خیاااااااااااااانت

سلام گلم .. اروم باش نفس عمیق بکش

خیلی وضعیت بدی هست من درک نمیکنم ولی میدونم خیلی بده مرد زندگیت کاری کنه که بهش دیگه اعتماد نداشته باشی ،
خوبه که بفکر زندگیت هستی و میخوای رو به راهش کنی
وقتی میتونی که ارامش خودتو حفظ کنی ، من نمیدونم و نمیتونم بهت راه کاری بدم امکان داره هر چی بگم اشتباه باشه

فقط بدون این جا خیلی ها به درد و دلت گوش میدن بدون چشم داشتی و تا جایی که در توانشون باشه بهت یاری میدن بهتره کمی صبر کنی

تا بیان و کمکت کنن مخصوصا بهار شادی و مریم جان

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

معمولا با همسرت چطور صحبت مي كني؟

كلامت محبت آميز هست يا خير؟

پس از دو بار بارداري پي در پي رابطه جنسيت با همسرت در چه حده ؟

از نظر ظاهري به خودت مي رسي؟

به وضعيت خونه مي رسي؟

چند وقت يكبار مادرت رو مي بيني؟

كسي تو نگهداري بچه ها بهت كمك مي كنه؟

مادرت از وضعيت رابطه شما با خبره؟

بعد از اينكه به اين سوالا جواب دادي اين لينكا رو هم بخون تا ديد بهتري نسبت به زندگي مشترك پيدا كني:

http://www.hamdardi.net/thread-6377.html

http://www.hamdardi.net/thread-536.html

http://www.hamdardi.net/thread-12107.html

http://www.hamdardi.net/thread-27526.html

قبلا خیلی سرد بودم ازش یک جورایی خوشم نمیومد ولی الان بخدا تازه فهمیدم عاشقشم و نمی تونم بدون اون زندگی کنم
نه راستش محبت امیز نیست من اصلا نمی تونم عاشقانه صحبت کنم راستش دوست دارم ولی نمی دونم چرا نمی تونم
قبلا نمی رسیدم ولی الان از وقتی فهمیدم خیلی به خودم میرسم
اره از اول به خونه خیلی میرسیدم
الان هفته ای یکبار مامانم و میبینم قبلا هرروز حدود 4 ماه هفته ای یکبار البته مامانم میاد سر میزنه
نه الان دست تنهام هیچ کس کمکم نمی کنه تو نگهداری بچه ها
اره مامانم خبر داره و مامانم خیلی با من صحبت کرد که به خودت و زندگیت برس

- - - Updated - - -

:dejection:

آتوسای عزیزم.

از سرزنش کردن خودت و یا همسرت هیچ چیز عایدت نمیشه. شما در این شرایط فقط و فقط باید به داشته هات قانع باشی.

همین که همسرت میگه دیگه با کسی رابطه نداره رو باور کن.

چیزیکه خطاهای همسرت رو تشدید میکنه اینه که چیزی برای از دست دادن نداشته باشه.

شما باید حتی بصورت سوری هم که شده (البته نه اینکه یه دفعه ای صد و هشتاد درجه بچرخی و شروع کنی به الکی عشق ورزیدن) وضعیت رو تثبیت کنی.

چیزهایی که از دست داده به تدریج بهش برگردون. اعتمادت رو. احترامت رو. و بعلاوه اون عشق و توجهی که از اول باید نثارش میکردی و کوتاهی کردی.

اینها رو باید رفته رفته ایجاد کنی.

وقتی میگه در حد چت بوده، مبادا قبول نکنی!!

بذار حرمتها حفظ بشه. بذار چیزهایی برای از دست دادن داشته باشه. چیزهاییکه حس کنه باید ازشون مواظبت کنه و اون زن میتونه ازش بگیردشون.

تمرکزت رو از این اتفاق بردار. و به زندگی عادیت برگرد.

توی کاراش تجسس نکن. وقتی میگه تموم کرده، یعنی تموم کرده. شما از اول هم خطا کردی که تجسس کردی. چون چیزیکه الان بیش از همه به رابطه شما لطمه میزنه، این رفتارهای شماست، نه اون زن! تو داری بیشتر از اون زن زندگیت رو داغون میکنی.

این رو باور کن عزیزم. اون رابطه میتونست بیاد و بره بدون اینکه تو بفهمی، بدون اینکه هیچ صدمه ای به زندگیت بخوره. تجسس تو بزرگترین خطا بود. البته بعد از بی توجهی های مداومی که به همسرت کردی.

عزیز دلم آروم باش. خودت رو کنترل کن. اگه اینکارو نکنی خودت بیش از هرکس لطمه میبینی.

نگو نمی تونم، باید بتونی!

به بچه هات برس. اگه شوهرت، شوهر خوبی نبوده، پس تو مادر خوبی باش.

این رو در نظر داشته باش که اگه همسرت بهت خیانت کرده، کم یا زیاد تو هم کوتاهی هایی داشتی، اما خیانتی که تو به بچه هات میکنی، در ازای کدوم کوتاهی ایه که اون طفل معصوم ها کردن؟


و یه نکته خیلی مهم اینکه باید حضورا به مشاور مراجعه کنی.

یه چیزی رو خییییییییییییلی تاکید دارم: این روزها هم میگذرن و دوباره همه چی قشنگ میشه. اگه بتونی این رو باور کنی، هم قدرت و صبرت بیشتر میشه، هم احتمال موفقیتت.

