خود آزاری ..... ( جنگ با زندگی ، حماقت کردم )

خواهر من شما تا الان 200تا تاپیک زدی اخه یکی بزن همرو بنویسی توش بیشتر می تونی به خودت کمک کنی
در کل خواهر من شما مشکلت در کمبود اعتماد به نفس هست فکر کنم ....بعد از این این که شما خیلی خودتو دست کم می گیری....بعد از این هم انگار یکم افسرده هم شدی که بهت حق می دم شما برای تمام این کارا و حل این مسائل باید رو خودت کار کنی و اعتماد به نفستو بالا ببری اول از همه اراده مهمه ارادتو قوی کن و به خودت بگو از الان می خوام یه فرد دیگه ای بشم و برای رسیدن به هدفت واقعا تلاش کن تغییر کن تو کارای خونه مشغول کن خودتو ادمی که بیکار باشه تو خونه اونم یه دختر ننه ی منم باشه افسرده میشه خوب در کل شروع تمام حل المسائل از ارادست ارادتو قوی کن و تغییر کن مطمئن باش به هدفت میرسی هیچ کاری نشد نداره

یا حق

سلام دوست عزیز
همون طوری که (بی وفای) عزیز گفتن مهمترین مساله و مشکل شما نبود اعتماد به نفس در شماست،شما خودتو قبول نداری باید اول این مساله رو برا خودت حل کنی پس شروع کن از همین الان ..... مثلا برای شروع یکی از کارای خونه رو به عهده بگیر مثل شام امشب و تمام سعیتو بکن که به بهترین وجه کارتو انجام بدی و از جمله های منفی مثل "من نمی تونم" و این طور گفته ها اصلا استفاده نکن،برا یه هفته این کارو انجام بده مطمئن باش خودت تغییراتو تو خودت احساس می کنی، با امید به خدا شروع کن....

من دیگه از این به بعد می خواهم یه آدم حسابی شوم و گذشته مسخره ام را جبران کنم .

من از الان می خواهم هر طوری شده کارهای درست را انجام می دهم .

من از حالا می خواهم هر طور شده کارهایم را ببرم روی نظم و یه آدم حسابی شوم و منتظر رحمت خداوند شوم .

گور بابای هر اتفاقی که تا حالا افتاده .

من می خواهم در این تاپیک به نتیجه برسم.

من مدت زیادی داروهای اعصاب مصرف می کردم . شاید به این دلیل بی اراده و ضعیف شده بودم .

شایدم شروع کرده بودم به جنگیدن با خودم . چون اصلاً حالم خوب نبود.

من در گذشته ام به دلیل مشکلات مالی که داشتم و پیش سایرین کم می آوردم، حسابی تحقیر شدم بعدش مریض شدم . مدت طولانی داروی اعصاب مصرف کردم . و شاید به دلیل مصرف داروهای اعصاب، اراده ام ضعیف شده بود.

ولی حالا می خواهم هر لحظه آدم تر شوم . هر لحظه .

به امید خداوند و دیگر هم اصلاً به سنم فکر نمی کنم .

اگر یک تخم مرغ توسط نیرویی بیرونی بشکند، زندگی پایان می یابد.

اگر یک تخم مرغ توسط نیرویی درونی بشکند، زندگی آغاز می شود.

بهترین چیزها از درون اتفاق می افتد.:)

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط leila3000

من می خواهم در این تاپیک به نتیجه برسم.

من مدت زیادی داروهای اعصاب مصرف می کردم . شاید به این دلیل بی اراده و ضعیف شده بودم .

شایدم شروع کرده بودم به جنگیدن با خودم . چون اصلاً حالم خوب نبود.

من در گذشته ام به دلیل مشکلات مالی که داشتم و پیش سایرین کم می آوردم، حسابی تحقیر شدم بعدش مریض شدم . مدت طولانی داروی اعصاب مصرف کردم . و شاید به دلیل مصرف داروهای اعصاب، اراده ام ضعیف شده بود.

ولی حالا می خواهم هر لحظه آدم تر شوم . هر لحظه .

به امید خداوند و دیگر هم اصلاً به سنم فکر نمی کنم .

---

لیلای عزیز شما علاوه بر اینکه باید رو خودت کار کنی یکم باید رو اعصابتم کار کنی من اینجوری پی بردم که شما مشکل اعصاب داری و تا زمانی که این مشکلت حل نشه فکر نکنم به نتیجه ی خوبی برسی چرا؟؟؟چون اینکه برای رسیدن به هدفت ممکنه بار ها شکست بخوری و شما فکر می کنم با شکست خوردن تموم اعتمادتو از دست می دی به خودت بی احترامی می کنی موجب رنجش اطرافیانت میشی نمی دونم از دواج کردی یا خیر اما با این مشکل موجب رنجش اطرافیان میشی اگر برات قادره به دکتر مراجعه کنی و حتما حتما دارو مصرف کن ماشالله سنت هم داره میره بالاتر و ممکنه 100نوع عوارض دیگه به جا بمونه امیدوارم تا حدودی تونسته باشم بهت کمک بکنم انشالله به هدفت خواهی رسید

یا حق

leila3000 عزیز

به تالار همدردی خوش آمدی

تاپیکهای ، خود آزاری ، حماقت کردم ، چنگ با زندگی که همگی در یک محتوا و مسئله توسط شما ایجاد شده بود در هم ادغام شدند . لطفاً تاپیک دیگه با

همین مضموم ایجاد نکنید و همین تاپیک را دنبال کنید .

با تشکر

سلام لیلا جان،

کجایی خانوم؟ از پنجشنبه تا حالا نیومدی؟:watermelon:

عزیزم از نظر من مدیرها و بچه های شرکتتون اونقدرایی که فکر می کنی باحال نیستند...

البته آدم های خوبی هستند، اما شرکت که بنگاه خیریه نیست از سر دلسوزی کسی رو استخدام کنن و نگهدارن!

اونها دارن نقاط قوتی در تو می بینن که خودت ازشون غافلی! شرکت داره روی تو سرمایه گذاری می کنه چون تو رو سود آور می دونه.

برداشت من از پست هات این بود که یه نیروی قوی داره درونت شکل می گیره...

تو نزدیک یه انقلابی...

اینکه می گی من به عمد حماقت کردم رو درک می کنم... من نمی دونم چرا این اتفاق میفته، اما میفته دیگه...

چیزایی که در مورد خودت گفتی خیلی هاش برای هرکسی پیش میاد... اما تو چون کمالگرا هستی و می خوای عالی باشی، از کاه کوه می سازی...

لیلا جان، تو پتانسیل های خوبی داری، می دونی راز موفقیتت درچیه؟ اینکه نخوای عالی باشی... فقط سعی کن از این به بعد به خودت بد نکنی، همین کار رو که انجام بدی، یه روز به خودت میای و می بینی به خیلی از آرزو هایی که در مورد خودت داری، رسیدی...

از امروز فقط کارهایی که برات نامطلوب هستن رو انجام نده... تو می تونی درک کنی چه کارهایی رو دارم می گم... حماقت ها، ظلم ها، و ...

البته یه دفعه قطع نمی شن، اما کم کم برطرفشون می کنی... حتی یک قدم در این راه چنان لذتی بهت می ده که صد قدم پرت می شی جلو...

با کارهای کوچیک شروع کن...

یه نکته دیگه هم هست:

وقتی با خودت حرف می زنی، از کلمات عاشقانه استفاده کن. مثلا نگو: ای احمق چرا اینکارو کردی!! بگو عزیزم این کارت قشنگ نبود... (لیلا جان ببخشید از کلمه احمق استفاده کردم، چون زیاد استفادش کردی، حس کردم تو مکالماتت با خودت هم ازش استفاده می کنی)

این خودش معجزه می کنه... باور کن...

ما رو در جریان پیشرفتت بذار... بذار با هم این راه رو طی کنیم. :72:

من فقط یه سوال دارم، آیا کسی تجربه مصرف داروهای اعصاب را دارد؟

آیا داروهای اعصاب اراده انسان را ضعیف می کند؟ خواهش می کنم در این رابطه بیشتر توضیح دهید:

- - - Updated - - -

یه مقدار برام سخته که عادتهای سابقم را کنار بگذارم. بعضی وقتها عادتهای سابق به سراغم می آید ولی نمی گذارم در آن عادتها بمانم .

حق با شماست شرکت بنگاه خیریه نیست . من قبلاً برنامه نویسی کرده ام . و شرکت این پتانسیل را در من دیده و به من فرصت داده . همین که شرکت به من فرصت داده ، یعنی اینکه خداوند داره به کمک این شرکت به من کمک می کنه که به خودم بیام و این خیلی خیلی خوبه .

از انرژی ای که به من دادید، ممنون هستم . امروز تصمیم گرفتم کلاً عادتهای بدم را کنار بگذارم. من هنوز خیلی جوانم و خیلی می توانم از زندگی لذت ببرم.

البته اگر بازهم این عادتها سراغم بیاید نا امید نمی شوم . و دوباره سعی می کنم .

می خواهم یک برگه بردارم و هر کار اشتباهی که انجام ندم به خودم آفرین بگویم . این روش به من کمک می کند.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط leila3000

حق با شماست شرکت بنگاه خیریه نیست . من قبلاً برنامه نویسی کرده ام . و شرکت این پتانسیل را در من دیده و به من فرصت داده . همین که شرکت به من فرصت داده ، یعنی اینکه خداوند داره به کمک این شرکت به من کمک می کنه که به خودم بیام و این خیلی خیلی خوبه .

از انرژی ای که به من دادید، ممنون هستم . امروز تصمیم گرفتم کلاً عادتهای بدم را کنار بگذارم. من هنوز خیلی جوانم و خیلی می توانم از زندگی لذت ببرم.

البته اگر بازهم این عادتها سراغم بیاید نا امید نمی شوم . و دوباره سعی می کنم .

می خواهم یک برگه بردارم و هر کار اشتباهی که انجام ندم به خودم آفرین بگویم . این روش به من کمک می کند.

---

آفرین...:104: آفرین...:104:

عاشق آدمهایی هستم که تا آخرین لحظه عمرشون جوان باقی می مونن...http://www.thesmilies.com/love/07400000.gif

جوان بودن به سن نیست... دخترهای 24، 25 ساله زیادی رو می شناسم که پیر هستند...

جوان یعنی تازگی...

جوان یعنی انعطاف...

جوان یعنی امید...

جوان یعنی پویا بودن... تغییر کردن... رشد کردن...

عکس اینها می شه: پیر...

لیلا من هم کارهایی رو انجام می دادم که می دونستم اشتباه هستند... اما من هم مثل تو همیشه تو دلم یه نوری بود، باور داشتم نجات پیدا می کنم... و باور دارم...

باور دارم کسی هست که قلبش برای بازگشت من می تپه... کسی هست که با همه وجودش به همه وجود من شوق داره...

ترک عادت هام برام سخت بود، و سخت هست... اما هر از گاهی یه چیزی تو دلم جوونه می زنه... چیزی که به من می گه: میشل اگه همه روزهای عمرت گذشته باشه، باز هم این ساعت رو داری...

من اون جوونه ها رو تو قلب تو هم می بینم لیلا... من هنوز نتونستم عادت های بدم رو کاملا کنار بگذارم، اما خیـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــلی اوضاعم بهتر شده، خیـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــلی...

بذار یه چیزی رو بهت معرفی کنم که برای من معجزه کرد...

http://www.hamdardi.net/thread-26620.html

وقتی بچه های اینجا اوج حماقت های من رو دیدن، پرتم کردن تو تاپیک بالا... :p تو هم جدی بگیرش، از نظر من آروم کردن ذهن سطحی نقطه شروع برای هر تغییر بزرگ و عمیقیه. چرا؟ چون ما قدرت تشخیص بسیار بالایی داریم، اما چون ذهنمون شلوغه، نمی تونیم از توانایی هامون بهره درست ببریم.

اشتباه یعنی ندیدن راه درست. اگه ذهن آرومی داشته باشیم، می تونیم ببینیم، و اشتباهاتمون به حداقل می رسن.

================

در مورد قرص های اعصاب من تجربه ای ندارم، امیدوارم بچه ها اطلاعات کاملی داشته باشن.

راستی هر برنامه نویسی که تا حالا دیدم، آدم باهوشی بوده... فکر می کنم اثر برنامه نویسیه... قطعا تو هم استثنا نیستی، خصوصا با توجه به اینکه تو یه شرکت معتبر داری کار می کنی، این خیــــــــــــــلی چیزا رو اثبات می کنه.

لیلا از نظر من تو جزء اون افرادی هستی که نه تنها روی نقاط منفی خودشون و زندگیشون تمرکز می کنن، بلکه اصرار دارن برای خودشون عیب و ایراد بتراشن و مسائل کوچیکشون رو بزرگ کنن!... و از اون طرف با قدرت ویژگی های مثبت زندگیشون و خودشون رو کتمان می کنن... همین یه عادت رو ترک کن، زندگیت و احساست این رو به اون رو می شه.:)

راستی تاپیک ترانه رو هم من تازه دیدم و هنوز چند تا پستش رو خوندم، اما فکر کنم برات مفید باشه.

http://www.hamdardi.net/thread-27372.html