RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
gold عزیز کاملا درکت میکنم.
نقل قول:
2چیز آرومم میکنه -یکی قدم زدنه ودیگری تایپ کردن
قدم زدن نه ولی نوشتن ارومم میکنه..یه جورایی شبیه درددل کردنه.
این نشونه اینه که ناراحتیا و احساسات منفی که تو وجودمونه دوست دارن بیرون بیان و تخلیه بشن.پس خیلی خوبه که اینکارو کنید.هر زمان که احساس اندوه کردید بنویسید و اگه خواستید اینجا بفرستید.خوبی اینجا اینه که کسی ما رو نمیشناسه.
نقل قول:
.به راه رفتنش دقت کردم .یکم کمرش خم شده .دیگه اون آدمچهار شونه ی قبل نیست .
حس بدی پیدا کردم .دلم سوخت .
دقیقا منم همینطورم..حس دلسوزی فوق العاده بالایی دارم که البته سعی کردم کنترل و هدایتش کنم..بهتون میگم چطوری؟؟
اون شخصی که تو پست قبل گفتم دقیقا مشخصات ظاهری پدر شما رو داشت و اونم الان مثه قبل 4شونه نیست و کمی خمیده شده و منم این حس اندوه شما رو درک کردم.
همونطور که فرشته مهربون گفت همین اشخاص به ظاهر خشن روح ازرده ای دارن..خیلیاشون تو بچگی بهشون خیلی سخت گرفته شده.
البته ما نمیتونیم فرشته نجات خونوادمون باشیم و فکر نکن اگه بچه اول بودی اتفاق خاصی میفتاد اما میشه یه کارایی کرد.
اول ازهمه باید ببخشیم و رها کنیم.این بخشیدن برای من خیلی سخت بود اما اولش با این فکر شروع کردم که اینکار باعث رهایی خودم میشه.اینجوری قابل تحملتر بود.
بعد همون هدایت دلسوزی که بالا گفتم..میتونیم با هدایت این دلسوزی اتفاقات خوشایندی ایجاد کنیم.اولیش شوخ طبعی:معمولا اینجور خونه ها فضای خفقان اوری دارن.یه کم شوخ طبعی کم کم (یه دفعه ای نه) فضای خونه رو تغییر میده.:310:
هدیه خریدن:برای پدرت کادو بگیر.معمولا این جور ادما تو زندگیشون کم هدیه دریافت کردن و قلبا ازدریافت یه هدیه خیلی شاد میشن..تو اینکارا رو براش کنی.مطمئنم باش انتظارات مالیش ازت کمتر میشه.
یا مثلا گاهی همه رو یه شام مختصر دعوت کن..یه حتی یه بستنی.یا مثلا برای پدرت یه پیرهن بگیر.یا اهنگای مورد علاقشو بریز رو یه سی دی یا فلش و بده تو ماشینش گوش کنه.
نقل قول:
یه حسی رو چندین ساله که تجربه میکنم و اون حس خود آزاریه
این حسو کارایی که گفتی یه جورایی خشم هست،یه جور انتقام گرفتن.
اولین قدم همون بخشش و رهایی خودت و پدرت هست..خودتو ببخش.اگه این مرحله رو بتونی انجام بدی قدم خیلی بزرگی برداشتی.
و راه تخلیه خشمت رو تغییر بده.به جای اینکه وسایلت رو بشکونی به یه بالش یا متکا مشت و لگد بزن.وقتی تنهایی داد بزن.خیلی کیف داره :)
کلا خودت پیشاپیش به دیگران محبت کوچولو و حساب شده کن...اینطوری احساس نمی کنی دیگران ازت سوء استفاده کردن،چون این حس واقعا مخربه.
بازم تاکید میکنم.خودت رو بابت اتفاقاتی که افتاده ببخش و باور کن تو هر لحظه سعی داشتی بهترین تصمیم رو بگیری.و پدرت رو هم ببخش تا رها بشی.
لینکهای زیر رو هم بخون.
کارگاه آموزشی - رفتار جرات مندانه
بخشايش
دوست داشتن خود
موفق باشی
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
چند وقتی بود بیخیال حتی پولم شدم .
رفتم چند تا کلاس ثبت نام کردم بلکه فکرم مشغول بشه .
امروز دوباره بحثمون شد .گفت اینجور میری کلاس کی میخواد خرجتو بده؟!!! یا برو سر کار یا کتاباتو میندازم دور !!
در حالی که 1 ریال هم ازش نخواستم .فقط حق خودمو و دستمزدمو ازش خواستم .
به شدت عصبی بودم . هر چی رسید و مدرک و کتاب و... داشتم پاره کردم . فکر کنم چیزی در حدود 1.5 میلیون تومن به خودم ضرر زدم .
به حد جنون رسیدم .اصلا کنترلم دست خودم نیست .تا یکی 1 کلمه میگه داغون میشم شروع میکنم به خودخوری و خودزنی .
از خدا فقط مرگ میخوام که اونم از من دریغ کرده ...:316:
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
عزیز هیچوقت به بابات ابراز کردی که رفتاراش چقدر اذیتت می کنه یا همش خودخوری کردی؟
منم خودم یه جور دیگه است وضعمو باید یه تاپیک دیگه بزنم بعدا خیلی شدید خشمگین می شم در حدی که به نظرم میاد واقعا دلم می خواد زهرمو به اون طرف بریزم اونم به هر شکلی و به هر قیمتی! اما تا حالا نکردم ولی بهم خیلی داره فشار میاد دیگه! باید خودمونو اروم نگه داریم و سعی کنیم به اون مرحله از عصبانیت نرسیم که من بخوام به کسی یه وقت حتی توی فکرم صدمه بزنم یا تو بخوای به خودت و اموالت صدمه بزنی.
اگه بتونی سعی کنی که همون اول عصبانی نذاری بشی خوبه. مثلا به خودت یاداوری کنی که اروم باید باشی یا مثلا فکر کنی کنار ساحلی و یا از پنجره ی اتاقت داری دریا رو می بینی یا حتی همون به بالش مشت زدن خلاصه یه روش جایگزین برای ابراز خشمت که نه به خودت نه به کسی صدمه بزنه و اینکه دقت کنی اصلا به این حد از عصبانیت نذاری برسی.
دوش اب گرم نرمش پیاده روی غذای تند یا اگه معده ات مشکل داره پیاز تند فعالیت های بدنی مثله رقصیدن هر چی که به نظرت میاد می تونه کمکت کنه برای خالی کردن خشمت انجام بده. یا فکرتو منحرف کن از موضوع مثلا پاشو برو یه سریال ببین که دوست هم داشته باشی و مزخرف نباشه.
فکر می کنم نیازه که به پدرت بگی که داره ناراحتت می کنه.
خود پدرتو چی می تونه ناراحت کنه؟
راستی خودخوری خودزنی پاره کردن کتاب و رسیدها و حتی تقاضای مرگ کردن از خدا همشون از یه گروه و یه جنس هستن. اونم همینه که خودت گفتی خودخوری و صدمه زدن به خودت.
راستشو بخوای فکر نمی کنم دلیلی داشته باشه که بخوای در عوض ازارایی که دیدی یه بار دیگه بیای بازم خودت خودتو ازار بدی. یعنی دو بار. یکی دیگران یکی هم خودت. وقتی ازارت می دن بیشتر احتیاج داری که با خودت مهربون باشی تا جبران ناراحتی ای که برات درست کردنو بکنه.
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
نقل قول:
عزیز هیچوقت به بابات ابراز کردی که رفتاراش چقدر اذیتت می کنه یا همش خودخوری کردی؟
فکر میکنی نمیدونه؟
تهدیدش کردم به خود کشی . میگه قرص نخوری بیافتی رو دستمون .میخوای خودکشی کنی خودتو بنداز جلو ماشین حداقل دیه تو بگیریم !
مقصر خودمم .از همه چیم زدم به خاطرپدر و مادرم .
لعنت به هر دوشون .
روزی نیست که خدا رو به خاطر داشتن همچین پدر ومادری لعنت نکنم .
نقل قول:
خود پدرتو چی می تونه ناراحت کنه؟
حرف مردم!
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
شما موقعیت مراجعه به مشاوره حضوری دارید؟
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
سلام goldعزيز
شرايطتو به خوبي درك ميكنم. منم مدتي مجبور بودم با ادم بيماري ارتباط داشته باشم و بارها اسيب روانيشو حس كردم
البته شرايط من متفاوت بود
اون ادم پدر من نبود كه نتونم رهاش كنم
وقتي اسيب روانيم شديد شد رهاش كردم و خودمو نجات دادم
واقعيت اينه كه فرد بيمار خودش نميدونه بيماره
حرف و عمل شما تاثيري تو رفتارش نداره مگه اينكه خودش بخواد و اصولي درمان بشه
و اين توقع رو نميشه از پدري داشت كه سالهاست اينطور زندگي كرده
وواقعيت تلختر اينه افرادي كه در معرض رفتارهاي اين ادم هان اسيب بيشتري ميبينن مثل مادرت و فرزندانش
ميدوني اون پدر زجر ميكشه ,
درسته تو مسوول اين زجر نيستي اما تركش هاش به سمت تو مياد
اينكه گاهي خوبه گاهي بد, زماني احساس عذاب وجدان ميكنه زماني احساس قدرت بيش از حد
جايي خوندم اين ادم ها تو برزخند
ميتوني حسشونو درك كني؟
من اما حستو درك ميكنم,
منم بارها تپش قلب گرفتم, تيك عصبي گرفتم, خيلي تلاش كردم اون ادمو بسازم اما فقط خودم خرد شدم
زماني رسيد كه ديگه خودمم نبودم
حالا خشمتو خوب درك ميكنم,
اما خودت حس نميكني داري ميشي مثل پدرت,
فكر نميكني از بس خودتو درگير اين پدر و رفتارهاش كردي داري راهيو ميري كه اون رفت
اون كه دست خودش نيست اما تو چي؟
1.5 ضرر ميزني به خودت كه پدرت گفته من ندارم خرجتو بدم؟عقلانيه؟
حس نميكني كنترل روي رفتارهاتو داري از دست ميدي؟
تو 24 سالت بيشتر نيست, راه پدرتم راه تو نيست
يه فكري بايد بكني وراي اين رفتارها و اعمال
اول خودتو بساز, نزار زير بار اين فشار له بشي, دست از داد و قال و هياهو بردار
برو پيش يه مشاور و شروع به درمان روحي خودت بكن,
بزار اين اسيب ها كمرنگ بشه و خودتو پيدا كني
پستي كه مينوش گذاشته رو منم خوندم و خيلي لذت بردم
اون حرفها حرفهاي يه ادم اميدواره, يكي كه ميتونه يه پدر سالم بشه , ميتونه مرهم درد خيليا بشه
اما الان خودشو انداخته تو برزخ ديگران
گلد محترم اول بايد بشي خودت, ادمي كه با حقوق پايين پدرش هم باز كلي پس انداز داشت
برو و خودتو بشناس و راههاي جلوي پاتو ببين
با كمك مشاور شرايطتو بررسي كن و اگه دوست داشتي اينجا هم بگو
مثلا:
من ميتونم برم يه شهر ديگه براي تحصيل’ يا من ميتونم مستقل بشم, يا من ميتونم با همه توهين ها به خودم مسلط باشم و فلان كارو بكنم
البته همه اينها مثال بود
من ميتونم ها رو پيدا كن گلد عزيز
اول خودتو پيدا كن و بعد توانايي هاتو برحسب شرايطت
بهت حق ميدم با اين اوضاع روحي سختت باشه اما يه چيزيو به چشم خودم ديدم
وقتي ميگي من ميتونم حضور خدا هزاران برابر ميشه
من خودمو از جهنم كشيدم بيرون و تونستم, تو هم ميتوني فقط نگاهتو عوض كن دوست عزيز:72:
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
نقل قول:
شما موقعیت مراجعه به مشاوره حضوری دارید؟
در حال حاضر نه چون موجودی حسابم صفره+ کلی بدهی که باید پرداخت کنم .
البته تو اولویتهام بوده و هست . چون زندگی با تمام تلخیهاش تا روز مرگ ادامه داره...
تمام هم و غمم شده بود ادامه ی تحصیل .
تو این چند روز خیلی اخلاقم بهتر شده بود .اعتماد به نفسم رفته بود بالا .
اصلا نمیدونم چطور شد .هنوزم باور نمیکنم چه بلایی سرم اومده .
نقل قول:
من ميتونم ها رو پيدا كن گلد عزيز
مشکل منم همینه که نمیتونم .
شاید اراده م ضعیفه .شایدم بهونه گیری میکنم ولی نمیتونم و عملا" دستم بسته س .
من مشکلاتی دارم که به هیچ کس نمییتونم بگم .در واقع این مشکلاتی که میگم جزء مشکلات معمولیم به حساب میان.مشکلات اساسی تر که همین پدر و مادر باعثش شدن و همونها دست منو از همه طرف بسته .
خیلی حسرت میخورم وقتی میبینم از همه ی همکلاسی ها و هم دوره ایهام بیشتر زحمت کشیدم واز همشون عقبترم .
با این وضع کارم به تیمارستان میکشه .
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
مشکل این نیست که نمیتونی,تو شرایط روحی خوبی نیستی فقط
خشمتو کنترل کن
یه کم که پس اندازت بیشتر شد حتما وحتما برو مشاوره حضوری و همه حرفاتو بزن
نترس ادمی که دنبال حل مشکلشه کارش به تیمارستان نمیکشه
فقط شرایطت اعتماد به نفستو کم کرده
اونم باتلاش خودت درست میشه,وقتی خودت اعتقاد داری تازمان مرگ هم انسان دست از تلاش برنمیداره پس کلی راه هست
اما فعلا عصبانیتت و خستگیت بهت اجازه فکر نمیده
ایشالا همه چی درست میشه پس مقاوم باش و قدم به قدم برو جلو
موفق باشی
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
1. پدر و مادر ریشه ی ما هستند. هر جور بی احترامی به اونا به هر دلیلی توجیه نداره.
2. شما سربازی رفتی؟ اگه رفتی اون موقع کی کمک پدرت بوده سر کار؟
3. اگه واقعا حرف مردم برای پدرتون با اهمیته، همیشه توی بحثهاتون به جای ایجاد دلخوری و عصبی شدن، پای حرف مردم رو وسط بکشید. مثلا بگید مردم چی میگن فلانی جلوی پیشرفت پسرش رو گرفته، داره از پسرش سوء استفاده می کنه و .... (البته مطمئنا پدر شما چنین نیتی ندارند)
4. احتمالا تا الان باید فهمیده باشید که عصبی شدن و راه انداخت دعوا دردی رو دوا نمی کنه. پس بهتره قبل از اینکه یک بحث چالشی شکل بگیره، خودتون موضوع رو تموم کنید یا اینکه محل رو ترک کنید.
RE: دیگه تحمل ظلمهای پدرمو ندارم !
نقل قول:
. شما سربازی رفتی؟ اگه رفتی اون موقع کی کمک پدرت بوده سر کار؟
یه مدت برادرم که چون بابام پول نمیداد با هم دعوا کردن
پدرم 2 سال مانع خدمت رفتنم شد .و باعث شد 3 ماه هم اضافه خدمت بخوره بهم . کمکی نکرد .نه مالی و نه معنوی .
نقل قول:
3. اگه واقعا حرف مردم برای پدرتون با اهمیته، همیشه توی بحثهاتون به جای ایجاد دلخوری و عصبی شدن، پای حرف مردم رو وسط بکشید.
در اینجور مواقع تغییر موضع میده .
موقعی که درس میخوندم میگفت درس به چه درد میخوره .فلان دستتو ببین میره سر کار پول در میاره .به باباش کمک میکنه و از این مزخرفات .
الان میگه فلانی مهندس شده تو عمله!
خدا هم بیاد روی زمین نمیتونه قانعش کنه . خودش رو میزنه به اون راه و کارشو پیش میبره .
نقل قول:
1. پدر و مادر ریشه ی ما هستند. هر جور بی احترامی به اونا به هر دلیلی توجیه نداره.
بیشتر از رفتارها و ظلمهای پدر و مادرم این حرفا آزارم میده .
ریشه ای که بدبختی رو به شاخه و برگاش برسونه خشک شه بهتره .در این مورد اصلا دوست ندارم نصیحت بشنوم ( با عرض معذرت)
نقل قول:
4. احتمالا تا الان باید فهمیده باشید که عصبی شدن و راه انداخت دعوا دردی رو دوا نمی کنه. پس بهتره قبل از اینکه یک بحث چالشی شکل بگیره، خودتون موضوع رو تموم کنید یا اینکه محل رو ترک کنید.
از موقعی که فهمید قراره برم دنبال پیشرفت خودم عصبی شده بود .هر روز به یه بهونه باهام بحث و دعوا میکرد .
1 ماه بود بهش التماس میکردم 2 ماه کاری به کارم نداشته باشه .برعکس هر روز ساعت 6 صبح میومد بالا سرم . دیروز که همه چی نابود شد. مهربون شد .
امروز صبح با خیال آسوده گذاشت رفت .بدون اینکه صدام کنه .
میدونه از فردا با پای خودم میرم .
هر بار منطقی باهاشون حرف میزنم بابام وسایل میشکونه .مادرم قرص میخوره و داد و بیداد میکنه .
آدم از ترسش نمیتونه 2 کلمه حرف بزنه .