-
سلام گل آرای عزیزم مرسی از اینکه من رو قابل میدونی واسه هم صحبتی ، من کارشناس نیستم عزیز دلم ولی دارم فکر میکنم منم اگه جای تو بودم تنهائی نمیرفتم که
دوچرخه سواری کنم ولی یادت باشه که به قول خودت از روی ترس همه اش به همسرت نگی چشم به نظر من کار درستی کردی که بهش گفتی دوست دارم با تو برم ....
فقط یه مقدار بیشتر ناز همسرت رو بکش قربون صدقش برو بزار اعتمادش رو جلب کنی بعد تو حرفهای محبت آمیزت خواسته هات رو بهش بگو و میدونی یه مقدار بیشتر آگاهش
کن که اگه قراره با هم جائی بریم پس با هم هستیم رفیق نیمه راه نمیشیم میدونی یه مقدار با کلمات بیشتر بازی کن و همسرت رو در گیر خودت کن نزار متوجه ترست بشه تو
شهامت همه چیز رو داری یه کاری کن که وقتی عصبی میشه به جای اینکه تو بترسی اون بترسه از اینکه تو دوباره ترکش کنی ... با هم بیشتر صحبت کنید شاید یه موقع هائی
حتی فکر کردن به خاطرات تلخ گذشته ات براتون خیلی سخت باشه ولی گاهی مقایسه کن مثلا تغییرات رو جلوی چشماش بیار نه از دید منفی بلکه کاملا مثبت و تشویقی
مثلا میتونی همین مسئله جمعه رو باهاش بشینی تحلیل کنی ازش تعریف کن بگو که خیلی خوشحالی که این همه تغییر رو در اون میبینی و دیگه رفتارهای قبلا رو هنگام عصبانیتش انجام نمیده و به جاش این کار رو میکنه
میدونی یه مقدار باید کژدار مریض با همسرت رفتار کنی نمیدونم شاید تو این جور موارد باید ازش فاصله بگیری یه چند دقیقه ای از جلو چشماش دور شی بعد با یه اس ام اس عاشقانه دلتنگیت رو عنوان کنی یا انتظارت رو بگی واقعا نمیدونم چه کمکی بهت بکنم ولی امیدوارم که حد اقل چیزی که اینجا گفتم بهت خوب باشه و بد نباشه
پس تا اونجا که میتونی مثل کسائی که تازه با هم اشنا شدن عشقولانه باشین قربون صدقش برو حالت بچگونه باهاش حرف بزن مرد رویاهات صداش کن ازش تعریف و تمجید کن ازش تشکر کن که با وجود خستگیش ولی باز به فکر تو بود و تو رو برای گردش برد یادت باشه مردها خیلی حساس تر از اون چیزی هستند که فکرش رو میکنی مثال همون جائی که تو پیشنهاد دادی که سری بعد با مترو برید و همسرت یه جورائی بهش بر خورد که چون راه رو بلد نبودیم
سری بعد خودت پیشنهاد بده که برید پیست دوچرخه سواری با ماشین خودتون هم برید بهش نشون بده که بهش تکیه کردی و بهش ایمان داری ببرش بالا هرچی باشه اون الان بیشتر از تو احساس بدی بهش دست داده تو اون حس رو از وجودش بیرون بکش بزار فکر کنه که تو واقعا بهش تکیه کردی و همون شوهری هست که تو میخوای فقط یادت باشه که خودت هم در نظر بگیری ولی با سیاست همینطور که دختر قویی هستی مثل همیشه ولی طوری وانمود کن که به همسرت همه جوره نیاز داری بزار بفهمه که بهش تکیه کردی ....
شاید پراکنده نوشتم ولی امیدوارم که به دردت بخوره
-
ممنونم ملکه عزیز.
خواهش میکنم عزیزم. من اگه تو اون 4 ماه با این سایت آشنا نمیشدم و نمیفهمیدم اشکال کارم کجاست الان معلوم نبود چه تصمیمی گرفته بودم.
این رو واقعا میگم.
راهنمایی های بچه های این سایت که هیچ کدوم کارشناس نبودن خیلییییی به دردم خورد.
من از وقتی که برگشتم خط به خط چیزایی رو که تو این سایت از شماها یاد گرفتم دارم تو زندگیم پیاده میکنم واسه همینه که تونستم تا الان زندگیمو کنترل کنم.
البته مشاوره هایی که شوهرم میرفته هم بی تأثیر نبوده.
تو اون چند ماه خیلیییی از دوستان به دو تا تاپیک من سر زدن اما هیچ کارشناسی سر نزد. ولی من با راهنمایی های دوستام الان خونه خودمم:couple_inlove:
-
برداشت من اینه که همسرت میخواسته با هم برید پیست دوچرخه سواری ....ولی با اون ترافیک و گم کردن آدرس بالاخره وقتی رسیدید اونجا همسرت خسته شده ...اما نخواسته به خاطر خستگی خودش تو هم نری دوچرخه سواری ، خودش هم نمیتونسته بیاد ...یعنی بعد از اون همه نمیخواسته تلاشش بی ثمر باشه و شما این همه راه رو دوباره برگردین خونه .... فکر کن چقدر الکی میشد ! فقط تو راه و ترافیک بودید و خسته برگردین خونه :nonchalance:
حالا با اون خستگی همسرت حداقل شما میرفتی یک دور میزدی تا اون هم نتیجه کاری که دلش میخواسته برات انجام بده رو ببینه .حتی اگر تنهایی ...
خدا رو شکر که پس خودش اومده بالاخره ...
-
گل آرای عزیز من جای تو بودم میرفتم و با خیال راحت دوچرخه سواریمو میکردم به نظرم کمی کمتر روی حرف های همسرت حساس باش این که سعی میکنی بینتون تنش نباشه خیلی خوبه و من به خاطرش واقعا تحسینت میکنم اما لازم نیست تو همیشه معذب باشی شاید بعضی وقتا درستتر باشه که کمتر بهش توجه کنی.
-
مرسی دوستان.
Heaven و Tati عزیز اگه این کارو میکردم بعدش میگفت من گفتم برو تو چرا رفتی؟ از خدات بود بری؟ ... در ثانی تنش های بین ما از همین مسائل ریز شروع میشد و تبدیل به فاجعه میشد.
من از طلاق برگشتم.
حساسیت و استرسم مال گذشته تلخمونه. به هییییییییچ قیمتی اجازه نمیدم تکرار بشه.
چون خودمو میشناسم اگه تکرار بشه و کاخ آرزوهام بریزه رفتن من برگشتی نداره.
نمیفهمید به خاطر جلوگیری از تنشه! میگفت حوصله شوهر عصبی نداشتی رفتی....بدتر میشد.
تمنای من درست حدس زدی. این اخلاق رو داره. وقتی کاری رو میخواد انجام بده باید انجام بشه. خسته هم بود راستش. اما من اون لحظه مطمئن بودم نباید تنها برم.
فکر میکنم پیشنهاد ملکه عزیز خوب باشه . اینکه میرفتم اما بعد از یه ربع یه اس میدادم که بیا اینجوری خوش نمیگذره....
شایدم خودش میومد.
اما من اون لحظه اصلا نمیتونستم تصمیم درستی بگیرم. رفتن به پیست برام ریسک بود. نرفتن هم لجبازی....
من حس می کنم بدجوری بهش برخورد که گفتم با مترو بیایم. ملکه راست میگه.
امیدوارم این برخوردها و بچه بازی ها همش به خاطر اون اعتماد نداشته ای باشه که داریم میسازیمش. اونم بعد از 2/5 سال زندگی.
مرسی دوستای خوبم که وقت میذارید.
