RE: اسیر شدم (همسرم مرا محدود می کند)
سلام عدل عزیز
به تالار خوش اومدید
پیگیر تاپیکت و مقاله های تالار باش ، مطئنم زندگی قشنگ و اینده خوبی در انتظار تو هست ، که تو باید آنها را بدست بیاوری
در کل شاید بشه گفت بین 9 تا 12 ماه هست که با یک انسان جدید و خصوصیات متفاوت آشنا شده ای ، و این مدت برای ساختن یک زندگی خوب کافی نیست
باید برای بدست آوردن آنچه که می خواهیم تلاش کنیم ، تلاش زیاد و هیچگاه از اون تلاش خسته نشویم ... شاید تلاشمون 100 در 100 نتیجه نده ، اما به یقین می گویم که برآیند تلاشمون لذت بخش و کارساز خواهد بود
====
شما چند مطلب را در تاپیکت مطرح کردی
- محدود کردن شما توسط همسرت
-عدم همراهی شوهرت در جمع ها
-کمک همسرت به خانواده اش
-عدم احساس مسئولیت نسبت به شما
-
-
-
و اگر بگردی نکات دیگری هم پیدا خواهی کرد!!!
برای ساختن یک ساختمان اول باید پی اون ساختمان کنده بشه که این کار رو تو باید انجام بدی ، اگر اون ساختمان پی ریزی خوبی داشته باشه ، اون وقت خود اون ساختمان هم که باید روی اون پی بنا بشه خوب بنا میشه
اما این پی ریزی دقیق و درست یعنی اینکه اول از خودت شروع کنی و تلاشت را بگذاری روی خودت
نوشته ای بیشتر مصرف کننده بوده ای تا تامین کننده ، اما همسرت بیشتر تامین کننده بوده تا مصرف کننده
توصیه می کنم با این دید شروع کنی ، شما یک زن هستی و زنها قدرتِ تاثیر و نفوذ زیادی در مردها دارند
تو خودت باید زندگی ایده ال را برای خودت بسازی
با همسرت هم حسی کن ، هرگز مستقیم نسبت به خانواده اش اعتراض نکن ، حتی اگر حق با تو باشد و چرا که اینگونه اعتراض ها راهی پیش نمی برد .... اگر هدفت اصلاح رفتار همسرت و عدم تکرار اشتباه باشد یادبگیر که چگونه می بایست با مردها رفتار کرد
مثلا نوشتی ماشین 15 میلیونی را به قیمت ناچیز به به برادرش داده بدون مشورت باشما
اگر هدفت در آینده این هست که با شما مشورت کنه (به نتیجه این مشورت کاری ندارم ) بهتر است خیلی محترمانه ازش بخواهی و کمی محبت و مهربانی هم چانی این خواسته ات کنی و در آینده اگر 10 تا تصمیم بدون مشورت با شما گرفت و تنها در یک مورد مشورت شما را خواست برای اون 10 مورد با صبر و حوصله باز هم به سمت مشورت با شما سوقش بدهی و در مورد اون 1 مورد مشورت تشویقش کنی --- این روش پاسخگو خواهد بود
می دانم که چراغی که به منزل رواست به مسجد حرام هست ، اما دقت کن همسرت 34 سال با خواهر و برادر و مادرش زندگی کرده و از چندی پیش نقش حمایتگر اونها رو پذیرفته اما شما تنها یک سال هست که وارد خانواده ی آنها شده ای لذا با مرور زمان و پیدا کردن علایق و خصوصیات رفتاری شوهرت میتونی جایگاه خودت را آنقدر در نزد شوهرت بالا ببری که شما همیشه و در همه حال برایش در الویت باشی
در خصوص محدود کردن شما
این خصوصیت مردانه هست و از روی دوست داشتن و علاقه هست ، به مرور تعدیل میشه
نوشتی برای هرکاری باید راضی اش کنی ... میشه کمی باز کنی ؟
به نظرم این طبیعی هست که مرد و زن از هم خبر داشته باشند که کجا هستند و مشغول به چه کاری هستند ،
مثلا اگه من می خواهم برم آرایشگاه به همسرم می گویم امروز می خواهم برم آرایشگاه ، فرصت داری من رو برسونی؟ برگشتنی هم بهت زنگ میزنم که اگه تونستی بیایی دنبالم ...
در خصوص بقیه موارد هم کمی نیاز به توضیح بیشتر هست
پیشنهاد می کنم لینک های زیر رو بخونی ، نت برداری کنی و بکار ببندی
شوهران از زنان چه می خواهند
زندگی بیست مخصوص خانم ها
نکاتی که برای یک مرد مهم هست
هشت اصل برای یک زندگی بیست
چند راه برای مجذوب کردن شوهر
چگونه با همسرمان برخورد کنیم؟
چگونه از همسرمان انتقاد کنیم
RE: اسیر شدم (همسرم مرا محدود می کند)
سلام عروس خانوم!
رابطه خانواده همسرتون با شما چطوره؟
ایا اونا شمارو پذیرفتن. نظر مادر شوهرتون چیه؟ ایا اون با فداکاری مالی پسرش موافقه؟
در مورد اینکه ایا رفتار شوهرشما طبیعیه یا نه فک می کنم با توجه به شرایط خانواده اش، رسیدگی به اونا طبیعیه. اما فدا کردن زندگی شخصیش برای اونا طبیعی نیست. به نظرم باید بیشتر شوهرت رو جذب خودت کنی طوری که بیشتر وقتش برای تو صرف شه. ولی زیاد رو قضیه کمک به خانوادش حساسیت به خرج نده شاید کار به لجبازی بکشه که برای خودت بیشتر دردسر درست می کنه.
خواهر و برادرهای دیگه چند سالشونه؟ ایا ازدواج کردن؟
به نظرم هر وقت شوهرت میره خونه مادرش اینا شما هم باهاش برو. اونو تنها نذار. خودت هم تنها خونه خودت نرو. این کار براش عادی میشه!
در مورد تاپیک منم اگه نظر بدی خوشحال میشم گلم:72:
RE: اسیر شدم (همسرم مرا محدود می کند)
سلام دوستای خوبم
از اینکه من رو راهنمایی کردین واقعا متشکرم خیلی راهنمایی های شما من رو آروم می کنه . حالا بیشتر توضیح میدم تا شما هم لطف کنید و من رو بیشتر راهنمایی کنید. منظورم از اینکه میگم شوهرم رو برای هر چیز باید راضی کنم اینه که : مثلا میخوام بعد از چند روز برم خونه مادرم نه تنها باهام نمی اد بلکه میگه اصلا اجازه نداری بری ، چه خبره هر هفته می ری اونجا ! یا مثلا با دوستم می خوایم بریم بیرون می گه به هیچ وجه چه خبره ! یا مثلا می خوام برم ماموریت اداری با وجودی که در مراحل خواستگاری بهش گفتم زیاد ماموریت میرم ، بازم باید به بدبختی راضیش کنم .... خودم همیشه باهاش هماهنگ میکنم و بعد بیرون میرم اما وقتی ازش میپرسم کجا میری یا بیرون چکار داری میگه دلیلی نداره به تو جواب بدم ، تو یک زن هستن وقتی میخواهی بری بیرون باید رضایت منو جلب کنی اما یک مرد دلیل نداره به زنش جواب بده ، همیشه بهش میگم خوب نگرانتم دوست دارم بدونم کجا میری اگه خدای نکرده اتفاقی افتاد بدونم کجا باید دنبالت بگردم اما هیچ فایده نداره ....
نازنین جان هم در مورد روابطم با مادر شوهرم پرسیده بود ، باید بگم خیلی به هم احترام میگذاریم و با ادب با هم رفتار میکنیم . توی جمع از هم تعریف میکنیم . اما مادر شوهرم سلطان خونس و کسی روی حرفش حرف نمی زنه و تمام این کارها با رضایت اونه ، شایدم خیلی از رفتارهای شوهرم نتیجه راهنمایی های غلط اون باشه . خواهر برادرهای همسرم هم مجردن و یک خواهر و دو برادرداره در سن 25 سال تا 30 سال یکی شاغل و دو تا دانشجو . خواهش میکنم کمک کنید [size=medium][align=justify]
RE: اسیر شدم (همسرم مرا محدود می کند)
خدا رو شکر که مادر شوهرت احترامتو نگه می داره. خوبه که خواهر برادراش تو سن ازدواجند. و تا 2-3 سال دیگه ایشالا مستقل می شن.
یه فکری زد به سرم شاید جواب بده!
از اونجایی که مادر شوهرت زن قدریه (ghadar) می تونی رو این قضیه مانور بدی پیش شوهرت.
مثلا بگی چقدر از شخصیت زنای با صلابت اینجوری خوشت میاد و دلت می خواد مثل اون باشی!
همش از اقتدار مادرش تعریف کن که چجوری تونسته از پس زندگیش بر بیاد چنین بچه های مسئولی بار بیاره! بگو دوست داری ازش الگو برداری کنی!
بهش بگو اگه تبدیل به موجود ضعیفی بشی خودش هم ضرر می کنه و هم بچه های آینده اش.
"همسر منم اوایل این حرفا رو می زد بهم، یه مثال تو خانوادشون بود که بعد از فوت شوهر، خانم چطور به خاطر اختیاراتی که همسرش موقع زنده بودن بهش نداده بود، در رنج و عذاب بود واسه بزرگ کردن بچه ها و گرفتن حق و حقوق اونا از خانواده پدریشون .... همسرم اون خانم رو خیلی تایید می کرد و رفتار شوهر مرحومش رو نقد می کرد. من از این قضیه استفاده کردم که تو مخش بره تو سر زن بزنی و بهش اختیار ندی ضرر می کنی. "
عزیزم مشکلت خیلی بزرگ نیست. ولی نذار بزرگ شه. به هر حال حفظ صلح و صفای رابطه زناشوییت خیلی مهمه.
تو فضای دوستانه حرفاتو بهش بگو نه تو فضای مجادله.
شما تازه ازدواج کردین بهتره به مشاجره و قهر عادت نکنین.
اینا چیزایی بود که به ذهن من رسید حالا نمی دونم فایده ای داره یا نه.
موفق باشی
RE: اسیر شدم (همسرم مرا محدود می کند)
عدل عزیز ، با بکارگیری مهارت های کلامی زن و شوهرش راحت می تونی این مشکل را برطرف کنی
مثلا ) از یک مرد نپرس کجا میری ، کجا بودی، کی میایی
به جاش بپرس
زن:عزیز کارت بیرون خیلی طول میکشه؟
مرد:شاید
زن: باشه ، مواظب خودت باش ، شام ساعت 9 آماده است ، دیر کردی بخورم ؟
مرد: آره بخور
زن: مرصی که به فکرمی که گرسنه نمونم ، بذار بوست کنم که بوسم مواظبت باشه
مرد:لوس بازی در نیار
زن: یه لبخند شیطنت آمیز
نتیجه« مرد در دفعات بدی کم کم نرم میشه و در جواب سئوال اول می گوید : نه زیاد طول نمیکشه میرم پیش دوستم ، ماشین جدید خریده ببینم چه جوری هست زود بر می گردم »
میدونی چرا ، پاسخ می دهد؟
چون مرد احساس نمی کنه که مورد بازجویی قرار گرفته
مردها باید حس آزادی و استقلالشون پاسخ داده بشه ، اگر زنها با سئوالاتشون باعث بشن که مرد فکر کنه تحت کنترل و نظارت هست ، سعی می کنن با جواب های سربالا، سختگیری های بی مورد اون قدرت و استقلالشون رو بیان کنند
این مثال یک مرد خیلی سرد با احساسات مخفی بود ها ...
اون لینک ها رو حتما بخون ، قسمت مهارت های رفتاری و کلامی در تالار رو هم مطالعه کن
تا ابد شاد باشی:72:
RE: اسیر شدم (همسرم مرا محدود می کند)
دریا باش که اگر سنگی به سویت پرتاب کردند سنگ غرق شود نه آنکه تو متلاطم شوی... :72:
RE: اسیر شدم (همسرم مرا محدود می کند)
سلام دوستان خوبم
در چند روز گذشته دو مرتبه مطالبی رو بیان کردم و دوستان من رو راهنمایی کردند. خواهش می کنم اگه ممکنه دوباره به من کمک کنید .
یکی از مشکلاتی که الان واقعا داره منو آزار می ده اینه که شوهرم به خانوادش خیلی وابستس و هر روز باید به دیدنشون بره و حتما باید در یک خونه ای که نزدیک اونهاست زندگی کنیم و از طرف دیگه من فقط هفته ای یک مرتبه حق دارم به خانوادم سر بزنم . به خدا از این شرایط خیلی خستم از انتخابم پشیمونم . راه برگرشتی ندارم واقعا مثل یک اسیرم توی زندان . مشکل بزرگترم اینه که انتخاب این شوهر نظر خودم بود و اصلا روم نمیشه به خانوادم چیزی بگم . باور کنید هر اتفاقی میافته ده دقیقا بعد خانوادش اطلاع دارن همه چیز رو همه می دونن اونوقت حرفای خودشون رو اصلا به من نمیگن چون فکر میکنن حرفهای خصوصی و خانوادگیشه . تو رو خدا بگید چکار کنم . باور کنید خیلی براتون دعا می کنم بهم کمک کنید. آیا راهی هست که همسرم یک کم به من و خواسته هام توجه کنه ؟ الن چکار کنم ؟
RE: اسیر شدم (همسرم مرا محدود می کند)
تو رو خدا کمک کنید ، چرا کسی جواب نمیده ؟ خواهش می کنم ....
RE: اسیر شدم (همسرم مرا محدود می کند)
اینکه می گی چرا من هفته ا ی یه بار خانواده ا م را ببینم, اگر دانشجو بودی در شهرستان چند وقت یه بار می دیدیشون؟
اگر خارج از کشور بودی چی؟
واقعا هفته ای یک بار برات کمه؟
اصلا چرا ازدواج کردی. همونجا پیش مامانت میموندی.
اگر خودت باور کنی که دیگه ازدواج کردی و خانواده مستقل داری کم کم همسرت هم این را باور خواهد کرد. تا زمانی که بگی مامانم مامانم ... اونم میره پیش مامانش ...
اگر خونه ات را به عنوان خونه خودت قبول کنی و توش آرامش و محبت و جاذبه ایجاد کنی همسرت هم جذب خونه خودش میشه و واسه گرفتن محبت و امنیت نمیره خونه مادرش
ظاهر فیزیکی و اسم خونه نیست که میکشونه به خونه. حسی هست که به خونه داره. هنوز خونه مادرش احساس امنیت و گرما و عاطفه بیشتری میکنه. هنوز اونجا واسش خونه اوله. هنوز هر دوتون دلتون پیش خونه مامان باباست.
اگه خونه خودتون را قبول کنید مشکلتون حل میشه
RE: اسیر شدم (همسرم مرا محدود می کند)
سلام دوستان ، تو رو خدا به من کمک کنید با اخلاق های زشت همسرم چه کار کنم . دو روزه که مریض شدم دریغ از یه کم توجه تازه می گه خونه مادرت هم نرو برای این که ازت پرستاری کنن . دیشب هم که حالم بد بود رفتیم دکتر دکتر که خواست معاینم کنه دکمه های مانتوم رو باز کردم آبروم رو برد که این چه لباس تنگ و کوتاهیه که زیر مانتو پوشیدی دکتر بد نگات کرده !!! کلی دلخور شدم .... بعدم اومدیم خونه انگار نه انگار که من مریضم در صورتی که من از 3 هفته بعد از ازدواج به مدت یک ماه پرستار این آقا بودم چون بیماری کبد داره . خلاصه رفتارهاش توهین آمیز و زورگویانه است هر چی باهاش صحبت می کنم اصلا فایده نداره تو رو خدا راهنماییم کنید پیش مشاور نمیاد !!! به حرف هام گوش نمیده !!!! خستم دیگه دوستش ندارم زندگیم رو هم دوست ندارم دلم می خواد برم خونه مامانم دیگه نبینمش تو رو خدا کمممممممممممممممممممممک