-
ت
سلام. ممنون از پاسختون. واقعا واسم خیلی صحبت هاتون مفیده. امروز مادرشون تماس گرفتن. گفتن چرا تماس نگرفتی، گفتم اولا که روم نمی شد، بعدشم اصلا قرار نبود که من تماس بگیرم و کار درستی هم نبوده. حرفایی که بهتون بالا گفتم رو بهشون گفتم. ایشون هم گفتن که خودتون دو نفر باهم صحبت کنید چون حرفای همدیگه رو بهتر می فهمید. بعدشم پسرشون تماس گرفتن. گفتن که یه صحبت کوچیک دارن و بعدشم واسه خواستگاری رسمی می یان. قرار شد خودشون تماس بگیرن و قرار ملاقات رو مشخص کنند واسه یه روز که همدیگه رو ببینیم. فقط یه سوال! البته می دونم شاید خیلی مهم نباشه و پیش پا افتاده است. ولی ایشون به من گفتن که من یه روزی رو مشخص کنم، من گفتم قبل از عید نمی شه و بمونه واسه بعد از عید. ولی اصلا دوست نداشتم روزش رو خودم مشخص کنم. ولی از یه طرف هم فکر می کردم که شاید بهتر بود من خودم مشخص می کردم. این جور مسائل شاید به نظر کوچیک باشه ولی من حس می کنم، باید این چیزارو هم بلد باشم که بی گدار به آب نزنم. من دوست نداشتم خودم مشخص کنم چون دوست نداشتم خودم رو خیلی متمایل نشون بدم. کار درستی کردم؟
-
سلام
آفرين دختر خوب!!:d همينطوري ادامه بده. بزار ندونه خيلي مشتاقي .با فكرت عمل كن نه با دلت. اين روزها خيلي مهمه. اگه قسمتت باشه. سنگ از آسمونم بباره بهش ميرسي.بزار نازتو بخره
-
سلام عزیزم
خوشحالم که صبر کردی تا خودشون تماس بگیرن البته بهتر بود حرف های پست قبلیتو نمیگفتی
حالا بگذریم دیگه گفتی
در مورد قرار هم اگر تماس گرفتن و روزی رو مشخص کردن بهشون بگو با خانوادم هماهنگ بکنم و ببینم نظر اون ها چیه و بعد جواب میدم!
ببین عزیزم تو این مرحله هر چه قدر اهمیت و ارزش خانواده و نقششون رو تو تصمیم گیریت پررنگ تر کنی برای خودت موثرتره
بهتره خودت یا اگر روت نمیشه برادرت به مادرت بگید,بهشون بگید که اون آقا دوباره مایلن درمورد ازدواج باشما صحبت کنن و نظر خودتون هم مساعده و حالا اگر امکانش باشه میخوان قبل از جلسه ی خواستگاری رسمی با شما صحبت کنن
اگر احیانا مادرتون و خانواده تون گفتن باید بیان خونه تون و حرف بزنید, مخالفت نکن و به اون آقا بگو بیان منزلتون
هر چه قدر تو این مرحله آهسته و دقیق و با ظرافت قدم برداری بعد از ازدواج احتمال پشیمونیت کمتره
موفق باشی
-
سلام. من کلا به خانواده ام (حتی برادرم) در مورد اینکه دوستم با ایشون تماس گرفتن چیزی نگفتم. یعنی در واقع از سمت من، فقط خودم و همون دوستم می دونیم. دوست برادرم هم که با برادرم صحبت کردن چیزی در مورد دوستم نگفتن و فقط گفتن که مادرشون با من صحبت کرده و من هم از همین قسمت صحبت کردن مادرشون با من، با خانواده ام درمیون گذاشتم. (چون دوستم هم خیلی به ایشون تأکید کردن که از این موضوع خانواده من اصلا باخبر نشن(البته تأکید کرده بودن که من هم متوجه نشم، ولی مادرشون خیلی خوب توجیه نشده بودن و ...;) )). من به خانواده ام گفتم که ایشون تمایل دارن صحبت کنن، مخالفتی نکردن. امیدوارم بتونم با کمک شما، این قضیه رو خوب جمع و جورش کنم.ممنون
-
سلام. دیروز تماس گرفتن و خواستن که امروز همدیگه رو ببینیم. دیدیم. اولش من گفتم که من اصلا از این کارهایی که دوستم و علی آقا انجام دادن خبر نداشتم و اولش ناراحت شدم ولی بعدش که صحبت کردم باهاشون فهمیدم که قصدشون خیر بوده. ایشون هم گفتن که از این دو نفر متشکرن. چون تو این دوره زمونه دیگه کمتر کسی از این کارا می کنه. یه نکته دیگه که تو رفتارشون هست اینه که هروقت می خوان با من صحبت کنن، قبلش با برادرم تماس می گیرن و از ایشون اجازه می گیرن. گفتن، من هنوز نتونستم کارم رو به جایی که می خوام برسونم. ولی تا اواسط اردیبهشت دیگه با خیال راحت می تونم بیام جلو. چون دوست ندارم باعث سرافکندگی کسی باشم.