-
گل آرا جونم گاهی اوقات شاید یه ذره آدم خودش رو باید بشکونه ولی ظاهرش کاملا شکست ناپذیر بمونه ... خیلی ذهنت هم در گیر این مسائل نکن خوبه که فکر میکنی و دنبال راه حل هستی برای زندگی بهتر و خوشبختتر بودن در کنار همسرت ولی خالی کن خودت رو اصلا در خلوت خودت به این مسائل فکر نکن زندگی عادیت رو بکن با همسرت بشینین در مورد آینده تون در مورد اهدافتون برنامه های زندگیتون صحبت کنید اینکه میخواهید بچه داشته باشید یا نه اینکه در چه زمانی بچه داشته باشید دوست دارین بچه تون پسر باشه یا دختر حتی اسمش هم یه جورائی انتخاب کنید دوست داری یه ویلا بخرید در شمال یه ماشین فلان مدل میدونی میخوام بگم یه مقدار رویا پردازی بیارید تو زندگیتون فلان سفر خارجی رو دوست دارید برید چطوره اگه همسرت وقتش رو داره یه مسافرت کم هزینه (با توجه به فشار مالی که گفتی فعلا تو زندگیتون هست و مطمئن باش که این فشار فقط مختص شما نیست) واسه سه روز تعطیلی 14-15 خرداد ترتیب بدید برنامه ریزی کنید خدا رو شکر که ماشین هم زیر پاتونه پس یه سرچ تو اینترنت کن اصلا برید کاشان شمال که نمیشه رفت همه اش تو ترافیک گیر میکنید برید اصفهان برید نمیدونم یه سفر دو نفره حتما خوش هم میگذره بهتون از فرصتهاتون استفاده کنید ماها الان که هنوز بچه نداریم باید از این فرصتهای طلائی مون استفاده کنیم من نمیدونم روش من تو زندگی به درد تو بخوره یا نه چون من معتقدم که هرکی باید راه خودش رو پیدا کنه و راه من راه تو شاید نباشه و راه تو هم راه یکی دیگه نمیتونه باشه مطمئنا ولی گل آرا من هر از چند گاهی همسرم رو میگیرم تو بغلم فشارش میدم و کلی قربون صدقش میرم و بهش میگم واقعا تو اونی هستی که من میخواستم و خدا رو بارها و بارها طوری که اون بشنوه شکر میکنم به خاطر اینکه این فرد رو وارد زندگی من کرده همراه من کرده و کلی به خاطر اخلاق و رفتارهای خوبش ازش تعریف و تشکر میکنم میدونی حتی کوچکترین کای هم که واسه من یا خانواده ام انجام میده ازش تشکر میکنم البته این هم بگم باز هم خودت میدونی که همه کامل نیستند و گاهی اوقات هم من از دست همسرم حرصم میگیره و از دستش ناراحت میشم و اون هم همینطور ولی میخوام بگم این کار من خیلی توی زندگی ما تاثیر گذاشته میدونی شاید شاید با این کار بتونی بیشتر به سمت خودت بکشونیش و اعتمادش رو جلب کنی یواش یواش بسازش تو میتونی ولی انتظار نداشته باش یکدفعه همه جوره تغییر کنه شاید برخورد تو پارکش باز هم تکرار بشه ولی با درایت رفعش میکنی تو میتونی به خودت نگرانی راه نده عزیز دلم ...
به امید خبرهای شادی آفرین از طرف تو
-
ناراحت نباش همین جدالی که با ذهن خودت داری و همین فکر ها و تجزیه و تحلیل هایی که میکنی، داره تو رو توی زندگیت بزرگ و پخته و با تجربه میکنه :73:.
هنر زندگی کردنه .
