RE: به خدا ديگه خسته شدم، يعني بازم بايد باهاش بمونم؟ يا ...
رویا جان شما بیشتر بهش عادت کردی....و حق هم داری....
افرین دوست خوبم..محکم باش.
اگر الان محکم نباشی دیگه بعدا محکم بودنت نه تنها به درد نمیخوره بلکه باعث ویرانی زندگیت هم میشه
الان دو تا چشم داری دو تا دیگه هم قرض کن.خوب و منطقی همه چیز رو بسنج.
یادت باشه به محض اینکه بگی بله دیگه باید چشماتو ببندی..رو به همه چی..
RE: به خدا ديگه خسته شدم، يعني بازم بايد باهاش بمونم؟ يا ...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط roya56
سنجاب ، بي نهايت و maryam123 عزيز از اينكه مطالب منو مي خونيد و راهنماييم مي كنيد خيلي ممنونم.
از ديروز كه اين حرفا بينمون رد و بدل شد ديگه تماسي باهاش نداشتم. ولي صبح خودش زنگ زد و به بهانه اينكه اشتباه زنگ زدم و مي خواستم به همكارم زنگ بزنم تا بگم امروز نميام سر كار، خلاصه يك جورايي احوال پرسي كرد و گفت دوباره زنگ مي زنه. من الان سر كار هستم و ظهر وقتي رفته بودم نهار، اومدم ديدم دوباره زنگ زده و شمارش رو تلفنم افتاده ، كه من نبودم. البته اون نمي دونه كه تلفن من تو اداره شماره انداز داره. و فكر كنم به خاطر همينه كه به موبايلم زنگ نزده.
الان كه بيشتر فكر مي كنم مي بينم حرفاي همه شما درسته. به خدا خودم هم مي دونم. ولي نمي دونم اين دوست داشتن چه خاكي تو سرم ريخته كه نمي تونم اين مساله رو هضم كنم.
ولي مي خوام اينبار كه زنگ زد خيلي جدي باهاش صحبت كنم و تكليفمو باهاش روشن كنم. آره به قول maryam123 عزيز اين فهميده كه من دوستش دارم و براي همين داره با من اينطوري رفتار مي كنه. از خدا مي خوام كمكم كنه. برام دعا كنيد كه محكم باشم و نزنم زير گريه.
:104::104::104:
این تاپیک
آزموده را آزمودن خطاست
و یا تاپیکهای مشابه در این سایت را بخون.
حالا ناراحت بشی بهتر از اینکه تو زندگی مشترک ناراحت و پشیمون باشی.
اگه میخوای راحتتر تصمیم بگیری همسر قبلی این آقا و اطرافیانش گزینه مناسبی هستند که دلت رو یکدل کنند و شناخت بهتری بهت بدنند.
موفق باشی.:72:
RE: به خدا ديگه خسته شدم، يعني بازم بايد باهاش بمونم؟ يا ...
مرسی از سنجاب و maryam 123.
مرسییییی
:104::104::104::104::104:
RE: به خدا ديگه خسته شدم، يعني بازم بايد باهاش بمونم؟ يا ...
سلام دوستاي خوبم :325: :325: :325:
در پايان مطالبم گفتم كه منتظر مي مونم تا دوباره كه زنگ زد باهاش حرفهامو جدي بزنم و تكليفمو روشن كنم.
عصر اونروز زنگ زد و گفت كه مي خواد منو ببينه تا با هم گفتگويي داشته باشيم. منم قبول كردم و اومد دنبالم و رفتيم به گفتگو نشستيم.
در ابتدا من اصلا تحويلش نگرفتم و ديدم كه هي به قول معروف خودش لوس كرد و در آخر گفت كه رويا من بدجوري به تو وابسته شدم و نمي تونم دست از تو بردارم. گفتم به خاطر همين
اون همه به من حرف گفتي؟ گفت نه. و گفت ناراحت بودم و اونا رو گفتم. بهش گفتم اين كه دليل نميشه كه آدم وقتي ناراحته هر چي به دهنش مياد بگه. خلاصه كلي سعي كرد كه از
دل من دربياره و ما خودمون قرارامونو گذاشتيم و گفتم كه پس برو به خانوادت هم تصميمتو بگو و برنامه ريزي كن كه بريم سر خونه زندگيمون. همه چيز خوب تموم شد و رفت كه با خانوادش
صحبت كنه. كه ديشب رفته و صحبت كرده. قرار بود كه اگه مثبت بود به بابام زنگ بزنه و قرار بذارن بيان خونمون.
من صبح زنگ زدم و گفتم چي شد؟ مياييد يا نه؟ گفت كه بايد با هم صحبت كنيم. چون يك سري مسايل هست كه بايد بهش توجه كنيم. گفت كه خانوادش با اين قضيه اصلا موافق
نيستن و گفتن خودت مي دوني. اينم گفته كه من نمي دونم چيكار بايد بكنم، با توجه به علاقه اي كه ما به هم داريم.
گفت كه خانوادش گفتن كه شما دو تا بريد پيش يك مشاور ( يك شخصي كه كاملا بي طرف و مورد اعتماد باشه) و اگر مشاور گفت كه با هم ازدواج كنيد اونوقت اين كارو انجام بدين.
و به منم گفت كه حالا نظر تو چيه؟ منم گفتم باشه. منم موافقم. حالا هر دوتاييمون داريم دنبال يك مشاور خوب مي گرديم. به خاطر همين از شما دوستاي خوب كمك مي خوام كه اگه
مشاور خوب در اين زمينه در تهران مي شناسيد به من معرفي كنيد. ممنون مي شم اگه اين لطفو در حق من بكنيد. :325: :325: :325:
RE: به خدا ديگه خسته شدم، يعني بازم بايد باهاش بمونم؟ يا ...
رویا جان
احتیاط کن و در رفتارهات تعادل داشته باش
دلم میخواد خفه ات کنم !!!!!!!!!!!!!
چرا فردای اون رو ز دوباره بهش زنگ زدی آخه؟!چرا چرا چرا؟
چرا نذاشتی خودش زنگ بزنه
چرا حرف گوش نمیدی....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه مرکز مشاوره معروف هم در خ سمنگان هست .هرکی رفته راضی بوده.مرکز مشاوره جوان
RE: به خدا ديگه خسته شدم، يعني بازم بايد باهاش بمونم؟ يا ...
منم با مریم موافقم واسه چی زنگ زدین:160:؟ایشون خودش باید تماس میگرفت:305:
RE: به خدا ديگه خسته شدم، يعني بازم بايد باهاش بمونم؟ يا ...
دوست گلم، خانومی
چرا اصلا به حرفای بچه ها توجه نمیکنی؟ :324:
عزیزم ببخشید رک حرف میزنم. ولی شما اینجا فقط حرفاتو مینویسیو میری
آخه اینجوری که نمیشه عزیز دلم
RE: به خدا ديگه خسته شدم، يعني بازم بايد باهاش بمونم؟ يا ...
maryam123 , شوكا و باران 2 عزيز
من تا آنجا كه ممكنه سعي مي كنم كه تعادل داشته باشم. آخه شما كه نمي دونيد؟ من كارمندم. مادرم هم كه فوت كرده(كه البته من هر چي مي كشم از اين بي مادريه)، كل مسئوليت
خونه رو دوش منه. اگه يك مهمون بخواد بياد، كسي كه بايد به همه چيز رسيدگي كنه و همه چيزو آماده كنه منم. پس من صبحش بايد مي دونستم كه مهمون دارم يا نه؟ براي همين زنگ
زدم. كه اگه مهمون دارم ، اونروز سر كار نرم.
به خدا قصد بي توجهي به حرفاي شما رو ندارم. ولي مجبور بودم.
ديروز هم زنگ زد كه گفت مامانم و داداشم مي خوان باهات حرف بزنن. گفتم چي مي خوان بگن؟ گفت نمي دونم. حالا شما مي گين چيكار كنم؟ اصلا برم باهاشون حرف بزنم؟ يا نه؟ و اگه
رفتم چي بگم؟
RE: به خدا ديگه خسته شدم، يعني بازم بايد باهاش بمونم؟ يا ...
رویا جان شما که به صحبت های دوستان توجه نمی کنید.
حالا می خواین پاشی کجا برید؟!!!!!
اگر هم کسی می خواد با شما صحبت کنه اونها هستند که باید بیایند و خیلی هم محترمانه.
برای خودتون ارزش قائل بشید.
از همین الان به خودتون احترام بذارید.
اگر کسی با شما حرف داره تشریف بیارن منزلتون در غیر این صورت شما جایی نمی روید.
می خواین برید کجا که براتون شرط و شروط بذارند بعد هم بگن ما که نیومدیم سراغت خودت اومدی و سه پیچ ما بودی؟!!!
RE: به خدا ديگه خسته شدم، يعني بازم بايد باهاش بمونم؟ يا ...
سلام
رویا جان
اگه کسی با شما حرفی داره باید خیلی با احترام بیان خونتون با هاتون حرف بزنن نه اینکه شما بخواین برین باهاشون حرفی بزنین
شما پشت سرهم اشتباه میکنی
یه نصیحت خواهرانه دارم : اینکه کاری نکن مدیون خودت بشی و بعدا ها خودت رو سرزنش کنی که چرا من این جوری رفتار کردم
نمیخوام ناراحتت کنم ولی این آقا با این سن و سال فقط داره خانواده و نظرشون رو بهانه میکنه و مشکل اصلی خودش و بلاتکلیفی خودشه و چون از احساس شما با خبره داره همه چیز رو دستش میگیره شما داری بهش اجازه میدی با زندگیت و شخصیتت و احترام خانوادگیت بازی کنه و به این راحتی هنوز نه به داره نه به باره با خانوادت بی احترامی میکنه چه برسه با بعد
من فقط یه چیز و خیلی محکم بهت میگم
اتمام رابطه
می دونم که فکر میکنی خیلی سخت و زنده نمی مونی بدون و اونو زندگی برات تموم میشه و خیلی دوستش دارو ...
ولی باور کن نه زندگی تموم میشه و نه بدون اون مشکلی برات پیش میآد برعکس با رفتن این آقا تمام این استرس ها کن میشه و شما میتونید بعد از یه مدتی با فرد جدیدی آشنا بشی که لیاقتت رو داشته باشه
اولش سخته ولی خیلی زود متوجه میشی که اتمام رابطه با این آقا بهترین گزینه بوده
شما الان خودت بهترین مشاوری برای خودت با بودن این همه مشکل چرا بازم به این ازدواج اصرار میکنی
منتظری یکی دیگه بهت بگه ازدواج بکن یا نه باید خودت بخوای
موفق باشی
bloom