-
ااا! من که یه پست دیگه هم فرستاده بودم. به همین خاطر منتظر جواب بودم. ولی انگار پسته ارسال نشده. یه موضوعی تو صحبتهاشون هست. اینکه ایشون از حرفاشون مشخصه که خیلی به ساده زیستی اعتقاد دارن و همچنین می گن که دوست ندارن همیشه تا 11 12 شب کار کنن. البته اینا اصلا بد نیست ولی احتمال داره که این صحبتها از تنبلی نشأت بگیره؟ چطور می تونم این موضوع رو متوجه شم؟ راستی امروز اس ام اس تبریک عید دادن، من هم 1.5 ساعت بعد جواب دادن. (کار خوبی کردم؟:d )مادرشون هم تماس گرفتن و عید رو تبریک گفتن
-
سلام عزیزم
من تایپیک های قبلیت هم خوندم,به نظر میرسه یه کم به خاطر جو اطرافت داری از بعضی معیارهات کوتاه میاد.با خودت تعارف و رودربایستی نداشته باش .یه وقت به خاطر جو خانواده و فشار اطرافیان از معیارهای اساسیت نگذریا!
بهتره قبل از صحبت بیشتر ,خودت یه جلسه مشاوره ی حضوری بری و تا از خودت و شخصیتت و معیارهات شناخت بهتری پیدا کنی
این تایپیک ها رو هم بخون:
http://www.hamdardi.net/thread-22758.html
http://www.hamdardi.net/thread-12878.html
http://www.hamdardi.net/thread-8331.html
http://www.hamdardi.net/thread-488.html
معیارهاتو لیست کن تعارف با خودت نکن و به خاطر ایشون و احساساتت و... تخفیف نده به معیاراهات نمره بده بعد درست حسابی در مورد ایشون فکر کن
مثلا درمورد همین حرف ساده زیستی که گفتن, یکی از دوستای من هم خواستگارشون چنین حرفی بهش زده بود و گفته بود من معتقد به ساده زیستی ام !!بعد از عقد متوجه شد این آقا فوق العاده خسیسه و حتی برای مواد غذایی هم با هزار جور حرف و نیش و کنایه خرید میکرد!هر بار هم که دوستم اعتراض میکرد میگفت روز خواستگاری این حرفو زدم و خودت تایید کردی و.....
به هر حال حواستو خیلی جمع کن و دقیق باش
موفق باشی
-
ممنونم عزیزم که وقت می ذاری. طبق گفته خودشون(البته پارسال) حداقل هفته ای سه شب مهمون دارن به همین خاطر فکر نمی کنم خسیس باشن(البته خب باید در مورد رفت و آمدشون با دوستاشون باهاشون صحبت کنم) راستی اون روز که همدیگه رو دیدیم ایشون گل نخریده بودن . البته من خودم اصلا یادم نبود و نمی دونم هم که باید می خریدن یا نه :) ولی خودشون وقتی داشتیم از هم جدا می شدیم بهم گفتن که ناراحت نشید که گل نخریدم، هرچقدر گشتم این طرفا گل فروشی پیدا نکردم. ولی خب شاید این خودش یه جوری عذرو بهونه باشه و یه چیزایی واسشون کم اهمیت باشه. باید این نکته رو هم بررسی کنم. درسته؟ موضوع دیگه ای که خیلی ذهن من رو درگیر کرده همین مسئله باعرضگی هست. این موضوع واسه من خیلی مهمه. به همین خاطر هم باید صبر کنم ببینم تا نیمه اردیبهشت که خودشون حرفشو زدن، چی کار می کنن. ممنون می شم اگه آدرس یا شماره تماس مشاوری رو که قبولشون دارید، بهم بدید.
-
سلام. دیروز مادرو خواهرشون اومدن خونمون. به نظر که خیلی خوب و مهربون بودن. و خیلی خون گرم. امروز هم خودشون تماس گرفتن و بحث این شد که باهم بیشتر آشنا شیم و بریم بیرون. منم بهشون گفتم که بیرون رفتن می افته واسه بعد از مراسم خواستگاری. یه حرف دیگه هم زدم که خودم خیلی خجالت می کشیدم بگم ولی گفتم. نمی دونم کار بدی بود یا نه. بهشون اینم گفتم که قبل از آشنایی باید بریم آزمایش که بعد از 2 3 ماه آشنایی نریم ببینیم اصلا نیازی به آشنایی نبوده. حرف بدی زدم؟ عذاب وجدان گرفتم
-
نه اتفاقا حرف خوبی زدید
از وابستگی جلوگیری میکنه
ارزوی خوشبختی دارم براتون