RE: رابطه 4ساله رو قطع کنم یا ادمه بدم؟(وقتم خیلی تنگه)
بچه ها اینجور که بوش میاد انگار برنامه اونها داره بهم میخوره
البته به من الان فقط یه اسمس زد که باباش گفته بهشون جواب ندین,ظاهرا یه مسایلی رو توی تحقیق فهمیده
گفته میام خونه میگم!
من که فعلا از همچی بیخبرم
ولی ظاهرا بهم خورده,فعلا فرصت نکردم باهاش حرف بزنم
اینو نوشتم که دوستان زحمتشون هدر نره و الکی برا موضوع من وقت بذارن فعلا
اگه اینجوری شد بلکه بیام از اول یه تاپیک دیگه بزنم,اونجا با توجه به شرایط جدید راهنماییم کنید:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین 1
چرخ و فلک به نظر من دلایل خانوادت اون قدری سخت نیست
یعنی راحت می تونی راضی شون کنی
یعنی مشکل خاصی وجود نداره با اون دختر
در مورد اینکه به نظر پدرت زود برات ...خوب خودت باید بهش ثابت کنی که دیگه زود نیست و از عهده اداره زندگی بر می ای ..البته اگه بیای ...بعدا آدم با ازدواج انگیزش برای تلاش بالاتر میره
والله منم فکر میکردم راحت راضی میشن
اما 2دفعه قبل هرکار کردم راضی نشدن و هی بهونه میاوردن
البته من فکر کنم بقول alone یکم هم اینه که من راهشو بلد نیستم و فقط با حرف نمیشه
میگم که آدم ساده ای هستم......
حالا اگه امکانش جور شد توی تاپیک جدید که میزنم میاید راهنمایی میکنید
راستی بنظر خودم با توجه به سن و سال و موقعیتم بتونم از پس اداره کردن زندگی بربیام
الان فقط باید یه کار پیدا کنم
اگه خانوادم همراهیم کنن بقیه امکانات رو دارم,مگه اینکه از همچی یهو محرومم کنن
...
ولی درمورد دلایل خودت
و اینکه میگی اگر شخصی رو با این شرایط ولی زیباتر و با خانواده سطح بالاتر پیدا کنم میرم سراغ اون..
این نشون می ده علاقت به اون دختر بیشتر از سر عادته
و این جای نگرانی داره تا حدی
اینم بدون یکی که همه چی تموم باشه وجود نداره و هر گلی ی خاری داره
چه در مورد ظاهر چه اخلاق چه سطح خانواده...
در این مورد هم حق با تو هست,من خودم هم از اینکه همچین احساسی ندارم خیلی ناراحت هستم
اما من بعد از عاشق شدنم توی 20 سالگی که بعد از 2سال هم به جدایی کشید
دیگه هیچوقت نتونستم عاشق کسی بشم و تقریبا مطمئن هستم دیگه هیچوقت هم نمیشه
مجبورم همینجوری ازدواج کنم و تظاهر به عاشق بودن کنم..........
[/size][/color]بازهم از همه دوستایی که دیروز لطف کردن و فوری به سوالم جواب دادن تشکر میکنم
خیلی خوبه که همچین دوستای خوب و با مرامی دارم
:72::72:
RE: رابطه 4ساله رو قطع کنم یا ادمه بدم؟(وقتم خیلی تنگه)
چرخ و فلک عزیز
چند سوال همیشه از خودت بکن :
بگو چقدر در زندگی ات مستقل تصمیم گرفته ای؟
آیا همیشه مادر و پدر شما در تصمیمات شما نقش داشته اند یا شما مستقلا تصمیم گرفته ای؟
آیا از آن دسته پسرهایی هستی که اگر خانواده ات مخالفت کنند تو هم جا بزنی؟
اگر شخصیت وابسته ای داری و هنوز مستقل نشده ای قبل آنکه دختر را بیش از این درگیر کنی
شرایط خودت را بسنج و ببین مرد روزهای سخت هستی؟
به نظر می رسد خانواده ات زیاد باورت ندارند و تصمیم آنها تصمیم نهاییست!
بسیار شخصیتتان به نامزد سابق من شبیه است...او هم مرد مهربان و فوق العاده ای بود اما
جرات و جسارت کافی برای تصمیم گرفتن در مورد سرنوشتش را نداشت!!!
امیدوارم در تاپیک جدید به این موضوعات مهم پاسخ دهی!!!
موفق باشی
RE: رابطه 4ساله رو قطع کنم یا ادمه بدم؟(وقتم خیلی تنگه)
سلامی دوباره
در ابتدا بگم که اون قضیه منتفی شده!! یعنی فعلا باهم هستم
اما چون هنوز عنوان تاپیک جدید و اینکه توش چی بنویسم الان به مغزم نیومد اومدم اینجا......
[/color]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.ghamgin
بگو چقدر در زندگی ات مستقل تصمیم گرفته ای؟
آیا همیشه مادر و پدر شما در تصمیمات شما نقش داشته اند یا شما مستقلا تصمیم گرفته ای؟
واقعیت رو بگم من تا حالا توی زندگیم تصمیم بزرگی نگرفتم که توش با خانواده اختلاف داشته باشم
کل تصمیمهای بزرگ من 1-2 بوده توی اینهمه سال
مثلا نهایتش اینکه در مورد انتخاب رشته و یا مثلا کار اونجا برم یا نرم مشورت کردم
همیشه هم حرفمون یکی بوده و انصافا تا حالا مورد زوری نبوده
البته خوب بعضا کارهای خیلی کوچیک,مثل مسافرت مجردی چون مخالف بودن بدون اطلاع اونها رفتم و بعدش فهمیدن
آیا از آن دسته پسرهایی هستی که اگر خانواده ات مخالفت کنند تو هم جا بزنی؟
اگر شخصیت وابسته ای داری و هنوز مستقل نشده ای قبل آنکه دختر را بیش از این درگیر کنی
شرایط خودت را بسنج و ببین مرد روزهای سخت هستی؟
به نظر می رسد خانواده ات زیاد باورت ندارند و تصمیم آنها تصمیم نهاییست!
راستش در مورد این قضیه با وجودی که اونها مخالف بودن اما من به دختر نگفتم که دیگه باید از هم جدا بشیم و زود جا نزدم
اما فرضا اگه دختر فردا بیاد بگه که یا همین امروز خانوادت رو میندازی و تنها میای عقد میکنی و یا جدایی.....
بله,احتمال خیلی زیاد من جدایی رو انتخاب کنم
واقعیت اینه که با توجه به اینکه من جز پدر و مادرم کسی ندارم میدونم که نقش اونها خیلی برام پررنگ هست,چه کمک مادی و خیلی بیشتر از اون روحی و حمایتی
یا وقتی فکر میکنم آخه من چطوری برم سر مراسم عقد در حالی که پدر و مادرم نباشن.
البته به احتمال زیاد یکی از دلایل راضی نبودن خانوادم هم شاید همین باشه که اونها هم جز من کسی ندارن توی این دنیا.....
در مورد مرد روزهای سخت بودن هم چی بگم آخه
شنیدن کی بود مانند دیدن,هنوز روز سخت ندیدم که ببینم چجوری میشم
اما خوب من دیگه وارد 29 سالگی شدم
اگه الان باورم نداشته باشن,دیگه کی میخوان اینکارو بکنن,
منم تحت فشار قرار بگیرم شاید یه تغییر کنم,
بسیار شخصیتتان به نامزد سابق من شبیه است...او هم مرد مهربان و فوق العاده ای بود اما
جرات و جسارت کافی برای تصمیم گرفتن در مورد سرنوشتش را نداشت!!!
خیلی دلم میخود توی تاپیک جدید از نامزدت بیشتر برام بگی
فکر کنم خیلی بهم کمک کنه به اینکه جلو اشتباهاتم رو بگیرم او قبل
راستش من نمیخوام تسلیم شرایط بشم
تا جایی که امکان و قدرت داشته باشم تغییر کنم و تغییر بدم
RE: رابطه 4ساله رو قطع کنم یا ادمه بدم؟(وقتم خیلی تنگه)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط چرخ و فلک
واقعیت رو بگم من تا حالا توی زندگیم تصمیم بزرگی نگرفتم که توش با خانواده اختلاف داشته باشم
کل تصمیمهای بزرگ من 1-2 بوده توی اینهمه سال
پس درست حدس زدم و تمام تصمیماتت در راستای اهداف پدر و مادرت و خوشایند آنها بوده
که مخالفتی نکرده اند!!!
کافیست یک تصمیم مهم مثل انتخاب محل سکونت یا ازدواج بگیری تا فکر کنند که هنوز دهانت
بوی شیر می دهد و با دلیل یا بی دلیل به انتخابت پاسخ منفی دهند و مخالفت کنند!!!
برای مثال در مقوله ازدواج با خود آن شخصی که مثلا برای ازدواج انتخاب کرده ای هم مخالفتی
ندارند و با اینکه تو به تنهایی برای خودت تصمیم بگیری مشکل دارند!!
راستش در مورد این قضیه با وجودی که اونها مخالف بودن اما من به دختر نگفتم که دیگه باید از هم جدا بشیم و زود جا نزدم
اما فرضا اگه دختر فردا بیاد بگه که یا همین امروز خانوادت رو میندازی و تنها میای عقد میکنی و یا جدایی.....
بله,احتمال خیلی زیاد من جدایی رو انتخاب کنم
نامزد اسبق من هم اشتباه شما را انجام داد و با اینکه می دانست مادرش با اینکه پسرش
خودش انتخاب کند مشکل دارد و با ازدواج ما مخالف است ، باز هم چون من را خیلی دوست
داشت و همه ما را از هر نظر مناسب هم می دانستند ، به من چیزی نگفت و این بزرگترین
اشتباه او در حق من بود زیرا من به شدت دلبسته او شده بودم و حتی روی کار من هم تاثیر
خیلی بدی گذاشت!!! خدا را شکر من قبل از محرمیت و یا عقد متوجه موضوع شدم و تنها از
لحاظ روحی ضربه خوردم و خدا را شکر جسمم درگیر این ماجرا نشد!!!
پس شما هم داری همان اشتباه را مرتکب می شوی و با اینکه می دانی خانواده ات مخالفند
داری همین اشتباه را در حق آن دختر انجام می دهی برای اینکه دوستش داری و این به نظر
من خودخواهی بزرگی است!!!!!
خیلی دلم میخود توی تاپیک جدید از نامزدت بیشتر برام بگی
فکر کنم خیلی بهم کمک کنه به اینکه جلو اشتباهاتم رو بگیرم او قبل
راستش من نمیخوام تسلیم شرایط بشم
تا جایی که امکان و قدرت داشته باشم تغییر کنم و تغییر بدم
با توجه به سنت تغییر کاری دشوار است و قرار هم نیست که تو به خاطر یک دختر از خانواده
ببری یا با آنها قطع رابطه کنی اما باید انقدر مرد و قاطع و محکم شده باشی که اگر خانواده ات
مخالفت کردند با حفظ آرامش بگویی این زندگی من است و من باید با راهنمایی های شما در
نهایت خودم برای خودم و سرنوشتم و آینده ام تصمیم بگیرم!!! و هرگز هم دچار تزلزل نشوی!!
برای مثال نامزد سابق من می دانست که جز من با هیچ کس به اندازه من خوشبخت نخواهد
شد اما جرات ایستادن در مقابل مادرش را هم نداشت و تنها 3 ماه توانست در مقابل مادرش
بایستد که آنقدر بی سیاست و بی تدبیر بود که مادرش را تا مرز سکته برد و من برای اینکه
مادرش دچار مشکلی نشود از او گذشتم...
اگر اجازه بدهی که دیگران برای زندگی و سرنوشت تو علی رغم میل تو تصمیم بگیرند حاصلش
برای تو می شود یک عمر حسرت!!!
مشاور من به نامزد سابق من گفت اگر بهار را از دست بدهی مطمئن باش بدبخت می شوی و
مجبوری یا ازدواج نکنی یا به خواسته مادرت با یک دختر عامی که اصلا مطابق معیارهایت
نیست ازدواج کنی و این یعنی تسلیم سرنوشت شدن مطابق میل دیگران!!!
حالا آقای چرخ و فلک تصمیم شما برای ادامه زندگی به صورت کلی چیست؟
روزهای سخت هم روزهایی است که حمایت مادی و معنوی خانواده را برای مدتی نداشته
باشی و دیگر در ناز و نعمت نباشی...یعنی زندگی در دنیای واقعیت ها!!!!
تاپیک جدیدت را که باز کردی خبرمان کن!
یک سری هم بزن به این کارگاه آموزشی تا شاید بتوانی تغییری در خود حاصل کنی البته باز هم
می گوییم تغییر کار سخت و بسیار زمانبری است اما اگر بخواهی می توانی با مراجعه به یک
مشاور خوب و مطالعه و اجرای درست تمرین ها این کار را انجام بدهی!!!
خیلی جالب است!!! الان که برای شما دارم می نویسم می بینم که خدا به من لطف کرده که
نگذاشته وارد زندگی شوم و بعد بفهمم که او جسارت و شجاعت ندارد!
RE: رابطه 4ساله رو قطع کنم یا ادمه بدم؟(وقتم خیلی تنگه)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.ghamgin
برای مثال در مقوله ازدواج با خود آن شخصی که مثلا برای ازدواج انتخاب کرده ای هم مخالفتی
ندارند و با اینکه تو به تنهایی برای خودت تصمیم بگیری مشکل دارند!![/color]
[b]
راستش در مورد این قضیه با وجودی که اونها مخالف بودن اما من به دختر نگفتم که دیگه باید از هم جدا بشیم و زود جا نزدم
اما فرضا اگه دختر فردا بیاد بگه که یا همین امروز خانوادت رو میندازی و تنها میای عقد میکنی و یا جدایی.....
بله,احتمال خیلی زیاد من جدایی رو انتخاب کنم
سلام
ضمن تایید حرفها و راهنمایی های دوست عزیزم بهار ، توصیه میکنم یه سری به این تاپیک هم بزن ، شاید بیشتر بهت کمک کنه .http://www.hamdardi.net/thread-17375.html
البته به نظر من هیچ وقت برای تغییر دیر نیست .
مطمئن باش هیچ دختری راضی نمیشه که بهت بگه تنها بیا عقد کن ، و اگه اینو بگه به نظر من باید در انتخاب بیشتر دقت کرد .
بازم تاکید میکنم ، تا موقعیکه نتونی خودتو به خونوادت ثابت کنی وضع همینه حتی اگه با کسی که اونها میگن ازدواج کنی .:324:
هیچ خانمی نمی تونه بپذیره که همسرش تصمیم گیرنده نباشه و همه زندگیش تحت سلطه خونواده شوهرش باشه ، پس مطمئن باشید تا شما نخواهید تغییر کنید....
شما که دوست ندارید وقتی ازدواج کردید مدام بین خواسته خانمتون و مادرتون درگیر باشید ! می خواهید ؟
من در مورد ادامه رابطه قبلا نظرمو گفتم ولی الان تاکیدم بیشتر بر این هست که سعی کنید زندگی تون رو مدیریت کنید ، خوشبختانه به سنی رسیدید که بتونید با منطق و اقتدار در مورد زندگی تون تصمیم بگیرید . [/quote]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.ghamgin
برای مثال در مقوله ازدواج با خود آن شخصی که مثلا برای ازدواج انتخاب کرده ای هم مخالفتی
ندارند و با اینکه تو به تنهایی برای خودت تصمیم بگیری مشکل دارند!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.ghamgin
[color=#FF0000]
[b]
راستش در مورد این قضیه با وجودی که اونها مخالف بودن اما من به دختر نگفتم که دیگه باید از هم جدا بشیم و زود جا نزدم
اما فرضا اگه دختر فردا بیاد بگه که یا همین امروز خانوادت رو میندازی و تنها میای عقد میکنی و یا جدایی.....
بله,احتمال خیلی زیاد من جدایی رو انتخاب کنم
سلام
ضمن تایید حرفها و راهنمایی های دوست عزیزم بهار ، توصیه میکنم یه سری به این تاپیک هم بزن ، شاید بیشتر بهت کمک کنه .http://www.hamdardi.net/thread-17375.html
البته به نظر من هیچ وقت برای تغییر دیر نیست .
مطمئن باش هیچ دختری راضی نمیشه که بهت بگه تنها بیا عقد کن ، و اگه اینو بگه به نظر من باید در انتخاب بیشتر دقت کرد .
بازم تاکید میکنم ، تا موقعیکه نتونی خودتو به خونوادت ثابت کنی وضع همینه حتی اگه با کسی که اونها میگن ازدواج کنی .:324:
هیچ خانمی نمی تونه بپذیره که همسرش تصمیم گیرنده نباشه و همه زندگیش تحت سلطه خونواده شوهرش باشه ، پس مطمئن باشید تا شما نخواهید تغییر کنید....
شما که دوست ندارید وقتی ازدواج کردید مدام بین خواسته خانمتون و مادرتون درگیر باشید ! می خواهید ؟
من در مورد ادامه رابطه قبلا نظرمو گفتم ولی الان تاکیدم بیشتر بر این هست که سعی کنید زندگی تون رو مدیریت کنید ، خوشبختانه به سنی رسیدید که بتونید با منطق و اقتدار در مورد زندگی تون تصمیم بگیرید .