RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
ببين فاخته من اصلا دركت نمي كنم. احساس مي كنم تو بعضي چيزها را تعريف نمي كني. مثل اينكه اون ها چرا اين احساس را نسبت به تو دارند.
فكر مي كني چرا مادرت دوست نداشت تو اون محيط باشي؟
قصه ات نصفه و نيمه است. همه چيز را صادقانه بگو تا دوستان بتوانند كمكت كنند.
RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
لیلا جان منم نمی دونم/
نه می تونم درست ارتباط برقرار کنم و دلیلش رو بپرسم و نه خودش چیزی رک و راست می گن/
من نمی خوام قضاوتهای خودم رو بگم چون ممکنه برداشتم اشتباه باشه/ بعضا هم دلایل ضد و نقیضی به ذهنم میاد که خوب همش توامان نمی تونن درست باشه/ در واقع منم دنبال علت هستم/
اما یه چیز راهنمایی می خوام/ شما جای من بودید تو این شرایط قرار می گرفتید چکار می کردید/
لیلا که من رو درک نمی کنه/
دوستان دیگه می تونن راهنماییم کنن/
RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
وای فاخته جان
تو با مامانتم تعارف داری؟
خوب بشین خوب و منطقی با مامانت صحبت کن یه بار که کسی نیست و خودتون دوتایین و محیطم آروومه حرف بنداز و بگو از این چیزا ناراحتم ببین مامانت چی میگه مطمئن باش اگه بی احترامی به تو باشه مامانتم تاییدت میکنه.خیلی رک و راست یک بار برای همیشه باشون سنگهاتو وا بکن
که چی میشینی حرص میخوری؟؟؟ اصلا چرا انقدر برات مهمن؟؟؟ اگه واقعا انقدر رفتارشون بده مطمئن باش خودشونو خراب میکنن نه تو رو .آدمها با رفتار و اخلاق خودشون شخصیتشونو نشون میدن نه با تایید یا رد دیگران
براشون میتونی دعا کنی که خدا ببخشتشون و هدایتشون کنه به سوی راه درست و رفتار مودبانه :72:
RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
بهترین کار گفتگو هست. و اصل گفتگو برای تو، یاد گرفتن رفتار جرات مندانه هست.
باید پای تلفن، وقتی مامان بهت گفتن که دوست نداشتن دیروز تو اون محیط باشی، رک دلیل رو میپرسیدی.
باید رک بهشون میگفتی که چرا این رفتارها رو دارند و به علت رنجشت امروز نمیری.
تو از خانوادت انتظار رفتار جرات مندانه داری (که خودشون بهت دلیل رفتار و یا ناراحتیشون رو بگن) در حالی که خودت رفتار جرات مندانه نداری.
از خودت شروع کن. به محض اینکه شروع کنی، میبینی چقدر آسون مسئله حل میشه.
RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط fakhteh
لیلا جان منم نمی دونم/
نه می تونم درست ارتباط برقرار کنم و دلیلش رو بپرسم و نه خودش چیزی رک و راست می گن/
من نمی خوام قضاوتهای خودم رو بگم چون ممکنه برداشتم اشتباه باشه/ بعضا هم دلایل ضد و نقیضی به ذهنم میاد که خوب همش توامان نمی تونن درست باشه/ در واقع منم دنبال علت هستم/
اما یه چیز راهنمایی می خوام/ شما جای من بودید تو این شرایط قرار می گرفتید چکار می کردید/
لیلا که من رو درک نمی کنه/
دوستان دیگه می تونن راهنماییم کنن/
سلام فاخته جان
من اگه جاي شما بودم در ارتباط با اين مسئله با خانواده صحبت مي كردم
و مي گفتم كه چقدر اذيت مي شم
اينجوري ك نميشه
اينكه نيما روزها اونجا مي مونه دليل نميشه كه شما ازار ببيني
من فكر ميكنم اين ها توي رفتار نيما هم تاثير داشته باشه
امكان اينكه پرستار بچه بگيري هست؟
RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
به نظر من هم بهترین کار اینه که رک و راست بشینی باهاشون صحبت کنی
و علت کاراشونو بپرسی
البته مودبانه باید گفتگو کنی نه اینکه تهش بشه این جمله
نقل قول:
اما نمی تونم حرفم رو بزنم/ یعنی دعوا میشه/ تا میام حرفی بزنم جبهه می گیرن/
یه بار به مادرم گفتم که مادر جان چرا برادر و زن برادرم وقتی نیما دنیا اومد نیومدن بیمارستان/ مادرم قرمز شد و عصیانی شد و گفت اونها دوبار دعوتت کردن تو جواب ندادی/ درصورتیکه یبار عید رو می گفت که دعوت کرده بودم و ظاهرا یادش رفته بود/ یبارشم من اواخر حاملیگم بود و حالم بد بود و نمی تونستم/ خلاصه دعوا شد و مادرم خودش رو زد و ...
پس باید آداب گفتگو رو یاد بگیری همینطور اونا هم باید مهارت شنیدن رو بلد باشن
اگر میخوای یاد بگیری کلیک کن
RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
فامو جان حرفات بهم آرامش داد منون/
رز زرد عزیز حق با شماست / همه حرفات درسته/ بعلاوه اینکه من مهارت گفتگو هم ندارم/
تو پست قبلیم گفتم که سر موضوع نیومدن برادرم و زنش به بیمارستان برای دیدنم که به مامانم گفتم چه غش غلقی! به پا شد/
دو دفعه دیگه هم سعی کردم باهاش حرف بزنم همینجوری دعوا شد/
امروز که نرفتم اون یکی برادرم اومد سوغاتی هام رو بده/ دوباره چنان عصبانی بود و دندون هاشو فشار می داد که اصلا ترسیدم نزدیکش برم/ نمی دونم تو رودربایستی اورد ناراحت بود یا چیز دیگه ای شذه بود/ به مادرم گفته بودم خودم میام می گیرم و داداش رو تو رودربایستی ننداز/
یه بار بهش گفتم وقتی میام خونتون بعدش می شینم کلی گریه می کنم و از این حرفا/ گفت تو نمی تونی ما رو عوض کنی
حالا زنگ زدم که ازش بابت سوغاتی تشکر کنم بازم ازش می پرسم که چرا گفتی دوست نداری تو اون محیط باشی/ ببینم چی میشه
ملاحت جان و گلنوش عزیز/
پستتون رو الان دیدم/ ممنون
RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
فاخته جون میشه اطلاعات بیشتری از خودت و خانوادت بدی ؟ مثلا اینکه چند سالته ؟ کی ازدواج کردی ؟ آیا قبل ازدواج هم رفتار خانوادت به همین صورت بوده ؟
راستش منم خیلی نمی تونم بفهمم چرا خانوادت می بایست یه همچین رفتاری باهات بکنن اما بی دلیل که نمیشه ...
من اگه بودم مستقیم می گفتم که من از رفتار شما ناراحت می شم . برای چی این حرکات رو می کنین ، و اگه هم رفتارشون عوض نمی شد سعی می کردم تا جایی که می تونم نبینمشون . تعارف و این حرفها که نداریم وقتی خانواده ام باعث آرامشم نمی شن برای چی به رفت و آمد باهاشون ادامه بدم ؟
یه چیزی که به ذهنم می رسه اینه که شاید شما توی یه چیزی از اونا بالاتری ( مثل تحصیلات یا هر چیز دیگه ) اونا احساس می کنن که شما خودتو گرفتی و واسه همین به این شیوه جلوت برخورد می کنن تا شاید از غرورت کم بشه ....
در مورد شوهرت چیزی نگفتی ... رفتارشون با شوهرت چطوریه ؟ یا جلوی شوهرت باهات چطوری رفتار می کنن؟
RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط melisaa
یه چیزی که به ذهنم می رسه اینه که شاید شما توی یه چیزی از اونا بالاتری ( مثل تحصیلات یا هر چیز دیگه )
این رو درست حدس زدی :104: :104: :104:
اما بقیه اش رو نمیدونم/ اگر قسمت دوم حدستون هم درست باشه برای من قابل قبول نیست که دیگران رو متهم به غرور کنیم و بعد هم اینطور ناجوانمردانه خردشون کنیم/
الان چند سالی هست که اینقدر بدرفتار شدن/ جلوی شوهرم هم بد رفتار می کردند و بخصوص زن برادرم/ خدا رو شکر فعلا شوهرم باهاشون رفت و آمد نمیکنه و من تازه خوشحالم/
RE: خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند!
اگه میتونی خوب فکرکنم وببین چه رفتاروحرکات وحرفایی باخانوادت داشتی که بعضاناراحتشون کردی؟؟؟عزیزم ممکنه یکیشون واقعابدباشه دوتاشون ولی وقتی ازکل خانوادت همچین رفتارایی میبینی بدون که ایراداصلی ازخودتوعه(البته نمیگم اوناکاملابی تقصیرن).لطفاصداقت داشته باش واقع بین باش هیچ معلولی بدون علت به وجودنمیاد:305: