RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ، از انتخابم پشيمانم .
سلام مجدد،
خوشحالم که خانم هایی که خودشون خارج از کشور هستند هم در این تاپیک نوشتند.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار رهنورد
صادقانه بگم دوستان : مسائل مالي برام خيلي مهمه اما انگار توي اين زمينه هم بايد خيلي كوتاه بيام.
به هر حال دقت کنید که اگر هم خارج از کشور باشید، باید در مورد مسائل مالی خیلی بیشتر از این کوتاه بیایید. مگر اینکه خانواده شما بتوانند از ایران ماهی 2 میلیون پول بفرستند خارج (با قیمت های فعلی یورو و دلار).
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار رهنورد
خيلي از دوستان من توي شرايط پايين تري نسبت به من زندگي رو شروع كردند اما به آينده اميد دارند و در حال پيشرفت هستند. اما من به شرايط اونها هم رشك ميبرم . چون از ايران رفتند و من ميدونم بعد از يه مدت رو به راه ميشن. تقريبا همه خانواده من آينده همسرم رو روشن ميبينن اما انگار بختكي روي من افتاده كه نميتونم از هيچ چيز لذت ببرم .
دوست خوب، تا اونجا که من می دانم deljoo_deltang و همینطور melissa در خارج از کشور زندگی می کنند. و چه حرف خوبی زده شد:
نقل قول:
هیچ کس نمی تونه به شما تضمین بده جور دیگه زندگی کردن با خودش خوشبختی و پیشرفت و ارامش همراه داره
من هم از روی تجربه و دیدن زوج هایی که به کشوری که هستم اومدند، به شما می گویم که مهاجرت خیلی با چیزی که معمولاً در تصور افراد هست فرق می کند.
به خصوص اینکه دلایلی که شما برای مهاجرت می آورید به نظر من زیاد دلایل خوبی نیستند.
شما می گویی رشته ای که من خواندم، در ایران قدیمی هست و یا زیاد پیشرفته نیست. خب شما که زبان بلدی و از دانشگاه های خارج از کشور هم بهره می بری، می توانی در ایران به جایگاه بالایی دست پیدا کنی! چون این علم در ایران کلی جای پیشرفت دارد.
ولی مسئله ی دیگری که شما زیاد عنوان می کنی، رشک بردن به دیگران هست! انگار می خواهی مهاجرت کنی چون دوستانت مهاجرت کردند! و یا چون شاید خواهر برادران مهاجرت کنند!
نکند خدایی ناکرده نوعی چشم هم چشمی باشد! نکند این مسئله هم مربوط بشود به همان حساسیت شما روی مسائل مادی...
دوست عزیز، کشورهای اروپایی خوب هستند. شرایط زندگی برای مردم در سطح قابل قبولی هست. ولی اوضاع برای مهاجرین خیلی فرق می کند. کسی که مهاجر است، هر کاری کند مهاجر است. او از کلی از داشته های خودش باید جدا بشود و در یک کشور غریب از صفر شروع کند.
یکی از نزدیکان من که سالهاست اون رو می شناسم، از سن 20 سالگی می گفت من تو ایران هیچی نمی شوم، ایران به درد نمی خورد، من باید مهاجرت کنم. 10 سال در فکر مهاجرت بود و دائم کلاس زبان و اینها می رفت. در سن 29-30 سالگی توانست راهی پیدا کند که 3 ماه بیاید اینجا. اولش خیلی برایش جالب بود. بعد از چند وقت این غربت اینجا رو احساس کرد و خیلی دلش تنگ ایران شده بود. یادم هست می خواست کارت موبایل بگیرد، خودش رفته بود و با وجود اینکه ایران چند سال زبان خوانده بود خیلی سر خریدن یک سیم کارت موبایل اذیت شده بود (!!!). و خودش گفت تو این کشور غریب که من نمی توانم یک سیم کارت بخرم، چطور می خواهم از صفر شروع به زندگی کنم؟ و برگشت ایران! و حالا قدر ایران رو می داند و خدا رو شکر چند ماهی هست که می بینم با شور و شوق زندگی می کند.
چرا این اینقدر زود جا زد؟ چون تصورش از خارج از کشور اشتباه بود.
من نمی خواهم بگویم که مهاجرت خیلی بد هست و هیچ کس از طریق مهاجرت پیشرفت نمی کند. ولی به قول دوستمون "آواز دهل از دور خوش است". و واقعیت با چیزی که در خیال ما هست فرق می کند.
برای رسیدن به آرامش مسائل زیادی مهم هستند که معمولاً اینها برای یک فرد تنها در خارج از کشور فراهم نیست.
آیا شما فردی هستی که تحصیل برایت از همه چیز مهم تر است؟ آیا حاضر هستی به خاطر گرفتن مدرک تحصیلی در خارج از کشور از خانواده، شوهر و ازدواج، زندگی در ایران و صدها چیز دیگر بگذری؟ آیا پولش رو داری که ماهی 1-2 میلیون تومن خرج خودت رو بدهی؟ اگر نه، آیا حاضر هستی هفته ای 3-4 روز در رستوران یا جاهای دیگر کار کنی و وقتی خسته از سر کار آمدی درس بخوانی؟ بعد که مدرک رو گرفتی ، فکرش رو کردی که برای یک زن مطلقه بالای 30 سال و در خارج از کشور چقدر موقعیت ازدواج است؟! می بخشید اینقدر رک صحبت می کنم!
خوشبختی در چیست؟
آیا همین این خوشبختی نیست که شما با سنی نسبتاً کم، مدرک تحصیلیت رو گرفتی، تدریس زبان می کنی، شوهری مهربان و خوش اخلاق، در عین حال با مدرک دکتری و آینده ای روشن داری؟!
من در دانشگاهمون چندین دختر ایرانی می شناسم. اکثراً بین 27-30 سال. همه اینها اونی رو دارند که شما نداری. یعنی زندگی در خارج رو. ولی نمی دانم چرا احساس می کنم اینها خوش بخت نیستند...
بعضی ها زیاد اهل درس نیستند، اومدن خارج از کشور که راحت بتوانند در پارتی های مختلط باشند و به خیال خودشون عشق و حال کنند. ولی آخرش که چی؟
بعضی هاشون هم در درسشون موفق شدند. ولی آخر یک دختر تنها در اینجا چطور باید خوشبختی رو حس کند. مشکل اصلی همین نبودن خانواده و دوست و بدتر از همه نداشتن شرایط ازدواج است.
من مطمئنم خیلی از این دخترها حاضرند جایشون رو با شما عوض کنند!
شاید به جز اونهایی که به دلیل افکار سیاسی که دارند نمی خواهند ایران باشند.
من نمی دانم. شاید هم شما مهاجرت کنی و به خوشبختی برسی.
ولی اول با خودت بنشین فکر کن و ببین خوشبختی چیست؟!
و این جمله ی deljoo_deltang رو فراموش نکن که به نظرم بسیار با معنی هست:
هیچ کس نمی تونه به شما تضمین بده جور دیگه زندگی کردن با خودش خوشبختی و پیشرفت و ارامش همراه داره
در صورتی که فکر می کنم شما در ایران شرایط خیلی خوبی دارید برای پیشرفت و برای خوشبخت بودن.
راستی این تاپیک هم نسبتاً مشابه مشکل شماست: کلیک کنید
موفق باشید.
RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ، از انتخابم پشيمانم .
با توجه به این که همه حرفات برای دوست خوبمون خوب و مفید بود و به نظرم با دقت بخونه خیلی کمکش میکنه
اما باعث شد من گریم بگیره یعنی واقعا انقدر زندگی تو یه کشور اروپایی و مهاجرت سخته؟
در تکمیل حرفات نامزد منم همیشه میگه همه همسرای دوستاش که میان و یا ایرانی های جدید تا دو سه ماه براشون محیط غرب و دیسکو و نداشتن حجاب و امکانات رفاهی واینا جالبه اما بعدش افسرده میشن تازه آدمهایی که عشق مهاجرت بودن. و حتی اونجا موقعیت مالی و دوست آشنا زیاد داشتن .به نظرم خوش بختی تو ایران کامل تره برای ما ها که با این فرهنگ بزرگ شدیم.
میگه من که انقدر حساس و وابسته به خانواده ام و دوس ندارم برم حتما افسرده میشم یه مدتی باید خودمو آماده کنم:302:
RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ، از انتخابم پشيمانم .
سلام عزیزم
درکت می کنم که در چه شرایطی هستی .
خیلی از افراد ترس از ناشناخته ها دارند و زمان انتخاب همسر و ورود به یک دنیای دیگر ذهنشان درگیر این ترس می شود پس این حالت در تو طبیعی است و برای اینکه این ترس را پوشش بدهی به ذهنت اجازه ی قیاس می دهی و خودت را با دیگران قیاس می کنی کسانی که فردا و امروزشان مشخص نیست و تو فقط صدای تصمیمات آنها را می شنوی و در اصل این حالت مثل جلوی پیراهن و پشت پیراهن است .
چیزی را بهانه قرار می دهیم تا موضوع اصلی را کمرنگ کنیم
مضاف بر اینکه مسئله بچه هم این ترس ترا بیشتر کرده .
ضمن اینکه قیاس کردن مسئله ی سازنده ای نیست . از هر بهتری ...........بهتر دیگری وجود دارد و کمال گرایی می تواند ذهن و احساس را به سمت بیماری سیری ناپذیر بودن هدایت کند . تا کی می خواهی افسار خودت و زندگی ات را به این سیری ناپذیر بودن بدهی ؟!آیا تو لایق آرامش داشتن نیستی ؟!اما سیری ناپذیری انسان را به بیماری می کشاند .
عزیزم همسر و همراه خوب یک نعمتی است که شامل حال کمتر کسی می شود . یک بعد قضیه ی تو مسئولیت پذیری و پذیرش شرایطی است که به هر حال خودت هم در آن دخیل بوده ای چرا که خواهر و برادر به شما حرفشان را می زنند اما قبول کننده و انجام دهنده خودت هستی . پس سعی نکن از زیر با ر انتخاب خودت شانه خالی کنی و اگر واقعا حس می کنی تاثیر پذیر بوده ای ببین چرا ؟ این یک نقض در توست که باید روی خودت کار کنی .
این روزها انسان خوب و همراه خوب و موفق داشتن حکم کیمیا پیدا کرده اگر دستت به دامانش رسید رها نکن .
و اما گفتم یک بعد مسئولیت پذیری است و یک بعد هم تعهد و وفاداری . با این بخش ها می خواهی چه کنی ؟ فرار ؟ !
قطعا نه . دختری مثل تو با استفاده از توانایی های بی نظیرش قطعا راه مناسب را پیدا می کند .
و به نظرمن قدری روی ذهنیتت در مورد ازدواج کار کن . ازدواج پایان دادن به تحصیلات و رشد نیست . بچه هم همینطور . با یک برنامه ریزی خوب و درست تو می توانی مراحل رشد خودت و خانواده ات و بچه ات را نسبت به فضای امکانات و شرایط شاهد باشی عزیزم .
و در پایان آسمان در همه جای دنیا به یک رنگ است در همین ایران هم زنان موفق و تحصیلکرده کم نداریم که هم به زندگی های زناشویی و تحصیلات خود می رسند و هم به بچه و خانواده و ..............
اما در نهایت انتخاب کننده و تصمیم گیرنده خودت هستی ما فقط نظرمان را می گوییم درست مثل خواهر و برادرهایتان . ..................
بعد از این انتخاب ( رفتن ) اگر باز پشت پیراهن و جلوی پیراهنت متفاوت بودند ( که خواهند بود ) چه خواهی کرد ؟! اینبار به کجا تصمیم می گیری بروی و فرار کنی ؟!!
RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ، از انتخابم پشيمانم .
سلام .
ممنون كه پاسخ ميدين . ممنون كه تجربياتتون رو در اختيارم ميزارين . ممنون كه دلسوزين .
باور كنيد شايد بيشترين فشاري كه رومه اينه كه نميخوام خودم زندگيم رو خراب كنم . براي همين در مورد ترديدهام نميخوام با همسرم صحبت كنم . چون نميخوام اونو نگران كنم و از كاه كوه بسازم . بعدا حال من خوب شه اما اون بنده خدا ته دلش ناراحت بمونه .
بايد كلي فكر كنم . اين پست رو زدم كه بگم همه متنها رو خوندم و براي همتون از صميم قلب آرزوي آرامش دارم .
فرصتي ميخوام تا روي همه حرفها فكر كنم .
بايد تك تك جمله هارو صدها بار بخونم و فكر كنم . چون ميدونم حاصل تجربيات يك انسانه .
اما در مورد مقايسه : مشاورم يه روز حرف قشنگي زد . گفت : ما هميشه درون خودمون رو با بيرون مردم قياس ميكنيم .
به محض اينكه فكرهامو كردم و حرفهاتونو مرور كردم ميام و پاسخ ميدم . :72:
باز هم ممنون .
خانوم آني ، hamed 65 ، fa mo الان ساعت پاسخگوييتون رو ديدم .
3:18 صبح !!!!!!!!! 1:55 !!!!!!! 1:40
من خواب بودم و شما داشتين براي اينكه من آرامش بيشتري داشته باشم راهنماييم ميكردين .
قسم ميخورم كه به خاطر اين لطف شما هم كه شده بيشتر و عاقلانه تر و بالغانه تر فكر كنم .
باز هم ممنون .
:72:
RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ، از انتخابم پشيمانم .
سلام
دوست عزیز من یه پیشنهاد براتون دارم. البته شاید خودنون این راه رو امتحان کرده باشید!
همسر شما تحصیل کرده اند و مسلما پیشرفت علمی و محیط مناسب برای تحصیل در خارج براشون می تونه انگیزه خوبی باشه برای همراهی با شما در خواسته هاتون.
پیشنهاد من اینه که برای مدت کوتاهی با هم به سفر خارج بروید، مثلا برای یک کنفرانس خارجی مریوط به رشته همسرتون، یا اگه شد، پست داک یا فرصت مطالعاتی 1 ساله یا چند ماهه. اجازه بدین همسرتون خودشون به نتیجه گیری واقع بینانه در مورد زندگی در خارج برسند.
علاوه بر این سعی کنید رو دلایل مخالفت ایشون بیشتر تمرکز کنین، اگه می شه ایشون رو با افرادی آشنا کنین که تجربه زندگی در خارج رو دارند، سعی کنین نگرانیهای فکری ایشون رو با استدلال برطرف کنید. به ایشون بگید که نه برای همیشه، بلکه برای امتحان و کسب تجربه دوست دارید برین خارج. براش از امنیت و راحتی در اونجا بگین.
دلیل اصلی مخالفت ایشون رو میشه بگین؟
همسر من هم اوایل مخالف سرسخت خارج رفتن بود، اما وقتی با واقعیات و فواید رفتن روبه رو شد، الان از من مصرتره!
به هر حال شما تمام تلاشت رو بکن، ایشالا که موفق می شی، اما اگه همسرت خارج زندگی کرد و خوشش نیومد، اونوقت باهاش همراهی کن.
موفق باشی
RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ، از انتخابم پشيمانم .
عزیزم شاید دوست داشته باشی تاپیک من رو هم بخونی.
لینک
راستش شرایطت مثل منه فقط بر عکس. خانم انی خیلی خوب مشکلت رو پیدا کردن. من هم مثل شما وقتی با سختیهایی پذیرش شرایطی که توش بودم روبرو شدم به جای فکر کردن به حل مساله و بدست اوردن ارامش با کمک امکاناتم به پاک کردن صورت مساله و فرار فکر می کردم. این خصوصیت ادمهای ناتوانه و اگر امروز فرار کردی مطمئنا فردا هم وقتی در شرایط دیگه قرار گرفتی از ترسهات فرار می کنی. اما شما مطمئنا تواناییهای زیادی داری.
به نظرم فکر کن هدف نهایت چیه؟ بعد از ادامه تحصیل و مهاجرت دنبال چی هستی؟ اخرش چیه؟ زندگی مجردی چه عاقبتی برات داره که زندگی مشترک نداره؟ و .... اگرچه همیشه توصیه میشه فقط به حال فکر کنید اما در مورد شما فکر می کنم بهتره کمی به دور دستها فکر کنید.
راستی در مورد بچه دار شدن من در خارج بچه دار شدم در حالیکه درس می خوندم و کار می کردم. سخنیهای زیادی داشت اما بچه هر وقت بیاد سختیهای خودش رو داره و زندگی هم خود به خود خودش رو به اومدن بچه تطبیق می کنه. البته اگر ایران بودم مطمئنا کمکهایی که ار خانواده داشتم سختیهاش رو کمتر می کرد. پس نگرانیت رو در مورد بچه می تونی با گرفتن تجربه از دیگران کمی کم کنی. حتی می تونی یک تاپیک در این مورد بزنی.
RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ، از انتخابم پشيمانم .
همیشه یادتون باشه ، خارج ، پول ، موفقیت برای به دست اوردن آرامش در زندگی هست !
آرامش الان با همسر خوب رو می خواهید از دست بدید که خارج و پول رو به دست بیارید که شاید بعدا آرامش به دست بیارید ؟ ( در ضمن بنده خودم شرایط مهاجرتم بسیار مهیا هست ولی به خاطر موضوعی ازش گذشتم،بورسیه تمام دارم )
RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ، از انتخابم پشيمانم .
سلام .
تاپيك هايي كه برام لينك زدين رو كامل و با دقت و چند بار خوندم .
از متن حرفهاتون هم نت برداشتم . ( من دانشجوي خوبيم . جلوي پاي هر كسي كه به من چيزي ياد بده زانو ميزنم )
چند تا جمله حسابي تكونم دادن :
1) خانوم آني توي تاپيك دلجو گفته بودن : امكان كار كردن به تنهايي كافي نيست ، اعتبار و امنيت و احترام و ... شغلي نيز بسيار اهميت دارد .
دقيقا قصه همسر من همينه . توي ايران موقعيت خوبي (بر خلاف همه جووناي هم سنشون ) دارن . نميشه به كسي كه اينجا موقعيت خوبي داره ، توصيه كرد اينجارو رها كنه به اميد موقعيتي خارج از ايران كه معلوم نيست به وجود بياد يا نه .
2 ) آقاي حامد گفتن بر فرض اينكه از همسرت جدا شي و ادامه تحصيل بدي . چند سال بعد يه دختر مطلقه بالاي 30 سال چند تا گزينه براي ازدواج خواهي داشت ؟
باز هم موافقم . من قبل ازينكه به همسرم جواب مثبت بدم خيلي فكر كردم . حدودا 8 ماه دوره شناخت ما طول كشيد . همون زمان از يكي از اساتيد خانوممون كه تقريبا جز 3 نفر اول رشته ما در ايران هستند و رابطه خوبي با هم داريم همين سوالو پرسيدم .ايشون 55 ساله و مجرد هستند . گفتند من اگه به عقب برگردم حتما ازدواج ميكنم . مي گفتند كه من تا حالا با مادرم زندگي ميكردم بعد از فوتشون الان هيچ كس رو ندارم كه منتظرم باشه . گفتن من توصيه ميكنم كه با كسي ازدواج كن كه با ادامه تحصيلت مشكلي نداشته باشه . فقط همين . اما اگر بري و برگردي ميشي يه دختر 35 ساله با بالاترين مدرك اما داخل ايران ديگه شرايط ازدواج نخواهي داشت .
3)خانوم دلجو گفتند كه :
هیچ کس نمی تونه به شما تضمین بده جور دیگه زندگی کردن با خودش خوشبختی و پیشرفت و ارامش همراه داره.
اين واقعا برام قشنگ بود
4)خانوم آني گفتن كه :تا کی می خواهی افسار خودت و زندگی ات را به این سیری ناپذیر بودن بدهی ؟!آیا تو لایق آرامش داشتن نیستی ؟!
با اين جمله واقعا اشكم سرازير شد . درست ميگين خانوم آني . سيري ناپذير بودن آرامش منو گرفته .
من خيلي تلاش كردم كه عاقلانه ازدواج كنم و يه همسر فوق العاده خوب دارم .
چيزي كه هست من خلاف روياي ذهنيم كه بي نهايت هم پر رنگ بود قدم برداشتم .
روزهايي كه جواب مثبت دادم همه تلاشم اين بود كه اختيار رو كاملا به عقلم بسپرم . اما اين روزها گاهي احساسات افسار منو به دست ميگيره . احساس ميكنم در آينده هم روزهايي خواهد اومد كه اين نقطه زندگيم برام مشكل ساز شه . به نظرتون چي كار كنم ؟
شدم عين يه بچه كوچولو كه سرما خورده خودشم ميدونه كه بستني براش ضرر داره اما همش بهونه بستني ميگيره .
بايد اين گفته خانوم آني رو فراموش نكنم كه اين روزها همراه خوب داشتن حكم كيميا پيدا كرده .
باز هم از صميم قلب پذيراي نظرات گرانبهاتون كه بي شك تجربه يك عمر زندگيست هستم . :72:
آقاي داود.ت ممنون كه شما هم نظر دادين . حرفتون من رو به فكر فرو برد .
هر جمله اي انگار يكي از زاويه هاي مخفي اين فكر و احساس منو روشن ميكنه .
RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ، از انتخابم پشيمانم .
عزیزم سعی کن حالا که دوستان سعی دارن کمکت کنند همین جا تمام نگرانی هات و تمام شبهه هایی که گوشه های مغزت وجود داره رو بیرون بریزی تا دیگه دوباره چند وقت دیگه سرک نکشن به زندگی زیبات و اگرم اومدن خیلی راحت بنونی یک نه بهشون بگی .
تمام مدلهای مختلفی که می تونی یا می تونستی زندگی کنی رو به تصویر بکش و ته هر کدومشون رو اینجا برای خودت لیست کن تا دوستان هم بیان و بهت بگن کدومشون به واقعیت نزدیکه و کدومشون یک خیال خامه.
RE: عليرغم همه خوبيهاي همسرم ، از انتخابم پشيمانم .
سلام دوست عزیز-داستان زندگی ات خیلی به من شباهت دارد من هم همیشه خیلی دوست داشتم بروم خارج ولی عزیزم رفتن از ایران خیلی سخت است دور شدن از خانواده و دوستان خیلی سخت است از طرفی کسانی که می رند برای بدست آوردن زندگی بهتر و آرامش است همسرم می گه اگر من در ایران موقغیت خوبی داشتم هیچ وقت نمی رفتم- در ثانی پسرهایی که آن طرف زندگی می کنند یا درس می خوانند از ایران ازدواج می کنند همسرم و تمام دوستهایش بعد مدتی آمدند ایران و با دختری که خانواده براشان در نظر گرفته بود و یا خودشانا از قبل می شناختند ازدواج کردند در صورتیکه که در دانشگاه هاشان دختر خوب هم زیاد بود که همه هم فارغ اتحصیل دانشگاه های خوب بودند- من هم ادامه و تحصیلم و ازدواجم گذاشته بودم که بعد رفتنم باشد ولی بعد به خودم آمدم دیدم سنی ازم گذشته و همیشه تنها بودم از طرفی بعد از چند مسافرت به خارج از کشور ذیذم آن جانمی توانم موقعیتهای خوب داشته باشم من با وجود پذیرش از یک دانشگاه خوب برای مقطع دکترا و داشتن مهاجرت یک کشور دیگر تصمیم گرفتم که ازدواج کنم- دوست خودم با این که پزشک متخصص است و با خانواده اش در خارج از کشور زندگی می کند و بهترین ماشین را دارد و خانه و همین طور زیبایی و جذابیت نتوانسته مورد خوبی برای ازدواج بیابد اتبته خواستگارهای خوب خارجی است ولی دوست من بعد سالها زندگی در خارج کشور می گه خارجی ها هیچ وقت بهت تقلب نمی کنندولی فرهنگشان خیلی فرق دارد و بعد سالها زندگی کردن خیلی راحت بهت می گند دیگر دوستت نداریم و جدا شیم – از زندگیت لذت ببر می توانی اینجا بهترین زندگی را داشته باشی و برای تفریح بروی و شاید هم در آینده برای فرصت مطالعاتی- الکی زندگی را به خودت سخت نگیر- من با این که همسرم را برای موقعیت خارج انتخاب نکردم الان فکر می کنم کاش با پسری همین جا ازدواج می کردم- دوست عزیز موفق و شاد و خوشبخت باشی.:310: