که دارند, کلی هم ویژگی خوب دارند.
لطفا این تاپیکتون را ناتموم نذارید و مشکلاتتون را یک بار برای همیشه حل کنید, الان یک سال که این مشکلات را دارید و هر روز رابطه تون بدتر شده که بهتر نشده. ببینید با خصوصیات همسرتون کنار میاید یا نه و حتما حتما حتما برید پیش یک مشاور خوب و با تجربه و متعهد. و مطمئن باشید که ارزش هزینه کردن را داره و به جای بخشیدن مهریه, مشکلاتتون را حل کنید.