RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
سلام نازنین
مطلبی که می خوام بگم تا حدود بسیار زیادی متفاوت از نظرات دوستانه.
من هم به شدت درگیر مشکلات با خانواده همسرم هستم تا جاییکه تصمیم به جدایی گرفتم و فعلا به مشاوره حضوری می رویم.
خواستی تاپیک من رو هم بخون:
تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
من آروزمه که با خانواده همسرم قطع رابطه کنم ولی نمی دونم چجوری!
همیشه و همه جا گفتند که آدمها تغییر نمی کنند و اگه قصد ارتباط با کسی رو دارین باید خودتون رو تغییر بدین.
فرض کن شما با هر نحوی با خانواده همسرتون شروع به معاشرت کردید (اصلا اونها پا پیش گذاشتن)، فکر نمی کنی بعد از مدتی دوباره همون رفتارهاشون شروع میشه؟ چون ممکنه اصلا بنظر خودشون بی احترامی نکردن که بخوان رویه شون را تغییر بدن! شاید تمام اون رفتارها جزئی از شخصیتشون باشه!
پس باید خودت رو آماده پذیرش اونها کنی.
از طرفی وقتی شما اینهمه ازشون گله مندی و خودتون می گی علت حل شدن مشکلاتت با شوهرت قطع رابطه با خانواده اش بوده، حالا چرا توقع می کنی که اونها بخاطر شما و نه بچه شما، بیان دیدنت؟! شما وقتی با قطع رابطه با خانواده همسرت، تصمیم به زندگی با همسرت رو گرفتی یعنی قبول کردی که اونها در زندگیت نقشی ندارند و فقط بخاطر شخص همسرت حاضر به زندگی شدی (اینکه علت این تصمیم چی بوده، بحث دیگه ایست.) پس چرا انتظار داری که اونها بخاطر شما کاری انجام بدند؟!
نظر شخصی من اینه که اگه شوهرت بخاطر برقراری رابطه با خانواده اش کج خلقی نمی کنه، کلا از این موضوع صرفنظر کن و به زندگیت و بچه دار شدنت برس. در نظر هم داشته باش که دوران بارداری زن رو حساس تر می کنه و تمام تنش ها به جنینش منتقل میشه.
در ضمن عزیزم یه مادر خوب هرگز و هرگز خودش رو با فرزندش مقایسه نمی کنه. اینکه کسی بخاطر شما به منزلتون میاد یا نه، یک بحثه و اینکه بخاطر فرزند شما به منزلتون میاد بحث دیگه است. یه مادر خوب اگه کسی برای خودش کاری نکرد ولی برای فرزندش کرد تازه خوشحالتر هم میشه.
مادر که شدی حتما شما هم این حس رو پیدا خواهی کرد.
اما اگه از این دید به قضیه شما نگاه کنیم که یک مشاجرات و کدورتهایی بین شما و خانواده همسرتان در گذشته پیش آمده و حالا هر دو طرف منتظرن که طرف مقابل پا پیش بگذاره و همه کدورتها تموم بشه، این شمایید که باید پیش دستی کنید. نه به این خاطر که حق با شما نبوده به این خاطر که از اونها کوچکترید و بلحاظ سنی در جایگاه فرزند اونها قرار دارید.
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
سلام دوستای خوبم. از نظرات همتون ممنون و سپاسگذارم.
راستش دیشب با همسرم در این مورد حرف زدیم. همسرم رابطه داشتن یا نداشتن من براش خیلی مهم نیست یعنی برای داشتن رابطه به من فشاری نمیاره و خودش هم معتقده که اگه رفت و آمدون زیاد بشه بازم روز از نو روزی از نو میشه!
( آنی عزیز که در جریان ریز مشکلاتم بودی ، باور نمی کنی چقدر شوهرم تغییر کرده. از اون پسربچه بی فکر شده یک مرد با مسئولیت که خیلی زیاد حواسش به زندگیش هست )
به شوهرم گفتم اگه خانوادت منو میخوان اول باید خانوادمو بخوان. پدر من خیلی کارها در حق بچه اش کرده. همسرم گفت : یکبار به پدرش گفته باید برن خونه پدر من. گفته میترسم برم منو تحویل نگیرن!!!! ( خودش میدونی آخه چه اشتباهاتی کرده! ) منم گفتم : اولا که میدونی پدر من خیلی بامعرفت تر از این حرفاست که به مهمونش بی احترامی کنه. دوما ، فکر کن یک گله گذاری هم بکنه. خب! به من و تو ربطی نداره باید خودشون بین خودشون حل کنند. تازه توی اون جلسه هم لازم نیست من و تو حضور داشته باشیم!
گفت آره حق باتوه.
من الان مادرم ایران نیست دوستان. گفتم برای عید که مامانم خونه نیست نره عید دیدنی ولی زنگ که می تونه بزنه عیدو تبریک بگه به بابام . اردیبهشت که مامانم اومد یک عصر بره خونشون ( گفتم یعنی پدر من از یک همسایه که آدم گاهی زنگ میزنه و حالشو می پرسه کم اهمیت تره؟؟؟ )
اگه این کارهارو کردن منم به بهانه روز پدر میرم خونشون.
این حرفای دیشبم بود.
چشم دوستان. نظراتتون رو خوندم. اگه این برنامه ریزی ها پیش نرفت یک روز زنگ میزنم اونا بیان خونمون ( چون من شب عروسیم به اصرار عموهای شوهرم شبش رفتم خونه پدرشوهرم!!! بماند که چقدر حرص خوردم. ) ولی اونا بازدید منو پس ندادن! دیدن عروس هم نیومدن. اونابیان اول.
[quote=blue sky]
[color=#0000CD]همیشه و همه جا گفتند که آدمها تغییر نمی کنند و اگه قصد ارتباط با کسی رو دارین باید خودتون رو تغییر بدین.
فرض کن شما با هر نحوی با خانواده همسرتون شروع به معاشرت کردید (اصلا اونها پا پیش گذاشتن)، فکر نمی کنی بعد از مدتی دوباره همون رفتارهاشون شروع میشه؟ چون ممکنه اصلا بنظر خودشون بی احترامی نکردن که بخوان رویه شون را تغییر بدن! شاید تمام اون رفتارها جزئی از شخصیتشون باشه!
پس باید خودت رو آماده پذیرش اونها کنی.
سلام دوست خوبم. چطوری؟
خیلی زیاد متاسف شدم که رابطه ات اینطوری شده. در جریان مشکلاتت بودم.
عزیزم مطمئن باش من خودم رو تغییر دادم. من دیگه اون عروس احمق آویزون نیستم که هر بی احترامی بهم می کردن بازم با لبخند جواب میدادم!
قطعا این دفعه اگه ظاهری روابطی برقرار بشه سالی دوبار من بیشتر نخواهم رفت. شک نکن .
تو دیگه هیچ راهی نداری؟ واقعا نمیتونی هیچ کار دیگه ای برای رابطه ات انجام بدی؟؟؟
.................................................. ......................................
سلام. دوست خوبم. متاسفانه چکامه مرداد ماه جداشد . او هم خیلی تلاش کرد برای زندگیش ولی ....
اوضاعش خوبه. کارهای تحصیلش رو انجام داده و اگه خدا کمکش کنه تا 20 اسفند میره آلمان. براش خیلی دعا کنید که خدا همیشه پشت و پناهش باشه.
نه عزیزم. شوهرم نظر خاصی نمیده. میگه هر جور خودت راحتی. اگه رابطه برقرار بشه سالی یکبار تو بیا.
گفتم که اون هروقت دلش بخواد میره دیدن خانوادش و دیگه حرفاشون روش تاثیر نداره از این گوش می گیره از اون گوش در میده .:323:
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین غ
به شوهرم گفتم اگه خانوادت منو میخوان اول باید خانوادمو بخوان.
به نظر من اين رفتار غلطه.آخه طرز برخورد خانواده همسرتون به ايشون ربطي نداره
و ايشون نميتونن خانوادشون رو مجبور به كاري كنن
پدر من خیلی کارها در حق بچه اش کرده.
پدر شما اگه كاري كرده واسه شما كرده مطمئن باشي پس منتش رو سر شوهرتون نذارين و غرورش رو هم جريحه دار نكنين
همسرم گفت : یکبار به پدرش گفته باید برن خونه پدر من. گفته میترسم برم منو تحویل نگیرن!!!! ( خودش میدونی آخه چه اشتباهاتی کرده! ) منم گفتم : اولا که میدونی پدر من خیلی بامعرفت تر از این حرفاست که به مهمونش بی احترامی کنه. دوما ، فکر کن یک گله گذاری هم بکنه. خب! به من و تو ربطی نداره باید خودشون بین خودشون حل کنند. تازه توی اون جلسه هم لازم نیست من و تو حضور داشته باشیم!
معذرت ميخوام چرا رفتار خانواده شما با پدر شوهر به شما ربطي نداره ولي
رفتار خانواده شوهر به شوهرتون ربط داره؟اين همون حرف بالاست كه بهت گفتم
كه هر كس مسئول رفتار خودشه
و اما آخر حرفام:
ببين نازنين جون اگه قرار شد پدرشوهرتون بره منزل پدرتون لطفا عنوان كنيد كه
گله گزاري نباشه. چرا؟
چون اين جلسه آشتي و برقراي رابطست نه نه جلسه شخم زدن كارهاي گذشته.
اين رو هم در نظر بگيرين كه پدر شوهرتون هم با تمام غرورش و اينكه خودش هم ميگه روش نميشه بره، باز پا گذاشته رو غرورش و رفته پس يه طوري رفتار نشه كه پشيمون شه و
بگه كاش نرفته بودم و دوباره رابطه ها قطع بشه. حرمت پا رو دل گذاشتنش حفظ بشه.
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
گلنوش جان منم با شما موافقم. رفتار خانواده همسرم به همسرم ربط نداره. برای همین هم الان زندگیمون خوب شده و دیگه دعوا نداریم. همونطور که همسرم هم اعتقاد داره رفتار پدر من ، به ربط نداره.
ولی من مطمئنم پدرم خیلی خیلی بامعرفتر از این حرفاست که بخواد حال مهمونشو بگیره.
چشم . اگه آقای پدر شوهر به قول شما دست از غرورو کاذبش برداشت و خونه پدرم رفت من هم کوتاه میام ولی اگه بره! تا حالا چندین بار قرار بوده برن و .... هنوز که هنوز توی این 4 سال نرفته.
من فکر می کنم اینطوری میگه خودشو جلوی آقای شوهر خوب کنه. به همسرم هم گفتم. گفتم 4 سال میخواد بره ! هر سری هم بهانه داره. به نظر من اگه کسی واقعا کسی رو دوست داشته باشه و درصدد جبران باشه هرچه زودتر اقدام می کنه نه اینکه هر بار دنبال بهانه باشه.
گلنوش جان این چیزا رو می بینم که دلم باهاشون صاف نمیشه.
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
شايد واقعا روش نميشه و فكر ميكنه بهش بي حرمتي ميشه؟؟؟؟؟؟؟؟
ولي اگه نرفتن شما يكي دو باربه منزلشان برو ولي گفتم حساب شده
ماهي يك بار يا هر دو هفته يك تماس داشته باش
بعد از چند بار كه شما رفتي فكر كنم آنها هم به ديدن پدر و مادرت بروند.
اين نظر منه و اينطور فكر ميكنم شايد هم غلط باشه
به هر حال موفق باشي منتظر خبرهاي خوب هستيم
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
سلام نازنین جان
من با حرفای لیلا موافقم
اگه می بینی رفت و آمدت با خانواده همسرت تاثیری روی روابطت با همسرت نداره برای رفت و آمد پیش قدم شو
هرچی باشه اونا هم سن و سالی ازشون گذشته و بزرگترند و احترامشون واجب
شما اگه پیش قدم شی مطمئن باش هیچی و از دست ندادی که هیچ کلی عزت و بزرگی هم بدست آوردی
بعدشم بچه دار که بشی خواهی یا نخواهی باید رفت و آمد کنی
همه میگن نوه از بچه شیرین تر پس اونا از نوه اشون نمی گذرند و خواهان دیدارش هستن چه شما بخوای چه نخوای
پس گذشت کن و بخشش که بخشش از بزرگان هست
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
سلام نازنين جان
من هم اين رو به حرفهاي دوستان اضافه کنم
(گفته بودند اگر ميبيني ضرري برات نداره...)
يک نکته مهم اين هست که فرزند شما از شما بايد يک سري اخلاقيات، خصلتها و روابط رو بياموزه. به خاطر همين توي تصميمت اين رو هم در نظر بگير که براي تربيت فرزند نازنينت چه حرکتي سازنده تر هست. (نه صرفا راحت تر)
و يک مسئله ديگه، من نميتونم برات پيام خصوصي بفرستم به خاطر همين با کمال شرمندگي توي تاپيکت مينويسم.
در مورد چکامه وقتي گفتي واقعا شوکه شدم. هنوز هم حالم يه جوريه، چون برام مصداق يکي بود که شرايط بدش رو تونست مديريت کنه و موفق شد. ولي... ميشه يکم برام توضيح بدي که چي شد؟ چون اون که عاشق همسرش بود و به نظرم ميومد که همسرش هم دوستش داره. چي باعث شد که جدا شن؟ (باز هم شرمندم که اينجا سوالم رو نوشتم، ببخشيد)
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
عزیزم چکامه خیلی تلاش کرد و خواست ولی شوهرش نخواست. یک جورهایی شوهرش باخودش درگیر بود. همش فکر می کردچون زود ازدواج کرده خیلی چیزها رو از دست داده. هرچی هم همه باهاش حرف زدند گوش نداد.
بعد جداییشون هم شوهرش دور تمام دوستای خودش و چکامه رو خط کشیده و هیچ خبری ازش ندارم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pariaa
يک نکته مهم اين هست که فرزند شما از شما بايد يک سري اخلاقيات، خصلتها و روابط رو بياموزه. به خاطر همين توي تصميمت اين رو هم در نظر بگير که براي تربيت فرزند نازنينت چه حرکتي سازنده تر هست. (نه صرفا راحت تر)
بله دقیقا. منم چون خودم اینطور فکر می کنم به فکر افتادم یک کاری بکنم وگرنه من و آقای شوهر همینطوری خیلی راحتیم.
برام دعا کنید دوستان. اگه اونجوری که من می خوام نشه در نهایت روز پدر شاید یکسری رفتم.
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
[/size]
سلام دوستای خوبم. سال نوی همتون مبارک.
دوستان من به حرف شماها گوش کردم و 10 فروردین رفتم خونه آقای پدرشوهر ( البته موقع سال تحویل که زنگ زدم عید رو تبریک بگم زد زیر گریه و .... ) بماند!
رفتم ولی ته دلم صاف نیست. با مادرش خیلی معمولی بودم. نه خیلی خندیدم نه اخم کردم. معمولیه معمولی. باز پدرشوهرم روراسته و اون چیزی که واقعا فکر می کنه رو میگه. زبون و دلش یکیه ولی مادشوهرم منتظر بود یک کلمه حرف بزنم 100 تا من غیر مستقیم بگه.
منم خیلی خیلی حرفامو زدم ولی نه تو قالب متلک یا تیکه. در قالب صحبت های معمولی که بحثش با پدرشوهرم بود ولی گفتم...
خانم مادرشوهرم هم نمی دونم چی پیش خودش فکر کرد که ناهار رو روی اپن آشپزخونه سرو کرد!!!!!!!!!!!!!!!! بعد 4 سال این اولین عید بود من اونجا می رفتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! خیلی بهم برخورد ( میدونم از قصد کرد که مثلا حال منو بگیره ) ولی من هم گذاشتم به این حساب که خب این آدم حتما انقدر از آداب معاشرت می فهمه دیگه!!!:163:
من هنوز دعوت نکردم . هم بخدا سرم خیلی خیلی شلوغه و هم حوصلشونو ندارم. آقای شوهر هم که فعلا چیزی نگفته! تا ببینم کی صداش در بیاد که خانواده اش تشریف بیارن!
ولی دوستان من واقعا دوستشون ندارم. هرچی کلنجار می رم با خودم بازم نمی تونم هضم کنم که چرا من باید با این آدما ( حتی ظاهری!) رابطه داشته باشم؟؟؟؟؟؟ خدا خودش جواب این سوال رو به دل من بندازه...
RE: با خانواده همسرم چه كنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین غ
خانم مادرشوهرم هم نمی دونم چی پیش خودش فکر کرد که ناهار رو روی اپن آشپزخونه سرو کرد!!!!!!!!!!!!!!!! بعد 4 سال این اولین عید بود من اونجا می رفتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام نازنین خانم
خوشحالم که رفتی
ببین چقد پدر شوهرت خوشحال شد.:43:
واقعا عجیبه که بعد 4 سال اولین عیده که رفتی.
کار مادر شوهرت هم به حساب این بذار که با شما خودمونی هست و همون طور که با دختر خودش رفتار میکنه با شما هم برخورد میکنه.
نخواسته تشریفاتی کنه که معذب باشی