-
عزیزم شوهر منم یکمی از اخلاقای شوهرتورو داره من قبلا خیلی باهاش بحث میکردم و حسابی دعوا میکردیم اون تا حدی که با اینکه عاشق همیم گفت برو به جهنم الان متوجه شدم یعنی خودشم بهم گفت چون نمیخوام ناراحتت کنم میبینی عصبی هستم اصلا هیچی بهم نگو و کلا دوست داره تقصیراتو کلا بندازه سر من مثلا اگه چیزی را جا بذاره میگه جرا تو برنداشتی یا تو گفتی اینجوری شدش من جدیدن سعی میکنم خودش تصمیم بگیره و موقعی که عصبی میرم یا خودش آروم میشه میاد یا خودم بعد یک ساعت میرم پیشش که آروم شده باشه میتونستی بری یه چرخ بزنی و یه بستنی آبمیوه ای چیزی بخری بعد یک ساعت برگردی پیشش و بگی بدون تو دورخه سواری خوش نمیگذره بیا یه بستنی با هم بخوریم اون موقع آرومتر شده تو اینجور مواقع اصلا نباید باهش لج کنی باید کاری که میگه را انجام بدی تا آرومتر بشه چون مردها اکثرا دوست دارن وقتی عصبی هستن تنها باشن من اگه باحرف شوهرم مخالفت کنم دعوا اوج میگیره و اونم 2 تا حرف میزنه و بعدشم معذرت خواهی نمیکنه میگه دیدی عصبی بودم سکوت میکردی
-
مرسی دوست خوبم. حق با شماست. فکر کنم موقع عصبانیت بهتره تنهاشون گذاشت.
ممنون تمنا و ملکه عزیز .
همیشه فکر میکنم اگر خیلی قبل تر از این با این سایت آشنا میشدم و میفهمیدم چه برخوردهای اشتباهی داشتم ... این همه خاطرات بد رقم نمیخورد.
در این که باید بهش بفهمونم که چقدر دوستش دارم شکی نیست ... این کارو میکنم.
خیلی احساساتی و عاطفیه. برعکس من که زیادی عاطفی نبودم.
اما من هم به شیوه خودش و همونطور که دوست داره محبتم رو ابراز میکنم و حالا میبینم که رابطه مون متعادل تر شده و بیشتر ابراز احساسات حتی از سمت منه !
چیزی که همیشه دوست داشتم اینطور باشه.
نمیدونید چقدررررررررر غرق شادی و آرامش میشم وقتی این جور تصور میکنم که شوهر من یک مرد طبیعی و نرماله مثل خیلی از مردهای دیگه و حتی خیلی بهتر !!!
و اینکه بخش اعظم اون اتفاق ها و درگیری ها برمیگشت به رفتار نادرست من.
مسلما وقتی کسی با دل پر میاد تو سایت نمیگه من این کارو کردم من اشتباه کردم... اما وقتی مطالب این سایت رو خوندم دیدم چقدرررررر در حق شوهرم بی انصافی کردم.
البته در هر حال اون نباید دست به اون کارها میزد ولی با خودم میگم اونم تقصیر من بود. من تمام راهها رو به روش میبستم !!!
چقدر این دوری 4 ماهه برای هرومون مفید بود. بگذریم.
الان خوبه ... همه چی خوبه... همین روزها سر یه مسئله مشترک اختلاف نظر داشتیم....اما شوهرم نه تنها نظر خودشو با زور اعمال نکرد بلکه کلی با من حرف زد تا بتونه قانعم کنه ! منم نظرمو گفتم. اخر سر هم به یه نتیجه مشترک و مطلوب رسیدیم.
امیدوارم خدا کمکم کنه ...کمکمون کنه که بتونیم همین روال آروم رو حفظ کنیم.
بازم مرسی از همه تون.
-
سلام گل آرای عزیزم
خوشحالم که تونستی اوضاع رو مدیریت کنی:43:
این تایپیک رو بخون:
پست های 18 و 27 و 58و67 رو دقیق بخون.میتونی الگوی رفتاری درست رو در مقابل عصبانیت همسرت دقیق پیدا کنی
امیدوارم زندگیت همیشه آرام باشه:72: