RE: تلاش برای روبه راه کردن یه زندگی زخم خورده ولی با استرس زیاد
سلام دوست عزیزم
کارشناسا میان نگران نباش یکمی باید صبوری کنی هم تو این تالار و هم تو این برهه از زندگیت.
منم با نظر مریم جان موافقم
شما باید آروم آروم و با صبوری و مهربونی رفتارهای محبت امیز و مهارتهای زندگی رو یاد همسرتون بدین چون متاسفانه ایشون بلد نیستن
البته زندگی شما یک زخم جدی برداشته بوده و اونم همون دادگاه و ... است (ببخشید البته من تاپیکای قبلیو نخوندم) پس انتظار نداشته باش به همین زودی زندگیت از این رو به اون رو بشه.
فقط چند تا چیز یادت نره:
غر زدن ممنوع تو باید با محبت به همسرت محبت رو بیاموزی نه غر زدن!
مقایسه با مردای دیگه ممنوع بعضی رفتار ها با مرد خطرناکه:163: تحت هیچ شرایطی چه شوخی چه جدی چه لج بازی چه انتقام و ... مردت رو با مردی مقایسه نکن و تعریف و تمجید مردای دیگه رو نکن!
قهر کردن ممنوع چون همسرت نازتو نمیکشه و اهلش نیست بنابراین فقط غرور خودتو لکه دار میکنی. تصور کن اگر قهر نکنی راحت تره یا قهر کنی و اون نازتو نکشه و تو مجبور شی خودت دوباره رابطه رو شروع کنی؟:163:
البته واقعا حرفهایی که ایشون دیشب زدن سخت و غیرقابل تحمله بهت حق میدم. اما میتونی در این جور موارد یکمی کمتر و سردتر برخورد کنی اما قهر نکن!
در کل باید صبور باشی دوست عزیز تا همسرت آروم آروم مهربونی کردن رو از تو یاد بگیره:43:
RE: تلاش برای روبه راه کردن یه زندگی زخم خورده ولی با استرس زیاد
مریم جانم و یاسا جانم مرسی که هستین و بهم سر زدین.باشه سعی میکنم رعایت کنم.
خدایا دلم گرفته. تو رو جان حضرت زهرا کمکم کن محکم وایستم. جا نزنم. کم نیارم. دستم رو بگیر جز تو کسی رو ندارم. توی بد شرایطیم. یه عده میگن مگه آدما عوض بشو هستن که تو دوباره به این آدم و خونواده ش اعتماد کردی. بیچاره الان جدا شی بهتره تا عروسی کنی.
یکی میگه جا نزن به جای پاک کردن صورت مسئله برو دنبال حل کردنش. اگه عروسی کرده بودم واقعا شرایطم فرق میکرد تا پای جونم میجنگیدم اما الان وسط دوراهی موندم. اگه جنگیدنم جواب نداد و بعد عروسی فهمیدم چیزی تغییر نکرده هیچوقت خودم رو نمیبخشم:302::302::302:
وقتی شوهرم میزنه توی ذوقم و اپسیلون حرکت درست من رو نمیبینه و مدام با پتک میزنه توی سرم که تو بدی ولی بدیهای خودش رو نمیبینه با کدوم انگیزه برم جلو. تا کی تحقیر تا کی منت کشی.خسته شدم. نمیبینه دارم تغییر میکنم انگیزه م رو میگیره محلم نمیذاره:302:
RE: تلاش برای روبه راه کردن یه زندگی زخم خورده ولی با استرس زیاد
تو ميدون جنگ هيچ آرامشي وجود نداره پس نجنگ سعي كن به همسرت آرامش بدي تا به سمتت جذب شه
مريم جان زندگيه تو يه ضخم بزرگ برداشته كه صبوري مي خواد تا التيام پيدا كنه
همسرت دلخوره از اوضاعي كه پيش اومده و اين باعث شده از نظر عاطفي از تو دور شه و باهات لجبازي كنه
RE: تلاش برای روبه راه کردن یه زندگی زخم خورده ولی با استرس زیاد
مرسی اقلیما جان که هستی. میدونم دلخوره اما از چی؟ از اینکه کار به دادگاه کشیده!!! چرا دلخور نیست از اینکه اون رفتارهای زشت رو انجام میداد؟ هر کس دیگه ای هم جای من بود همین تصمیم رو میگرفت. مگه ما خوشی زده بود زیر دلمون که میخواستم جدا شم:316: یه چیز دیگه هم هست اقلیما جان،اگه برای جدایی اقدام نمیکردم محال ممکن بود که الان این اندازه هم تغییر بکنه،حداقلش اینه که هم خودش و هم خونواده ش حالیشون شد که نمیتونن و اجازه ندارن بهم توهین بکنن و بی احترامی بهمون بکنن.اونا پیش خودشون فکر کرده بودن یا من بی کس و کارم و هرکاری دلشون بخواد میتونن انجام بدن یا فکر کرده بودن مملکت و قانون کشکه. اما حالا فهمیدن هیچکدوم اینا نیست:311: ولی تو حق داری، در ازای این نتیجه زندگیم زخم برداشته. اما ازتون میخوام تنهام نذارین و من بتونم قدم به قدم کنترل اوضاع رو در دست بگیرم. وقتی تلفن میکنه عمدا میره روی اعصابم که من یه چیزی بگم ولی دو روزه که من دارم تحمل میکنم و کار به دعوا نکشیده ولی به قیمت اینکه دارم از تو خودم رو میخورم.یعنی فکر میکنم شاید دوباره کم بیارم ویه چیزی بگم. فعلا نمبتونم درخواستی ازش بکنم چه منفعلانه چه جراتمندانه و چه پرخاشگرانه. فعلا باید بتونم بکشمش سمت خودم، ولی خیلی بدقلقه خیلی کارم سخته واسه همین راهنمایی میخوام.
راستی من هنوز هم منتظر جنابsci و کارشناسای دیگه تالار هستم. دوست دارم وقایع چند روز زندگیمو و مکالماتمون رو بنویسم تا بفهمم چطور باید واکنش نشون بدم. فعلا که گفته هر وقت خودم دوست داشته باشم میام خونه تون و تو هم نمیخواد بیای تا خودم بهت بگم.الان واکنش من چی باید باشه؟از این قضیه ناراحتم.
RE: تلاش برای روبه راه کردن یه زندگی زخم خورده ولی با استرس زیاد
نکته اول که برای سر و سامان دادن به زندگیت باید بپذیری صبر و تحمل
صبور باش دختر
دوم اینکه ببین حس همسرت الان اینکه کسی که دوستش داشته خواسته ازش جدا بشه و این یعنی از نظر عاطفی کاملا بهت بی اعتماد شده و نمی خواد قبول کنه که شما دوستش داری
مریم اول بهش ثابت کن که دوستش داری و بهش اطمینان داری و نزدیک ترین و عزیزترین کس تو زندگیته با اثبات اینا خیلی از راه رو رفتی
ببین با دلش راه بیا صبوری کن
بذار به یه اعتماد و اطمینان اولیه از هم برسید
زن با محبت و صبرش می تونه خیلی کارها بکنه
لطفا خودتم گذشته رو کاملا بریز دور معیار سنجشت حال باشه
کارهایی که دوست داره رو براش بی منت انجام بده
RE: تلاش برای روبه راه کردن یه زندگی زخم خورده ولی با استرس زیاد
مرسی خانوم.:43:
الان به مادرش زنگ زدم وحالش رو پرسیدم وگفتم که دیروز نتونستم برم خونه شون و به همین دلیل زنگ زدم تلفنی حالت رو بپرسم و در اولین فرصت بهتون سر میزنم. همسرم استقبال کرد:310:
سعی میکنم قدم به قدم باهاتون جلو بیام. ممنون میشم بازم کنارم بمونین.
RE: تلاش برای روبه راه کردن یه زندگی زخم خورده ولی با استرس زیاد
ببین عزیزم زندگی ها ببا هم فرق داره نمیشه از نسخه دیگران استفاده کرد بلکه باید سعی کنی نقاط مشترک رو بکشی بیرون
و توصیه های کلی رو یاد بگیری.
انتظار نداشته باش راه حلا یک شبه جواب بده شاید یه دو سه ماهی طول بکشه
پس سعی کن آروم باشی و صبور تا نتیجه کاراتو ببینی.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam1363
1- من نمیتونم گذشته رو از ذهنم پاک کنم،همسرم میخواد من فراموش کنم اما نمیتونم. تا چیزی میگه زود ذهنم شیفت میکنه به گذشته که آره مگه تو نبودی اینطوری میگفتی مگه خواهرات اینجوری نکردن مگه مادرت اینجوری نکرد.آخه بچه ها من اون موقع تقصیری نداشتم واقعا.
2-من خیلی خیلی زودرنج و حساسم تا چیزی بهم میگن زود موضع میگیرم نمیدونم چه م شده:302:
3-به مادرش و خواهراش گفته که حق حرف زدن و دخالت کردن ندارن اما راستش من میترسم ازشون مگه اونا عوض بشو هستن؟ میگه اگه اونا حرفی هم بزنن من گوش نمیدم اما من نمیدونم این وضع تا کی میتونه دوام بیاره!!!
این یه مورد رو کمتر مردی انجام میده معلومه دوست داره باور کن اکثر مردا اگه اسم مادرشونو بیاری فوری جبهه میگیرن پس اینجا کلی از ما جلوتری:311:
- همسرم اهل ابراز احساسات کلامی نیست خیلی کم زنگ میزنه خیلی کم اسمس میده اونم سرد. انقدرم بهش گفتم که برگشت گفت احساس میکنم تو کمبود محبت داری:302:
اکثر مردا اینجورین استدلالشون هم اینه که با عمل نشون میدن عملشون هم شامل کار کردن و خرید خونه و ... میشه.حالا تاپیک بهت معرفی میکنم خودت متوجه میشی.
راهش هم اینه که شما هم ابراز احساسات نکنی .باید احساس نیاز کنه تا بیاد طرفت
5- از همه ش بدتر خودمم که نمیتونم مثل آدم یه چیزی ازش بخوام فوری قاطی میکنم،دعوا میکنم،گذشته رو شخم میزنم،تحقیر میکنم،تهدید میکنم، اونم که منتظر جرقه س فوری عصبانی میشه و بدتراش رو بهم تحویل میده.منم همه ش معتقدم که اگه اون ناز من رو بکشه من آروم میشم ولی این کار رو نمیکنه میگه بلد نیستم.پس من چرا شوهر کردم؟
الان دیگه به ذهنم نمیاد دوباره میام مینویسم.
آروم باش و اگر میخوای مشکلت حل شه برای شروع پیشنهاد میکنم این تاپیکا رو بخوونی
ببین صرف خوندن مهم نیست باید نت برداری کنی مرور کنی و عمل کنی
در ضمن سعی کن از تاپیکت برای حل مشکلت استفاده کنی نه صحبت با دیگران و فقط تعریف ماجرای زندگی. مرثیه سرایی احساسی تعطیل.
باید یاد بگیری با اداب گفتگو صحبت کنی البته باید یاد بگیریم خودم هم تازه شروع کردم به یاد گیری:311:
آداب گفتگو را با هم یاد بگیریم (چکیده گلچین شده مطالب در این خصوص)
رازهای موفقیت در زندگی زناشویی(در گوشی با خانمها)
فعلا اینا رو داشته باش تا بعد
RE: تلاش برای روبه راه کردن یه زندگی زخم خورده ولی با استرس زیاد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam1363
1- من نمیتونم گذشته رو از ذهنم پاک کنم،همسرم میخواد من فراموش کنم اما نمیتونم. تا چیزی میگه زود ذهنم شیفت میکنه به گذشته که آره مگه تو نبودی اینطوری میگفتی مگه خواهرات اینجوری نکردن مگه مادرت اینجوری نکرد.آخه بچه ها من اون موقع تقصیری نداشتم واقعا.
5- از همه ش بدتر خودمم که نمیتونم مثل آدم یه چیزی ازش بخوام فوری قاطی میکنم،دعوا میکنم،گذشته رو شخم میزنم،تحقیر میکنم،تهدید میکنم، اونم که منتظر جرقه س فوری عصبانی میشه و بدتراش رو بهم تحویل میده.منم همه ش معتقدم که اگه اون ناز من رو بکشه من آروم میشم ولی این کار رو نمیکنه میگه بلد نیستم.پس من چرا شوهر کردم؟
برای حل این مشکلت و اینکه دوباره گذشته رو شخم نزنی این پست از خانم آنی رو بخوون:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
مشکلی که بهش اشاره کرده ای مبحث تمبر جمع کردن است
یعنی یا کاری برای کسی انجام داده ای و بازخورد مناسب نگرفتی
یا طرف مقابل کاری انجام داده و یا نداده که باعث رنجش تو و یا همسرت شده . به این سلسله رفتارهایی که از اتفاقات در ما ماندگار می شود تمبر جمع کردن می گویند .
گویی آلبوم تمبری داری از اتفاقات و رویدادها که احساسات منفی ترا تحریک کرده و با تلنگری می روی سر آلبوم تمبر و شروع می کنی به دوره کردن خاطرات تلخ و مرور و .......................
همه ی این آلبوم تمبر مربوط به چه زمانی است ؟!گذشته .
یعنی تمام شده و رفته .
یعنی تو باید ازش درس می گرفتی و فقط تجربه ات را با خودت بر می داشتی و حرکت می کردی اما تو امروزهم یک آلبوم سنگین را حمل می کنی و هر از گاهی با تلنگری میروی سراغش و ورق زدن و دوره کردن و ...........
این یعنی که اقلیما و همسرش نیاز دارند زندگی در لحظه را یاد بگیرند و تمرین کنند و برای آینده تا حدی که لازم است برنامه ریزی داشته باشند .
چون در بخش آینده و ترس از بی پول شدن و بی خانه شدن و گرسنه ماندن و .........همگی حرفه ای کار هستیم ! پس تمرکز بر زمان حال از اولویت بالاتری برای ما قرار میگیرید . چیزی که بلد نیستیم و به ما یاد داده نشده . معمولا بر حسب آموزه های غلط یا در گذشته سیر می کنیم و یا در آینده . حال یعنی همین لحظه و آن .
اولین کار و قدم اول رها کردن این آلبوم است و خصوصا تمبرهای طلایی که حتما در این آلبوم از آنها هم داری !
تمبر طلایی نوعی خاص از تمبر است با ارزش بسیار بسیار بالا چرا که ما می دهیم که بگیریم .
مثلا
من برای تولد همسرم یا خانواده اش یک حرکت شگفت انگیز بزنم و کلی خودم را خسته کنم و .............هزینه کنم به این امید که مثلا تولد من هم از این خبرها خواهد بود غافل از اینکه مثلا آقای همسر ابدا تولدمن یادش نبوده و .....................
حالا بیا و درستش کن . حرفها شروع میشه .
مثلا
من که برای خودش این کار را کردم ! برای مادرش آن کار را کردم و کادو فلان تومانی خریدم که برای مامان خودم عمرا نخریدم و .......اما آنها روز عقدم هم با من چنین کردند سر مهریه بازی در آوردند . لباسی که دوست داشتم بخرم را نخریدند و بهانه آوردند گران است و ......................
این اسمش میشه تمبر طلایی و ته آن هم معمولا می کشه به بازی روانی حالا " گیرت آوردم پدر سگ" " بازی قهر " و ... . یعنی خدمتی به خودت و فامیلت بکنم که تا عمر دارید فراموش نکنید و ...............اما این حکایت با یکبار خدمت رسیدن باز هم حل نمیشه و مدام در سیر تکرار قرار می گیره ! برای همه عمر تکرار میشه !چرا که طرف مقابل هم از این هنر بی بهره نمانده و طی زمان برای اینکه مقابله به مثلی بکند او هم از همین آلبوم و تمبر و تمبر طلایی برای خودش داره .
راهش این است که این زمانی و این مکانی مسائل بررسی بشوند . وقتی تو سر فرمان را به طرف آلبوم نکشی و مسئله ی روز را مورد بحث قرار بدهی چرا نتوانی رفتار جراتمندانه داشته باشی ؟!
شاید موقع گفتگو با یک نیش دار یک حرکت کنایه آمیز و ................سر فرمان ناخودآگاه به سمت آلبوم کشیده می شه و ..............و یا همسرت به نوعی به وادی بازنوازی کشیده میشه و احساس خطر می کنه که او را هم مجبور می کنه سر تمبرهای شگفت انگیزش بره و آنها را خرج کنه .
RE: تلاش برای روبه راه کردن یه زندگی زخم خورده ولی با استرس زیاد
بازم سلام. بچه ها من دارم خیلی روی خودم کار میکنم، ذره بین رو از روی همسرم برداشتم و گرفتم رو خودم:311: خدارو شکر نذاشتم بحثی پیش بیاد ولی فعلا نتونستم خواسته هام رو مطرح کنم.فکر میکنم زوده و فعلا بذارم اوضاع آروم شه بهتره. تازه من هنوز خیلی مبتدی هستم، راه زیادی دارم تا حرفه های بشم و بتونم جراتمندانه حرفامو بزنم و خودمم نیازام مرتفع بشه. فقط یه نگرانی دارم : اونم اینه که همسرم نخواد همراهی کنه:316: اونجوری کار من هزار برابر سخت میشه و تنهایی شاید نتونم برم جلو.
گلنوش عزیزم سلام. خیلی ازت ممنونم خانوم.مرسی از راهنماییهات، چشم اون مطالب رو میخونم و نت بر میدارم.
برام دعا کنین و تنهام نذارین:46:
RE: تلاش برای روبه راه کردن یه زندگی زخم خورده ولی با استرس زیاد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam1363
بازم سلام. بچه ها من دارم خیلی روی خودم کار میکنم، ذره بین رو از روی همسرم برداشتم و گرفتم رو خودم:311: خدارو شکر نذاشتم بحثی پیش بیاد ولی فعلا نتونستم خواسته هام رو مطرح کنم.فکر میکنم زوده و فعلا بذارم اوضاع آروم شه بهتره. تازه من هنوز خیلی مبتدی هستم، راه زیادی دارم تا حرفه های بشم و بتونم جراتمندانه حرفامو بزنم و خودمم نیازام مرتفع بشه. فقط یه نگرانی دارم : اونم اینه که همسرم نخواد همراهی کنه:316: اونجوری کار من هزار برابر سخت میشه و تنهایی شاید نتونم برم جلو.
گلنوش عزیزم سلام. خیلی ازت ممنونم خانوم.مرسی از راهنماییهات، چشم اون مطالب رو میخونم و نت بر میدارم.
برام دعا کنین و تنهام نذارین:46:
برای اینکه بتونین جراتمندانه رفتار کنین باید بیاین شاگرد این کارگاه بشین.از پست 1 شروع به خووندن کن تا آخر
کارگاه آموزشی - رفتار جرات مندانه
به قسمت آبی نگاه کن. به این کار میگن ذهن خوانی.
ذهن خوانی ممنوع. قضاوت سریع نکن.
شاید هم استقبال کرد. به هر حال تو تلاشت رو برای زندگی خودت بکن