RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
يكتا جون شايد شما منفعلانه عمل ميكنيد . شما بايد جراتمند خواستتون رو بيان كنيد.
همسرتون هم نبايد بيش از حد از خود گذشته باشن.
من فكر ميكنم بهتره يه سر به اين لينك بزنيد:
كارگاه آموزشي رفتار جراتمندانه
شايد اوايل ناراحت شوند ولي كم كم بايد عادت كنند. شما زندگي مستقل داريد
و بايد به همسرتان برسيد.
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
گلنوش عزيزم
يك دنيا ازت ممنونم كه در قسمت نيازمند راهنمايي تاپيكمو گذاشتي :46:
*************
رفتار جرات مندانه رو قبول دارم ...اما اول بايد تكليفم با خودم مشخص بشه ..ايا من كم ميزارم؟
من تقريبا سيستم زندگيمو شرح دادم ...وقت هاي ازاد و غير ازاد ... اگه كوتاهي از منه پس بهم بگيد و سيستم درست رو يادم بدهيد
اگر هم نه ... بگيد چه جوري تعادل برقرار كنم
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
به نظر من شما كم نذاشتين.
وقتي كل هفته رو اونجايين كه بازم خودتون ميگيد به خاطر اوناست پس حق داريد كه آخر هفته رو هر جور دوست دارين عمل كنين
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
سلام یکتا جان
من اینکارا رو کردم. اینجا می گم شاید به دردت بخوره:
زمانیکه واقعا دیگه از این وضعیت خسته شده بودم و فشار عصبی زیادی رو احساس می کردم تصمیم گرفتن یه کم بیشتر به خودم فکر کنم. برای همین هر وقت می گفتند میای خونمون با ارامش و احترام یه جواب غیرمطمئن می دادم مثلا الان دارم ظرف می شورم ببینم کی شستن ظرفا تموم میشه بعد خودم خبرتون می کنم یا مثلا لباسها رو اتو نکردم چندتا کار دیگه هم دارم هر قت تموم شد خودم زنگ می زنم…بعدش هم دیگه زنگ نمی زدم می ذاشتم یه کم دیر که شد می گفتم ببخشید خیلی گرفتار شدم نتونستم زنگ بزنم:300: البته خیلی عذاب وجدان می گرفتم واقعا ناراحت می شدم ولی چاره ای نبود. بعضی وقتا هم هی پشت هم زنگ می زدن که «کجایی چرا نمیای؟!!» «بیایم دنبالت» و …من هم همون جوابها رو می دادم.
بعضی وقتا مجبور می شدم وقتی بابام اومده دنبالم تا به زووور!!!!! منو ببره خونه خودشون ازشون بخوام بیان داخل و زمانیکه توی خونه ما منتظر من هستن من کارهای خونه رو انجام بدن تا با چشم خودشون ببینن که کار دارم البته با این کار کلی معطلشون می کردم (خدا منو ببخشه)
مثلا روزای جمعه زنگ می زدن که از صبح بریم تفریح…ولی من تمام هفته رو سر کار بودم و دوست داشتم روز جمعه با آرامش کنار همسرم توی خونه باشم…می گفتم ببخشید من نمی تونم بیام هی اصرار می کردن که باید بیای وگرنه ما هم نمی ریم من هم می گفتم خب نرید من شب برای چندساعت میام پیشتون.
یه کار دیگه هم این بود که ازشون مدام می خواستم که اونا به من سر بزنن…اینطوری خیلی راحت تر بودم (البته اوایل اصلا خونه ما نمی اومدن و فقط انتظار داشتن ما بریم اونجا ولی کم کم با اصرارهای من این رویه اتفاق افتاد)
مشکل من این بود که اون رفتار جراتمندانه رو برای همه می تونم اجرا کنم الا مامان و بابام. آخه اگه با قاطعیت بهشون بگم نه! حس می کنم دلشون رو شکستم و از عذاب وجدان دق می کنم برای همین از این راهکارها استفاده کردم.:72:
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
سلام sunlife عزيزم
وااااااااي تو عين من هستي ...يعني من عين توام :43:
مشکل من این بود که اون رفتار جراتمندانه رو برای همه می تونم اجرا کنم الا مامان و بابام. آخه اگه با قاطعیت بهشون بگم نه! حس می کنم دلشون رو شکستم و از عذاب وجدان دق می کنم
اين حرفت رو واقعا قبول دارم ...راهكار خوبي رو پيشنهاد دادي ولي همون قسمت عذاب وجدانش رو نميتونم تحمل كنم ميدونم كه بحث ميشه و داد و بيداد راه ميندازن و مرتب ميگن تو همش چسبيدي به شوهرت
ميدوارم بتونم از سيستمي كه گفتي كمك بگيرم
منتظرم تا يكي از كارشناساي عزيز هم سر بزنن و راهكار بگن..تو هم بيا بلكه يك راه حل اساسي ياد بگيريم :46:
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
به روز رساني!!!
فرشته مهربون ، آقاي SCI???? تشريف نمياريد اينجا؟
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
سلام یکتا
خوبید؟
در تاپیک قبلی هم تقریبا این موضوع مطرح شده بود
ببینید ما نباید در برابر خواسته هی غیر منطقی دیگران منفعل باشیم هرگز چون در این صورت خواسته های اون افراد به سادگی تبدیل می شوند به وظایف ما.
اینکه پدر و مادر شما حق دارند از محبت شما به عنوان فرزند برخوردار باشند شکی نیست اما در حد و حدود قابل قبول. بنابراین از تکنیکهای رفتار جرات مندانه استفاده کنید و تقاضای اونها رو رد کنید و موارد زیر رو در نظر داشته باشید
۰. نگران هیچ اختلالی و هیچ کدورتی نباشید... رفتار جدید شما موجب یک ناراحتی ها و موضع گیری های ابتدایی که زیاد هم مهم و پیچیده نیست خواهد شد. تکنیک صفحه خط خورده رو به کار بگیرید و بدونید که باید سه هفته تحمل کنید و زمان بدید تا وضعیت جدید نهادینه بشه و عادت کنند... بعد از سه هفته عادت خواهند کرد. این طبیعت انسانه
۱. درسته تنها هستید در طول هفته اما مجرد نیستید پس در منزل خودتون بمانید
۲. زمان مشخصی رو در طول هفته به منزل اونها بروید مثلا روزهای دوشنبه و پنج شنبه
۳. مدت مشخصی رو که از قبل با همسرتون مشخص کرده اید رو منزل اونها بمونید
۴. برای زمانهای دیگه که نمی خواهید بروید توضیح لازم نیست بدهید
۵. روزی سه بار تلفن رو بکنید روزی یکبار احوال پرسی صرفا و از دادن گزارشهای تفصیلی به شدت پرهیز کنید ترجیحا تلفنها بویژه در سه هفته اول بسیار حساب شده و در زمان مشخصی باشه.
۶. همواره خودتون و همسرتون اولویت اول شما باشند و لا غیر
۷. به سرزنشها و گله ها گوش نکنید و از تکنیک صفحه خط خورده استفاده کنید. وقتی مادرتون می گن چرا نمی ایی؟ اینجا بهت بد می گذره؟؟ بچه های مردم... شمابگید من خونه خودم راحت ترم.. فقط روزهای دوشنبه و پنج شنبه من بعد میام.. شما هم ناراحت نباشید
۸. شما فقط دختر انها هستید نه مسیول خوشحالی و شادمانی اونها.. چقدر خوبه که خوشحال باشند البته اما نه به قیمت تباه شدن شما و عزت نفس شما
۹. هرگز قاطی نکنید و سخن درشت و با صدای بلند صحبت نکنید. خدا هم از شما فقط همین رو خواسته...پروردگار تو فرمان داد که جز او نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. هر گاه یکی از ایشان یا هر دو نزد تو به پیری رسند، به آن ها اُف (سخن ناخوش) مگو و بر آن ها بانگ و فریاد مزن و با ایشان گفتار نیکو بگو.
یعنی با احسان و نیکی با پدر و مادر رفتار کنید و بهشون احترام بگذارید نه اینکه دربست هر چه گفتند رو بپذیرید... پس با قول کریم و سخن ملایم با اونها حرف بزنید و زندگیتون رو، شوهرتون رو در اولویت اول قرار دهید و نگران هیچ برخوردی نباشید...اب از اب تکون نمی خوره و عادت خواهند کرد..شما مجرد نیستید خانوم!!!
اطمینان داشته باشید و از همین فردا عملی کنید.
همسرتون لزومی نداره در جریان جزییات صحبتهای شما باشه اما در جریان کلیات و زمانهای مشخصی که قراره اونجا برید ایشون رو قرار بدهید.
موفق باشید و نترسید
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
سلام جناب SCI
هزار بار ممنونم كه اومديد
نوشته هاتون رو خوندم و بازهم ميخونم اما حتي موقع خوندنشون تجسم ميكردم عكس العمل هاي پدر و مادرم رو و ميترسيدم به خصوص درسته تنها هستید در طول هفته اما مجرد نیستید پس در منزل خودتون بمانید
واقعا دوست دارم خونه خودم باشم حتي تنها اما يكبار اينكار رو كردم و تا 2 روز غضب شدم كه تو چرا از اينجا فراري هستي ...داداشت تا 1 روز ميره ماموريت زن داداشت ميدوه ميره خونه باباش اينها ...بچه هاي مردم فلان ...بچه هاي ما چنان:302:
داره حالم بد ميشه از اين حرفها
من شروع ميكنم به انجام توصيه هاي شما ... تاپيكم رو هم ميخواهم باز بزارم تا اگه مشكلي پيش اومد كمك بگيرم
ممنونم ازتون
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
یکتا
بگید چه کاری کردید؟
از چیزی نترسید هیچ مشکلی بوجود نمیاد... زیاد به حرفها اهمیت ندید و انتظار این حرفها رو داشته باشید
RE: توقعات بيش از اندازه پدر و مادر يا كم لطفي فرزندان؟؟؟(دچار عذاب وجدان شدم)
مسلما تا مدتي به قول خودتون غضب ميشيد ولي تحمل داشته باشيد.بخاطر خودتون و همسرتون هم كه شده يه مدت اين حرفا رو تحمل كرده تا بعد از مدتي اوضاع آروم شود
رفتار جراتمندانه جواب ميده. بعد از مدتي همه چيز طبيعي ميشود.
موفق باشيد