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط *atoosa

نه راستش محبت امیز نیست من اصلا نمی تونم عاشقانه صحبت کنم راستش دوست دارم ولی نمی دونم چرا نمی تونم

---

نگران نباش گلم. کم کم همه اینها رو یاد میگیری. وقتی الان عشق رو درک کردی، خدا هم کمکت میکنه، شک نکن.

شاید حکمت این اتفاق همین بوده که این چیزا رو بفهمی و به خودت بیای.

که بفهمی نقشت توی زندگیت چیه و دستت بیاد که چه چیزهایی داری که نمیخوای از دستت برن . که برای از دست ندادنشون چه کارهایی باید انجام بدی.

فقط باید صبر داشته باشی. همونطور که یکسال طول کشید تا الفبا رو یادگرفتی، اینها هم زمان میبرن.

صبور باش و تمرین کن.

تمرین کن وبه خدا توکل داشته باش.

همه چی درست میشه. شک ندارم که درست میشه.

مرسی میشل جون واسم دعا کن تا بتونم هم باهمسرم خوب بشم هم مادر خوبی واسه بچه هام

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط *atoosa

مرسی میشل جون واسم دعا کن تا بتونم هم باهمسرم خوب بشم هم مادر خوبی واسه بچه هام

---

حتما عزیزم.

تا وقتی نیای و همینجا از خوشبختی و آرامشت نگی، قلب هممون با تو هست.

خدا همین حالا هم در کنارته. تا میتونی بهش نزدیک تر شو که بهت صبر و آرامش بده.

همه این اتفاقا حکمتی در خودشون دارن.

ما نمیدونیم چند روز به آخر زندگیمون مونده، همین اتفاقا باعث میشن بهش نزدیک بشیم. اگه فراموشش کردیم، به خاطرش بیاریم.

عزیزم. این اتفاق تلخه. خیلی تلخ. اما میتونه اثرات زیبایی در روح و روان و زندگی تو داشته باشه.

کافیه که بخوای.

اره میشل جون بخدا از وقتی فهمیدم درسته قلبم شکسته و افسرده شدم خانم ها بعد زایمان افسردگی میگیرن من بعد زایمانم افسرده شده بودم با این اتفاق بدتر شدم ولی خداشاهده دیدم به زندگی عوض شده و فهمیدم خیلی واسش کم گذاشتم

آتوسا جان

تو الان يه ماموريت مهم داري

بايد همونطور كه شوهرت اوايل ازدواجتون بي توجه به غر زدن هاي تو، تحقيرها و بي محلي هات عاشقانه دوستت داشت و بهت عشق مي ورزيد تو هم همين رويه رو طي كني . خودت داري مي گي اوايل زياد ازش خوشت نمي اومده ولي اون تونست با مداومت در عشقش تو رو عاشق خودش كنه. واست كادو مي خريد و به خواسته هات و علايقت توجه مي كرد كافيه تو هم همون كارا رو انجام بدي.

براي اينكه بتوني محبت رو بياري تو كلامت از نوشتار شروع كن . واسش مسيج عاشقانه بفرست. اسمش رو با جان و عزيز و مهربون صدا بزن. وقتي صدات ميكنه حتما در جوابش بگو جانم عزيزم... كم كم خودت هم راه مي افتي و عبارات قشنگتر ابداع مي كني.

همونطور كه ميشل عزيز هم گفتن ديگه به موضوع خيانت دامن نزن و فراموشش كن.
بجاش خودت واسش ايميل عاشقانه بفرست.
غذاهايي كه دوست داره درست كن.
لباس هايي كه دوست داره بپوش. سعي كن هميشه تو خونه خوشبو باشي. كوچولوهات رو زود بخوابون تا يه زمان هايي رو با هم تنها باشين.
اگه ميشه چند ساعت كوچولوها رو بذار پيش مادرت و با همسرت برين خريد براي خودت و ايشون. برين رستوران و...

صبا جون الان خیلی عصبی شده همسرم با کوچکترین حرفی عصبانی میشه ولی 5دقیقه نشده پشیمون میشه من تحمل عصبانیتش و ندارم وقتی هم صدام میکنه میگم بله هی صدام میکنه تا من بگم جان

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط *atoosa

اره میشل جون بخدا از وقتی فهمیدم درسته قلبم شکسته و افسرده شدم خانم ها بعد زایمان افسردگی میگیرن من بعد زایمانم افسرده شده بودم با این اتفاق بدتر شدم ولی خداشاهده دیدم به زندگی عوض شده و فهمیدم خیلی واسش کم گذاشتم

---

:104:

عالیه. آفرین که در اوج احساسات هم منطقت بیدار مونده.

هم بخاطر افسردگیت و هم بخاطر این اتفاقی که افتاده باید به روانشناس (یا مشاور خانواده) مراجعه کنی.

حتما حتما حتما اینکار رو در اولویت قرار بده.

ما میتونیم درک کنیم که تو باید صبور و آروم باشی. ما میتونیم بهت آگاهی برسونیم که چنین و چنان کن. اما یه متخصص میتونه کمک های عملی در این مورد بهت برسونه. هرچند باز هم همه چی به عهده خودته. یعنی کار اصلی رو تو باید انجام بدی.

برای افسردگی و بقیه مسائل توی این انجمن هم مقاله هست. همه امیدت به این تاپیک نباشه، خودت برو و مطالعه کن و یاد بگیر و در زندگیت پیاده سازی کن.

نمیدونم بازم فرصتی پیش میاد که به تاپیکت سر بزنم یا نه، اما چه زیاد بیام چه کم، برات دعا میکنم.